دگرگونی در بحرانهای بین المللی و ظهور آشوب در نظم بینالملل؛ این بهترین عنوان برای توصیف وضعیت جهان کنونی ما است. در قرن بیستم، بههنگام بروز بحران، تلاش غایی بازیگران، بهویژه قدرتهای بزرگ آن بود که "بقاء دولت-ملت در فضای آنارشیک را از طریق اعادۀ نظم بینالمللی" تامین کنند تا امنیت دولت حاصل شود. با پایان یافتن خوشبینیهای اولیۀ لیبرالِ پس از فروپاشی شوروی و بهویژه پس از واقعۀ یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، بحرانهای نوظهوری نظیر تغییرات اقلیمی، تروریسم جدید، جنگهای خشونتبار داخلی، مسائل مهاجرتی، جنایات سازمانیافته، بیماریهای فراگیر (نمونۀ امروزین آن: کرونا) پدید آمدند. این بحرانها در عمیقترین و مستقیمترین شکل ممکن، بقاء انسانها (امنیت انسانی) را در معرض تهدید قرار دادند؛ تهدیدی که روابط بینالملل به دلیل تمرکز بر بقاء دولت، پاسخی برای آنها نداشته و ندارد. آشوب در نظم بینالملل کنونی، علاوه بر بحرانهای نوظهور یاد شده، متاثر از وضعیت گذار در نظم بینالملل است. به این معنا که نظم دوقطبی جنگ سرد خاتمه یافت، بدون اینکه نظم فراگیر جدیدی بجای آن مستقر و ثبیت شود. هر چند در دورۀ پساجنگ سرد، ایالات متحده آمریکا در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ تلاش کرد نوعی نظم هژمونیک تک قطبی را حاکم کند، ولی این پروژه ناتمام ماند. نتیجۀ این نظمسازی یکجانبۀ ناموفق، تداوم دورۀ گذار در عرصۀ سیاست جهانی بودهاست؛ به این معنا که گرچه نوعی از توزیع/بازتوزیع قدرت در سطح بینالملل دیده میشود، ولی این پیکربندی جدید قدرت هنوز تثبیت شده و ثبات آفرین نیست و از این رو گذار نظم بینالملل در وضعیتی آشوبناک همچنان ادامه دارد.
در این شرایط، برهمکنش دو نیروی قدرتمند، شرایطی دوگانه را در نظم بینالملل پدید آوردهاست: نیروهای همگرا کنندۀ اقتصادی و جامعۀ مدنی جهانی در برابر نیروهای واگرا کنندۀ سیاسی- هویتی مبتنی بر نظام دولت-ملتها. نیروهای همگرا کننده از یک سو بر بستر جهانی شدن اقتصاد بازار آزاد در قالب وابستگی متقابل پیچیده توانستهاند نوعی زنجیرۀ جهانی ارزش را خلق کنند و جوامع مختلف را از این بُعد در پیوند و همسرنوشتی با یکدیگر قرار دهند. از دیگر سو، جنبشهای مدنی جهانی نیز ضمن به چالش کشیدن ساختار دولت-محور نظام بینالملل، با خلق منابع جدید وفاداری و هویت، نوعی از همگرایی و همسرنوشتی را در میان اجتماعات مختلف انسانی ایجاد کردهاند. همزمان با این نیروهای همگرا کننده، پیشرانهای واگرا کننده نیز با قدرت در حال فعالیتاند. در شرایط فوق، دولت-ملتها در مواجهه با چالشهای نوظهور نظیر کرونا، گرفتار نوعی درماندگی و عدم آمادگی شدهاند. آنچه از خود این درماندگی خطرناکتر است، واکنش دولت-ملتها به این قبیل تهدیدات نوظهور است: بجای بازاندیشی در مبانی امنیت و حرکت از امنیت ملی (به مثابۀ امنیت دولت) به سوی امنیت انسانی (امنیت انسانها و رهایی آنها از حس تهدید)، حرکت معکوسی در قالب تقویت امنیت دولت در معنای کلاسیک آن بهچشم میخورد. همزمان، تقویت سیاست مبتنی بر هویتخواهیِ قومی-نژادی-مذهبی نیز امواج واگرایی را تشدید کرده است. دو نیروی واگرا کنندۀ فوق، ملازم با سردرگمیهای ناشی از وضعیت آشوبناک نظم بینالملل، گرایشهای قدرتمندی برای انزواطلبی، یکجانبهگرایی، تضعیف مبانی حقوق بینالملل، کمرنگ شدن نقش نهادهای بینالمللی، بیاعتمادی به توافقات فراگیر جهانی و ... را پدید آوردهاست.
نظم آشوبی فوق و برهمکنش نیروهای واگرا و همگرا در عرصۀ بینالملل، بر سطح منطقهای تاثیر گذاشتهاست. اما در شرایط نظم آشوبی کنونی، به نظر میرسد که دینامیزمهای منطقهای نقش قابل توجهی در تعیین سرنوشت مناطق پیدا کردهاند و رابطۀ یکطرفۀ نظم بینالمللی ← نظم منطقهای نه تنها به رابطهای متقابل تبدیل شده بلکه در مواردی، تحولات و دینامیزمهای منطقهای، کنشگران عمدۀ بینالمللی را به دنبال خود میکشند. این فضای کنش منطقهای، هم فرصتی برای تقویت همگراییهای جدید منطقهای پدید آورده، هم زمینهای برای بیثباتی و تنش بین رقبایی که مدعی ایجاد هژمونی منطقهای هستند. متاسفانه در منطقۀ خاورمیانه، بازیگران اصلی، از فضای وسوسهانگیزی که وضعیت گذار نظم بینالملل در اختیارشان قرار دادهاست، برای تحقق رویای هژمونی استفاده کردهاند که این خود در کنار مداخلات قدرتهای فرامنطقهای زمینۀ بیثباتی و ناامنی بیش از پیش خاورمیانه را فراهم کردهاست.
مجموع شرایط بینالمللی و منطقهای فوق، سه بازاندیشی و تغییر جهت راهبردی در روابط خارجی ایران را ضروری میسازد و اتخاذ یک سیاست همسایگی فعال را به اولویت اصلی سیاست خارجی کشور تبدیل میکند. نخست، بازبینی و تعیین سطح مجدد بازی بینالمللی ایران. داراییهای راهبردی ایران، ما را در کنار ۲۲ کشور دیگر جهان در ردۀ قدرتهای محوری قرار میدهد؛ ضمن اینکه ایران از هر سه نوع دارایی راهبردی نظامی، اقتصادی و معنایی برخوردار است و به همین دلیل، در میان این ۲۲ کشور نیز موقعیت "بالقوه" ممتازی دارد. اما وجود داراییهای یاد شده، فی نفسه به معنای آن نیست که میتوانیم به اختیار در هر یک از چهار سطح بازی "جهانی"، "بینالمللی"، "منطقهای" و "همسایگی" و یا حتی بهطور همزمان در هر چهار سطح یاد شده، کنشگری فعال و موفق داشته باشیم. در حالیکه میزان داراییهای راهبردی ما، سطح بازی همسایگی را به میدان مطلوب کنشگری روابط خارجی کشور مبدل ساخته است، در چهار دهۀ گذشته به بازی در سطح جهانی و بینالمللی پرداختهایم و ناگزیر از پرداخت هزینههای همبازی شدن با قدرتهای بزرگ در روابط خارجی شدهایم. این در حالی است که آشوب کنونی در نظم بینالملل ضرورت تعیین سطح مجدد بازی روابط خارجی ایران از سطح جهانی به محیط همسایگی را دو چندان ساختهاست. دوم، لزوم تغییر در ماهیت بازی از درگیری در ژئوپلیتیک وحشت به کنشگری در ژئواکونومی پیشرفت. مناقشات جاری در خاورمیانه تبدیل به بحرانهایی مزمن و انباشتی شدهاند که پایانی برای آنها متصور نیست. این بحرانها عملاً منطقه را در وضعیت ژئوپلیتیک وحشت قرار دادهاند و در صورتیکه سیاستگذاران کشور بخواهند همچنان در سطح بازی جهانی کنشگری کرده و وارد معرکۀ قدرتهای بزرگ شوند، طبیعتاً در دام بحرانهای مستمر و فضای ژئوپلیتیک وحشت و ادامۀ فرسایش داراییهایی راهبردی ملی، گرفتار خواهند ماند. از این رو بازبینی در ماهیت بازی روابط خارجی و چرخش از ژئوپلیتیک وحشت، به ژئواکونومی پیشرفت، آنهم با اولویت بازی در محیط همسایگی، الزام دوم پیش روی کشور است. محور سوم که سیاست همسایگی را در اولویت روابط خارجی ما قرار میدهد، ناشی از عدم حضور منطقه و البته ایران در زنجیرۀ جهانی ارزش است. این غیبت باعث شدهاست، سایر مناطق جهان حساسیت و آسیبپذیری مشترک کمتری به وضعیت و شرایط منطقه و ایران داشته باشند. حال که بنیادهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی، اجازۀ ایجاد پیوندهای عمیق متقابل و همسرنوشتی با سایر مناطق جهان را نمیدهد، دستکم، کشور میتواند و باید با درکی شبکهای از قدرت، نسبت به ایجاد شبکههای متنوع ماهیتاً اقتصادی در محیط همسایگی بلافصل خود اقدام کند. شکلدهی و تقویت شبکههای آب-غذا-انرژی-حمل و نقل در محیط بلافصل ما، از جمله زیرساختیترین و پایدارترین این شبکهها است که میتواند به کانون تدوین و اجرای سیاست همسایگی ایران تبدیل شود. طراحی و ایجاد چنین شبکههایی در قالب یک دیپلماسی اقتصادی هوشمندانه قابل پیگیری است.
در واقع، برای اینکه سیاست همسایگی بتواند نقشآفرینی موثر و مثمری داشته باشد، باید رابطهای همافزا بین توسعۀ اقتصادی و سیاست خارجی برقرار شود. ایجاد این رابطۀ همافزا از طریق طراحی و اجرای یک دیپلماسی اقتصادی فعال امکان پذیر است. تصویر زیر رابطۀ بین مولفههای یاد شده را نشان می دهد:

تأکید بر دیپلماسی اقتصادی به مثابۀ کانون سیاست همسایگی به معنای فهم این واقعیت است که کنشگری ایران در سطح جهانی و در زمین بازی ژئوپلیتیک وحشت، با پاسخهایی از جنس درگیری، تنش سیاسی، مناقشۀ امنیتی و برخورد نظامی ـ حذفی، مواجه میشود. در حالیکه کنشگری در محیط همسایگی و در زمین بازی ژئواکونومیک، با پاسخهایی از جنس روابط حاکم بر بازار و فضای عمومی توسعه، یعنی رقابت و همکاری توامان روبرو شده و ماهیت غیرحذفی خواهد داشت. تحقق این امر در عصر آشوب جهانی، خود نیازمند یک انتخاب تاریخی و سرنوشتساز توسط سیاستگذاران کشور برای رهاشدن و بریدن از فضای ژئوپلیتیک وحشت و جهان گذشته با تمامی دغدغههای امنیتی، نظامی و ایدئولوژیک آن و ورود به فضای ژئواکونومیک و جهان آینده با پذیرش تمامی الزامات، هزینهها و دشواریهای آن جهت توسعه، پیشرفت و محوریت اقتصاد بهعنوان بنیان نوین نظام سیاسی است. گزینش هریک از این دو مسیر، قطعاً لحظۀ تاریخی سرنوشتسازی است که آیندۀ چندین نسل را رقم خواهد زد.
*عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.