به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه ۲۳ مرداد در حالی چاپ و منتشر شد که درگیریهای کلامی مسئولان در حوزه سلامت در ۴۸ ساعت گذشته از یک سو و سقوط شهرهای مهم افغانستان و تحلیلهایی درباره کابینه رئیسی از سوی دیگر در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
محمد صرفی طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه کیهان با عنوان رمز موفقیتِ دولت رئیسی چیست؟ نوشت: میتوان گفت احیای اقتدار دولت، اصلیترین ماموریت آقای رئیسی و کابینه اوست. این اقتدار باید در حوزههای مختلف داخلی و خارجی به شکل حداکثری خود را بروز دهد. اوایل دولت یازدهم قرار بود ثروتمندان از لیست یارانهبگیران حذف شوند. دولت به راحتی میتوانست با پایش دقیق اطلاعات، این کار را انجام دهد، اما بهجای اعمال اقتدار قانونی، آن را عملی داوطلبانه اعلام کرد که عملاً شکست خورد و بهجایی نرسید. ثروتمندان نیز مانند اقشار ضعیف و دهکهای پایین جامعه همچنان یارانه دریافت کردند، حال آنکه طبق قانون باید ثروتمندان از این گروه خارج میشدند. انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه، چیزی شبیه آن است که اعلام کنیم از فردا ایستادن پشت چراغ قرمز اجباری نیست!
ماجرای دلار ۴۲۰۰ تومانی و نحوه تخصیص آن که به بر باد رفتن چیزی حدود ۱۸ میلیارد دلار از منابع ارزی کشور انجامید یکی دیگر از مصادیق پرغصه عدم اعمال اقتدار است. کشور درگیر جنگ اقتصادی شدید بود و منابع ارزی نیز محدود بوده و تحت فشار قرار گرفته بود. دولت بهجای آنکه برای تخصیص حتی یک دلار، با حساب و کتاب و با سختگیری تمام اقدام کند، گشادهدستانه برای واردات غذای سگ و گربه هم ارز دولتی داد. حتی کسانی مبالغ کلانی دریافت کردند و هیچ کالایی وارد نکردند. یا برخی از آنهایی هم که وارد کردند جنس خود را در بازار به قیمت دلار آزاد به مردم فروختند. اینجا یکی از گردنههایی بود که دولت باید از خود اقتدار نشان میداد و جلوی حیف و میلها و سودهای غیرمنطقی، یک شبه و نجومی که به قیمت فشار بر سفره مردم بود را میگرفت. اما دریغ از سرسوزنی اقتدار. دولت وقتی به خود آمد که آنچه نباید میشد، شده بود.
کرونا مساله دیگری است که ضعف اقتدار دولت در برخورد و مواجهه با آن مشهود بوده و امروز جامعه به شکلی تاسفبار و دلخراش در حال پرداخت هزینه سنگین آن است. قربانیان روزانه کرونا در اسفندماه سال گذشته کمتر از ۱۰۰ نفر بود. کارشناسان هشدار میدادند که تعطیلات نوروز و سفرها میتواند این تلفات را بشدت افزایش دهد. دولت در اقدامی قابل تامل ممنوعیتی برای سفرها در نظر نگرفت و آقای روحانی فقط از مردم خواست خودشان رعایت کنند! نتیجه مرگبار این شل گرفتن، بلافاصله پس از پایان تعطیلات خود را نشان داد و آمار ابتلا و تلفات روندی صعودی گرفت. روندی که با گذشت حدود ۵ ماه هنوز متوقف نشده و قربانیان روزانه به بالای ۵۰۰ نفر در روز رسیده است.
آن روز که تصمیم گرفته شد سفرها ممنوع نشود، شاید مدافعان این تصمیم معتقد بودند مردم خسته شدهاند و نیاز به سفر و استراحت و تفریح دارند. بله مردم به اینها نیاز داشتند، اما سفر و تفریح مهمتر بود یا جان آنها؟ در چند موردی که تصمیم به تعطیلی هم گرفته شد اغلب مشاهده کردیم این تعطیلیها به نقض غرض تبدیل و خود عامل گسترش بیشتر بیماری شدند. چرا؟ چون دولت اقتدار لازم را نشان نداد و اعمال نکرد. اینها تنها چند نمونه از عوارض و تبعات سنگین ضعف در اقتدار دولت در مسائل داخلی بود. این وضعیت دولت در داخل، اثرات منفی خود را در روابط خارجی و مسائل دیپلماتیک نیز نشان داد. مثالها و شواهد بسیاری در این زمینه وجود دارد؛ از برخورد غیرقانونی با اسدالله اسدی دیپلمات کشورمان در اروپا گرفته تا خالی ماندن باک هواپیمای آقای ظریف در سفر به آلمان. حتی خروج آمریکا از برجام نیز به شکل اساسی با مسئله اقتدار پیوند داشت. دولت آمریکا وقتی از توافق هستهای خارج شد که اطمینان یافت با هیچ واکنش خاصی از سوی ایران روبرو نمیشود و زدن زیر میز توافق برایش هیچ هزینهای ندارد.
اعمال قدرت و اقتدار در ابتدای امر برای جامعه هدف، سخت و تلخ به نظر میرسد، اما اگر بجا و عاقلانه باشد نتیجه آن شیرین است. آقای رئیسی و مدیرانش باید عنصر اقتدار را به دولت برگردانند. کلید حل بسیاری از مشکلات امروز کشور از گرانی گرفته تا فساد و بیماری مهلک کرونا، اقتدار است. دولت تدبیر و امید، اهل هر چه بود، اهل اقتدار نبود. مردم از دولت انتظار اقتدار دارند. اقتداری همراه با اشراف، برنامه و کار بیوقفه که مشکلاتشان را حل کند و اجازه تعدی فرصتطلبان و زیادهخواهان داخلی و خارجی را به حقوق و منافعشان ندهد. دولتی که اقتدار نداشته باشد، نه تنها قدرتهای خارجی بلکه خرده دلالان و فرصتطلبان داخلی نیز برای تدابیرش تره خرد نمیکنند.
مهدی مطهرنیا طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه جهان صنعت نوشت: عکس اخیر از سفرای انگلستان و روسیه اگرچه از منظر تاریخ سابقه دارد و در سال ۲۰۱۷ نیز سفیر روسیه و انگلستان چنین عکسی را در سفارت روسیه به عنوان یادگاری گرفته و منتشر کرده بودند، عکسالعملهای شدیدی را در ایران برانگیخت. به هر تقدیر عملکرد روسها در ایران به همراه انگلیسها همواره مورد نقد دیدگاههای گوناگونی بوده است که در ایران میتوان آن را مشاهده کرد. فراموش نکنیم که سفرای روسیه و انگلیس در ایران یا سفارتخانههای آنها همواره یکی از مراکز تحول در حوزه منطقهای و در درون ایران محسوب شدهاند و به تبع هر عمل و عکسالعملی توسط آنها در حوزه تهدید پدیدهها و پدیدارهای سیاسی در ایران مورد توجه واقع میشدهاند.
با توجه به وضعیت منطقه، وضع نظام بینالملل و بافت موقعیتی ایران در این وضعیت و مسائل دیگر داخلی، نشانههای قدرتمندی از فعل و انفعالات منطقهای در ارتباط با ایران در نگرش سفرای روسیه و انگلستان و کشورهای متبوعشان قابل ردیابی است و از این جهت و با توجه به فعل و انفعالات آنان در منطقه و بده بستانهای بینالمللی، به نظر میرسد مسوولان ایران دریافتهاند که روسها و انگلیسیها با وجود نزدیکی به ایران و قرابتی که مدعی آن هستند در نهایت در پی منافع خود در زمینههای گوناگون با رقبای منطقهای و دشمنان بینالمللی نظام جمهوری اسلامی ایران همسو و هم جهت عمل خواهند کرد؛ بنابراین از یک طرف به واسطه پاسخگویی به افکار عمومی در داخل کشور و از طرف دیگر بر اساس دادههای موجود، این عکس را زمینهساز و زمینهپرور ایجاد فضایی محسوب کردهاند که در پرتو پیام احتمالی نهفته در آن عکسالعمل شدید ایران را نیز به نمایش بگذارند و به این ترتیب هم در افکار عمومی و هم در مسیر دستیابی نظام جمهوری اسلامی به پاسخگویی به این پیام، از آن بهرهبرداری شود. به تبع این فرضیه میتواند مطرح شود که این نوع نگرشها فقط برداشتهای سطحی از وقایع و رویدادهای بسیار ساده از منظر اجتماعی و سیاسی است، اما نوع دیگری از برداشت بر این باور است که در صحنه سیاست هیچ چیز شوخی نیست و هر شوخی نیز یک امر جدی معنادار در خود نهفته دارد که این امر جدی معنادار گاه و بیگاه از حرفهای جدی، جدیتر تلقی میشود؛ بنابراین این عکس نیز از جمله این عکسها قلمداد شد و عکسالعملهای شدیدی را دربر داشت.
حشمتالله فلاحتپیشه، نماینده سابق مجلس طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: طالبانی دوباره قدرت گرفت که بهرغم آنکه مورد حمله سال ۲۰۰۱ قرار گرفته بود، بازهم در راستای سیاست کشورهای غربی بهویژه آمریکا، طالبان خوب و بد تعریف شد. بخشی از طالبان با سازمان سیا ارتباط خود را حفظ کرد؛ ضمن اینکه کشورهای مختلف مثل عربستان و پاکستان و... حمایتهای خود را ادامه دادند. طالبان هم تغییر رویه داد و در قالب نوعی نشستهای دیپلماتیک، که شکل میداد، سعی میکرد بهگونهای هم خودش را حفظ کند و هم شرایط را فراهم کند، برای اینکه در آینده بتواند در افغانستان مستقر شود. در حقیقت با اینکه شاکله سیاسی طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی منهدم شد، ولی ۲۵۰۰ مدرسه علوم دینی با هدف پرورش تروریسم فکری و جذب آنها، به کار خود در مرزهای افغانستان و پاکستان ادامه داد. طالبان در مناطق مختلف نفوذ خود را با استفاده از شرایط عشیرهای افغانستان ادامه داد. در حوزههای مختلف از جمله قاچاق توانست توان مالی خود را حفظ کند و اینها از جمله مواردی بود که عملا در اوج بیکفایتی و فساد دولتمردان ادامه مییافت. دولت افغانستان که باید از این شرایط با حمایتهای بینالمللی استفاده میکرد تا دموکراسی را گسترش دهد و خواست اصلی مردم در انتخابات به کرسی بنشیند و حاکمیت را در کل افغانستان شکل دهد؛ اما هیچکدام از این کارها صورت نگرفت و به جای آن جنگ قدرت در راس بود. حکومت به خاطر دو فرد، قوانین افغانستان را تغییر داد و عملا دو رئیسجمهور در افغانستان؛ یکی در کاخ ریاستجمهوری و دیگری در کاخ سپیدار مستقر بودند، امور خود را پیش میبردند، هم به مردمسازی و ملتسازی خاص خودشان ادامه میدادند و هم کانونهای قدرت خود را شکل میدادند.
گروههای اقتصادی هم کماکان از فساد شکلگرفته استفاده کردند؛ طوری که گمرکات عملا تبدیل به حوزه منافع مختلف شده بود و طبیعتا هیچ افغانی و بهویژه هیچ سرباز افغانی حاضر نبود خود را برای یک دولت بیکفایت و فاسد به کشتن دهد. خیل عظیم سربازانی که یا فرار کردند یا به طالبان پیوستند، این شرایط را شکل داد. ضمن اینکه طالبان سعی کرد ارتباطات خود را حفظ کند و امکان یارگیری و سربازگیری را فراهم کند. اما واقعیتی که الان وجود دارد این است که عملا دولتی به اسم دولت افغانستان دیگر وجود ندارد. طالبان بهمرزها و دروازههای کابل رسیده و تنها دلیلی که کار یکسره نمیشود این است که طالبان سعی میکند بهگونهای شرایط را شکل دهد که با تحریم بینالمللی مواجه نشود. قدرتهای روز دنیا اعلام کردهاند یک حکومت با استفاده از زور را به رسمیت نمیشناسند، ولی این خلاف واقعیات تاریخی است که شکل گرفته و بهطور معمول همه قدرتها، هرکدام کانالی را برای مذاکره با طالبان حفظ کردهاند. اعم از آمریکا، روسیه و حتی کشورهای منطقه مثل ایران و ترکیه کانالی را برای مذاکره با طالبان حفظ کردهاند و طالبان هم نهایت تلاش خود را میکند تا عملا تلاقی منافع منجر به جلوگیری از شکلگیری برنامههایشان نشود. اما یک واقعیت وجود دارد و آن، اینکه شکلگیری یک حکومت افراطی آنهم تحتعنوان دینی بهضرر صلح و امنیت بینالمللی و تمام کشورهای منطقه است.
به هر حال کسانی الان دست به اسلحه شده و در مناطق استراتژیک افغانستان مستقر شدهاند و بعدا در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک افغانستان صاحب نقش میشوند که از چند سالگی در مدارس تربیت طلبههای افراطی یا طالبهای افراطی پرورش یافتهاند. ممکن است در کوتاهمدت و در شرایطی که به یک نظم خارجی برای یک پیروزی داخلی نیازمند هستند، عادیسازی نکنند، ولی معتقدم در بلندمدت طالبانی که هنوز نشانههایی از تغییر را در آن نمیبینیم، در آینده ممکن است عادیسازیهای مختلفی را داشته باشد. به شخصه معتقدم در شأن ملت ایران نیست که با یک افراطیگری مذهبی کنار بیاید. واقعیتی که وجود دارد این است که حتما باید از لحاظ امنیتی اقدامات لازم در مرز در نظر گرفته شود و از لحاظ فرهنگی بهگونهای عمل شود که اقدامات ایذایی؛ چه در حوزههای فیزیکی و چه در حوزههای نرمافزاری مشکلاتی را متوجه کشور ما نکند. واقعیتی که در کل همه کشورها بدان واقفند این است که کسی حاضر نیست برای یک دولت فاسد و بیکفایت فداکاری کند و نظامسازیای که آمریکاییها از سال ۲۰۰۱ میلادی سعی کردهاند در دنیا شکل دهند، اولین الگو و اولین تجربه آن با شکستی جدی مواجه شده است. در نظامسازی سیاسی، افغانها حتی تا جایی پیش رفتهاند که حق کاپیتالاسیون یا حق قضاوت کنسولی را پذیرفتهاند تا ۱۶ پایگاه آمریکایی را در خاک خودشان حفظ کنند، در صورتی که حتی عراقیها در سال ۲۰۱۱ این حق را برای آمریکاییها قائل نشدهاند و اوباما مجبور شد نظامیهای خود را از عراق خارج کند، ولی در افغانستان ماندند؛ منتها این ماندشان در زیر پروبال آمریکاییها، طالبان را به آن قدرتی رسانده است که الان داریم میبینیم و این شکست نظامسازی سیاسی است که در دنیا دیگر نظامسازی سیاسی بدون توجه به واقعیات درونی کشورها ممکن نیست.