شعر معروف مولاناست که میگوید، «تو آنی/ خود تو جان جهانی». خواستم بگویم جهانی هم که انیمیشن «در سایه سرو» برابرمان میگسترد، همینقدر خودبسنده است با دو کاراکتر ناخدای پیر و دختر جوانش که جان و مرکز این جهانند و یک نهنگ که موجها در ساحل رهایش کردهاند.
چقدر زبان محدود و ناتوان است وقتی مجبوریم که بگوییم اثر فاقد دیالوگ است. نه، چنین نیست، بلکه پر از حرف و کلام است، قصه ازلی ابدی انسان است. ما رنج و سعادت را ادراک میکنیم، اما هیچ وقت سوار زندگی و سرنوشت نیستیم. مدام میشکنیم و باز خردههایمان را وصله میزنیم، همانطور که ناخدا لحظهای در میانه داستان که بر زمین میافتد مثل یک مجسمه چینی تکهتکه میشود و باز برمیخیزد و گام دیگری برمیدارد. «در سایه سرو» پر از این تشبیهات بصریست. دختر، ناخدا را ترک میکند و ناخدا دود میشود. پیشانی ناخدا را شکستههای آینه میخراشد و محلول دارویی سرخ در لیوان آب پخش میشود...
تشبیهات بصری اساسا تکنیکیست برای ایجاد وحدت ادراکی در مخاطب، اما آنچه عیش کامل را با یک اثر هنری یا ادبی ممکن میسازد، تناسب و هماهنگی میان تمام عناصر آن است، حتی اگر موضوع آن حزین باشد. «در سایه سرو» اثر حزنانگیزیست. این را تضمین میکنم که اندوهگینتان میسازد. ناخدایی در خلیج فارس که از جنگ، تنها تروما و حملههای عصبی را به غنیمت آورده و دخترش که بار این شرایط را به دوش میکشد. همین کافیست که بدانید چه بگویم، اما هماهنگی و وحدت میان داستان، ریتم، موسیقی، و همه عناصر اثر، حس رضایت عمیقی را برایتان بهوجود میآورد که این را هم تضمین میکنم، چرا که تعریف زیبایی جز این نیست.
هیچ چیز اضافی این میان وجود ندارد و نهنگی هم که بر گِل ساحل نشسته، با موجها آمده تا تنش دراماتیک را به اوج برساند. تلاش این دو برای نجات نهنگ، شفقتشان، ناامیدیشان، درگیریشان و سرآخر فداکاریشان لحظههایی ناب و پر از احساس را خلق میکند.
همین فداکاریست که به عنوان اثر هم معنا میبخشد. سرو در فرهنگ ایران نمادی از آزادگیست. نمادی از زندگی هم هست. اما مرگ چطور؟ زرتشت سرو مقدس را از بهشت آورد و در کاشمر کاشت که نشان زایش و زندگی بود. ناخدا هم با مرگ خود و غرق کردن کشتیاش به نهنگ زندگی میبخشد.
احسان عابدی
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.