حملات تروریستی توسط سفیدپوستان افراطی در سطح جهان در حال افزایش است و این پدیده را میتوان به عناصر متعددی ارتباط داد. مرد تروریستی که دوماه و اندی پیش در حمله به دو مسجد در شهر کوچک «کرایست چرچ» نیوزیلند بیش از 50 نفر را کشت و دو برابر آن را هم زخمی کرد، در پستی که روی خطوط اینترنت گذاشت متذکر شده بود که الهام بخش او جریانات مشابهی بوده که طی سالها و ماههای اخیر توسط سفیدهای معترض در کشورهایی مثل نروژ، امریکا، ایتالیا، سوئد و بریتانیا صورت پذیرفته است. بااظهارات عامل حملات «کرایست چرچ» سازمانهای امنیتی در غرب مطلع و مطمئن شدند که از این پس خطر این گونه افراد و جریانات برای آنها کمتر از داعشی نیست که بعد از بیرون رانده شدن از خاک سوریه و قسمتی از عراق همچنان به جنایات کور خود در سراسر جهان ادامه میدهند. بدتر آنکه خطوط ارتباطی تروریستها چنان وسیع و فراگیر و در برگیرنده قارههای متعدد است که به سختی میتوان آنها را نشان کرد و به چنگ آورد. شاید هم باید به اینترنت و سایر مصادیق تکنولوژی و مدرنگرایی لعنت فرستاد که امکان این گونه ارتباطهای اهریمنی را آسانتر و بیشتر میسازند و اینک میتوان با چند کلیک روی صفحه کامپیوتر و در عرض چند ثانیه به آن سوی جهان پیامی فرستاد و دستور ترور بعدی را به فردی مرتبط با خود ابلاغ کرد و تا این بساط برقرار است، نکته سنجترین سیستمهای امنیتی هم در خنثی کردن این رویکردهای مرگبار احساس ضعف خواهند کرد و اگر هم واقعیتی پنهان را کشف کنند، از روند تحقق آن دو و به تبع آن از توقف یک ترور عاجز خواهند ماند. بهعنوان مثال یک تروریست در نیومکزیکو در همان زمانی که به یک مدرسه حمله مسلحانه کرد با تیرانداز دیگری در یک فروشگاه در شهر مونیخ در ارتباط بود و این دو مجموعاً جان حداقل 11 انسان را گرفتند.
تقلید از خشونت طلبان
مردی که میتوان او را الگوی بسیاری از تروریستهای سفید پوست و افراطی همچون عامل حمله «کرایست چرچ» دانست، آندرس برینگ بریویک است که یک دست راستی افراطی و مردی صاحب اندیشههای سیاه بود. او به سال 2011 در یک بمبگذاری و درجریان تیراندازی مخوف 77 نوجوان را در نروژ از زندگی ساقط کرد. وقتی به مانیفست اعتقادی و فهرست رفتاری این مرد دیوانه رجوع میکردید، متوجه میشدید یک دستورالعمل بلیغ در ضدیت با تمامی مهاجران جهان سومی و بویژه مسلمانان برای خود فراهم آورده و بیانصافی و بیعقلی از آن منشورها میبارید اما عجبا که همانها به مدل کار تروریستهای دیوانه بعدی جهان تبدیل شده است. جیام برگر نویسنده کتاب «افراطی گرایی» و مردی که سالها است میکوشد خط ارتباطی تروریستها در فضای مجازی را ردیابی و الگویی از آن را به عوامل قانونی برای متوقف کردن آن ارائه دهد، میگوید: بریویک در یک مقطع زمانی به طرزی سینمایی چنان آدم کشت که خواسته یا ناخواسته تبدیل به یک الگو و هدف برای سایر کسانی شد که میخواستند به بهانه رها کردن مردم از عواقب تلخ مهاجرتها و استقرار مردمی بیگانه در سرزمینهای دیگران دست به اقدامات افراطی بزنند و با کشتارهای گسترده بهزعم و خیال خود زندگی مستقل و راحت را به مردم معرفی و ارائه کنند. مدت کوتاهی پس از سلاخیهای بریویک در نروژ، یک امریکایی تندرو بهنام فریزر گلن میلر تصریح کرد که بریویک با کارها و اقداماتش به وی و صدها مرد سفید پوست دیگر راه اثبات برتریهای این نژاد را نشان داده است. میلر به نوشتن و صحبت در این باره اکتفا نکرد و چند سال بعد از آنچه در حمله به یک خانه سالمندان و یک مرکز اجتماعی در ایالت کانزاس امریکا چندین و چند نفر را به هلاکت رساند. اقدام او این سؤال بدیهی را ایجاد کرد که پس از پست و کامنت گذاشتنهای متعدد روی سایتهای متنوع در این ارتباط به چه سبب مأموران امنیتی امریکا در تعقیب و دستگیری او کوتاهی داشتهاند. بریویک تنها مردی نبود که قتلهای گسترده انجام داد و مورد تقلید سایر تروریستها قرار گرفت. یک مرد کانادایی هم همچون او تبدیل به الگوی سفید پوستهای افراطی و نژادپرست شدهاست. مردی که سال 2017 به روی افراد حاضر در مسجدی در شهر کبک این کشور آتش گشود، تصریح کرد از کاری که میلان روف یک مرد امریکایی در کارولینای جنوبی طی سال 2017 انجام داده و 9 فرد حاضر در یک مراسم آیینی را کشته، الگو و خط فکری گرفته است. چهار تروریست سفیدپوست و افراط گرای دیگر نیز اعتراف کردهاند که مبنای کار و وجه تقلیدشان الیوت راجر بوده که یک نژادپرست افراطی و دیوانه بود و در زنجیرهای از قتلها در سال 2014 زنان پرتعدادی را به دیار عدم فرستاد.
محلهای اصلی نضج تروریسم
با اینکه افزایش امواج «تروریسم مدل غربی» و توسط سفیدپوستان عملاً به تمامی جهان بسط مییابد اما باید تذکر داد که محلهای اصلی نضج آن اروپا، امریکای شمالی و استرالیا بوده است. این امر را گزارش تحقیقی یک نهاد جهانی ناظر بر تروریسم به اسم «مدیریت تروریسم جهانی» فاش کردهاست. در این گزارش تأکید شده که در حد فاصل سالهای 2011 تا 2017 قریب به 350 عملیات تروریستی و منجربه مرگ توسط افراطیون سفیدپوست در مناطق و قارههای اروپا، امریکای شمالی و استرالیا شکل گرفته و آمار سال 2018 نیز در همین راستا حرکت میکرده و منادی ادامه این روند بوده است. گروه تحقیقات دانشگاه مریلند نیز گزارش داده که برخی از این حرکات تروریستی با اهداف جانبی و پنهانی صورت پذیرفته و از آن دست بوده است عمدهتر کردن یک سیاستمدار یا افراد خاص از طریق نشان دادن نقش ظاهراً بارز آن افراد در مقابل با حرکات تروریستی و تعدیهای نژادی و قومی، زیر چتر عمومی که اینگونه حرکات را مدیریت میکرده، انواع گروههای خاطی و تندرو قابل مشاهدهاند و از این قبیل میتوان به نئونازیها، نژادپرستان افراطی، ضد مسلمانان و ضدیهودیان نیز اشاره کرد. این بخصوص به امریکا و بخشی از اروپای غربی ارتباط مییابد که محلهای اصلیتری برای بروز این خشونتها و همچنین طراحی آنها بودهاند.
به قصد انتقام
یک وجه مهم در حملات تروریستی و در کشتارهای کور و گستردهای که طی سالهای اخیر در سطح دنیا صورت گرفته، میلی به انتقام از سوی افراد بابت یک حرکت منجربه قتل قبلی بوده است، یعنی حرکت تروریستیای صورت گرفته با این منظور که یک حرکت تروریستی و مضر قبلی جوابگویی شود.
این مورد از سوی پلیسهای بینالمللی و کارشناسان مسائل امنیتی در حداقل حادثه عمده تروریستی نشان شده و به ثبت رسیده است. یکی از آنها در سال 2013 روی داد که دو مرد مسلمان یک سرباز انگلیسی را کشتند و هواداران بریتانیا و سرباز مورد بحث با چند فقره حمله به مساجدی در سطح این کشور به جوابگویی به اتفاق فوق پرداختند. بعد از چاپ مطالبی موهن پیرامون دین مبین اسلام در نشریات شارلی ابدو، این جراید در معرض حملات تروریستی متعددی قرار گرفتند و یک موج دیگر تهاجمی نیز در این ارتباط در شهر پاریس در نوامبر 2015 به راه افتاد. بسیاری از مهاجمان به اماکن مشخص مانند مدارس و سالنهای تفریحی و نظایر آن در اروپا و امریکا، اعتراف کردهاند که قصد تلافی موارد خاصی را داشتهاند. از آن دست است کشته شدن یک یا چند فرد اروپایی توسط مهاجران که خون اروپاییهای تندرو را به جوشش درمیآورد و به تلافی و انتقامگیری تشویق میکند. در همین ارتباط حداقل یکچهارم حملات تروریستی در اروپا طی سالهای اخیر در حق مسلمانان و با هدف قرار دادن مساجد و سایر اماکن محل تجمع آنها صورت گرفته است.
پیش به سوی کمپهای مهاجران
اگر مسلمانان در بسیاری از موارد در سیبل حملات جای داشتهاند، این شامل کل مهاجران نیز میشود زیرا بسیاری از اروپاییها آنان را عاملی مزاحم برای خود و برهم زننده آرامش جامعه خویش میانگارند و میخواهند با کشتن شماری از آنها سایرین را از کشور محل استقرارشان فراری بدهند. اتفاق نهایی یعنی فرار گسترده مهاجران و حتی مدلی کوچک از آن هرگز روی ندادهاست. زیرا آن دسته از مهاجران که مدتی طولانی در کشور ثانوی ساکن بودهاند، با روال سیال زندگی در آنجا خو گرفتهاند و با دو سه مورد قتل و حتی پیش از آن نیز از صحنه به در نمیشوند. با این حال آمار حاکی از آن است که در سال 2015 حداقل 86 حمله شامل حال مهاجران و کمپها و محلهای زندگی آنها شدهاست. این روند در سالهای 2015 تا 2018 نیز با شدت و قوت بیشتری ادامه یافت. قویترین و خونبارترین این حملات در سال 2016 در شهر مونیخ آلمان زمانی رخ داد که تروریستها در یک مرکز خرید این شهر به سوی حاضران آتش گشودند. مهاجمان کم سن و سال بودند و در تحقیقات پس از دستگیریشان مشخص شد که آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی و برپاکننده جنگ جهانی دوم را ستایش میکرده و عقاید این دیوانه خونریز را راهحلی برای مشکلات کنونی جهان هم میدانستهاند. در مانیفست آنها علیه مهاجرت و استقرار اتباع کشورهای جهان سوم در کشورهای اروپایی تبلیغات و تأکیدهای زیادی صورت گرفته و از مردم این قاره خواسته شده بود علیه این پناهجویان که عملاً کشورهای آنان را تسخیر کردهاند، قدرتمندانه بپاخیزند.
ادغام کوکلاکس کلانها با سایر افکار افراطی
کوکلاکس کلانها سالها در امریکا سیاهپوستان را قلع و قمع کرده و به قتل رساندهاند ولی فرقی که اخیراً در عملکرد آنها به وجود آمده، ادغام ایدههای آنان با آیینهای دیگر و بواقع مجهز و قویتر شدن این افراد از طریق جذب ایدهها و نفرات سایر گروهها بوده است. دیرزمانی کوکلاکس کلانها فقط براساس نفرت از سیاهان و با هدف حذف آنها از صحنه روزگار امریکا وارد کارزار مبارزه با آنها شده و در این راه خشونت را در حد اعلا علیه سیاهان به کار میگرفتند اما حالا نفرت از پناهجویان و جهانسومیهایی که راهی امریکا و سایر کشورهای عمده غربی شدهاند، ضمیمه آن رویکرد شده و از کوکلاکس کلانها آدمهایی چندوجهی ساخته که فقط به سبب کوچکتر انگاشتن سیاهان وارد عملیات حذف آنها نمیشوند بلکه افکار و انگیزههایی دیگر هم در سر دارند. برداشتهای ضدمهاجرتی و افکار ضد اسلامی در مغزهای مغشوش این گروه خانه کرده و از آنها موجوداتی ساخته است که پلیدتر از هر زمانی بهدنبال حذف صرف هر کسی هستند که از نظر آنها آدم معقولی نباشد.
از مسجد تا کلیسا
فقط مساجد نیستند که در سلسله اعمال تروریستی گروههای ویرانگر معمولاً سفید پوست آماج حملات نابخردانه آنها قرار میگیرند. کلیسا و حتی معابد قدیمی بودایی و نظایر آن نیز هدف این حملات واقع شده و ویرانیهایی را متحمل شدهاند. سالها از تندرویهای فاشیسم در یک اروپای قبل از جنگ جهانی دوم سخن گفته میشد اما آنچه اینک با قوت بیشتری در اروپا برقرار است و حتی مراکز و اماکن مذهبی از آن مصون نیستند، دهها درجه تندتر و بدخیمتر از فاشیسم است و تبعات بدتری نیز دارد. شدیدترین و ناگوارترین حمله به یک مرکز مذهبی در امریکا در سال 2015 در کارولینای جنوبی روی داد که در جریان یک تیراندازی در کلیسای مختص سیاهپوستان تلفات و زخمیهای زیادی به جای ماندند و البته پیش از آن یک ماجرای تیراندازی مرگبار در یک معبد سیکها در ویسکانسین امریکا هم به وقوع پیوسته بود.
یک جریان جهانی
میزان فراگیری جریانی که آن را «تندروی سفیدها» و بواقع عملیات سبعانه سفید پوستان افراطی در قبال اقلیتها نامیدهاند، براساس آرا و نظرات آدمها و قشرهای متعدد متفاوت است و هر کس فکر میکند که این جریان یک میزان مشخص – کم یا زیاد – دارد اما حقیقت امر این است که هیچ چوب خطی برای تعیین یک میزان و تعداد مشخص و تحقیق از این فرآیند وجود ندارد. آنچه با اطمینان میتوان گفت این است که اولاً این گونه جریانات به تمامی قارهها بسط یافته و ثانیاً بر کشورهایی متمرکز بوده که نام و نشانی قوی دارند و تروریستها به هر دلیل قابل فهم یا گنگی از دست بردن در کشورهای اروپای شرقی و آفریقا پرهیز کردهاند و شاید به این سبب که اقدام در این دست کشورها هیچ نقطه آغاز و مشخصی برایشان ندارد و این کشورها خاستگاه مناسبی برای آشوبسازی نیستند. حتی استرالیا نیز یک خاستگاه مهم و مفید از منظر تروریستها و آشوب طلبان سفید پوست نیست اما از 2011 تا 2017 حداقل 5 مورد حمله تند از سوی سفیدهای افراطی در این کشور معمولاً آرام و کم حاشیه طراحی و اجرا شده است. این البته از وجه تصادف و اتفاق نیست که اغلب این حملات در مساجد و سایر مراکز اسلامی صورت پذیرفتهاست. زیرا پشتوانه و ریشه افکار مهاجمان این اندیشه بیمارگونه بوده که مهاجران مسلمان اغلب آسیایی فضای زندگی بومیها را نا امن و رفت و آمدهای معمولی مردم استرالیا را محدود و مخدوش ساختهاند.
جیام برگر نویسنده کتاب «افراطی گرایی» مینویسد: «حالا شناسایی افراد شریر و کسانی که اندیشه نابودی دیگران را در سر دارند آن قدرها هم سخت نیست. دیر زمانی این کار مستلزم تشخیص آدمهای کج و معوجی بود که پس از آسیبهای روحی در محکمه روابط ناهنجار غربی سلاح بر میداشتند و به سوی کودکان دبستانی بیگناه آتش میگشودند اما امروز هر سفید پوستی که از یک یا چند پناهجو بدش میآید به خود این حق را میدهد که کشتار کند. این یک فاجعه جهانی است.»
هایدی بیریج، مدیر «بنیاد ساماندهی فقرای جوامع غربی» هم که مقر اصلی سازمانش در خاک امریکا است، میگوید: «بدتر و تأسف آورتر از هر کسی وضع فقرا است زیرا آنها از یک سو بابت نداریشان رنج میبرند و از جانب دیگر هدف تندروهایی قرار میگیرند که این عقیده بیمارگونه را دارند که فقر و فقرا نتیجه تن پروریهای رایج در غرب است و در نتیجه باید بهطور قهری و ضربتی حذف و محو شود. وقتی فقیر بودن نیز سند صلاحیت افراد برای مرگ و ترور است کدامین عامل نجات بخش را میتوان برای جامعه تعریف و ترسیم کرد.»
روشها و راهکارها
سختتر و بیمسماتر از هر کاری یافتن متدولوژیها و راهکارهای مشابه و غیر مشابه برای اعمال تروریستیای است که هیچ پایه قابل فهم و هیچ مکانیسم معقولی ندارد و فقط از مغزهای بیمار بر میخیزد. با این حال برخی محققان غربی و تحلیلگران روزهای سخت معتقدند در بین تمامی آرا و اقدامات ظاهراً متفاوت گروه های تروریستی برخی ریشهها و اعمال مشترک وجود دارد. اولین اصل مشترک برای آنها ضد مهاجر بودن و مخالفت با اسلام گراها است و شرط و هدف دوم اقدام آنها مواجه شدن با اقلیتهایی است که از نظر افراط گراها جوامع آنها را مخدوش ساختهاند.
ایدئولوژیها ظاهراً متفاوت اما در عمل یکسان هستند و تلاشها حول این محور اساسی است که اروپا و امریکا به سکنه و بومیهای همین قارهها انحصار یابند و مهاجران (و از منظر افراطیها افراد مزاحم و خطرناک) وارد این کشورها نشوند و برای آنها دردسر ایجاد نکنند. متد حذف آدمهایی که این نظم را مختل میکنند، شاید متفاوت باشد اما حذفکنندگان و تروریستها از اندیشههای خطرناک و واحدی بهره میگیرند. خطر اصلی نه وجود این افکار و تندرویها بلکه مسدود بودن راههای ارتباطی با آنها و به تبع آن عدم امکان برای تصحیح این اندیشههای بیمار گونه است. جهان از این طریق به سوی یک توحش بزرگ پیش میرود.
منبع: The New York Times
وی یی کای و سیمونه لاندون
مترجم: وصال روحانی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.