به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه سی ام مردادماه در حالی چاپ و منتشر شد که نگاه جهانی به حکومت طالبان، گفتوگوهای رئیسی و رؤسای جمهور چین و روسیه، آغاز بررسی صلاحیت کابینه سیزدهم، دستور ویژه برای مالباختگان پروندههای کثیرالشاکی و واکاوی دلایل چرخشهای سیاسی طالبان در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
سیدعبدالهادی آرامی طی یادداشتی در شماره امروز همدلی با عنوان در تاریخ فقط یک خوزستان داشتیم نوشت: در میانه غوغای کرونا و بیآبی و بیبرقی کشور و مشکلات فزاینده مردم و در زمانی که روزانه نزدیک به ۶۰۰ نفر را بر اثر بیماری کرونا و بیتدبیری مسئولین از دست میدهیم، طرحی در مجلس شورای اسلامی اعلام وصول میشود که وقت ناشناسی طراحان آن شبیه وقت ناشناسی طراحان طرح صیانت بود. در هنگامهای که خوزستان سرخط خبرگزاریهای مختلف دنیا بر اثر مسائلی، چون بیآبی و دیگر مسائل معیشتی میشود، یک نماینده خوزستان به همراهی چند نماینده از دیگر استانها، طرح تقسیم استان خوزستان به دو استان جنوبی و شمالی را تقدیم مجلس میکند که این طرح، روز یکشنبه ۲۴ مرداد اعلام وصول میشود. واکنشهای منفی به این طرح اعم از نمایندگان مجلس، فعالان رسانهای، مردم خوزستان به این طرح چنان بالاست که احتمالا به زودی مسکوت خواهد شد و شبیه طرحهای دیگر تجزیه استان به بایگانی سپرده میشود. سابقه اینگونه طرحها در مورد خوزستان کم نیست. خوزستان شرقی یا مارون را سالها پیش یکی از نمایندگان بهبهان پیگیری کرد، خوزستان شمالی به مرکزیت دزفول نیز از سوی نمایندگان سابق دزفول در مجلس پیگیری شد که خوشبختانه هر دو طرح به سرانجام نرسید و یکپارچگی خوزستان بزرگ باقی ماند. با وجود مخالفت شدید مردم و احتمال رد این طرح، اما باید یک بار برای همیشه دندان چنین طمعهایی را کشید. چرا ما مخالفیم؟ اکنون سوالی که پابرجاست این است که چرا مردم و فعالان خوزستان مخالف تجزیه این استان هستند. با مروری بر آنچه که در روزهای گذشته در فضای مجازی و حقیقی رخ داد به مهمترین دلایل مخالفتها میپردازیم؛
۱- اصولا تشکیل یک استان جدید بار مالی فزایندهای برای دولت دارد. احداث چندین ساختمان برای ادارات کل و استخدام نیروهای جدید برای دولت در این ادارات و ... تنها بخشی از کوه یخ هزینههایی است که صرفا برای بزرگتر شدن دولت و سیستم بوروکراسی اداری کارایی دارد و هیچ گونه باری از مشکلات مردم برنخواهد داشت.
۲- خوزستان همواره در طول تاریخ یک مفهوم یکپارچه و فرهنگ غالب نسبت به اجزا و شهرهای درونیاش بوده و تقریبا هیچ شهری هویتی مجزا از خوزستانی بودن ندارد. به همین دلیل است که تقریبا تمام مردم خوزستان حتی مردم آبادان نسبت به این طرح واکنش منفی نشان دادهاند. آنها خود را جدای از خوزستان نمیدانند و معتقدند این کار تجزیه خوزستان است و با کاری که ارتش بعثی میخواست انجام دهد، تفاوت چندانی ندارد.
۲- به نظر میرسد این ایده بیشتر یک ایده فانتزی برای جلب رای مردم در دوره بعد باشد. مولوی، نماینده آبادان میتواند دور بعدی بگوید، من میخواستم آبادان را مرکز استان کنم، ولی نگذاشتند. این حرکت، هم دولت و مجلس و به طور کلی حاکمیت را در معذوریت قرار میدهد و هم حداقل این است که بیاعتمادی مردم آبادان را از نماینده فعلی به دولت و حاکمیت منتقل خواهد کرد.
۳- بر هیچ کس پوشیده نیست که هر طرح ملی در خوزستان باید پیوست فرهنگی، امنیتی و اجتماعی داشته باشد. شرایط استان خوزستان با همه استانهای دیگر در این زمینه متفاوت است. این استان متعلق به یک قوم نیست و اقوام مختلفی در آن سالها در کنار هم زندگی کردند. جدا کردن شهرستانهایی که هم عمدتا از نظر قومیت متفاوت هستند و هم از نقطه نظر منابع مالی نسبت به بقیه استان از مکنت بیشتری برخوردارند، به تشدید گسلهای قومی، اجتماعی و اقتصادی خواهد انجامید.
۴- در این طرح، شهرستانهایی با فاصله کمتر نسبت به مرکز کنونی (اهواز) حول مرکزی دیگر با فاصلههایی چندبرابر تقسیمبندی میشوند؛ به عنوان مثال در این طرح فاصله رامهرمز به مرکز استان، ۱۴۰ کیلومتر بیشتر شده است. همچنین برخی از شهرستانهای این طرح نیز تنها راه ارتباطیشان با آبادان، از طریق شهرستانهای اهواز یا شادگان است. به عبارت دیگر فردی که میخواهد برای کار اداری به مرکز استان برود باید ابتدا به اهواز، مرکز خوزستان شمالی برود سپس به آبادان مرکز خورستان جنوبی برود. همچنین شهرستانی مثل رامهرمز در شمال شادگان قرار دارد، اما رامهرمز در خوزستان جنوبی گنجانده شده و شادگان در خوزستان شمالی. تصور چنین چیزی بسیار مضحک است و احتمالا طراحان این طرح، بسیار عجولانه چنین کاری کردهاند و نقشه استان خوزستان را در دسترس نداشتهاند.
در مجموع به احتمال قریب به یقین این طرح سرانجامی نخواهد داشت. اما امید است ازاین پس نمایندگان خوزستان به دنبال مطالبات واقعی مردم خوزستان باشند و از هیاهو و جنجالهای تبلیغاتی بپرهیزند.
مصطفی منتظر طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با عنوان آینده آمریکا در افغانستان نوشت: آمریکا پس از ۲۰ سال اشغالگری از افغانستان خارج و تلاشی که طی دو دهه گذشته برای نابودی طالبان و شکل دهی به دولت و ارتشی مدرن به کار بسته بود با سرعتی خارق العاده دود شد. فارغ از درسهای بیشمار توسعه وابسته، تکیه به آمریکا و دل خوش کردن به توسعه ناهمخوان با جامعه، باید توجه کرد که آمریکا در چه شرایطی مجبور به این انتخاب شده است. اولین فرضیه، چرخش سیاست خارجی آمریکا به سمت شرق دور است که شکل و وضعیت حضور آمریکاییها در منطقه را به شدت تغییر داده است. افغانستان که قرار بود با اشغالش، چهارراه چین، ایران و روسیه را به دست آمریکاییها بدهد، ارزش سابق خود را از دست داده و دیگر کفاف هزینههایش را از لحاظ استراتژیک نمیداد. از طرف دیگر بعید بود که آمریکا بخواهد این نقطه مهم را دودستی به رقبا و دشمنانش تقدیم کند. به همین دلیل راهبرد ناامن سازی افغانستان برای اثرگذاری بر سه کشور مذکور پیگیری شد. در این راهبرد هستههای مختلفی از داعش به افغانستان انتقال داده شد تا جرقه جنگهای مذهبی زده و مرزهای چین و ایران ناامن شود. در مقابل طالبان که میدانست رشد داعش به معنای از دست رفتن سرزمینهای بسیار، جنگ مذهبی و خلاصه نرسیدن آنها به رویای «امارت اسلامی» است، به جنگ با داعش رفته و فعلا توانسته آنها را تا حد قابل توجهی از بین ببرد؛ بنابراین راهبرد اولیه آمریکا در افغانستان با شکست مواجه شد. پس از آن برنامه دوم که چندگانگی حاکمیتی در افغانستان بود پیگیری شد. براساس این فرضیه با خروج آمریکا از افغانستان خلع قدرتی رخ میداد که طی آن دولت و ارتش مرکزی بخشی از افغانستان و طالبان بخشی دیگر را در دست داشت.
در این میان، یکی کاملا متکی به آمریکاست و دیگری از طریق مذاکره مجبور به همکاری با آمریکا خواهد بود. به بیان دیگر آمریکا سعی کرد مهرههایی را در بازی قرار دهد که همه را کنترل کند. در این راهبرد به علت نبود قدرت قاهره در افغانستان، هرگونه تلاش برای همکاری با این کشور توسط رقبای آمریکا منتفی بود، برای مثال راه جدید ابریشم که در طرح اولیه از افغانستان به ایران میرسد دیگر قابلیت اجرا نداشت. بایدن با نگاه به مشکلات داخلی خود، راهبرد توجه به چین و مسائل افغانستان و همسایگانش این راهبرد را انتخاب کرد و بر تصمیم ترامپ مبتنی بر خروج از افغانستان مهر تایید زد. اما اتفاقات به شکل دیگری رخ داد. پیش بینی اولیه که گفته میشد در آن طالبان شهرهای کوچک را در دست خواهد داشت و دولت مرکزی شهرهای بزرگ را، به سرعت تغییر کرد. طالبان پس از تثبیت خود در مناطق پیرامونی با سرعت غافلگیر کنندهای به سمت شهرهای بزرگ حرکت کرد و ارتش ۸۸ میلیارد دلاری افغانستان همچون برجی از شن به سرعت سقوط کرد. سقوط دولت آن چنان سریع اتفاق افتاد که طالبان نیز متحیر شده بود. این گزاره که آمریکا در پشت پرده تمام اتفاقات رخ داده حضور داشته و این برنامه آنها بوده، با وقایع دو هفته اخیر همخوان نیست. رفتار آمریکا نشان میدهد که سازمانهای اطلاعاتی و نظامی این کشور، چنین فروپاشی را به هیچ وجه پیش بینی نمیکردند و دولت و ارتش آمریکا کاملا در وضعیت تحیر قرار گرفته اند. تعداد زیاد آمریکاییهای جامانده، برگرداندن تعداد بسیار زیادی ازنظامیان به فرودگاه کابل و... همه نشان دهنده همین موضوع است.
البته بعید به نظر میرسد که طالبان بخواهد با آمریکا وارد خصومت شود. طالبان که در دهه ۷۰ شمسی متولد شده بود، پس از حدود یک دهه جنگ به قدرت اول افغانستان تبدیل شد، اما قرارگرفتن در کنار بن لادن و القاعده در واقعه ۱۱ سپتامبر بهانه آمریکا برای حمله به افغانستان را فراهم کرد که این موضوع به معنای نابود شدن تلاش یک دهه طالبان در مسیر قدرت بود. حالا و پس از ۲۰ سال جنگ آنها دوباره به قدرت نزدیک شدهاند، بنابراین بعید است که این بار نیز در مسیر درگیری با همسایگان شان یا آمریکاییها، این فرصت را از دست بدهند. میتوان گفت که همکاریهای محتمل آینده بین طالبان و آمریکا نه از سر سرسپردگی طالبان به آنان یا برنامه ریزی خارق العاده آمریکاییها بلکه برای حفظ قدرت توسط خود طالبان صورت خواهد گرفت. به طور کلی میتوان گفت که وضعیت در افغانستان از دست آمریکا تاحدودی خارج شده و آنان سعی در کنترل شرایط دارند. در این میان دیگر قدرتهای دخیل و همسایگان نیز هرکدام بازی خود را به کار بسته اند. آن چه در وضعیت کنونی مهم است، امتیازدهی طالبان به طرفهای مختلف تا سوار شدن و تثبیت بر مسند قدرت خواهد بود، اما پس از قبضه قدرت مشخص نیست شعارهای به روز شده آنان به دهه ۹۰ برخواهد گشت یا خیر.
مجید ابهری آسیب شناس طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه آرمان ملی با عنوان تعطیلی بیفایده و بیاثر نوشت: معلوم نیست تجربههای رفتارهای قبلی چه وقت برای ما آموزنده و مفید خواهند بود؟ نکته جالبتر عدم توجه اعضای محترم ستاد کرونا به نظریات کارشناسان و صاحبان دانش وتجربه از اپیدمیولوژیستها تا آسیب شناسان و جامعه شناسان است. ظاهرا این مسئولان جز نظریات و دیدگاههای خود به حرفهای کسی توجه نمیکنند. تعطیلی قبلی در البرز و تهران جز زیان و افزایش آمار بیماران چه نتایجی داشت؟ سادهترین انگاره برای این تعطیلی حداقل این بود که اعلام تعطیلی و شروع آن دو روز دیرتر آیا نتیجهای جز ترافیک سنگین خواهد داشت؟ اگر چنین قراری در نظر بود، باید یکباره از امروز برای تعطیلی فردا اقدام میشد. آیا مسئولان محترم نگاهی به جادههای گیلان و مازندران داشتند؟ تا کی باید دلسوزان خون جگر بخورند و درمقابل سوالات منطقی مردم سکوت پیشه کنند؟ تعطیلی نصفه و نیمه کمتر از دو هفته و بدون ضمائم اقتصادی واجتماعی فقط اتلاف انرژی و بودجه کشور خواهد بود. فعالیت مترو و اتوبوسرانی در تهران ازدحام جادهای و شلوغی رستورانهای بین راهی هر کودک بینندهای را به بیثمر بودن این حرکات وا میداشت. اگر کسی از این نواندیشان بپرسد ضمائم اقتصادی این تعطیلی چیست؟ و صاحبان حرفههای خصوصی برای امرار معاش چه باید بکنند؟ قطعا تا روز قیامت جوابی دریافت نخواهندکرد. نه از روی کج اندیشی بلکه براساس تجربه و منطق قطعا به نتایج مطلوب و مناسبی از این تعطیلی نائل نخواهیم شد. نه تنها خستگی و فرسودگی از کادر درمانی بیرون نخواهد شد بلکه به انبوه خستگیها افزوده خواهد شد.
خواهیم دید که از آمار بیماران نه تنها کاسته نشده بلکه بر تعداد آنها افزوده و نقشه انتشار این ویروس منحوس گستردهتر و پهناورتر خواهد شد. تصادفات جادهای بیشتر و ترافیک مسئولیتها قضائی و انتظامی انباشتهتر خواهد شد. معلوم نیست، چرا اکثریتی باید تاوان مسئولیت ستیزی اقلیتی محدود را بپردازند؟ آیتا... رئیسی بهعنوان رئیس جمهور مستقر باید در مقابل خواستههای غیرمنطقی ایستادگی کرده واجازه ندهد اینگونه بر تعداد بیماران وکشتهها افزوده شود. تعطیلی بدون ضمائم یادشده و دور از منطق بینالمللی نتیجهای جز ایجاد بستر انتقاد نخواهد داشت. دیگر نوبت آن رسیده که اتاقهای فکر هرچه زودتر راه اندازی و آغاز بکار کنند. درشرایطی که بسیاری از کشورها از تونل وحشت کووید ۱۹ خارج شده یا میشوند، چرا ما همردیف با برخی ازکشورهای عقب مانده باید ناظر رشد غیر معقول آمار فوت شدگان باشیم. اما اگر منبعد قصد و برنامهای در راستای اجرای (لاک داوون) یا همان قرنطینه وجود داشت، قبلا با صاحبان نظر و اهل خبره مشورت کرده و سپس اقدام نماییم. یعنی همان مصداق تاریخی دزدیدن منار و کندن چاه را در نظر داشته باشیم.