گل؛ 1)قهرماني ارغوان رضايي در مسابقات مسترز مادريد، جمع كثيري از هموطنان صاحب منصب او را در ايران بر سر ذوق آورده است. خيليها با آب و تاب از موفقيتهاي اين دختر ايرانيالاصل مينويسند و حتي كار به جايي رسيده كه برخي خبرگزاريها هم در صفحات اصلي و فرعيشان فخر ارغوان را ميفروشند! لابد بر همين اساس است كه مسوولان فدراسيون تنيس جمهوري اسلامي از تلاشهايشان براي بازگرداندن رضايي به ايران سخن ميگويند و در حال رايزني هستند تا اين تنيسور مطرح بانوان را ترغيب كنند زير پرچم خاك پدرياش بازي كند.
2) «فرصتطلبي»، احتمالا بهترين تعبيري است كه ميتوان از آن براي تفسير ذوقزدگي امروز دستاندركاران ورزش ايران، در قبال پيروزيهاي ارغوان استفاده كرد. اينكه كساني در اين كشور ميكوشند تا موفقيتهاي شهروند يك دولت ديگر كه سالهاست در اروپا زندگي ميكند، استعدادش همانجا كشف شده و رشد يافته را به نام خودشان سند بزنند، نميتواند چندان جالب باشد؛ به ويژه با توجه به آنكه تنها نقش مسوولان كشور ما در رشد و شكوفايي رضايي، صدور يك شناسنامه ايراني براي وي بوده است!
وقتي ميشنويم دوستان درصدد به ايران آوردن ارغوان هستند تا از اين استعداد به ثمر نشسته بهره ببرند، ناخودآگاه ياد يكي مثل فريدون زندي ميافتيم كه در اوج موفقيت به نفع فوتبال ايران مصادره شد، اما حالا آخر و عاقبتش در مكانيزم معيوب ورزش كشورمان به جايي رسيده كه در تيم باشگاهي تازه تاسيساش روي سكو مينشيند و همدم روزهاي طولانياش در غربت خانه پدري، يك باب «قليان» وطني شده است! راستي ما از فريدون چگونه استفاده كرديم كه حالا دنبال «ايرانيزه» كردن ارغوان هستيم؟
3) به جاي ذرهبين برداشتن و صبح تا شب دنبال «ژن ايراني» گشتن لابهلاي سلول ورزشكاران موفق جهان، بهتر است سياستگذاران ارشد ورزش كشورمان به دنبال بهبود وضعيت سيستم اين حوزه باشند. وقتي ورزش بانوان ايران آنقدر ضعيف و ناتوان است كه از خط پايان گذشتن مرجان كلهر در مسابقات اسكي المپيك زمستاني برايمان افتخاري تاريخي و مايه مباهات قلمداد ميشود، معلوم است كه اين دستگاه با اين رويه، تا هزار سال ديگر هم قابليت تربيت ستارهاي را كه بتواند قهرمان تنيس جهان شود را ندارد و حتي اگر سوپراستاري با اين مختصات به طور ناگهاني به بدنه آن تزريق شود، توانايي حفظ و راهنمايي آن به سمت ادامه كاميابيها را نخواهد داشت.
به فوتبالمان نگاه كنيد؛ فريدون زندي زماني به كشورمان پا گذاشت كه صاحب پيراهن شماره 10 كايزرسلاترن بود و سابقه بازي در تيم ملي جوانان آلمان را هم در كارنامهاش داشت. او ميتوانست با توجه به استيل و تواناييهايش بازيكن موفقي در سطح اول فوتبال جهان باشد، اما با وسوسه حضور ثابت در جام جهاني 2006 آلمان، به فوتبال ايران آمد و نه تنها در آن تورنمنت كذايي موفق نبود، بلكه بعدها در نظام فوتبال ما چنان رو به تحليل و نابودي رفت كه حالا سر نخواستنش دعواست.
وقتي در تيم ميلياردي همين آقاي زندي، ستارهاي عضويت دارد كه در 30 سالگي به دليل حواشي عجيب، تمام استيل بدنش به هم خورده و 10 دقيقه هم نميتواند براي تيمش مثمرثمر باشد، پس حتما سيستم ورزش ما اشكالات پرشماري دارد كه باعث ميشود علاوه بر عجز در يافتن و تربيت استعدادها، در حفظ ستارههاي خودجوش نيز ناتوان باشد. انصافا در چنين شرايطي، جذب تنيسوري مثل ارغوان رضايي به چه كار ورزش ما ميآيد؟
4)يك نكته ديگر اما، پيرامون حمايتهاي گسترده اين روزها از ارغوان رضايي وجود دارد كه هيچگاه نميتوان به سادگي از كنارش عبور كرد. ميدانيم كه اين ورزشكار ايرانيالاصل در مسابقات گوناگون با پوشش رسمي و عرف اين رشته ورزشي به ميدان ميرود و نوع اين پوشش نيز، آنگونه است كه تلويزيون دولتي كشورمان تا به حال حتي يك ثانيه هم نتوانسته مسابقات اين رشته در شاخه زنان را روي آنتن ببرد؛ چنانكه همين حالا و در ميان انبوه تعريف و تمجيدها از ارغوان، هيچ سايت و روزنامهاي قادر نيست يك تصوير كامل از او در حين بازي منتشر كند.
وقتي ميبينيم دوستان محترم مسوول، چنين با آغوش باز از حضور ارغوان در ايران سخن به ميان ميآورند و پيروزيهايش را ستايش ميكنند، متاسف ميشويم از پارادوكسي كه در دستگاه سياستگذاري ورزش ايران وجود دارد و به موجب آن، حضور دختران نوجوان فوتبال ايران در المپيك سنگاپور به خاطر نوع پوشش رسمي آن بازيها كه موردنظر فيفاست و استفاده از لباسي كه به مراتب پوشيدهتر از لباس تنيس است ممنوع ميشود، اما ظاهرا در اين زمينه، مشكلي متوجه رضايي نيست!
اميدواريم تساهل و تسامح شگفتانگيزي كه امروز در مورد ارغوان رضايي اعمال ميشود، به خاطر حمايتهاي اخير او از برخي مقامات دولتي نباشد. وقتي هر روز بحثهاي گستردهاي پيرامون حجاب در كشورمان در سطوح بالاي مديريتي شكل ميگيرد و مرتب نسخه «گشت ارشاد» و طرح «حجاب و عفاف» پيچيده ميشود، اين قبيل تبعيضها بين رضايي و دختران ايراني صورت خوشي ندارد.