سؤال از روحانی شاید وقتی دیگر، عدالت، قربانی دلخوشی به «رشد غیرفراگیر»، همه اختلافات تیلرسون و ترامپ، عبور دولت از گردنه استیضاح، استعفای زودهنگام شهردار تهران و پشت پرده آن، توسعه میادین نفتی به شیوه روسی، هدف شماره یک آمریکا از حضور در سوریه و بحران در روابط سیاسی لندن و مسکو از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز پنجشنبه ۲۴ اسفندماه در حالی بر پیشخوان روزنامه فروشیهای کشور در آخرین پنجشنبه سال ۹۶ قرار گرفتند که محمدعلی نجفی و تصویر او همراه با اخبار مربوط به استعفای زودهنگامش از شهرداری تهران با تیترها و عناوین مختلف در صدر اخیار روزنامهها و در صفحات نخست آنها قرار گرفته است.
تحلیلها و گزارشهایی مرتبط با سه استیضاح ناکام وزرای دولت روحانی در مجلس شورای اسلامی دیگر موضوعی است که در روزنامههای امروز نسبت به سایر خبرها برجسته شده است. عواقب اخراج تیلرسون و بحران در روابط سیاسی لندن و مسکو نیز از خبرهای بین المللی است که در ستون یادداشتها و گزارشهای تحلیلی روزنامههای امروز به چشم میخورد.
روزنامه اعتماد تیتر نخست امروز خود را در پس زمینه تصویر محدعلی نجفی به استعفای او اختصاص داد و عنوان «رانده از بهشت» در تیتر یک شماره امروزش کرد و در توضیح آن نوشت: محمدعلی نجفی طی نامهای به شورا از مشکلات جسمی و شخصیاش گزارش داد. سرمقاله امروز این روزنامه به قلم حسین مرعشی و با عنوان مسوولیت خطیر شورا نوشته شده است.
روزنامه وطن امروز نیز با چاپ تصویری از محمدعلی نجفی در محیطی برفی عنوان «استعفای شهردار بهخاطر بیماری» را تیتر یک کرد و در توضیح آن نوشت: محمدعلی نجفی ۷ ماه پس از تصدی مسئولیت شهرداری پایتخت تصمیم به کنارهگیری گرفت.
روزنامه همدلی هم استعفای شهردار تهران را موضوع اول امروزش انتخاب کرده و تیتر «ضربه نشست» را برای گزارشی انتخاب کرد که در توضیح آن گزارش «همدلی» از سناریوی استعفای نجفی و یورش از چپ و راست به آقای خیابان بهشت نوشته شده است.
ابتکار، اما تیتر یک امروز خود را به گزارشی با عنوان «همه اختلافات تیلرسون و ترامپ» اختصاص داده و در آن تحلیلهای مختلف در خصوص برکناری رکس تیلرسون را بررسی کرده است. این روزنامه نیز در سرمقاله خود که رضا دهکی نوشته به سایه روشن استیضاحهای اخیر پرداخته است.
در ادامه تعدادی از سرمقالهها و یادداشتهای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
چرا نجفی بهجان آمد؟
احسان اقبالسعید در سرمقاله امروز همدلی با اشاره به تقاضای استعقای شهردار تهران نوشت: استعفا یا کناره گیری محمد علی نجفی شهردار تهران در آخرین روزهای اسفندماه میتواند شگفتیهای معمول پایان سال را تکمیل کند. استعفای نجفی را میتوان از نگاههای مختلفی مورد تحلیل قرار داد، اما نکته مهم این است که چه سیری طی میشود که در روزگاری که مسابقهای بی پایان و توام با ذبح و زیرپا نهادن اخلاقیات در جریان است تا کوچکترین مناسب به دست آید چه شده که مدیری با سابقه نجفی داوطلبانه جایگاه مهمی، چون شهرداری تهران را فرو میگذارد؟ نجفی که امکان وزارت در دولت اول روحانی را با اتهام و فریاد فتنه فتنه گروهی از نمایندگان از کف داد، مسیر دشواری را پیمود تا بر صندلی محمد باقر قالیباف دیرپاترین شهردار تهران تکیه زد.
نجفی که سابقه مدیریت کلان و طولانی در سالهای گذشته را داشت یقینا با دشواریهای شهرداری در تهران آشنا بود و اتفاقا با عملکرد خود و دادن امتیاز در انتصابات به برخی جریانات ناهمسو، ولی قدرتمند درون شهرداری و سایر نهادها اعتراضها و انتقادهای حامیان اصلاح طلبش را به جان خرید، ولی نشان داد بده بستان و بازی بر بند نازک و بران سیاست در ایران را به خوبی میشناسد. اما سیر اتفاقها و انتقادها به گونهای بود که عملا به گوشه رینگ رانده شد. نجفی دست به هر گوشهای از مجموعه فربه شهرداری و متعلقاتش مینهاد با فریاد اعتراض گروهی مواجه میشد، اگر خواهان تعدیل نیروهای جذب شده با معیارهای غیر فنی در دوران قالیباف میشد با تبعات اجتماعی شدید مواجه میشد و در برخی مناسبتها هم با توقعات کاملا متناقض حامیان اصلاح طلبش و طیف قدرتمند مقابل مواجه میشد. سرباززدن از هر کدام میتوانست با توجه به ردپای نه چندان محکم نجفی در حاکمیت بعد از حوادث سال ۸۸ برایش گران تمام شود. بدهیهای شهرداری و حجم بزرگ نیروهای به استخدام درآمده و غیر قابل اخراج در کنار وظایف غیر لازم مثل روزنامه و مجله داری که خارج از عرف شهرداری، ولی رویهای دیرپا گشته هرکدام برای نجفی به یک بحران تبدیل شده بود.
اما اتفاق حرکات خاص دخترکان در جشن کارکنان شهرداری شاید آخرین چیزی بود که نجفی انتظارش را میکشید. اتفاقی که اعتراض هم زمان برخی چهرههای مذهبی-سیاسی و البته شاید خرسندی رقبای نجفی در حوزه همفکرانش را نیز به دنبال داشت، با احضار آقای نجفی به مراجع قضایی احتمالا فرصت تسویه حسابهای باقیمانده از سال ۸۸ هم برای منتقدانش فراهم میشود یا شاید با استعفای ایشان فعل ماضی میشد را باید به کار برد. خطر بزرگ این است که مدیریت در کشور آن چنان پرهزینه شده است که یا انتظار پایان دوره را میکشند و یا، چون نجفی عطا را به لقایش میبخشند. از ان جا که در اقتصاد نفتی و رانتی سرچشمه پول و ترقی در دستان نهادهای دولتی و حاکمیتی متمرکز میشود در ادوار مختلف افراد با توسل و تمسک و آویزان شدن به طرق مختلف وارد و وصل به سیستمهای دولتی میشوند و فرهنگ حامی پروری و فربه کردن ستادهای انتخاباتی احتمالی هم این روند را دامن میزند و و رفته رفته منافع نامشروع برای عدهای ایجاد میشود که در صورت به خطر افتادن مدیر یا سیستم دچار بحرانهای اجتماعی و حتی سیاسی میشوند پس چارهای جز ادامه به همان سیر ناصحیح و فربه کردن بیشتر سیستم و البته ناراضی تراشی جدید میشود. البته ذره بین رقبای سیاسی که برای تخریب رقیب به دنبال کوچکترین سرنخ هستند هم در میانه پراثر خواهد بود چراکه در دستگاههای عریض و طویل دولتی-حکومتی آن قدر نابسامانی و آشفتگی تلنبار شده وجود دارد که تحت کنترل شخص مدیر نیست و در این مورد جناب نجفی فکر همه چیز را میکرد مگر اکروبات بازی دخترکان و احضار و اتهام سنگین در تقابل با ارزشهای عقیدتی که احتمالا جناب نجفی توان رویارویی با آن را نداشتند.
تجربه چند استیضاح ناموفق
روزنامه شهروند در سرمقاله امروز خود موضوع استیضاح نافرجام سه وزیر کابینه دوازدهم را موضوع قرار داد و نوشت: استیضاح مثل هر اقدام دیگری در سیاست، لزوماً به نتیجه مطلوب استیضاحکنندگان نخواهد رسید و در بسیاری از موارد وزیر استیضاح شده میتواند رأی اعتماد خود را حفظ کند و در جایگاه وزارت باقی بماند. بنابراین از این جهت انتقادی به نمایندگان استیضاحکننده نیست؛ و رأی نیاوردن استیضاح را لزوماً نمیتوان شکست آنان معرفی کرد، مگر اینکه از ابتدا با هدف از وزارتانداختن وزیر وارد میدان استیضاح شده باشند که ظاهراً اینبار چنین هدفی را در سر میپروراندند، که میتوان گفت: موفق نشده و شکست خوردند. با این حال میتوان وزیر یا وزیرانی را استیضاح کرد، بدون آنکه هدف اصلی انداختن وزیر باشد، بلکه هدف طرح مسائلی است که در غیاب استیضاح امکان بیان آنها نیست یا کم است.
اکنون به نظر میرسد نمایندگان استیضاحکننده از چند جهت ناموفق بودند که کماهمیتترین آن ناتوانی در کسب رأی لازم برای عدم اعتماد به سه وزیر استیضاح شونده بود. آنان پیش از این به شدت شایع کرده بودند که این بار استیضاح جدیتر از همیشه است و ممکن نیست که آقایان وزرا بتوانند از مجلسِ استیضاح؛ بهعنوان وزیر بیرون روند.
جهت دیگری که استیضاحکنندگان شکست خوردند، ناتوانی در انجام یک استیضاح موثر و کارآمد بود. درواقع در این استیضاح چیز جدیدی مطرح نشد، و بسیاری از موارد نیز کهنه و تکراری بود و در نتیجه بازتاب شایستهای در افکار عمومی و نزد مردم پیدا نکرد. هنگامی که یک نماینده از استیضاحکنندگان به نادرست به عملکرد وزیر برای اتفاقات سال ١٣٨٨ میپردازد، به معنای آن است که در نقد عملکرد او دست چندان پُری ندارد. خب میتوانست این را رأی اعتماد مردادماه ٩٦ بگوید، زیرا چیز جدیدی نیست. در حقیقت فارغ از اینکه وزرا رأی بیاورند یا خیر، استیضاح باید یک دستاورد برای افکار عمومی جامعه و مردم داشته باشد، تا وزیر استیضاح شده حتی اگر همچنان وزیر باقی ماند، حداقل نمایندگان استیضاحکننده توانسته باشند پیام انتقادی خود را به مردم منتقل کنند. ظاهراً در نتیجه این استیضاح؛ در فضای رسانهای کشور ایده و منطق قابل توجهی جز تکرار مکررات و پرداختن به موضوعات بیارتباط با وظایف وزیر دیده نشده است. چنین رفتاری موجب میشود که حساسیت مردم نسبت به موضوعاتی، چون استیضاح از میان برود و با آن جدی برخورد نکنند.
ولی شاید مهمترین نکته این است که نمایندگان از ابزار استیضاح برای نقد کلیت دولت استفاده کردهاند. درحالیکه استیضاح باید معطوف به عملکرد خاص وزیر باشد و لزومی ندارد که معطوف به سیاستهای کلی دولت باشد. اگر کسی به این سیاستها اعتراض دارد باید مستقیماً مرجع آن سیاستها را خطاب قرار دهد. مطابق قانون اساسی [هر یک از وزیران مسئول وظایف خاص خویش در برابر رئیس جمهوری و مجلس است و در اموری که به تصویب هیأت وزیران میرسد، مسئول اعمال دیگران نیز است. (اصل ١٣٧)]وزرا در برابر تصمیمات هیأت دولت مسئول هستند و بخش مهمی از سیاستهای اجرایی ناشی از تصمیم مشترک آنان است ولی در نقد وزرا کمتر به این نکته مهم اشاره میشود.
این استیضاح پیام روشنی نه برای دولت داشت و نه برای جامعه، و دستاورد عملی قابل قبولی نیز نداشت. جز آنکه آخرسال جامعه را وارد یک فضای سیاسی ناپایدار کرد که دود آن به چشم ادارات و نهادهای تحت امر این وزرا میرود. هرچند استیضاح رأی نیاورد ولی حدود ١٠ روز از وقت وزارتخانههای سهگانه صرف برنامهریزی برای پاسخگویی در برابر استیضاحکنندگان گذشت. شاید هدف ناگفته این استیضاح پیام دادن به اقشار محروم و ضعیف جامعه (کارگر، کشاورز، و کارکنان شاغل در بخش حملونقل و مسکن) بود که مجلس یا حداقل جناحی از آن به فکر این طبقات است، ولی، چون معلوم بود که منجر به نتیجه نخواهد شد و پیام ارسالی نیز وارونه دریافت میشود، لذا از این جهت نیز نتایج متفاوتی از آنچه استیضاحکنندگان در ذهن داشتند به بار آمد.
امیدواریم که نمایندگان مخالف، از این پس با مقدمات و مستندات و پیشزمینههای بیشتری وارد چالش استیضاح شوند.
بازگشت به جنگ جاسوسان
حسن بهشتیپور طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با اشاره به حواشی ایجاد شده درباره جاسوس روس و دخترش در لندن نوشت: قضاوت در مورد پروندههای جاسوسی و امنیتی، بهخصوص زمانی که پای جاسوسهای دوجانبه به میان میآید، بسیار مشکل است. نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در جهان، هیچگاه به صورت شفاف و دقیق اطلاعات در مورد نیروها و عناصر خود را منتشر نمیکنند و مشخص نمیشود که مسوولیتهای یک عنصر اطلاعاتی و ارتباطات او دقیقا در چه حوزههای بوده است. معمولا وقتی اطلاعاتی در مورد یک نیروی امنیتی منتشر میشود یا پروندهای مانند پرونده اخیر سوءقصد به جان سرگی اسکیپرال علنی میشود، سازمانهای امنیتی به صورت گزینشی، یکجانبه و جهتدار اطلاعاتی را منتشر میکنند. در نتیجه قضاوت در مورد پروندههای اینچنینی بسیار مشکل است و به راحتی نمیتوان رفتار دولتهای متبوع را تحلیل کرد. تقریبا برای ناظران غیرممکن است که به صورت مستقل ارزیابی کنند که عامل مسمومیت سرگی اسکیپرال در خاک بریتانیا چه کسی بوده و آیا ماموران دولتهای خارجی در این اقدام نقشی داشتهاند یا نه؟ سرگی اسکیپرال، نه اولین جاسوس دو جانبه جهان است و نه آخرین نمونه آن خواهد بود که به چنین سرنوشتی دچار میشود.
چه در خاک کشورهای اروپایی و چه در خاک روسیه، تعداد زیادی از نمونههای ماموران امنیتی خارجی وجود داشتند که فعالیتهای متنوعی در حوزههای مختلف داشتند و سازمانهای امنیتی کشورهای هدف یا کشورهای متبوع جاسوسان همواره در جنگی غیرعلنی برای پنهان کردن هویت مامورانشان از یکدیگر یا شناسایی جاسوسان کشورهای دیگر در خاک خود هستند. در مورد پرونده اخیر تنشها میان لندن و مسکو، نه تنها به سادگی نمیتوان ارزیابی کرد که آیا روسیه در اقدام به سوءقصد علیه جان این مامور امنیتی نقش داشت، بلکه حتی اگر چنین سوءقصدی اثبات شود باز هم بسیار بعید است که از انگیزههای سازمان امنیتی در مورد چنین اقدامی با خبر شد. عناصر امنیتی ممکن است به خاطر افشای ماموریت، واگذاری اطلاعات و بسیاری موارد دیگر در معرض حذف قرار بگیرند. اما زمان این تنشها از اهمیت بالایی برخوردار است. در شرایطی که یکشنبه هفته آینده انتخابات ریاستجمهوری در روسیه برگزار میشود، این تنش اطلاعاتی و امنیتی اثرهای منفی در سیاست روسیه خواهد گذاشت. با توجه به انکار مسکو مدارک و اسناد کافی وجود ندارد که بتوان به صورت مستقل نقش روسیه را در این کار تایید کرد، در برابر باز هم اطلاعات، مدارک و اسناد کافی وجود ندارد که بتوان این اتهام را به دولت بریتانیا وارد کرد که برای اثرگذاری در انتخاب روسیه از طریق سرویس MI٦ اقدام به سناریوسازی علیه مسکو کردهباشد. پیش از این ما در روابط روسیه و بریتانیا، شاهد کشتهشدن یک جاسوس دیگر به نام الکساندر لیتوینینکو بودیم که بیش از یک دهه پیش از طریق تماس با عنصر رادیواکتیو پلونیوم ضعیفشده جان خود را از دست داد.
آنچه بدون تردید به عنوان نتیجه این تنشها و اتفاقات میتوان مورد اشاره قرار داد، اثر منفی این رویداد در روابط دیپلماتیک میان مسکو و لندن است. نباید فراموش کرد که کشورهای اروپایی پیش از این به دلیل بحران اوکراین و ضمیمه شدن شبهجزیره کریمه به خاک روسیه، روابط بسیار تنشآلود و سرشار از بدبینی با روسیه داشتند و اکنون این پرونده بر حجم پروندههای اختلافی میان دوطرف اضافه شده است. پیشبینی میشود که بعد از اقدام ترزا میبرای اخراج دیپلماتهای روسی از خاک بریتانیا و قطع تماسهای سطح بالا، روسیه نیز دست به اقدام متقابل بزند و دیپلماتهای بریتانیایی را از خاک روسیه اخراج کند. اگر به سوابق روابط دیپلماتیک میان کشورهای اروپایی و امریکایی با روسیه نگاه کنیم، میبینیم که همواره در روابط دیپلماتیک دوجانبه، جاسوسی در پوشش دیپلمات، بخش جداییناپذیر از روابط دوجانبه بوده است. هر چند نمیتوان همه دیپلماتهای روس یا بریتانیایی را ماموران اطلاعاتی تلقی کرد، اما همواره این کشورها از پوشش دیپلمات برای اعزام ماموران امنیتی و اطلاعاتی به خاک یکدیگر استفاده کردهاند. بعد از سال ١٩٩١ که جنگ سرد میان شرق و غرب رسما پایان گرفت، جهتگیری فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی کشورهای غربی و روسیه تا حد زیادی تغییر کرد. ماهیت فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی در دوران جنگ سرد عمدتا در حوزههای امنیتی و نظامی بود، ولی طی دهههای بعد از جنگ سرد گرایش فعالیتهای جاسوسی به سمت اطلاعات مربوط به روابط تجاری، مالی، فناوریها و دخالتهای اقتصادی بود، اما طی چند سال اخیر بار دیگر شاهد هستیم که عملا بار دیگر فعالیتهای جاسوسی به سمت مسائل امنیتی، دفاعی و نظامی گرایش پیدا کرده است.
«سفر نوروزی مرگ» ممنوع!
روزنامه خراسان یادداشت روز آخر هفته خود را به موضوع سفرهای نوروزی مردم اختصاص داد و در مطلبی با تیتر «سفر مرگ» ممنوع!» نوشت؛
۱ – ایمنی بسیاری از خودروهایی که من و شما در اختیار داریم با ایمنی خودروهای درجه یک، معتبر و صاحب برند دنیا، فاصله زیادی دارد.
۲ – اغلب جادههای ما خصوصا راههای دور از استان تهران و برخی مراکز استانها به رغم تمام تلاشهایی که شده، اما به دلایل مختلف، آن چنان که باید قابل اطمینان نیست، افزون بر این نقاط حادثه خیز جادههای کشورمان نیز کم تعداد نیست.
۳ – پلیس راه هم با وجود زحمات طاقت فرسایی که بعضی از این عزیزان درسرما و گرما و شب و نیمه شب و حتی شبانه روز متحمل میشوند، به دلایل گوناگون که جای بحث آن در این مختصر نمیگنجد نقش تعیین کننده و به سزایی در کاهش تصادفات و مرگ و میر جادهای ندارند.
۴ – برخی از ما رانندگان خودروها هم که متاسفانه یا اصلا به قانون و الزامات رانندگی صحیح مقید نیستیم، یا از ترس جریمه و در جاهای خاص اهل مراعات قانون میشویم، اما هرجا بتوانیم و فرصتی دست دهد مرتکب خلاف رانندگی در سطوح مختلف میشویم و اسمش را میگذاریم «زرنگی» و «رانندگی حرفه ای»!
بی آن که لحظهای به فکر عواقب تلخ و هولناک و گاه فاجعه آمیز سرعتها و سبقتهای غیرمجاز و تخلفات مخاطره آمیز و لجبازیهای کودکانه و غیرعاقلانه در جادهها باشیم.
۵ – گرچه به خاطر مجموعه اقداماتی که انجام شده از جمله تلاش برای ارتقای فرهنگ رانندگی و رعایت قوانین راهنمایی، به سازی و نوسازی بسیاری از جادهها و تجهیز بیشتر راهها به علایم راهنمایی، اجرای طرحهای گوناگون از جمله «همیار پلیس» همچنین ارتقای نسبی ایمنی برخی خودروها و اصلاح بسیاری از نقاط حادثه خیز جاده ها، اما آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات همچنان فاجعه بار است، اندکی توجه به آمار ارائه شده در این باره عمق این فاجعه را بیشتر نشان میدهد، سردار تقی مهری رئیس پلیس راهور ناجا اواخر مهرماه امسال گفت: از سال ۷۷ تاکنون ۴۰۲ هزار و ۲۵۹ نفر بر اثر تصادف جان خود را از دست داده اند. وی همچنین آمار مجروحان و معلولان ناشی از سوانح رانندگی از سال ۷۷ تا پایان سال ۹۵ را ۴ میلیون و ۵۹۱ هزار و ۳۰۷ نفر اعلام کرد.
آیا واقعا جان باختن بیش از ۴۰۲ هزار انسان و مصدومیت و معلولیت حدود ۴ میلیون و ۶۰۰ هزار انسان در جادهها در مدت کمتر از ۲۰ سال فاجعه نیست؟ آیا با وجود کاهش چشمگیر این آمار و رسیدن آن به عدد ۱۲۰ هزار و ۴۱۳ نفر از سال ۹۰ تا ۱۰ ماه ابتدایی سال ۹۶ هنوز و همچنان فاجعهای جبران ناپذیر محسوب نمیشود؟!
توجه کنیم براساس آمار اعلام شده تا پایان دی ماه امسال ۱۳ هزار و ۸۷۴ نفر تلفات جادهای داشته ایم و بنابر اعلام پزشکی قانونی روزانه ۴۳ نفر در تصادفات جادهای کشورمان جان خود را از دست میدهند یعنی در هر سه روز ۱۲۹ نفر در جادهها جان میبازند و این رقم تقریبا معادل دو برابر جان باختگان سانحه هوایی ۲۹ بهمن امسال پرواز تهران به یاسوج است، سانحهای که به جان باختن ۶۵ نفر از هموطنان عزیزمان منجر شد.
۶ – حال با این تفاصیل چه کنیم؟ سفر نکنیم؟ مسافرت را تعطیل کنیم؟ به زیارت نرویم؟ خود و خانواده خود را از سیاحت و گردشگری و استفاده از زیباییهای طبیعت و دیدن مکانهای تاریخی و فرهنگی و ... محروم کنیم؟ این حق طبیعی و لازم را از خود سلب کنیم؟ آن هم در هنگامه تعطیلیهای نوروز و فصل سفرهای خاطره انگیز بهاری؟ قطعا پاسخ این سوالها منفی است و حتما اگر بتوانیم، از فرصت سفر و مسافرت و گردشگری و زیارت و سیاحت و لذت سفر نوروزی بهره میبریم، اما با رعایت چند شرط ساده برای حفاظت از جان و مال و سلامت خود، خانواده و هموطنان عزیزمان.
به هنگام خواب آلودگی و خستگی به خاطر حفظ جان و بوسیدن دوباره چهره فرزند دلبندمان، رانندگی نمیکنیم.
جدا از سرعت و سبقت غیرمجاز به دلیل رعایت حرمت قانون و از آن مهمتر حفاظت از جان و مال خود و دیگران پرهیز میکنیم.