از چهارراه فاطمیه که به سمت میدان مارکار یزد میروید، حالوهوای شهر تغییر میکند و نامها رنگوبوی ایرانیتری پیدا میکنند؛ رنگوبویی که نهفقط در این محله مشهود است که میشود در همه استان یزد، آن را دید و برای چند قرن تجربه همزیستی مسلمانهای معتقد شیعه در کنار بهدینان معتقد به اندیشه راستی، گواه گرفت؛ مردمانی که بدون مرزبندیهای مذهبی و سیاسی خواهرانه و برادرانه کنار هم زندگی میکنند و به یکدیگر احترام میگذارند و مومنانه خدایشان را با آیین خودشان پرستش میکنند و اعتقاداتشان را با هم به اشتراک میگذارند. در فرهنگ مردم یزد ـ چه مسلمان و چه زرتشتی ـ میشود باورهایی را پیدا کرد که شباهت زیادی به هم دارند و همین اشتراک باورها، آنها را به همدلی رسانده است. یزدیها این را در انتخابات شورای شهر هم نشان دادند و در دو دوره متوالی نمایندهای از زرتشتیان این شهر توانست رأی خوبی از مردم این شهر بگیرد؛ رأیی که اگر حوادث بعد از انتخابات دوره اخیر را از آن کنار بگذاریم، نشانه همراهی و همزبانی مردم این شهر ـ فارغ از مذهب و آیین ـ است. اما زرتشتیهای یزد چطور و چگونه همراه و همدل با همشهریهای مسلمانشان زندگی میکنند و آیینها و اعتقادشان چیست؟ این موضوعی است که در مطلبی که پیش روی شماست، بیشتر درباره آن خواهیم گفت؛ مطلبی که حاصل گشتوگذاری چندساعته در موزه زرتشتیان مارکار شهر یزد و سفری چندروزه در این استان و دیدار از محلههای زرتشتینشین است.
ساعت فردوسی
ساعت میدان مارکار را از دو سوی خیابان میتوانی ببینی؛ «این دومین برج ساعت در شهر یزد و به نام مردیاست که اموالش را وقف همکیشانش در شهر یزد کرد.» این را پیرمردی که در رینگ حاشیه میدان مغازه دارد میگوید. مسلمان است و همراه همسایه زرتشتیاش کنار در مغازه ایستادهاند.
یک برج سهمتری با ساعتهایی که در چهار طرف آن نصب شده و اشعاری از فردوسی و اشعاری درباره آقای مارکار در رابطه با نصب این برج؛ «چون به سعی و اهتمام مارکار / گشت در این برج، ساعت برقرار». از مردها نشانی موزه زرتشتیان مارکار را میگیرم. این موزه برای مرور زندگی زرتشتیان در یزد بهترین انتخاب است. او بعد از دادن نشانی به ساعت مرکز میدان اشاره میکند و میگوید: این ساعت هم یادگار پشوتن جی دوسابایی مارکار است. اسمش سخت است. همسایه زرتشتی میگوید: مارکار بازرگان بود و از پارسیان هند؛ برای همین هم اسمش سخت است. او در اواخر دوره قاجاریه به ایران آمد و در یزد کارهای مهمی کرد. یکی از این کارها ساختن پرورشگاهی برای کودکان زرتشتی و مدارسی در محله زرتشتیان یزد بود؛ همین محلهای که بعد از او به نامش نامیده شد و در آن همسایههای مسلمان و زرتشتی کنار هم زندگی میکنند؛ پرورشگاهی که حالا بخشی از آن تبدیل به موزهای از زندگی زرتشتیان شده است؛ موزهای که به قول همسایه زرتشتی میتوانی در آن پاسخ همه سؤالهایی را که درباره زندگی بهدینان داری پیدا کنی.
از دو همسایه جدا میشوم و همینطور که به سمت موزه زرتشتیان میروم، از کنار خانههایی رد میشوم که روی درش کف دستی از گچ سفید خودنمایی میکند. این کف دست سفید نشانه این است که خانوادهای زرتشتی در این خانه زندگی میکنند. این نشانه را در محله زرتشتینشین شریفآباد اردکان هم دیدهام و در مزرعه مهر که یک روستای کاملا زرتشتینشین در نزدیکی عقدا است.
موبد آتشکده اردکان 2روز پیشتر برایم توضیح داده بود که این علامتیاست برای همکیشان؛ یعنی اینکه در این خانه قرار است مراسم گاهنبارخوانی یا نیایش خاص برگزار شود. موبد گفته بود که این رسمیاست دیرین برای اینکه همکیشان بدانند و اگر بخواهند، در این آیین شرکت کنند. از کنار خانه دیگری با علامت سفید میگذرم و به خانههای دیگری فکر میکنم که احتمالا خانوادهای از خانوادههای زرتشتی یزد در آنها زندگی میکنند.
موبد آتشکده اردکان از همراهی و همدلی زرتشتیان و مسلمانان این شهرها برایم گفته بود و اینکه آنها بر اساس اصل همجواری کنار هم هستند. او میگفت ما سالهای سال است کنار هم با مهربانی زیستهایم و برای یک نام یعنی «ایران» تلاش کردهایم. او سه رکن اصلی آیین زرتشت را محور این حسن همجواری دانست و گفت که ما همه از یک خاک هستیم.
بر اساس آمار رسمی، بیشترین تعداد زرتشتیان ایران ساکن تهران هستند و یزد، دومین منطقه زرتشتینشین در ایران است؛ پیروان یک آیین آسمانی چندهزارساله که توسط پیامبری ایرانیتبار در جهان گسترش پیدا کرده است؛ پیامبری که دینش بر سه اصل «هومت»، «هوخت» و «هورشت» یا همان کردار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک و پرستش اهورامزدا (خدای یگانه) استوار است. اما کیفیت زندگی زرتشتیان یزد با تهرانیها متفاوت است؛ تفاوتی که شاید ریشه در سابقه حضور زرتشتیان در یزد داشته باشد؛ حضوری که با پستوبلندیهای زیادی مواجه بوده است. در مسیر رسیدن به موزه مارکار، تاریخ زرتشتیان یزد را در ذهنم مرور میکنم.
سرزمین آتش مقدس
سابقه حضور زرتشتیان در یزد به سابقه ساخت این شهر گره خورده است؛ شهری که به روایتی بعد از ظهور حضرت زرتشت در قلب کویر مرکزی شکل گرفته است. اما عمده تمرکز زرتشتیان در این شهر به بعد از ورود اسلام به ایران بازمیگردد. بنا به نوشته کتابهای تاریخی، بخشی از مردم یزد با قبول جزیه به کیش زرتشت باقی ماندند. اصطخری در مسالک و ممالک نوشته است: «چون زمان عثمان شد لشکری با سعید ـ پسر خود ـ و قثمابنعباس به طرف نیشابور فرستاد و جزیه مقرر کردند و بازگردیدند به یزد آمدند و قوم تازیان و بنیتمیم در یزد مقیم شدند و تمام مجوسان ولایت یزد جزیه قبول کردند…».
اما قبول جزیه باعث نشد که وضعیت زرتشتیان به همان صورت قبل بماند و آنها با بهقدرترسیدن خلفای بنیامیه روزگار سختی را تجربه کردند. بسیاری از آتشکدههای روشن خاموش شد و در زمان فرمانروایی آنان هیچ بنای غیراسلامی تازهای برپا نشد. بهترین راه حفظ جوامع زرتشتی دوری از مراکز قدرت و زیستن در روستاها بود. شهرهای کویری کرمان و بهویژه یزد بهترین مکان برای این منظور بودند؛ زیرا علاوه بر گرما و سرمای طاقتفرسا، کمبود آب، شرایط زندگی در آنجا را سخت میکرد و حاکمان رغبتی برای اقامت در این مکانها نداشتند.
زرتشتیان همچنین به پنهانکردن نشانههایی از بهدینی خود مشغول شدند. یکی از این نشانهها آتش مقدس آتشکده یزد بود. موبدان زرتشتی این آتش مقدس را برای چند سال در غار اشکفت یزدان در نزدیک عقدا از توابع یزد از نظرها پنهان کردند و بعد از آنکه آرامش برقرار شد آن را از غار بیرون آوردند و به آتشکده بازگرداندند.
با حمله مغول به ایران، گروهی از موبدان فارس هم به همراه آتش مقدس آتشکده پارسآباد به یزد پناه آوردند و در دو منطقه شریفآباد و ترکآباد اقامت گزیدند. این آتش مامنی شد برای گردآمدن زرتشتیان در این منطقه که در نزدیکی شهر اردکان قرار داشت. شریفآباد این روزها یکی از محلههای اصلی اردکان است و البته مرکز انجمن زرتشتیان مقیم یزد. زرتشتیان این منطقه در طول سالهای زیادی دیدار از آتشکده ورهرام را که در جای این آتش درست شده، ترک نکردهاند.
در اسنادی که در انجمن زرتشتیان شریفآباد وجود دارد در سال ۸۸۰ یزدگردی، برابر با اول خرداد ۸۸۶شمسی (۹۱۶ قمری)، تعداد زرتشتیان سراسر استان یزد ۵۰۰نفر در برابر ۷۰۰ نفر در کرمان بوده است. سند دیگری که در فاصله ۵۰سال پس از این سند منتشر شده است، از فرار ۳۰۰۰نفر از زرتشتیان خراسان و پناهندهشدنشان در یزد خبر میدهد. این نشان میدهد که یزد همچنان منطقهای امن برای بهدینان بوده است.
اما این شهر منطقه امن باقی نماند. در زمان صفویه بهخاطر سیاست مذهبی سختگیرانه این سلسله، فشار بر زرتشتیان بیشتر شد. شاهعباس بسیاری از زرتشتیان اطراف ایران را به روستایی نزدیک جلفا به اسم گبرآباد کوچ داد. بسیاری از این افراد را به زور از کرمان کوچ داده بودند اما صفویه به اینقدر هم بسنده نکردند. در زمان شاهسلطان حسین، شماری از زرتشتیان را قتل عام کردند و گروه کمی از آنها فرار کردند و به شریفآباد و یزد بازگشتند.
زرتشتیان یزد بعد از حمله اشرف افغان به یزد و تفت در قتلعام گسترده او کشته شدند. در دوران سلطنت شاهان بعدی نیز زرتشتیها روزگار خوبی نداشتند. در زمان آغامحمدخان، محمدتقیخان ـ حاکم یزد ـ برای ساختن باغ دولتآباد آنها را به بیگاری گرفت. آنها باید جزیه سنگینی میپرداختند؛ جزیهای که از پس پرداخت آن برنمیآمدند. در آستانه بهسلطنترسیدن ناصرالدینشاه قاجار وضعیت زرتشتیان یزد کمی بهتر شد اما تعدادشان روزبهروز کمتر و کمتر میشد. ورود مانکجی لیمجی هاتریا از هند که برای بسیاری از زرتشتیان یزد مورد احترام است باعث شد که وضع زرتشتیان تغییر کند. او که نماینده پارسیان هند بود با همراهی یک نماینده انگلیسی به دیدار ناصرالدینشاه رفت و درباره وضعیت زرتشتیان صحبت کرد و خواستار لغو جزیه زرتشتیان شد. این اتفاق هم افتاد و در سال۱۲۶۰ شمسی برابر با اول فروردین، زرتشتیان به دستور شاه از پرداخت جزیه معاف شدند.
لغو جزیه باعث شد که وضعیت زرتشتیان در ایران و بهخصوص یزد و کرمان بهتر شود و آنها بهراحتی وارد بخش اقتصادی شوند و در زمینه سرمایهگذاری و بنگاهداری فعال شوند. این فعالیت بهقدری پاگرفت که کسانی چون اربابجمشید و اربابهرمز، از تاجران موفق ایرانی بهشمار میآمدند. افرادی چون اسفندیار و اردشیر یگانگی نیز در عرصه صنعت موفق بودند.
در نخستین دوره مجلس، ارباب کیخسرو شاهرخ یکی از افرادی بود که به نمایندگی از مردم تهران وارد مجلس شد و طی حضورش در مجلس بسیار موفق عمل کرد و بناهای ماندگاری چون کتابخانه مجلس را بنیان گذاشت. با انقراض سلسله قاجاریه، مهاجرت زرتشتیان به تهران گسترش یافت اما از آنجا که اماکن مذهبی آنها در یزد بود بسیاری در یزد ماندند. در سرشماری سال۱۹۶۳ آمار زرتشتیان ایران ۱۷۲۹۶ نفر بود که 2هزار نفر در کرمان و 5هزار نفر در یزد زندگی میکردند. بر اساس آخرین سرشماری در سال۱۳۹۰ تعداد بهدینان در ایران ۲۵۲۷۱نفر بوده است که بعد از زرتشتیان هند، دومین جمعیت زرتشتی در دنیا (به نسبت ۱۳۷۴۰۰نفر زرتشتی جهان) محسوب میشود.
آیینهای خوراکی
در کنار در بزرگ آهنی مقابل ساختمان قدیمی پرورشگاه مارکار یزد نوشته شده است: موزه زرتشتیان یزد؛ موزهای که در آن میتوان زندگی زرتشتیان را در این شهر و ایران مرور کرد. پسر جوانی که در اتاق ورودی و بلیتفروشی ایستاده است، نقلهای سفیدرنگ و بزرگی را در کیسهای سبزرنگ تعارف میکند؛ نقلهایی که پسر میگوید بخشی از پذیرایی زرتشتیان در بدو ورود مهمان به خانه است. با این پذیرایی خیال میکنم به خانه یک زرتشتی در شهر یزد آمدهام و قصد دارم با آیینها و آداب و رسومشان آشنا شوم. مرد جوان بعد از پذیرایی میگوید که در ورودی موزه، یک راهنما برای آشنایی بهتر همراهم خواهد شد؛ راهنمایی که مانند همکارش جوان است و اطلاعات خوبی درباره زندگی زرتشتیان دارد. خودش هم زرتشتیاست و در محله مارکار به دنیا آمده و بزرگ شده است. نام مارکار از نام بنیانگذار این پرورشگاه گرفته شده است؛ مردی که تصویرش در ابتدای موزه قرار دارد و راهنمای جوان موزه میگوید که راه تحصیل بهتر فرزندان خانوادههای زرتشتی را هموار کرده است. خود جوان هم در مدرسه مارکار درس خوانده است؛ مدرسهای که درسال ۱۳۰۶ در ساختمانی پشت همین ساختمان راهاندازی شد.
اولین بخش موزه، مطبخ یا آشپزخانه است. آنطور که راهنما توضیح میدهد متوجه میشوم که غذاهای زرتشتیان 2نوع است؛ یکی غذاهای رسمی و دیگر، خوراکهای مذهبی و آیینی. غذاهای رسمی غذاهایی است که خارج از جشنها و آیینها در روزهای عادی خورده میشود و با غذاهایی که به طور سنتی در یزد پخته میشود، تفاوتی ندارد؛ همان آش معروف شولی و نوعی کباب و کشکبادمجان مخصوص. اما خوراکهای مذهبی کمی تفاوت دارد. هر کدام از این غذاها هم آیین خاصی برای پختن دارد.
یکی از این غذاها خوراک ایشتو است که به آن خوراک پایاجاق هم میگویند؛ چرا که مواد اصلیاش سبزیهای فصل است؛ مثل بادمجان و کدو در تابستان و کدو و چغندر در زمستان که به همراه پیاز و سیبزمینی میپزند و بعد با ادویه خاصی مخلوط میکنند و در نهایت با نان تنوری میخورند. این خوراک در مراسمهایی چون گاهنبارخوانی و سیروزه یا مراسم درگذشتگان پخته میشود.
اما یکی از مهمترین غذاهای آیینی زرتشتیها سیرو یا سیروگ است؛ خوراکیای که مخصوص خیرات درگذشتگان است. سیروگ نوعی خمیر آماده گندم است که با روغن کنجد، پخته و بعد با شکر و مغز پسته تزئین میشود. نوعی دیگر از این خوراکی در شهرهای دیگر هم وجود دارد که اتفاقا برای خیرات مردگان طبخ میشود و مثلا در مشهد به روغن جوشی معروف است.
راهنمای موزه به غذای دیگری اشاره میکند که نامش کمی عجیب است؛ «سیر و سداو» که این هم برای آیینهای خاصی پخته میشود. سیر و سداو از ترکیب دو ماده اصلی این غذا یعنی برگ سداب و سیر گرفته شده است. این غذا با مخلوط تره، جعفری، نعناع خردشده و پیاز و برگ خشکشده گیاه سداب که خواص بسیاری دارد، پخته میشود. بعد از پختهشدن، آبلیمو یا سرکه به آن افزوده میشود. به گفته راهنمای موزه، خاطرات بچههای زرتشتی به سیر و سداو گره خورده است.
همینطور که راهنما از سیر و سداو میگوید، از آشپزخانه و خاطرات مدرسه مارکار میگذریم و به بخش اصلی موزه که مربوط به آداب و رسوم زندگی زرتشتیان است میرسیم؛ آداب و رسومی که یک فرد زرتشتی از تولد تا مرگ آنها را انجام میدهد؛ آیینهایی که بخشی از آن را موبدی میانسال و بخش دیگر آن را راهنمای جوان موزه مارکار برایم توضیح میدهند.
از سدرهپوشی تا پرسهخوانی
آنطور که راهنما برایم توضیح میدهد همه آیینهای زرتشتیان در کنار نشانههایی از طبیعت و خوردنیهایی برای تبرک در میان سفرهای گسترده برگزار میشود؛ مراسمی که همانطور که در موزه آن را دنبال میکنیم، از تولد تا مرگ در جریان است. در مسیر موزه به تصویری از دخترها و پسرهای جوانی میرسیم که لباسهای سفیدی بر تن دارند و در حال انجام مراسمی هستند. این مراسم نخستین حرکت به سمت دین زرتشت یا همانطور که راهنمای جوان میگوید مراسم سدرهپوشی است. او سدرهپوشی را آیین ورود به دین زرتشت میداند و میگوید: «بعد از این آیین است که فرد به عنوان پیرو مذهب زرتشت پذیرفته میشود». روی میز چند تکه لباس سفیدرنگ قرار دارد. راهنما توضیح میدهد که اینها لباسهایی است که هر فرد زرتشتی باید در مراسم سدرهپوشی آنها را به تن کند و بعضی تکههای آن را همیشه همراهش داشته باشد. سدره پیراهنی سفید و نازک بدون یقه و آستین است که دو کیسه کوچک در جلو و پشت یقه آن دوخته آن شده؛ «کیسه جلوی سدره کیسه کار نیک است و نشانگر آنکه کردارهای نیک در جان انسان جمع میشوند. کیسه پشت نیز گرده است و نشانگر اینکه یک زرتشتی در همه عمر برای جهانی بهتر تلاش خواهد کرد.» او به بندی بلند اشاره میکند؛ بندی که زرتشتیان به نشانه آیین خود همیشه همراه دارند و نشانه پیوندشان با اهورامزداست. در مورد این بند که کشتی نام دارد پیشتر، از موبد شنیدهام؛ «این بند از ۷۲نخ ابریشمی بافته میشود که هر نخ از ۶رشته و هر رشته از ۱۲نخ تشکیل شده که نماد ماههای سال و 6گاهنبار است.۷۲ گره در این نخ کنار هم قرار گرفته که به تعداد یسناهای زرتشتی است.»
مراسم سدرهپوشی مراسم مهمی است و باید برای آن سفرهای گسترده شود؛ سفرهای که در آن علاوه بر این قطعات لباس شمع روشن و آتش اسفند و کندر قرار دارد و شاخههای گل شمشاد و شیرینی در کنار آویشن و برنج و لرک قرار دارد که ظرفی از میوههای خشکشده است. در این مراسم اوستای آتش خوانده میشود و نوجوانی که سدرهپوشی را برگزار میکند نیایش «اشموهو» که دعایی کوتاه است را میخواند.
از کنار سدرهپوشی که میگذرم به عبادات زرتشتیان میرسم. در آتشکده اردکان نماز و نیایش روزانه زرتشتیان را دیدهام و موبد برایم توضیح داده که قبله آنها به سمت نور است و هر روز 5 نوبت نماز میخوانند؛ نمازی که بخشهایی از خردهاوستاست. در هر نماز فرد نمازگزار کشتی نو میکند؛ یعنی کشتی را باز میکند و دوباره به کمرش میبندد.
آیین مهم بعدی آیین پیوند در میان زرتشتیان است که یزدیها آن را گواهگیری مینامند؛ آیین عقدکنان که حتما باید در آتشکده یا مکانی مقدس برگزار شود. برخلاف همه آیینها لباس عروسی در میان زرتشتیان سبزرنگ است. سبز نشانه برکت است. در مراسم گواهگیری حتما در کنار موبد باید 7نفر حضور داشته باشند. در مقابل عروس و داماد نشانههایی برای برکت زندگیشان در سفره قرار داده میشود که عبارت است از اوستا، یک عدد انار، یک تخممرغ، قیچی به نشانه گشایش، نخ و سوزن، آویشن و برنج. برای تکمیل عقد باید 7مرحله داماد و عروس را اندرز بدهند و 3مرتبه از هر دو «بله» بگیرند.
جَشَنخوانی
در کنار این، زرتشتیها به مناسبتهای مختلف، آیینی برگزار میکنند که سفره مخصوص آن در بخش دیگری از موزه گسترده شده است؛ «جَشَنخوانی»؛ آیینی برای ستایش اهورامزدا و دعا برای سلامت. این آیین باید توسط 2موبد برگزار شود. در سفره آن نیز میوههای تازه و خشک یا لُرک در کنار سیر و میوه سداب و آب و شیر قرار میگیرد و اوستای اردیبهشتیشت خوانده میشود.
آیین بعدی که در موزه با آن آشنا میشوم مراسم گاهنبارخوانی است؛ آیینی که6بار در سال در ستایش آفرینش برگزار میشود. گاهنبارخوانی برای زرتشتیان مراسم مهمیاست و باید به صورت جمعی برگزار شود. لُرک مخصوص این آیین از مخلوط گردو، بادام، سنجد، خرما، برگه هلو و انجیر درست میشود که آن را کنار انار یا سیب تازه و سیر و سداب قرار میدهند و در پایان مراسم که با حضور حداکثر ۱۰موبد برگزار میشود نام درگذشتگان با صدای بلند اعلام و گاهنبار به یادشان خوانده میشود.
در کنار این آیینها، جشنهای مهمی چون نوروز و مهرگان و تیرگان قرار دارد که البته این جشنها با کمی تغییر، جشنهای ملی ایرانی هم هست و ایرانیها فارغ از مذهب، آنها را برگزار میکنند.
در پایان، آیینهای مربوط به مرگ قرار دارد. زرتشتیان به اصالت روح معتقد هستند و همین اعتقاد باعث شده که آیینهای سور و سوگ آنها از اهمیت زیادی برخوردار باشد. این اعتقاد آنقدر برای زرتشتیان اهمیت دارد که در جشنهای مهمی چون نوروز و جشن سده هم آیینی برای خشنودی ارواح درگذشتگانشان برگزار میشود؛ آیینی که حالا با کمی تغییر برگزار میشود. در گذشته زرتشتیان پیکر درگذشته را بعد از آیینی در دخمههایی قرار میدادند تا خوراک کرکسها شود اما در دورههای جدیدتر آیین تدفین مانند سایر ادیان برگزار میشود. اما آنچه بعد از خاکسپاری انجام میشود آیینهای اصلیاست. مهمترین مراسم، پرسهخوانی است؛ مراسمی که در آن نزدیکان لباس سفید میپوشند و برای درگذشته اوستاخوانی میکنند تا او از پل چینود به سلامت بگذرد. نان سیروگ به همراه تخممرغ مهمترین خوراکی مراسم درگذشته است که بعد از اوستاخوانی خورده میشود.
از کنار آیین سوگواری که میگذریم به زندگی عادی مردم میرسیم؛ زندگیای که شاید خیلی هم متفاوت از زندگی دیگر معتقدان ادیان در شهرهای ایران نباشد. به یاد حرف دوست زرتشتیام میافتم که یک بار به من گفته بود وقتی همه ما ایرانی هستیم بخشی از اکثریت بزرگی به اسم ایرانی محسوب میشویم.