از سلطان معرفت تا سلطان وحشت؛

پهلوان، پهلوان که می‌گفتند، این بود؟!

بهار سال 1384 را سه قهرمان پرورش اندام برای ورزش ایران، به خزان تبدیل کردند! این سه «هیکل» با تکیه بر عضلات متورمشان با زور وارد خانه‌ای پر از زن و دختر شده بودند و با یک بغل آزار، سرقت و ضرب و شتم از آن خانه بیرون آمدند. چنان زهرچشمی از یاکوزاها (مافیای ژاپن) گرفت که شهرت شمشیر سامورایی‌اش از قهرمانان کشتی المپیک هم بیشتر شد.
کد خبر: ۴۰۸۸۳
|
۲۷ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۴:۳۷ 17 March 2009
|
36828 بازدید
|
۲
ورزش و آفت‌هایش، درواقع آینه‌ای تمام‌نما از جامعه است. اگر ملی‌پوش بوکس بر اثر تزریق هروئین جان می‌دهد، اگر مصرف حشیش در میان برخی رزمی‌کاران رواج دارد، اگر آن دختر سارق «مشت‌زن» از آب درمی‌آید و ... پس آفتی در جامعه ورزش است، همچون دیگر آفت‌های جامعه. نکته قال تأمل اما بحث اعتیاد در بین ورزشکاران است؛ مسأله‌ای که ابعاد نگران‌کننده‌اش روز به روز بزرگتر می‌شود.

آنها که راه یکصد ساله را می‌خواهند در شبی طی کنند و با دیدن عضلات در هم پیچیده آرنولد، تفکر ضعیفشان را به داروهای نیروزا و غیرمجاز می‌سپارند، خیلی زودتر از آنچه فکرش را کنید، اسیر مواد نیروزا و بدتر از آن مواد مخدر می‌شوند!

آماری تکان‌دهنده در این مورد هست که حکایت از استفاده حدود 17 درصد ورزشکاران رشته بدنسازی تهران از استرویید آنابولیک، حدود 27 درصد از آمفتامین‌ها، کمتر از 10 درصد از سیگار دارد.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد درصد بسیاری ار ورزشکاران استفاده‌کننده از استروییدها، درواقع زمینه استفاده از کوکایین و هروئین را در خود پدید آورده‌اند. البته مسائل و مشکلات اجتماعی و برآورده نشدن توقعات نیز دلیل دیگری از گرایش نگران‌کننده ورزشکاران به سمت مواد مخدر است.

زخم تازه می‌شود، آتش چون پیراهنی تو را در بر می‌گیرد، می‌سوزی و خاکستر می‌شوی، ای کاش ققنوس بودی پهلوان!

همشهری در ویژه‏نامه نوروزی خود، در گزارشی با مقدمه فوق به پس پرده ورزش رفته و برخی فعالیت‏های مجرمانه در این بخش را صورت سر بسته بیان کرده که حاوی نکات قابل توجه و تاسف‏باری است که بیش از هر زمان، ضرورت جلوگیری از انقراض روحیه جوانمردی و فتوت در میان ورزشکاران و همچنین توجه دوباره به معنویات در فضای ورزش را یادآور می‏شود.

به گزارش خبرنگار ورزشی تابناک، در این گزارش در چندین پرده از ورزشکاران سارق و زورگیر تا ورزشکار قاچاقچی و معتاد سخن به میان آمده است. آنچه حتی فارتر از دلالی و واسطه‏گری و فساد فوتبال است و موجب تغییر نگاه به فضای کنونی ورزش می‏شود.

پرده اول: تعویض مدال با مواد
وقتی پهلوان‌ها می‌میرند، انگار چیزی در وجودمان گم می‌کنیم، مرگ تو تکرار و تکرار می‌شود و گمشده‌های ما زیاد و زیادتر. مگر قرار نبود قهرمانان فقط دو بار بمیرند؟ تو را هر بار به یاد می‌آوریم، داغمان تازه می‌شود و سوگوار مرگی دیگر از تو، دلمان رخت عزا می‌پوشد.

از وقتی شنیدم در پارک «نشان» حراج کردی برای ساعتی نشئگی، دیگر به پارک نمی‌روم؛ مگر کسی هم‌مدال قهرمانی کشتی جهانی را به کراک و هروئین می‌بخشد! کاش ققنوس بودی و از خاکسترت یک پهلوان دیگر به وجود می‌آمد، با همان رشادت و باهوشی، سرپنجه روی تشک مسابقه و درست مثل خودت تاکتیکی و سرشار از فنون ناب کشتی ایرانی، شاید درس می‌گرفت از تو.

لامصب آخر «مدال» ‌قهرمانی می‌دهند برای مواد؟ نگفتی با این مدال چند نفر بالا پریدند، اشک ریختند و برایت هورا کشیدند؟ نگفتی این «نشان»، نشانی غرور مردمان یک سرزمین است که تو پروازش دادی؟

دیگر به پارک نمی‌روم و راستش را بخواهی از وقتی شنیده‌ام به زندان رفته‌ای، در قفس «مرغ عشق» پدرم را باز گذاشته‌ام، اما این دیوانه هم از قفس نمی‌پرد!

حیف تو بود پهلوان که همه چیز را روی زرورق بریزی. شنیده‌ام این کار را قبل از فینال مسابقه قهرمانی جهان هم کرده‌ای! کاش آن موقع به کم راضی نمی‌شدی و طلایی دوباره می‌گرفتی از سهم زیادی که در کشتی جهان داشتی و نگرفتی.

ناامیدم کرده‌ای. با آن چهره فتوژنیک و سلطنت بر کشتی جهان، چه کم داشتی! قهرمان کشتی جهانی اما همه چیز را باخته‌ای. خانواده‌ات را، جایگاه و محبوبیتت را، زندگی‌ات را باختی پهلوان!

کاش به کم راضی نمی‌شدی، کاش ققنوس بودی! شوق کشتی گرفتن در بچه‌ها و جوان‌ها بالا می‌گرفت وقتی روی تشک مسابقه هنرنمایی می‌کردی، حیف تو بود پهلوان ... ققنوس ... آخر مگر مدال قهرمانی جهان را به مواد تعارف می‌زنند؟


پره دوم؛ زورگیر ایرانی در ژاپن
پسر بامعرفت جنوب تهران تکنیکی بود و مثل روس‌ها کشتی می‌گرفت. در سفر تیم کشتی ایران به روسیه، محمود کدخدایی، تنها کشتی‌گیری بود که به روس‌ها باج نداد.

بچه جوادیه بود و دوستانش هنوز هم از معرفتش داستان‌ها دارند. در ایران رقیبی نداشت جز ... مراد زرینی. سبک کشتی محمود و مراد ناجور بود و معادله همیشه به نفع کشتی‌گیر کرمانشاهی رقم می‌خورد.

کدخدایی قهرمان‌های روس کشتی جهان را شکست داد، اما روی تشک مسابقه کشتی به حقش نمی‌رسید!
 
سلطان وحشت با توانایی‌های مثال‌زدنی تکنیکی‌اش می‌توانست یک ستاره در کشتی جهان باشد، اما شرایط خاص ایران در زمان رواج تحریم مسابقات ورزشی و برخی خط‌های قرمز که به شکلی سلیقه‌ای در ورزش ایران ترسیم می‌شد، راه محمود را برای جهانی شدن سد کرد.

سرخوردگی درد بی درمانی است. کدخدایی سهم گم‌شده‌اش را جست‌وجو می‌کرد که ناگهان خود را در محاصره پلیس دید. ورزش و تمام شعارهای قشنگی که بر پیشانی دارد، نتوانست آینده او را بیمه کند! او به جای ایستادن بر سکوی قهرمانی ورزش و ژست‌های مغرورانه گرفتن پیش چشم دوربین‌های تلویزیونی، در مرکز «زخمی» عمیق نشسته بود.

چنان زهرچشمی از یاکوزاها (مافیای ژاپن) گرفت که شهرت شمشیر سامورایی‌اش از قهرمانان کشتی المپیک هم بیشتر شد. کدخدایی از انگشت‌شمار ایرانیانی است که نامش به روزنامه «واشنگتن‌تایمز» راه یافته است، البته نه به عنوان کشتی‌گیر! ترس، هدیه کدخدایی به مردمان ژاپن بود. شاید ریاست بر یک شبکه گسترده و مخوف توزیع با حدود هزار نفر که برایش کار می‌کردند و ثروت عظیمی که از این راه به دست آورده بود، جاه‌طلبی‌هایش را ارضا می‌کرد. سرخوردگی درد بی درمانی است. او در رستوران نشسته بود و شاید سهم گم‌شده‌اش را مرور می‌کرد، سهمش از ورزش؛ سهمی که حاضر بود تمام ثروت، موقعیت ترس‌برانگیزش و ... را برای یک لحظه ایستادن روی بلندترین سکوی قهرمانی بدهد، اما!

به انتظار نشسته و پایان ماجرا را تصور می‌کرد؛ سرانجامی که چون به ذهن می‌رسید، پشت سلطان وحشت را هم از ترس می‌لرزاند! او در رستوران ایرانیان توکیو انتظار بسته‌ای را می‌کشید که از نپال و با پست بین‌المللی ارسال شده بود؛ 290 نوار کاست که به جای موسیقی در دلشان حشیش پر شده بود. چند لحظه بعد از رفتن پستچی بود که پلیس ژاپن سر رسید تا سهم گمشده وحشت‌زده‌ها را از سلطان بگیرد.

پرده سوم؛ تغییر شغل از کشتی به دزدی
وقتی قاضی گوش‌های شکسته متهم به سرقت، جعل و سندسازی را دید و عینک ته‌استکانی‌اش را روی صورت او زوم کرد، ملی‌پوش عنوان‌دار جهان را شناخت. با تأسف سر تکان داد و گفت: «آقای ... شما کجا و دزدی کجا؟ مگر شما کشتی‌گیر نیستید؟» پاسخ اما خیلی جالب بود و قاضی را مدتی دچار یأس فلسفی کرد. آقا دزده گفته بود: «تغییر شغل داده‌ام»!


پرده چهارم؛ تقصیر زغال خوب بود
دو قهرمان نامدار کشتی ایران جهان هم نزدیک بود سر بخورند و بروند ته دره! لحظه‌هایی در ورزش قهرمانی وجود دارد که شرایط سریدن جور می‌شود؛ اگر مراقبت لازم، دیدگاه منطقی و راهنماهای خوب در کنار و درون یک قهرمان نباشند و یأس و شکست و خستگی بر او چیره شود، احتمال سقوط وجود دارد. اگر در این بین دوست بد و زغال خوب و باغ زیبا هم مهیا باشد که دیگر هیچ! فرو رفتن در چنین مردابی، دو قهرمان نامدار و فنی سال‌های اخیر کشتی را تهدید کرد، اما خوشبختانه دوستان خوبی پیدا شدند تا رفقای بد و زغال‌های خوب را از ماجرا دور و از به وجود آمدن فاجعه در ورزش جلوگیری کنند.

پرده پنجم؛ پرورش زورگیر
بهار سال 1384 را سه قهرمان پرورش اندام برای ورزش ایران، به خزان تبدیل کردند! این سه «هیکل» با تکیه بر عضلات متورمشان با زور وارد خانه‌ای پر از زن و دختر شده بودند و با یک بغل آزار، سرقت و ضرب و شتم از آن خانه بیرون آمدند. یکی از این سه «عضله‌ساز» خشن، معروفتر از بقیه بود و یک روز در خیابان ستارخان تهران، توسط مادر و دختری که جزو همان زن‌ها بودند، شناسایی شد و پلیس توانست با دستگیری او، دو مجرم دیگر را هم بازداشت کند.

انتشار این خبر باعث شد تا شاکی‌ها بیشتر شوند و یک زوج که مورد حمله این سه بدنساز قرار گرفته بودند و مردی که اتومبیل گران ‌قیمتش را این گروه عضله‌ای به سرقت بوده بودند، شکایت کردند و قاضی پرونده نیز با توجه به اعمال غیرانسانی این گروه سه نفری، حکم به محکومیتی سنگین داد. «پرورش اندام» یا «پرورش روح»؟ مسأله این شد!


پرده ششم؛ قوی‌ترین گروگان‌گیر
یکی از ورزشکاران سرشناس مسابقات قوی‌ترین مردان ایران، اسفند ماه سال 1377 مدیرعامل یک شرکت خصوصی را به گروگان گرفت و در ازای آزادی او شصت میلیون تومان خواست. این ورزشکار البته تنها نبود و دو مأمور قلابی هم او را همراهی می‌کردند. ورزشکار قوی‌هیکل و سرشناس درواقع با مدیرعامل آشنا بود و وقتی به گروگان گفتند متهم به قتل است، ورزشکار بدجنس ماجرا نقش میانجی را بازی کرد تا مدیرعامل شرکت پول را بپردازد. گروگان چاره‌ای نداشت و مجبور شد قسمتی از پول را بپردازد و بقیه‌اش را با چک پرداخت کند.

مدیرعامل ماجرا را مرور کرد و به نقشه مرد ورزشکار در ماجرا مشکوک شد و پلیس را از اتفاقی که برایش رخ داده آگاه کرد. مرد قوی‌هیکل سر قرار دستگیر شد، زمانی که قصد برگرداندن پول‌ها به صاحبش را داشت، از فرصت استفاده کرد و پا به فرار گذاشت. حکم غیابی او صادر و به پنج سال حبس محکوم شد. دسته گل بعدی این فرد قوی‌هیکل، چهل شاکی داشت. او به عنوان شخصی که می‌تواند ویزای اروپا را بگیرد، از متقاضیان دریافت ویزا، بین چهار تا هشت میلیون تومان می‌گرفت و پس از جمع‌آوری مبلغ قابل توجهی، ناپدید شد.

بی‌پرده
از این خاطرات تلخ ورزش پرده برداشتیم تا «بی‌پرده» زخم‌ها را ببینید. نکته کنکوری و کلیدی در چهار پرده اول، استعداد و تکنیکی بودن پرده‌نشین‌هاست. استعداد اگر شکوفا نشود، می‌گندد. خراب می‌شود و همه چیز را هدر می‌دهد و ما ایستادیم در هدر دادن شکوفه‌های استعداد. پکن را مرور کنید تا ببینید استعداد نابی به نام حمید سوریان، در نابلدی‌های رفتاری، چگونه هدر رفت و عزلت‌نشین شد.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
btuqycqg
|
Netherlands
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۱
20
nmeikype
|
Netherlands
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۱
20
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
آخرین اخبار
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟