به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه ۱۲ آذرماه در حالی چاپ و منتشر شد که سفر رییسجمهور به کردستان، حواشی بولتن درز کرده به بیرون، مرگ سالانه ۲۷ هزار ایرانی بر اثر آلودگی هوا، ادعای واشنگتن درباره گزینه نظامی علیه ایران و درسهای جام جهانی قطر در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
حسن بهشتیپور، تحلیلگر مسائل بینالملل طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: شرایط به گونهای است که دارند برای ما پروندهسازی میکنند. تجربه گذشته نشان میدهد که کشورهای غربی برای مداخله کردن در کشورهای دیگر زمینهسازیهایی را از نظر تبلیغاتی و رسانهای بهوجود میآورند تا افکار عمومی را با خودشان همراه کنند. از این رو به نظر میرسد این نقشه دارد مرحله به مرحله انجام میشود؛ چه در موضوع هستهای که کار را به جایی رساندند که میخواهند قطعنامه دیگری را در اواخر بهمن یا اوایل اسفند در شورای حکام آژانس صادر کنند. اهمیت این قطعنامه از این نظر است که زمینهسازی فراهم میکند تا کشورهای اتحادیه اروپا که از برجام خارج نشدند با استناد به این قطعنامه و قطعنامههای قبلی، مکانیزم ماشه را فعال کنند و این مکانیزم ماشه به معنای ترتیبات اجرایی شش قطعنامه تحت فصل هفتم است. یعنی آنها را برمیگرداند و ایران مجددا با تحریمهای شش قطعنامه روبهروست. هرچند تحریمهای فعلی خیلی گستردهتر از تحریمهایی است که در آن شش قطعنامه پیش بینی شده، ولی بحث این است که ایران را تهدیدکننده صلح و امنیت دنیا معرفی کنند. متأسفانه وقتی کشوری تحت فصل هفتم قرار میگیرد یا تهدیدکننده محسوب میشود و یا ناقض صلح و امنیت که مورد ایران خوشبختانه تهدید مطرح شده. درواقع به موازات آن، بحث این قطعنامه حقوق بشری را مطرح کردند که اتفاقا در بحث حقوق بشری، افکار عمومی خیلی حساستر و واکنششان گستردهتر از بحثهای هستهای است. کشورهایی که تاکنون این کمیته شورای حقوق بشر برایشان تصمیم گرفته تا تحقیقات موضوعی در موردشان صورت بگیرد، سرنوشت خوبی نداشتند. در حقیقت این کمیته بیشتر مشروعیتساز برای مداخله خارجی است.
البته ایران هم خیلی صریح و روشن موضع گیری کرده که با این کمیته همکاری نخواهد کرد، ولی بحث همکاری نکردن ما یک موضوع است که براساس حق حاکمیت ملی و حق مشروع هر کشوری است، اما واقعیت این است که این موضوع را منتفی نمیکند. یعنی همکاری نکردن ایران، پرونده را نمیبندد بلکه موضوع در شکل دیگری پیگیری خواهد شد که آن موقع کار مشکلتر است؛ بنابراین به نظر میرسد بهترین کار این است که در موضوع هستهای با خود آژانس به توافق برسیم و سعی کنیم مسائلمان را با آژانس در چارچوب همان مذاکرات دوجانبه حل و فصل کنیم همچنان که در سال ۷۶ این کار را کردیم و سوالات آژانس را پاسخ دادیم و در موضوع حقوق بشر هم با ایجاد یک همبستگی و وفاق ملی این مساله را در داخل حل و فصل کنیم و اجازه ندهیم قدرتهای خارجی از شرایط کشور ما سوءاستفاده کنند. این امر شدنی است منتها باید یک مقدار با سعهصدر و گذشت بیشتر و مدیریت بحران و همچنین درایت و دلسوزی و درنظر گرفتن موضوعات دیگر مساله را جدی بگیریم. بهترین مقابله با مداخله قدرتها در ایران ایجاد یک همبستگی و وفاق ملی و رفع مشکلات ایران بهوسیله ایرانیان است. مطمئن هستم اکثر قریب به اتفاق مردم ایران این را قبول دارند که خارجیها دلسوز مردم ایران نیستند و بیشتر منافع خود را دنبال میکنند. همانطور که در طول تاریخ اینگونه بوده و ما در دوره مشروطیت و بعد از آن شاهد رقابتهای روسیه و انگلیس در ایران بودیم. بعدها که فرانسویها آمدند آنها نیز دنبال منافع خودشان بودند و بعد از آن آلمانیها در دوران جنگ جهانی دوم و اواخر دوره حکومت رضاخان منافع خود را دنبال میکردند. بعد از ۳۲ که آمریکاییها در این مملکت عملا حاکم شدند، نشان دادند دنبال منافع خودشان بودند. نه تنها در ایران که مطالعه در کشورهای دیگر هم نشان میدهد قدرتهای خارجی هیچوقت دلسوز کشورها نبودند و بیشتر دنبال این بودند که منافع خود را تامین کنند. موضوع مهمی که باید به آن توجه کنیم
محمدعلی وکیلی، مدیرمسئول روزنامه ابتکار در سرمقاله امروز این روزنامه نوشت: با عنوان چند روز پیش یکی از دوستان فرزانه که جزو انقلابیون اولیه بودوالبته بعدهاموردغضب واقع شد را زیارت کردم. اگرچه متاسفانه کسالت حادی داشت، اما سرشار از امید بود. او خاطرهای از آخرین روزهای حکومت پهلوی برای من تعریف کرد. میگفت در دیماه۵۷ استاندار لرستان به من زنگ زد و میخواست که مرا ببیند. وقتی رفتم استاندار گفت که کار ما تمام است و من امشب به سمت تهران میروم تا به اتفاق آقای آموزگار فردا صبح به سمت آمریکا پرواز کنیم. او تعریف میکرد که آقای استاندار کلی مرا به رفتن تشویق میکرد. میگفت تو متخصصی و زبان انگلیسی هم میدانی؛ بیا برویم آنجا میتوانی ترقی خوبی داشته باشی. دوستم در جواب گفته بود که من مرده زیر این خاک و روی آن زنده دارم. نمیتوانم از اینجا دل بکنم. استاندار نهایتاً وقتی دید اصرارهایش بی فایده است گفته بود حالا که نمیآیی پس بگذار چیزی به تو بگویم. شما پنجاه سال دیگر میرسید به اینجایی که از ما گرفتید. اما پنجاه سال بعد عدهای دیگر پیدا میشوند و زیر میز شما میزنند و پنجاه سال دیگر ایران را به عقب میاندازند. دوست مریض احوالم میگفت حال که خیابانها را میبینم نگران حرف آقای استاندار هستم. نگذارید ایران پنجاه سال دیگر به عقب برگردد. تن بدهید به تغییر و اصلاح و ایران را از این چرخه شوم نجات دهید.
تاریخ معاصر ما انگار در دوگانههای سازش ناپذیر گرفتار شده است. این خیزش و سخت و خشن و این تصلب بی حد و خشن نمیتواند ما را از این چرخههای شوم نجات دهد. یکسو (سویی که قدرت و امکان دارد) باید تن دهد به تغییر. فقط حکومت است که میتواند با تصمیمی دور اندایشانه و مسئولانه ما را از این موقعیت نجات دهد. دولت به معنای اعم آن (یعنی همان استیت) روانِ کشور است. اوست که میتواند تصمیم بگیرد و سرنوشت کشور را از نو بنویسد. حتی اختیار انقلاب، هرج و مرج و تباهی هم با اوست. همه چیز در این روزها به تدبیر بزرگترین واحد قدرت (یعنی حکومت) گره خورده است. من نمیدانم چرا برخی تغییر را به عقب نشینی تعبیر میکنند. درحالی که تغییر خودِ بقاست. اساساً تغییر تنها سلاح و ابزارِ بقاست. سال هاست که عدهای ضرورت تغییر را فریاد میزنند و البته توسط بخش کاتولیک نظام این شعار تعبیر به براندازی میشود و طبیعتاً مدعیان تغییر نیز متهم به براندازی میشوند و بعضاً تاوانهای سنگین داده اند.
تغییر رمز کارآمدی و شانس بقاست. آب هم بدون تغییر گنداب میشود. امروز گفتمان تغییرخواهی و اصلاح به گفتمان ملّی تبدیل شده است. اکثریت قاطع ملت و نخبگان به نقطه اضطرار تغییر رسیده اند. اما تغییر از چه نقطه ای؟ هرکس به عقب مینگرد انبوهی از رفتارها، ساختارها و سیاستهایی را میبیند که نیازمند تغییر و بازنگری اساسی اند. بالاخره تغییر باید جایی شروع شود. حجم بالای ضرورتها نباید موجب ترس و یا عدم اقدام شود. مهم این است که مقصد این تغییرات کارآمدی حکومت و تامین زندگی آبرومندانه برای ایرانیان باشد. ایستادن و تصلب بر یک موضع هیچ هنری ندارد، آنچه دلیری و هنر توامان میخواهد تغییر است. نقطه شروع میتواند اعلان آشتی ملی ازمحمدخاتمی تاشیخ علی اکبرناطق نوری ازگوگوش تاسروش واعلان عفوعمومی برای تمام کسانیکه مرتکب حق الناس نشده باشند و…..
عباس عبدی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان سیاست آویزان فوتبال نوشت: ماجرای فوتبال با شکست تیم ملی در آخرین بازی تمام شد، ولی تجربه مهمی بود و نشان داد که چگونه مسالهای که باید به وحدت و همگرایی جامعه کمک کند، موجب نقار و تشدید شکافها شد. حتی عدهای در درون شخص خودشان هم دچار تناقض شده بودند. یکی از دوستان گفت؛ طرفدار تیم ملی و پیروزی آن بودم، ولی از شکست هم ناراحت نشدم زیرا هنگامی که تصور میکردم پس از پیروزی با چه وضعی مواجهیم و چه بهرهبرداری از سوی ساختار قدرت صورت خواهد گرفت، نسبت به پیروزی ایران هم نگران بودم. واقعیت این است که از نظر بنده هر دو طرف ماجرا در این جریان دچار خطا شدند. البته معترضین به علت اینکه فاقد رهبری رسمی هستند چندان کنترلی بر تاکتیکهای خود ندارند. هزینه این خطا را هم دادند، چون چنین موضعی علیه تیم ملی از سوی آنان، خیلیها را دچار ترس و ابهام نسبت به آینده اعتراضات کرد، کسانی که اتفاقا نسبت به عملکرد ساختار سیاسی نیز به شدت منتقدند و از ابتدا نسبت به اعتراضات خوشبین بودند.
اگر از معترضین بگذریم، نقد اصلی به عملکرد رسمی است که نقش مهمی در شکلگیری این وضع داشت. چرا و چگونه؟ سیاستهای رسمی در این مورد چنین تصوری را ایجاد میکرد که آنان به یک قمار بزرگ دست زدهاند و همه تخممرغهای خود را در سبد نتیجه این بازی گذاشتهاند و با کوشش برای مال خود کردن این نتیجه میخواهند در حد گسترده بهرهبرداری سیاسی و تبلیغی کنند. از ابتدا بردن بازیکنان به دیدار رییسجمهور اشتباه بود. البته در شرایط عادی چنین دیداری مشکلی نداشت و شاید در دفعات قبل هم بود، ولی برنامهریزان سیاسی باید توجه میکردند که این دیدار در شرایط اعتراضی کشور میتواند به منزله بهرهبرداری سیاسی تلقی شود و ماجرای فوتبال را از یک اتفاق ملی به سوی یک رویداد سیاسی آن هم در شرایط اعتراضی سوق دهد. اعلام حمایت دولت و حکومت از تیم فوتبال راههای دیگری هم داشت که میتوانست به خوبی جایگزین این دیدار شود. البته آتش تهیه علیه تیم ملی پیش از این دیدار آغاز شده بود، ولی این دیدار آن را شعلهور کرد و موجب تضعیف روحی تیم و این به زیان معترضین و باخت ۲-۶ به انگلستان برای آنان گران تمام شد، به ویژه برخی خوشحالیهایی که شاهد بودیم، موجب عصبانیت دیگران شد. این وضعیت تا حدود زیادی ورق را برگرداند و فضای عمومی به سود تیم ملی شد و پیروزی در برابر ولز زخم قبلی را تا حدی التیام بخشید. اگر اشتباه اول دولت در نحوه برخورد با تیم ملی را نادیده بگیریم، اشتباه بعدی غیرقابل گذشت است. آنان به یکباره خود را روی موج جدید سوار کردند و چهار نعل به پیش تاختند و چنان پیش از بازی برای دیگران خط و نشان کشیدند که برخی کسانی هم که دوست داشتند ایران پیروز شود، دچار شک و تردید شدند که نکند این پیروزی تیم فوتبال نباشد، بله این پیروزی حکومت است و اگر چنین است عطای آن را به لقایش باید بخشید. برنامهریزی برای تعطیلی مدارس در چهارشنبه و احتمالا جشن و سرورهای فراوان یا دادن هدایای گسترده در دستور کار قرار گرفت. خود را وارد یک بازی صفر و یک کردند. در حالی که معلوم بود تیم امریکا به دلایل گوناگون برتر از ایران است و احتمال باخت ایران بیشتر است. حتی اگر احتمال برد ایران هم بیشتر بود، عقل سلیم اجازه نمیدهد که سرنوشت سیاست را به دم یک بازی فوتبال گره زد. مگر اینکه سیاست رسمی به ورزش تقلیل یافته باشد. فوتبالی که اتفاقا تناسبی هم با ارزشها و فرهنگ رسمی ندارد. سیاستمداران حکومتی باید آیندهنگر باشند، نه اینکه فقط نوک بینی خود را دیده و عنان اختیار را به دست کودکان سیاسی و ناآگاه بسپارند.
سیاستِ ریسک، عقلانی نیست. همیشه باید ابتدا از باخت پرهیز کرد. بردن اولویت اول نیست. ضمن اینکه سیاست رسمی در این مورد، برد نداشت، چون اگر هم پیروز میشدید و عدهای را در داخل شکست سیاسی میدادید، شکست خودتان هم هست. اینها فرزندان این کشور هستند، چه سودی از جناحی شدن یک برد فوتبالی برای حکومت و سیاست رسمی متصور است، مگر اینکه به وحدت و انسجام ملی منجر شود. سیاستگذار در بازی معترضین افتاد و از آنان هم جلو زد. هنگامی که نیمه اول بازی تمام شد، گویی آب سردی روی آنان ریخته شد. اینکه تعدادی از مردم در خیابان از شکست ایران شادی کنند برای حکومت چه معنایی دارد؟ بله؛ میتوانید بگویید اینها تعلق خاطری به میهن ندارند. ولی مساله حل نشده است، زیرا جامعهای درست کردهاید که بخش قابل توجهی از جوانان و مردمش چنین حسی دارند. آیا این را رد میکنید؟ رفتار رسمی در ماجرای این مسابقه این تصویر را به ذهن متبادر کرد که تصمیمگیران مستاصل و دنبال آویزان شدن به یک پیروزی ولو موقتی در ورزش هستند. باید بلندمدت فکر کرد، با اقدامات کوتاهمدت و تاکتیکی به جایی نمیرسید.