به گزارش تابناک به نقل از ایران، ظهر روز یکشنبه ۱۹ آبان مأموران کلانتری ۱۲۸ تهران نو در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از قتل زن ۱۹ سالهای در خانهاش خبر دادند. بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت که همسایهها متوجه سر و صداو درخواست کمک زن جوان شده و بلافاصله موضوع را به پلیس خبر دادهاند. اما با حضور مأموران آتشنشانی و پلیس، آنها پس از ورود به خانه با جسد زن جوان درحالی که گلویش بریده شده بود مواجه شدند.
باتوجه به آنکه در ورودی خانه سالم بود این احتمال مطرح شد که عامل جنایت فردی آشنا بوده است. در تحقیقات میدانی یکی از همسایهها گفت: زمانی که این حادثه رخ داد، مرد جوانی را دیدم که از پنجره خانه مقتول که طبقه دوم ساختمان بود به پایین پرید و فرار کرد. بدین ترتیب بلافاصله چهره نگاری عامل جنایت انجام شد. این درحالی بود که خانواده مقتول در تحقیقات مدعی شدند به یکی از اقوامشان بهنام سیروس ظنین هستند و وقتی تصویر چهره نگاری شده متهم فراری به خانواده مقتول نشان داده شد بلافاصله او را شناختند و مشخص شد وی همان سیروس است. بدین ترتیب دستور بازداشت مرد جوان صادر شد و ظهر روز ۲۷ آبان در خانهاش دستگیر شد. مرد جوان در تحقیقات اولیه به قتل زن جوان اعتراف کرد. به دستور بازپرس غلامی، بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران، متهم با قرار بازداشت موقت روانه اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت شد.
گفتگو با متهم
انگیزه ات از قتل فرانک چه بود؟
من نمیخواستم او را به قتل برسانم. فقط میخواستم کاری کنم که شوهرش فکر کند من با او رابطه دارم و از این طریق انتقام بگیرم.
چرا میخواستی از شوهر فرانک انتقام بگیری؟
شوهر مقتول و برادرش به دروغ به همه گفته بودند که مرا در کودکی مورد آزار و اذیت قرار دادهاند. این تهمتهای دروغ مرا اذیت میکرد. تا اینکه تصمیم گرفتم انتقام بگیرم.
قبل از حادثه به محل قتل نرفته بودی؟
۱۰ روز قبل از قتل، متوجه شدم که فرانک در خانه یکی از اقوام میهمان است. به آنجا رفتم و زمانیکه او از خانه بیرون آمد تعقیبش کردم. بعد شاه کلیدی ساختم و یک روز قبل از جنایت به آنجا رفتم و در ورودی ساختمان را باز کردم. وقتی دیدم شاه کلیدی که ساختهام مشکلی ندارد تصمیم گرفتم فردای آن روز به سراغ فرانک بروم.
روز حادثه چه کار کردی؟
من از ساعت ۶ صبح نزدیک خانهشان کشیک میدادم. شوهر فرانک را دیدم که از خانه خارج شد. ۳ ساعتی که گذشت با شاه کلیدم وارد خانه شدم. بعد زنگ واحدشان را به صدا درآوردم. ما فامیل دور بودیم و فرانک مرا میشناخت. در را به رویم باز کرد. سراغ شوهرش را گرفتم. گفت: خانه نیست. خواست در را ببندد که پایم را در میان در گذاشتم و با زور وارد خانه شدم و ماجرای تهمتهایی که شوهرش و برادرش به من زدهاند را برایش تعریف کردم. او گفت: به من ربطی ندارد و باید به خودشان بگویی. میخواستم روسری فرانک را بردارم و بعد به شوهرش بگویم که او با من در رابطه است. اما فرانک شروع به داد و فریاد کرد و از همسایهها کمک خواست. دستم را جلوی دهانش گرفتم تا داد و بیداد نکند که متوجه شدم نفس نمیکشد. ترسیده بودم اگر به هوش میآمد من لو میرفتم. برای همین با تیغ موکت بری دو ضربه به او زدم.
همیشه تیغ به همراه داری؟
من نصاب کاغذ دیواری هستم. از وسایل کارم است. اما آن روز، چون میترسیدم با خودم بردم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
من صدای همسایهها را میشنیدم که پشت در بودند.
برای همین در را قفل کردم و از پنجره به خیابان پریدم و فرار کردم. البته گوشوارهها و انگشتر و کیف پول فرانک را سرقت کردم فقط برای اینکه پلیس تصور کند او را به خاطر سرقت کشتهام.
ازدواج کردی؟
بله. یک دختر ۴ ساله دارم.