عطیه عابدی در «معرفی و نقد کتاب تهران» نوشت: آران شهری از حاکمنشینهای فرانسوی است در الجزایر؛ شهری زشت، بیکبوتر، بیباغ و درخت که پشت به دریا بنا شده است. زندگی در این شهر مثل هر جای دیگری جریان دارد. ساکنان آن زیاد کار میکنند و مخصوصاً به تجارت علاقهمند هستند، آنها همچنین ایام تعطیل را به خوشگذرانیهای ساده میپردازند. دکتر ریو، یکی از پزشکان این شهر، با دیدن موشهایی که ابتدا تکتک و بعد دستهجمعی از سوراخها بیرون میآیند و به نحو چندشآوری در ملأعام میمیرند، متعجب میشود؛ او با مرگ میشل سرایدار و دیدن علائمی مشابه در سایر شهروندان، نگران میشود و مشکوک به خطری که شهر را تهدید میکند. مسئولان شهر در ابتدا، با حفظ ملاحظاتی که ساکنان را به وحشت نیندازد، دستورات بهداشتی صادر میکنند. سرانجام با انجام یکسری آزمایشها، دکتر ریو و همکارانش حضور طاعون و همهگیری آن تأیید میکنند و شهر قرنطینه میشود.
از این لحظه به بعد، طاعون گرفتاری و بلایی همگانی است. دروازههای شهر بسته میشود و حالا همه احساس میکنند در قفسی گیر افتادهاند. مردم شهر تنها ماندهاند و منزوی؛ بستهشدن دروازههای شهر و ممانعت از ورود برخی شهروندان، بسیاری را از عزیزانشان جدا کرده است. طاعون همه را به یکباره بیکار و خانهنشین کرده و حالا همه در تنهایی با وحشت مرگ مواجه میشوند.
طاعون داستانی است که راه برونرفت انسانِ گرفتار در بلای همگانی را با به چالش کشاندنش به تصویر میکشد. کامو که در زمان نوشتن این رمان بهتازگی تجربهی جنگ مهیب دوم و مبارزه علیه نازیسم را پشت سر گذاشته، با خلق طاعون سعی میکند واقعیتِ زیسته و رنجِ ازسرگذرانده را ترسیم کند. او در نامهای به رولان بارت مینویسد: «این کتاب شهادتنامهای است بر آنچه میبایست صورت پذیرد و آنچه بیگمان مردمان باید در آینده در مبارزه با وحشت و سلاح کندناشدنیاش، بهرغم جداییهای فردی، باز هم به انجام رسانند».
در این اثر شاهد واکنشهای متفاوت هر یک از مردمان شهر در مواجهه با مصیبتی واحد هستیم. کتاب رفتهرفته تغییراتِ در رفتار و احساسات و شکلگیری عصیان اجتماعی در برابر طاعون را نشان میدهد. در فصل اول، کامو شهر اران و مردمانش را بهنحوی دقیق و موشکافانه توصیف میکند، بهطوریکه شهر تجسمی عینی مییابد. آران نیز مانند سایر پرسوناژها، همواره حضوری آشنا، زنده و پویا دارد. آران شهری است بیاندیشه؛ شهری که گرمای هوا و اهمیت دادوستد در آن، تندرستی را به یکی از ارکان اساسی زندگی تبدیل کرده است؛ به همین دلیل است که شخص بیمار در میان دیوارهایی که از گرما ترک میخورند، تنها و منزوی میماند. بنابراین اولین واکنش مردم شهر به شیوع بیماری ناباوری است و ادامهی روال عادی زندگی و نپذیرفتن مخاطره. آنچه این اثر را جذاب میکند بهتصویرکشیدن واکنش انسان در مواجهه با وحشتی است که هر روز ملموستر میشود.
بلا یکباره نازل نمیشود؛ ظهور نشانهها را ذهنِ ترسیده به ورطهی فراموشی میسپارد و قرنطینهشدنِ شهر ناگهان مردم را با واقعیت تلخ انزوا و جدایی مواجه میکند. در این میان اما کسانی هستند که بر این شرایط مسلط میشوند و دست به عمل میزنند.
ریو- پزشک خستگیناپذیری که تا پاسی از شب از بیمارانش عیادت میکند- وقایعنگار داستان هم هست. او با دقتِ یک دوربین، تمام اتفاقات شهر را بهتفصیل و با جزئیات شرح میدهد؛ جزئیاتی دقیق و کامل از دگرگونی شهر که در اوان مواجهه با بیماری است: بازار شایعه داغ است، احتکار و قاچاق مواد غذایی به وفور دیده میشود، انواع خلافکاریها رواج پیدا میکند، همکاران ریو برای تهیهی سرم تلاش میکنند، فرماندار شهر پیدرپی اعلامیه صادر میکند، مراکز قرنطینه برپا میشود و مسئلهی چگونگی دفن انبوه مردگان به میان میآید. دکتر ریو خود به کانون گردهمآیی افرادی بدل میشود که هر یک با دیدگاهی خاص ولی با هدفی مشترک -نجات شهر و رفع طاعون- به وی میپیوندند. آنها هر کدام بنا به شخصیت خود، پاسخی روشن برای پذیرش یا رویارویی با مخاطره دارند؛ از پدر پانلو که تنها راه نجات را تسلیم در برابر مجازات خداوند میداند تا ژان تارو که در گذشته مبارزی بوده است علیه بیعدالتی و رامبر روزنامهنگار که تمام توانش را برای خروج از شهرِ بلازده به هر طریق بهکار میگیرد. آنها در کنار یکدیگر شبانهروز برای کنترل و عقبراندن بیماری تلاش میکنند و در خلال تلاشهای بیوقفه میکوشند خود را بشناسند و به انگیزهشان برای این کار پاسخی روشن دهند. درست همین درگیریهای فردی و پرسش و پاسخهای درونی است که مدام به یادمان میآورد طاعون را نویسندهی بیگانه نوشته و در نتیجه صرفاً اثری ماجراجویانه دربارهی اپیدمیها نیست، بلکه درواقع میخواهد انسان را در یکی دیگر از موقعیتهای خطیر بشری قرار دهد و بار دیگر پرسشهایی وجودی و فلسفی طرح کند.
کامو با طرح گفتوهای بسیار دربارهی چرایی حضور هریک از شخصیتهای یادشده در این شرایط پرمخاطره، پرسشهای بسیاری طرح مینماید؛ از جمله اینکه آیا در جامعهی طاعونزده بی هیچ تلاش و عصیانی باید زندگی کرد تا زمانی که خود به این بیماری دچار شویم؟ اگرنه، پس چه باید کرد؟ دکتر ریو تصمیم گرفته سرگذشت شهر طاعونزده را بنویسد تا از آن کسانی نباشد که سکوت میکنند، تا به نفع طاعونزدگان شهادت دهد، تا دستکم از ظلم و خشونتی که به انها شده یادبودی باقی بگذارد و بگوید آنچه در میان این بلایا میآموزد این است: درون افراد بشر، ستودنیها بیش از تحقیرکردنیهاست.
کامو در بخش مهمی از طاعون به مفهوم جدایی هم میپردازد: انزوا و دورماندن از عشق و محبت بشری و محرومیت از گرمایی آشنا که سبب فراموشی همه چیز میشود. در صحنهی باشکوه پایان کتاب، با هجوم شادمانهی مردم به خیابانها، شاهد پایان جداییها هستیم. درحقیقت گویی طاعون غربت است و جدایی به معنای عمیق کلمه. کامو با دیدگاهی روانشناسانه و فلسفی و اومانیستی به این پدیده مینگرد و باز هم خواننده را در پایان با طرح یک پرسش به فکر فرو میبرد: آیا با پایان همهگیری، آدمهایی که در این دوران سخت دوشادوش یکدیگر جنگیدهاند و با بیم و امید روزها را یکی پس از دیگری گذراندهاند، عزیز یا عشقی را از دست دادهاند، پنجهدرپنجهی مرگ افکنده و با چشمانی خیره در شعلهی آتش آن نگریستهاند، باز هم میتوانند به همان روال قبل به زندگی ادامه دهند؟ وی همچنین یادآور میشود که جوامع انسانی همواره در معرض آسیب و بلا هستند، همانطورکه باسیلِ طاعون در هر گوشهای پنهان میماند تا بار دیگر کِی و چگونه بیدار شود.
کتاب طاعون اثری است برجسته از آلبر کامو، نویسندهی مطرح و تاثیرگذار فرانسوی، که در سال 1947 منتشر شد. این کتاب را ابتدا مرحوم رضا سیدحسینی ترجمه کرد و در سال 1345 انتشارات نیلوفر آن را به چاپ رسانید. نشر چشمه هم بهتازگی این کتاب را با ترجمهی کاوه میرعباسی روانهی بازار کرده است. کاوه میرعباسی دربارهی این کتاب و ترجمهاش میگوید: «گرچه فاشیسم که الهامبخش کامو در نگارش رمان طاعون شد، دیرگاهی است بساطش برچیده شده، هنوز بسیاری مرضهای مسری و مرگبار و مصیبتهای مهلکِ مشابه هستند که دنیای ما و تمدن بشری را تهدید میکنند و همین امر بهروزکردن این متن ماندگار را ضروری میسازد، همچنان که مطالعهی مجدد و مکرر آن را».