امروز بار دیگر، روزنامههای اصلاحطلب، از بازگشت احمدینژاد به صحنه سیاست ابراز نگرانی کردهاند. آینده مذاکرات هستهای، واکنش متنوع روزنامه جوان به سخنان اخیر رئیسجمهور، انتقاد از نوع روابط اجتماعی در ایران و نگاهی نقادانه به نقش مهندسان در سیاست ایران در روز مهندس، دیگر مطالب مهم روزنامههای امروز است.
دوگانه احمدی نژاد ـ روحانی به ضرر دموکراسی استامروز روزنامههای اصلاحطلب، بار دیگر از بازگشت احمدینژاد به صحنه سیاست ابراز نگرانی کردهاند. حمیدرضا جلاییپور، استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران در گفتوگو با روزنامه شرق از احتمال خلق دوگانه احمدی نژاد ـ روحانی میگوید و آن را به ضرر سرنوشت دموکراسی خواهی در ایران میداند.
قانون هم در صفحه اول خود دو مطلب را به احمدینژاد اختصاص داده است. در ابتدای یکی از این مطالب با تیتر
«احمدینژاد، ولکن مملکت نیست!» آمده: هنوز یک سال به انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده است ولی این روزها شاهد تحرکات انتخاباتی از گوشه و کنار عالم سیاست هستیم. هر روز که به انتخابات نزدیک میشویم حضور کاندیداهایی که خواهان نشستن بر صندلیهای سبز بهارستان هستند، در رسانهها و اخبار افزایش مییابد. نمایندگان بازمانده از مجلس نهم، وزرای دولتهای گذشته، حتی نمایندگان فعلی قوه مقننه و رئیسجمهور سابق کشور تلاش دارند تا هر روز تیتری از رسانهها را به خود اختصاص دهند تا از ذهن مردم پاک نشوند و در روز موعود رایی به نفع خود جمع آوری کنند. در بین تمام تحرکهای سیاسی و خبری، این روزها فعال شدن تیم رئیسدولت نهم و دهم بیشتر از گذشته به چشم میآید. او که به تازگی سیاه پوش فوت مادرش شده به بهانه حضور در مراسم ختم والدهاش، سفرهای انتخاباتی خود را از تبریز و قم آغاز کرده و احتمال دارد به اراک هم برود.
منصور حقیقتپور، نماینده اردبیل که از استانداری احمدینژاد به مخالفت سخت با وی رسیده نیز در ابتدای یادداشتی با تیتر
«مردم به جریان سیاسی رفوزه رأی نمیدهند» در همین روزنامه نوشته است: این روزها تحرکهای انتخاباتی احمدینژاد، رئیسجمهور سابق کشور، شدت گرفته است. به گونهای که او از فوت مادرش نیز برای بهرهگیری سیاسی استفاده میکند. البته فوت والده احمدینژاد را تسلیت میگویم اما بر اساس قانون حضور همه جریانهای سیاسی در انتخابات مجلس، شورای شهر و ریاستجمهوری آزاد است اما جریان رفوزه شده، مطمئن باشد که با اقبال مردمی مواجه نخواهد شد. مردم جریان سیاسی که یکبار مسئولیتی بر عهده داشته و نمرههای خوبی دریافت نکرده باشد را مجدد انتخاب نخواهند کرد. به قولی دیگر این جریان گزینه آحاد جامعه در انتخابات نخواهد بود. ضمن اینکه کاندیدا شدن در انتخابات حق همه جریانها و افراد است، جریانهای سیاسی توجه داشته باشند که در قاعده و قانون تعیین شده وارد میدان و کارزار انتخابات شوند؛ به عبارتی افراد باید به حدود و ثغور رقابت سیاسی و انتخابی احترام بگذارند و در چهارچوب تعیین شده حرکت کنند. جریانهای سیاسی رفوزه شده باید به نظر شورای نگهبان در زمان احراز صلاحیت احترام بگذارند. ممکن است کاندیدای برخی جریانهایی که دیگر در بین مردم اقبالی ندارند، صلاحیتشان از سوی شورای نگهبان تایید نشود، آنها در چنین شرایطی نباید بداخلاقی سیاسی داشته باشند و باید به نظر شورای مستقل نگهبان تن دهند. البته نمیخواهم بگویم که صلاحیت احمدینژاد و نزدیکان او از شورای نگهبان رد میشود چرا که هیچکس نمیتواند به جای این نهاد قانونی و سیاسی اظهار نظری داشته باشد. با این حال این احتمال وجود دارد و تاکید میکنم در چنین شرایطی به قانون تن دهند و جامعه را به چالش نکشانند.
روزنامه اعتماد نیز در بخشی از مطالب متنوع خود درباره روز مهندس، آسیبهای ورود مهندسان به سیاست را ارزیابی کرده و در این میان سهم قابل توجهی را هم به دولت قبل اختصاص داده است. عباس عبدی در متن گفتوگویی با تیتر
«نگاه مهندسی، تا حد زیادی عملگرایانه و اراده گرایانه است» چندان با این دیدگاه همراهی نکرده و در پاسخ به این پرسش که «حضور بیش از حد مهندسان در عرصههای سیاسی و اجتماعی که تخصص اولیه ایشان نیست را آیا مثبت ارزیابی میکنید یا خیر؟» گفته: این پرسش از یک نگاه مهندسی سیاسی تراوش کرده است! گویی که باید سیاست را مهندسی کرد و گفت چه کسانی وارد شوند و چه کسانی وارد نشوند و برای هرکدام سهمیه تعیین کرد! این نگاه که میخواهد علیه نگرش مهندسی در جامعه اقدام کند، بیش از هر نگاه دیگری مهندسی زده است. این نگاه حوزه سیاست را مثل حوزه تخصصی و فن سالارانه میبیند که افراد بر حسب موقعیت حرفهای خود باید در آن نقش بازی کنند. در حالی که سیاست عرصه مشارکت است و حضور در آن تابع هیچ نوع سلسله مراتب تخصصی از پیش تعیین شده نیست، هر چند در نظام دموکراتیک و آزاد احتمال اینکه افراد بر حسب تخصص و آگاهی در مراتب بالای سیاست قرار گیرند بیشتر است. همچنین در ذات این پرسش اشتباهی وجود دارد که گویی آموزشهای دانشگاهی صد در صد شخصیت و رفتار افراد را شکل میدهند، در حالی که لزوما چنین نیست و بسیاری از فارغ التحصیلان علوم اجتماعی هستند که با بینش جامعهشناختی بیگانه هستند.
نکته دیگر این است که ذهنیت مهندسی یک محور مهم دارد و آن «اُپتیمایزیشن» یا همان بهینه سازی است. وجود این محور برای اندیشه اجتماعی بسیار مهم و آموزنده است. دنیای امروز بدون این محور قادر به حرکت و رشد نیست. متاسفانه این وجه از نگاه مهندسی در سیاست و مدیریت ایران غایب است: به ویژه در دوره هشت ساله احمدی نژاد- رحیمی اثری از این ذهنیت نیست. جامعه و مدیریت کلان اقتصادی و اجتماعی ما به ویژه در تخصیص منابع به شدت به این ویژگی و بینش نیازمند است. آشنایی مهندسان با ریاضیات و تقویت ذهن انتزاعی و منطقی و نیز داشتن درک عینی از عدد و رقم، از دیگر ویژگیهای مثبت نگاه مهندسی است که در مدیریت سیاسی ایران کمتر دیده میشود، در حالی که به همه اینها نیاز داریم. گرچه خودم عنوان و پیشوند مهندسی دارم ولی با آن ذهنیت مذکور در فوق موافقتی ندارم و کوشیدهام که آن را در جامعه اصلاح کنم، در برابر ویژگیهای اخیرالذکر و مثبت مهندسی تا توانستهام سود جستهام ولی قضاوت درباره میزان درستی این ادعا به عهده دیگران است.
توجه خاص روزنامه جوان به سخنان اخیر رئیسجمهوردو بخش از مواضع اخیر رئیسجمهور با واکنشهای متفاوت و البته مکمل هم در روزنامه جوان همراه شده است. این روزنامه از سویی خواستار سرسختی بیشتر دولت در مذاکرات هستهای شده و از سوی دیگر، برخی مواضع رئیسجمهور را هزینهزا دانسته است.
جوان در تحلیل خود از رابطه معجزه مهار تورم با مذاکرات عزتمندانه هستهای نوشته که
«حالا که تورم را مهار کردید مذاکرات را محکم بگیرید».
از سوی دیگر، محمد اسماعیلی در سرمقاله این روزنامه با تیتر
«مواضع هزینهزا» نوشته: سخنان عصر روز یکشنبه رئیسجمهور محترم در همایش «اقتصاد مقاومتی» باز هم حواشی فراوانی با خود داشت؛ از یک سو جماعت تجدیدنظرطلب تلاش کرد تا آن را با واژهها و جملاتی جهتدار در رسانههای زنجیرهای پوشش دهد و از سوی دیگر ناراحتی توأم با سکوت طیف وفادار به انقلاب اسلامی را به همراه داشت.
بخشی از سخنان رئیسجمهور در همایش مورد اشاره این است: «زندگی معمولی با نان و پنیر شایسته نیست، به دنبال رشد قابل قبول هستیم... ۸۰ درصد مردم حامی مذاکرات هستند... به همه استانداران اعلام میکنم اگر کسی ۲۴ خرداد را قبول ندارد صلاح نیست در ردههای بالا مسئولیت داشته باشد».
البته این اولین باری نیست که حجتالاسلام روحانی به بیان مواضع خاص روی میآورد و با جستوجوی ساده میتوان نمونههای فراوانی از آن طی ۱۸ ماه گذشته به دست آورد؛ تنها دو نمونه از مهمترین آن را مرور میکنیم: «بگذاریم مردم راه بهشت را خودشان انتخاب کنند؛ نمیتوان به زور و با شلاق مردم را به بهشت هدایت کرد» و «آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست». وجه مشترک دو گزاره فوق با عبارت روز یکشنبه رئیسجمهور مبنی بر «زندگی معمولی با نان و پنیر شایسته نیست، به دنبال رشد قابل قبول هستیم» آن است که این سه عبارت بر پیشفرض ذهنی استوار شده، توضیح آنکه؛ تا کنون هیچ فرد یا گروهی مدعی آن نشده که برای هدایت انسان به سوی بهشت شلاق لازم است! یا سانتریفیوژ مساوی است با آرمان ما و همچنین کسی اظهار نکرده که مردم ایران باید در سختی و مشقت زندگی کرده و با نان و پنیر گذران عمر کنند.
بنابراین سؤال نخست این است که چه کسی مدعی شده مردم شایسته سفره مستمندانه هستند، که حال بتوان درباره درستی یا نادرستی آن طرح موضوع کرد. مرور برخی دیگر از موضعگیریهای رئیسجمهور محترم طی ۱۸ ماه گذشته سؤالات فراوانی دیگر را هم پیش روی ما قرار میدهد، از جمله این مواضع را میتوان در برخورد دولت با منتقدان یافت آنجایی که رئیسجمهور در مواجهه با این طیف واژگانی نظیر «منتقدان بیسواد، لرزان، ترسو، بیشناسنامه، متوهم، بروید به جهنم» را خطاب کرده یا اخیراً با جملاتی نو آنها را مورد شماتت قرار میدهد: «اینکه بگوییم یک دیپلمات تند راه رفت یا کتش کج بود، عینکش چه طور بود که حرف نشد، باید به دیپلماتهای شجاعمان افتخار کنیم»، «اگر کسی ـ در مسابقات ـ با طرفداران حریف همصدا شود، برای شما قابل قبول است؟» و «باید گفت خدا عقل سالم را به بدن سالم بدهد».
سرمقاله روزنامه دولت درباره مخالفان داخلی و خارجی مذاکرات هستهایصرفنظر از توصیه هستهای روزنامه جوان به رئیسجمهور که در بالا به آن اشاره شد، بیشتر روزنامهها به گزارشهای مشابه از روند مذاکرات هستهای در ژنو بسنده کردهاند. در این میان روزنامه دولتی ایران در سرمقاله خود با تیتر
«ضرورت فهم منطق مذاکره» و به قلم ناصرهادیان موضع قابل توجهی را اتخاذ کرده و نوشته: مذاکرات هستهای ایران و گروه ۱+ ۵ به اعتبار آنکه اعضای جدیدی از مدیران ارشد ایرانی و امریکایی به آن پیوستهاند فضای تازه و بیسابقهای را تجربه کرد. حضور علیاکبر صالحی به عنوان رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در نشست جاری ژنو، حکایت از آن دارد که دامنه گفتوگوها به جزئیترین مباحث فنی کشیده شده است.
طرفین میخواهند با بررسی و طبعاً حل و فصل آنها، زمینه لازم و کافی را برای حصول توافق نهایی مهیا سازند؛ توافقی که پیرو نظر رهبر معظم انقلاب باید یک مرحلهای، جامع و مصون از تفسیرپذیری باشد. این دور از مذاکرات فشرده، تاکنون به حل و فصل بسیاری از اختلافها در موضوعات مختلف منتهی شده است اما به رغم این پیشرفتها چند چالش مهم همچنان حل نشده روی میز باقی مانده است. یکی از محورهای اختلاف، به موضوع تعداد سانتریفیوژها و میزان غنیسازی آنها باز میگردد. نقطه اختلاف دیگر، ناشی از تفاوت دیدگاه طرفین پیرامون مدت زمان لازم برای عادیسازی پرونده هستهای ایران و نیز نحوه رفع تحریمها در دامنه زمانی تعیین شده است. آنگونه که از موضعگیری مذاکرهکنندگان برمیآید، اختلافها گو اینکه جدی هستند اما عمق و دامنه تفاوت نظرها، در حدی نیست که الزاماً و فینفسه به ناکامی مذاکرات منجر شوند.
با وجود این، خطراتی که در کمین مذاکرات است جدی هستند. منشأ برخی تهدیدها، بازیگران خارج از مذاکره هستند؛ بازیگرانی مانند اسرائیل و عربستان که انگیزه فراوانی برای کارشکنی در روند حصول توافق هستهای دارند و تمام ظرفیتهای خود را برای به بنبست کشاندن مذاکرات فعال کردهاند. نگرانی از ارتقای جایگاه منطقهای و جهانی ایران از یک سو، و ماهیت ستیزهجویانه دیپلماسی آنها از سوی دیگر، ملغمهای ساخته که بازیگران خارجی را به تلاش حداکثری برای بازگرداندن مذاکرات به نقطه صفر سوق میدهد. تندروهای داخلی در کشورهای دخیل در چرخه مذاکره هم میکوشند مسیر دستیابی به توافق را آکنده از سنگلاخ و به این ترتیب مسدود کنند و در صورت امکان، مذاکره کنندگان را وادار سازند با دست خالی به پایتختهای خود بازگردند. جای خوشبختی است که تا کنون مذاکرهکنندگان و مقامات مافوق آنان در پایتختهایشان، توانستهاند مخاطرات خارجی را مهار کنند و مخاطرات داخلی را تحت کنترل در آورند و گفتوگوها را روی ریل چانهزنی منطقی پیش ببرند.
بخش دیگری از اهمیت دور تازه مذاکره، در هدفگذاری ایران برای رسیدن به توافق نهایی یک مرحلهای است. سکانداران دیپلماسی کشورمان نیک میدانند که اگر توافق نهایی را بدون توجه به جزئیات نهایی کنند، راه برای تفسیرهای مختلف در آینده باز میماند و همین کاستی، زمینهساز بروز اختلافهایی خواهد شد که فرجام آن نامشخص و هزینه تحمیلیاش، بالا خواهد بود. هدف تلاشی که اکنون در جریان است، دستیابی به یک توافق کلی با لحاظ همه جزئیات است. برای رسیدن به این هدف، تکنیکهای مختلفی وجود دارد که در زمره «استراتژی مذاکره» جای میگیرد و با آنچه «استراتژی هستهای» نامیده میشود، متفاوت است. در «استراتژی هستهای»، مقامات ارشد نظام درباره خطوط قرمز و محتوای امتیازاتی که رد و بدل شدن آنها مجاز است، تصمیمگیری میکنند و تیم مذاکره کننده، مجری این دستورالعمل است اما در «استراتژی مذاکره»، تیم مذاکره کننده پیرامون روش گفتوگو با طرف مقابل برای تحقق «استراتژی هستهای»، تصمیمگیری میکند. مواردی از قبیل اینکه مذاکرات چگونه شروع شود، اولویتبندی امتیازاتی که طرفین رد و بدل میکنند و... در حوزه «استراتژی مذاکره» قرار دارند. قصور و عجز در فهم دقیق تفاوت میان «استراتژی هستهای» با «استراتژی مذاکره»، نکتهای است که موجب انتقادهای ناروا و اتهامزنی بیاساس منتقدان تندرو به تیم مذاکرهکننده شده است.
به اندازه کافی هوای هم را نداریمهرچند تحولات اجتماعی اخیر در ترکیه از چشم بسیاری از روزنامهها دور مانده، در سرمقاله امروز ابتکار مورد توجه قرار گرفته است. سید علی محقق در مطلبی با مقایسه واکنشهای مردم دو کشور به موضوعی مشابه نوشته: «دو هفته پیش ﺩﺧﺘﺮی ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻟﻪ به نام «ﺍﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﺍﺻﻼﻥ»، در یکی از شهرهای ترکیه ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﻧﻨـــﺪﻩ یک مینی بوس ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭسید. براساس شـواهد راننده خودرو قصد تجاوز به این دختر جوان را داشته که با مقاومت ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ، مرد مهاجم او را ﺑﺎ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﭼﺎﻗﻮ ﻭ ﻣﯿﻠﻪ ﺁﻫﻨﯽ ﮐﺸت. ﺟﻨــﺎﺯﻩ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﺍﺻﻼﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ در ﺟﻨﮕل ﭘﯿﺪﺍ شد.
با انتشار خبر این جنایت، تا چندین روز شهرهای ترکیه عرصه تجمعات گسترده در اعتراض ﺑﻪ جنایت، خشونت و تجاوز علیه زنان بود. مردم ترکیه ﺭﻭﺯ وقوع این جنایت را «ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺳﯿﺎﻩ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ترک ﺩﺭ ﻋﺰﺍﯼ ﺍﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺑﻪ ﺧشونت ﻋﻠﯿﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻪ ﺗﻦ کردند. ﺩﺭ ﺷﺒﮑﻪﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﮔﺴﺘــﺮﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ و همچنان این جنایت و واکنشهای عمومی به آن موضوع اصلی صفحات شبکههای اجتماعی و رسانههای ترک زبان ﺍﺳﺖ. شبیه این حادثه و واکنشهای پس از آن چند ماه پیش هم در هند اتفاق افتاد.
به فاصله کمی پس از اتفاقی که برای ﺍﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ترکیهای رخ داد، جنایتی کاملا مشابه در یکی از شهرهای جنوب کشورمان اتفاق افتاد. چند روز پیش دختر دانش آموز ۱۷ سالهای به نام عاطفه در بازگشت از کلاس زبان در مسیر خانه گم شد و صبح روز بعد جنازهش در روستایی در حاشیه شهر پیدا شد.
بر اساس اعلام خانواده، عاطفه در آخرین تماس خود گفته بود که سوار ماشین مسافرکشی شده و منتظر تکمیل مسافران خودرو است. عاطفه اما هیچگاه به خانه نرسید. ساعتی بعد از آخرین تماس تلفنش از دسترس خارج و بعد از آن خاموش شد. اگرچه هنوز ردپایی از قاتل یا قاتلان به دست نیامده اما شواهد موجود شباهت این قتل و آنچه که به تازگی در ترکیه اتفاق افتاده است را به وضوح نشان میدهد. اینجا هم مرد یا مردانی متعرض دختر نوجوان و بیپناهی شدند و احتمالا چون در مقابل این تعرض از خود دفاع کرد به طرزی فجیع و جنایتکارانه با شلیک چند گلوله و ضربات چاقو به قتل رسید. به گفته منابع محلی و به استناد روایتها و فرضیههای در دست بررسی مظنون اصلی این جنایت راننده یا سرنشینان خودروی مسافرکشی است که قرار بود عاطفه با آن به خانه برگردد.
مروری در صفحات حوادث رسانهها در سالهای اخیر نشان میدهد که جنایتهایی مشابه آنچه که عاطفه ایرانی و ازگه جان ترکیهای را قربانی کرده در شهرهای مختلف کشور ما و کشورهای دیگر کم نیست و تاکنون دختران و زنان جوان زیادی قربانی چنین خشونتهایی شدهاند. در هند، پاکستان و حتی در قلب اروپا و... نیز هر از گاهی جنایاتی از این دست اتفاق میافتد که از قضا پایه همه آنها خشونت مرگبار علیه زنان و دختران جوان است. یک دختر یا زن تنها در مسیر کار، مدرسه و یا دانشگاه تا خانه گرفتار مرد یا مردان جوانی میشود که از مردانگی و انسانیت فقط لباس و ظاهر را به ارث بردهاند و دیگر هیچ. معمولا جزییات این خشونتها هم فارغ از جغرافیا و فرهنگ و نظام سیاسی اجتماعی جوامع در ایران، ترکیه، هند و... بسیار شبیه به هم است.
با وجود این شباهتها اما واکنشهای اجتماعی از اینجا تا آنجا یکسان نیست و زمین تا آسمان تفاوت دارد. یک جا همدلی و انسجام اجتماعی در بالاترین سطح خود را نشان میدهد و حساسیت جامعه به مسائلی از قبیل امنیت اجتماعی شهروندان و به خصوص زنان را به رخ میکشد و جایی دیگر به جز سکوت و انفعال و پچ پچهای آزاردهنده، از کنش و واکنشی از سوی بدنه جامعه خبری نیست. معلوم نیست راز این سکوت و بیتفاوتی فعالان اجتماعی و انفعال رسانهها و حتی شبکههای اجتماعی در مواجهه با جنایاتی شبیه آنچه که بر عاطفهها میرود چیست و چرا شهروندان موقع بروز حادثه برای یک هموطن در عرصههای عمومی، ترجیح میدهند که نقش ناظران بیطرف را ایفا کنند.
ایرانیان چه در فضای مجازی و چه در موارد خاصی در عرصه واقعی جامعه به واکنشهای توده وار در قبال مسائلی سطحی و کم هزینه مانند اشتباه یک داور در مسابقات جهانی و یا مرگ یک سوپراستار داخلی یا خارجی و مواردی مانند آن اشتهار دارند. اما آنجا که حرف از لزوم ایفای مسئولیت اجتماعی شهروند در قبال شهروند و بدنه جامعه میشود و پای کمک به میان میآید این خصیصه رنـــــگ میبــازد و بیرنگ میشود. حتی در قبال حوادث تلخی مانند حادثه اخیر، نه تنها خبری از کنش گروههای موسوم به فعالان اجتماعی نیست که حتی از واکنشهای معمولی شهروندی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز خبری نمیشود.
شدت آسیب دیدگی و فقر عرصه عمومی جامعه در جاهایی دیگر حتی عریانتر از این خود را نشان میدهد. بسیار پیش آمده که به همدلی و همبستگی و همکاری افراد به عنوان اعضای یک پیکر و یک جامعه نیاز بوده است اما با واکنشهای منفعلانه از جانب افراد جامعه مواجه میشویم. گاهی یکباره همبستگی اجتماعی مفقود و ناپدید میشود و فردگرایی منفعت طلبانه به اوج میرسد و هر فرد یا در بهترین حالت هر خانواده به تنهایی مجبور و ناگزیر بار سختیهای اجتماعی را بر دوش میکشد.
بسیار پیش آمده که شهروند بیپناهی در شلوغترین نقطه شهر و در مقابل چشم صدها رهگذر گرفتار یا قربانی یک حادثه یا یک خشونت عریان شده است اما در اوج حادثه هیچ دستی برای کمک به او دراز نمیشود و فرد قربانی خود را غریب و تنها، در محاصره دوربین موبایل به دستهایی میبیند که چونان بیگانگانی از کرهای دیگر، او را غرق به خون از دریچه چشم شیشهای تلفن همراهشان دید میزنند».