به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه ۲۸ آبان ماه در حالی چاپ و منتشر شد که مناقشه بر سر یارانه در تک و پاتک دولتیها و مجلسیون با تیترهایی همچون بدهکاران طلبکار شدند (رسالت)، مردم قربانی جدالهای سیاسی (جهان صنعت)، چه کسی اعانه میگیرد؟ (وطن امروز) و ژست طلبکاری بعد از ۷ سال وعده توخالی (کیهان) در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
جلال خوشچهره در سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان انتقاد مردمی ـ انتقاد جناحی نوشت: دولت دوازدهم این روزها زیر سختترین فشارها، انتقادها و مخالفتها قرار دارد. اصیلترین انتقادها را مردم دارند که بدون چشمداشت جناحی، تنها نگران معیشت و عبور از بیثباتی در امنیت سفرههای خود هستند. اقدامهای نمایشی و شعارهای کسالتبار نه از بار مشکلات مردم میکاهد و نه جذابیتی را برای عاملان آن ایجاد میکند. مهمتر اینکه درک عمومی از بسیاری انتقادها از دولت بهرغم واقعی بودن آن با هدف منتقدان، ماهیتی متفاوت دارد. دو مقام بلندپایه دولت در روزهای اخیر و در پاسخ به انتقادهایی که از تریبونهای رسمی به دولت شده پاسخی درخور تامل دادهاند. «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیسجمهوری گفته است: «بودجه چوب ادب سیاستمدارانی است که شعار میدهند».
«محمدباقر نوبخت» رئیس سازمان برنامه و بودجه نیز گفته است: «مردم رفع تحریم میخواهند و نه اعانه و یارانه». او تصریح کرده که «معیشت» حرف نخست مشکلات مردم است. ترجمه سخنان دو مقام یاد شده این است که چاره برون رفت از مشکلات، تنها بیان آن و یا توصیف صرف اوضاع نیست. آنچه مهمتر مینماید تبیین صادقانه چرایی و چگونگی بروز مشکلاتی است که هر روز بیش از گذشته ـ بهویژه ـ بر سفره معیشت مردم سایه میاندازد. دست آخر اینکه برای عبور از وضع حاضر چه راهکار واقعی به عنوان ایده جذاب میتواند چاره کار باشد. آیا اقدامهایی مانند مصوبه یارانهکالاهای اساسی بدون توجه به منابع مالی تامینکننده آن و یا طرح افزایش تعرفههای گمرکی بدون لحاظ پیامدهای تورمی آن میتواند نزد افکار عمومی به عنوان ایدههای جذاب و کارآمد مورد توجه قرار گیرد؟
چالش اصلی با بسیاری از انتقادها به عملکرد دولت دوازدهم، نه صرفا آمار و ارقامی است که بضاعت اقتصادی را برای مردم سخت کرده، بلکه نقدهایی است که از منظر جناحی و نه ملی ابراز میشود. در همین راستا دیده میشود که ایدههای دولت در معرض حملات منتقدانی قرار میگیرد که در نگاه آنان عنصر منافع ملی به عنوان ابزار حل اختلافهای نظری کمتر مورد توجه است. ماهیت کارکردی انتقادهایی از این دست بیشتر به چالش گرفتن اقتدار دولت چه در سیاست داخلی و چه خارجی است. بدتر از همه تلاش برخی در ایجاد تردید و ابهام نسبت به برنامههایی است که دولت در بزنگاههای مختلف در دستور کار قرار میدهد. این در حالی است که کوشش میشود به افکار عمومی مدام چنین القا شود که دولت در انجام وظایف خود ناکارآمد بوده و در پاسخ به نیازهای پیچیده اقتصادی و سیاسی ناتوان است. طرفه اینکه منتقدانی از این دست، ایدهای جایگزین هم نداشته و یا صراحت بیان آن را ندارند.
مشکلات جاری از نظر هیچکس پنهان نیست. مردم بیش از همه آن را لمس میکنند. آنان به درستی دریافتهاند که توانمندی و جذابیت ایدهها در واقعی بودن توصیف، تبیین مشکلات و سرانجام تجویز راهکارهای برون رفت از آن است. اما برخی انتقادها از منظر جناحی چنان مینماید که به سختی میتوان باور کرد منتقدان در آینده نه چندان دور که خود را برای آن آماده میکنند، خواهند توانست امنیت خارجی و توافق داخلی را به عنوان عوامل ثبات سیاسی ـ اقتصادی کشور در رفتار خود تضمین کنند. باور کنیم که دیر زمانی است مردم از شعارها و رقابت جناحها عبور کردهاند. آنان کارآمدی میخواهند. انتقاد از دولت فضیلت نیست وقتی همین وضع میتواند در آینده برای منتقدان امروز هم تکرار شود.
حسن هانیزاده تحلیلگر مسائل بینالملل طی یادداشتی با عنوان آمریکا و سیاستهای جدید بایدن در شماره امروز آرمان ملی نوشت: شکست دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در حقیقت نشانه اراده عمیق مردم آمریکا برای ایجاد تغییرات اساسی در پیکره دولتی ایالاتمتحده بود. آنچه موجب شکست دونالد ترامپ شد، رفتار پرخاشگرانه و غیرمنطقی و تقابل یکسویه ایالات متحده با طیف وسیعی از جامعه جهانی بود. رفتار غیرمنطقی دونالد ترامپ در برابر ایران، چین و روسیه و حتی اتحادیه اروپا موجب شد که مردم آمریکا برای خارج کردن دونالد ترامپ از کاخسفید پای صندوقهای رایگیری حاضر شوند و فرصت باقی ماندن این مستاجر پرخاشگر در کاخ سفید را ندهند. از سوی دیگر، در طول چهار سال حاکمیت دونالد ترامپ جامعه آمریکا شاهد گسترش پدیده شوم نژادپرستی و افزایش موج خشونتها علیه رنگینپوستان بود. به اعتقاد ناظران سیاسی و نخبگان آمریکا، اگر دونالد ترامپ بار دیگر در کاخ سفید باقی میماند، بروز یک جنگ داخلی و انفصال ایالتها شکل میگرفت. طبیعی است نخبگان جامعه آمریکا بهدلیل نگرانی از بروز جنگ داخلی صفوف خود را متحد کرده و باوجود برخورداری دونالد ترامپ از یک پشتوانه مالی قدرتمند و حمایت سیاسی لابی صهیونیستی سرانجام در برابر اراده ملت آمریکا تسلیم شد و بهزودی برای همیشه از کاخ سفید رخت برخواهد بست. خروج دونالد ترامپ از کاخ سفید و پیروزی نامزد حزب دموکرات، یعنی جو بایدن، تغییراتی ریشهای در آمریکا و جهان بهوجود خواهد آورد.
در بُعد داخلی بهطور طبیعی جو بایدن از مهاجران و رنگینپوستان دلجویی خواهد کرد و سیاست دلپذیرتری در برخورد با سیاهپوستان درپیش خواهد گرفت. این امر به ترمیم رابطه سیاهپوستان و سفیدپوستان و تحکیم وحدت داخلی در میان جامعه آمریکا منجر خواهد شد؛ لذا در بُعد بینالمللی رفتار سیاسی جو بایدن با دونالد ترامپ کاملا تفاوت خواهد کرد. آمریکا با اتحادیه اروپا همکاری بیشتری خواهد داشت و بسیاری از مسائل منطقه مخصوصا در خاورمیانه به سمت آرامش پیش خواهد رفت. یکی از خواستههای اتحادیه اروپا بازگشت آمریکا به برجام است. زیرا خروج این کشور از برجام، جایگاه این کشور را بهشدت تنزل داد. بسیاری از نخبگان اروپا، این سوال را مطرح میکنند که چه فرقی میان دونالد ترامپ و صدام حسین، دیکتاتور معدوم عراق وجود دارد؟ صدام حسین در سال ۱۹۸۰، توافقنامه الجزایر را لغو کرد و دونالد ترامپ نیز در سال ۲۰۱۸ از برجام خارج شد. بنابراین خروج دونالد ترامپ از برجام نوعی قانونشکنی بینالمللی تلقی میشود و باید آمریکا با پذیرش توافقنامه برجام حیثیت خود را بازسازی کند. به نظر میرسد که با ورود جو بایدن به کاخ سفید جهان شاهد تعامل منصفانهتر ایالاتمتحده با جامعه جهانی بهویژه ایران خواهد شد. از طرفی طبیعی است که ترور سردار رشید اسلام، حاج قاسم سلیمانی یک اقدام تروریستی از سوی دونالد ترامپ تلقی میشود که باید تیم ترامپ هزینه آن را بپردازد. ملت ایران تحت هیچ شرایطی این جنایت هولناک را فراموش نخواهد کرد و در زمان و مکان مناسب انتقام لازم را از دونالد ترامپ و تیمی که در ترور سردار شهید قاسم سلیمانی دست داشته، خواهد گرفت. بنابراین نوع انتقام و چگونگی انتقامگیری بستگی مستقیم به رفتار رئیسجمهور آینده آمریکا یعنی جو بایدن خواهد داشت، اما انگشت ملت ایران همچنان بر ماشه انتقام باقی خواهد ماند.
فریدون مجلسی. تحلیلگر روابط بینالملل در بخشی از یادداشتی با عنوان برندگان و بازندگان جنگ قرهباغ در شرق نوشت: چه کسی در این جنگ برنده یا بازنده شد. روسها نمیتوانستند و حق نداشتند در عملیات جمهوری آذربایجان در خاک خودش دخالت یا از آن جلوگیری کنند. به ارمنستان هم هشدار داده بودند که زودتر «برای عقبنشینی از اراضی اشغالی» با جمهوری آذربایجان مذاکره و قضیه را مختومه کند. به جمهوری آذربایجان هم هشدار دادند که قدم به خاک ارمنستان نگذارد وگرنه... و به عهدشان عمل کردند. دادن کریدور دستیابی ارمنستان به ناگورنو و همچنین جمهوری آذربایجان به نخجوان دستاورد بزرگ تضمینکننده صلح و به نفع همه همسایگان است.
تظاهرات برخی شهروندان ارمنی هم واکنش طبیعی افراطیون ستیزهجو است. در واقع همینها مانع سازش پیش از جنگ بودند. نخستوزیر ارمنستان آنقدر شعور دارد که کشوری کوچک با منابع مالی محدود و جمعیت اندک نمیتواند ۳۰ سال به اشغال خاک کشوری بزرگتر، با جمعیت سه برابر و ثروت بسیار بیشتر ادامه دهد؛ اما ناچار بود برای درج در تاریخ اقدامی کند که آشکار شود چاره دیگری نداشته است. البته این شکست با جنجال و فشارهای برخی شهروندان ارمنستان با بیرحمی به نام او ثبت خواهد شد.
برنده این جنگ جمهوری آذربایجان بود که آزادسازی شوشی برایش در حکم خرمشهر برای ایران بود. برنده ایران بود که جانب کسی را نگرفت و آینده روابطش را با دو همسایه به خطر نینداخت و میتواند رابطه با هر دو کشور را توسعه دهد. برنده مهم روسیه بود که نشان داد حرفش را در این منطقه به کرسی مینشاند و از منافع صلح در منطقه برخوردار میشود. برنده ارمنستان بود که توانست به رابطهاش با ناگورنو رنگ حقوقی مطمئن ببخشد و متقابلا از دادن و ستاندن کریدورهای دستیابی بهرهمند شود و با ازمیانرفتن تهدید جنگ شرایط سرمایهگذاری خارجی بهویژه از سوی ارامنه جهان برایش فراهم میشود و نیز برنده ترکیه است که بهعنوان کشوری صنعتی و تاجر از بازار منطقه بهرهمند میشود. شایسته بود رئیسجمهوری آذربایجان نیز از ابراز شادمانی بهعنوان برنده جنگ خودداری میکرد تا موجب ادامه کینه در دل همسایگان ارمنی نشود. بازنده دو ملت جمهوری آذربایجان و ارمنستان بودند که قربانی تعصبات ملیگرایانه شدند و جوانان شایسته خود را قربانی کردند و متحمل خسارات و ویرانیهای جنگی شدند که با عقلانیت و انصاف با مذاکره و تفاهم قابل حلوفصل بود.