تحلیل و تبیین مناظرات انتخابات ریاست جمهوری از دیدگاه های گوناگون، فرصتی است تا فارغ از جدل های مرسوم میان طرفداران کاندیداهای مختلف، چهارچوبی نسبتا دقیق تر و جامع تر در اختیار مخاطبانی قرار دهد که بناست در فرصتی محدود، شناخت خود از کاندیداهای موجود را برای انتخاب یکی از آنان به عنوان رئیس جمهور تکمیل کنند.
از همین روی، «تابناک»، کوشیده است بدون وارد شدن به این جدل های انتخاباتی، نظر تحلیلگران رسانه ای را درباره این مناظرات گرفته و آن را در معرض استفاده مردم قرار دهد. همچنین در این باره تلاش شده است، نظریات تحلیلگران بر پایه سه دسته بندی؛ قضاوت درباره فضای کلی مناظرات برگزار شده تا کنون، تحلیل عملکرد هر یک از کاندیداها و نقد شیوه مناظرات، سؤال های مطروحه و همچنین آسیب شناسی رفتار کاندیداها، تنظیم شود.
در بخش سوم از این سلسله مطالب، «عبدالحسین طباطبایی» در سه حوزه نامبرده به بررسی، نقادی و آسیب شناسی مناظرات کاندیداهای ریاست جمهوری پرداخته است. تابناک آمادگی دارد تا تحلیل های سایر کارشناسان را نیر در این زمینه منتشر کند.
اکنون چند صباحی است که مناظرات انتخاباتی در آستانه انتخابات به یکی از مهمترین محورهای بحث و مجادله در فضای اجتماعی و سیاسی ایران تبدیل شده و طرفه آنکه این مناظرات خود از قاب تلویزیون بیرون آمده و به میانه جمع های ایرانیان کشیده شده است.
می توان از چند منظر متفاوت به داستان این مناظرات نگاه کرد و قطعا بسیاری علما و تحلیلگران سیاسی هستند که می توانند از جنبه های متفاوت و مختلفی به آن بپردازند؛ اما هر یک از این تحلیل ها صرفا بخشی از واقعیت و ماهیت مناظرات را در بر دارد، زیرا هر کدام تنها و تنها نماینده روایت و نگاه تحلیلگر مذکور به این مناظرات است؛ نگاه و روایتی که بدون هیچ شکی در پس چهره بعضا بی طرفانه آنها می توان به خوبی ردپایی از گرایش ها و علایق شخصی و جناحی را نشان داد.
از این روی، من قصد ندارم دست به تحلیل ماهوی این مناظرات زده و محتوای آن را به تجزیه و تحلیل گفتمانی و تحلیل محتوایی یا شالوده شکنی دوگانه های مستتر در ساختارهای فکری کاندیداها بکشم، چون هرچند این نوع از تحلیل ها فوایدی برای پژوهشگران آکادمیک فضای سیاسی ایران دارد، به کار مخاطب عام نخواهد آمد.
قصد من در اینجا به شکل ساده آن است که نگاهی از زاویه دید یک مخاطب ایرانی به این مناظرات در کلیت آن داشته باشم و آنچه خود از تمامیت آن برداشت می کنم، به رشته تحریر درآورم. قطعا این نوشتار نیز روایت من از این مناظرات است و می تواند مورد موافقت خواننده باشد یا موضوع مخالفت وی.
اکنون که دومین دور از مناظرات انتخاباتی با محوریت مسائلی مشخص از رسانه ملی به سمع و نظر ایرانیان رسیده، ساز و کارهای این مناظرات و رویه های آن تقریبا برای همگان آشنا شده است. درست یا اشتباه، خوب یا بد، باید پذیرفت که این ساز و کار و این رویه ها چیزی است که باید در مناظره سوم نیز انتظار آن را به همین شکل داشته باشیم.
به نظر می رسد، این شکل تعریف شده از مناظرات (از سوی هر نهاد یا شخصی که پیشنهاد شده و مورد تأیید و تصویب قرار گرفته است) ناخواسته و در پشت صحنه کلیشه های خاص و الگوهای مشخصی را بر روح کلی مناظرات و رفتار کاندیداها در آن غالب کرده است. سوالات کلی که بعضا پاسخ دادن به برخی از آنها نیازمند طرح سوالات جزئی تر و پیچیده تری است، زمان های اندک برای پاسخ گویی، زمان های اندکتر برای نقد پاسخ و قرعه کشی هایی که اساسا هرچند برای رعایت بی طرفی انجام می شود، ضربه اساسی به اصالت مناظره به مفهوم مناظره زده است.
این شکل از مناظرات فشردگی خاصی به دنبال دارد و ساختار آن به گونه ای طراحی شده که فرصت تفکر و تأمل را از کاندیداها گرفته و ثانیه ها و دقیقه های اندک اغلب آنها را به آن سمت می کشاند که در عجز از پاسخ به انتقادات و پرسش ها، راه مناظره به مسیر منافره ختم می شود. شاید تعدد کاندیداها، یکی از دلایل مهم این شکل و الگوی مناظره بوده، ولی این آفت و آسیب بجد از دید طراحان آن پنهان مانده است.
از مهمترین نتایج بلافصل این ساختار فشرده و الگوی مبتنی بر سرعت در مناظره، یکی آن است که همه کاندیداهایی که خود یا جناح خود را در مقام رقابت اصلی و نهایی می بینند، روی به تاکتیک می آورند. تاکتیک در لغت به معنی هنر صف آرایی در برابر دشمن و در صحنه عملیات است (دهخدا). بر خلاف استراتژی که نگاهی بلند به هدف نهایی دارد، تاکتیک هنری است که به سرعت در پی دستیابی به هدفی کوتاه مدت و موقتی است.
در فقدان زمان و ساختار مناسبی برای پرداختن به کنه مسائل و پاسخ به انتقادات، کاندیدای حاضر در این مناظرات، تنها راه فرار از متهم بودن (و در نهایت محکوم شدن نزد افکار عمومی) را در دست زدن به تاکتیک می بیند. نمونه بارز و شاهد اساسی این مسأله را در مناظره اول و دوم شاهد بودیم که آقای قالیباف به سرعت و در اولین فرصت ممکن، انتقاد سختی به عملکرد آقای روحانی در دو موضوع متفاوت وارد کرد و آقای جهانگیری به سرعت برای پاسخ دست به کار شد و این دو مورد تمامی زمان بعدی دو مناظره را تحت تأثیر قرار داد؛ سلسله ای که تا پایان هر دو مناظره ادامه یافت.
حسن روحانی که در مناظره اول در اشل رئیس جمهور مستقر حاضر شده بود و سعی بر آن داشت تا فاصله خود را با سایر کاندیداها به این جهت حفظ کرده و نشان دهد، تحت تأثیر همین جبر در مناظرات، دور دوم را متفاوت سر کرد. تقابل وی با قالیباف تند و تیزتر بود و سخنرانی های اخیر وی بعد از دومین مناظره به خوبی نشان می دهد، آنچه روحانی (به خاطر رئیس جمهور بودن) در مناظرات نمی تواند یا نمی خواهد بیان کند، همچنان و در دقیقه به دقیقه مناظرات پس ذهن وی است. روحانی بر خلاف جهانگیری بهره برداری خوبی از تاکتیک در مناظرات ندارد و جبران مافات را بیرون از مناظرات می کند.
حتی این دست یازیدن به تاکتیک به قدری در ظاهر برای دو جناح رقیب کارآمد بود که کاندیدایی مانند آقای میرسلیم نیز که در مناظره اول سعی در نشان دادن چهره ای معتدل و منطقی از خود داشت (من فکر می کنم آقای میرسلیم بیش از هر چیز دراین مناظرات به دنبال شناساندن چهره ای از خود و حزب متبوعش یعنی مؤتلفه به افکار عمومی و به عنوان یک جناح بندی متفاوت از اصولگرایان است)، در مناظره دوم و بنا بر فشار ساختاری و الگویی مناظرات، در کمند همین تاکتیک افتاد و سعی بر آن کرد که از این زمان های اندک برای وارد کردن بیشترین فشار استفاده کند.
این همان الگویی است که منجر به آن شده تا حتی شخصیتی مانند آقای رئیسی که اساسا فراجناحی بودن را مشخصه بارز خود می خواهد، از شخصیت خود لایه برداری کرده و صریح تر از مناظره اول، در مناظره دوم گرایش های شدید خود به سمت نوعی از سیاست ورزی مبتنی بر «ارزش گذاری» را بروز و ظهور دهد. سیاست ورزی که اساس آن بر «خوب یا بد» به شکل مطلق آن است (در خصوص فواید و مضرات این نوع از سیاست ورزی برای اداره کشور می توان به تفصیل سخن گفت).
این همان الگویی است که در مناظره دوم، جهانگیری را مجبور به آن کرد تا برای مدیریت متناسب میان زمان و آنچه باید گفته شود، روی به نوشته بیاورد (اسحاق جهانگیری بنا بر تجربیات عملی خود، همواره نشان داده که طرفدار ساده ترین و سر راست ترین راه حل ها برای مدیریت مسائل و مشکلات است). جهانگیری تمام تلاش خود را کرد تا از فرصت های 5 دقیقه ای اش در مناظره دوم بهترین بهره را برای آنچه به نظرش گفتن آن مهم بود ببرد، صرف نظر از اینکه آنچه می خواند و میگوید، ارتباطی با پرسش مطرح داشته باشد یا نه.
مکانیزم جبار این الگو شاید تنها در مورد آقای هاشمی طبا خنثی مانده و دلیل اصلی آن نیز این است که احتمالا آقای هاشمی طبا همچنان خود نیز نمی داند که هدف از حضور وی در این انتخابات چیست؟ برای آقای هاشمی طبا به نظر این انتخابات و این مناظرات، فرصتی است تا وی به عنوان چهره ای از گذشته نه چندان دور سیاست در ایران، بار دیگر حرف هایی را مطرح کند که از دید وی برای بخشی از مخاطبان ایرانی کالایی قابل خرید باشد. هاشمی طبا ظاهرا نه دغدغه ریاست جمهوری دارد و نه انتظار رئیس جمهور شدن یا معرفی جناح و دسته بندی خاص، و این موضوع خاصیت جبری الگوی مناظرات را از متأثر کردن وی باز داشته است. اینجاست که ادراک هاشمی طبا از خود تأثیر و تأثر اساسی بر الگوی مناظرات دارد.
اما چون سخن از ادراک آمد، نکته دیگری که در این میان باید به آن اشاره شود و ارتباط اساسی و عمیقی با الگوی مناظرات دارد، همین ادراک نمایندگان، از یکدیگر و از کلیت مناظره و انتخابات است. تکلیف آقایان روحانی و قالیباف در این موضوع مشخص است و انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و تقابل ها آن ادراک این دو از یکدیگر و از مناظره را به شکل پیشینی شکل داده است: دو رقیب، در رقابتی نه تنها انتخاباتی بلکه همچنین حیثیتی. باخت در این مناظرات برای هر یک از آنها اگر منجر به باخت در ریاست جمهوری نشود، حداقل هزینه های حیثیتی زیادی خواهد داشت.
از آن سوی اسحاق جهانگیری با این ادراک از خود وارد مناظرات شده که نماینده جبهه و جناحی است که به گفته خودش «از همه حقوق محروم شده». او خود را سرباز اصلاحات می داند و شاید تنها سربازی که فرصت آن را پیدا کرده که بعد از همه این سال ها که از دولت اصلاحات می گذرد، فرصت یافته تا در رسانه ملی خاطراتی از آنچه می داند و شاید دیگران فراموش کرده اند، زنده کند. خاطراتی که شاید بازگویی آنها منجر به آن شود که جبهه اصلاحات، از حرمان خارج شود. او یک سرباز است، تنها و با اندک فرصتی که شاید تا سالیان دیگر به دست نیاید. این نوع از ادراک از سوی جهانگیری، تأثیر بسزایی در بازی او در مناظرات داشته است.
در مورد ادراکات ابراهیم رئیسی، از مناظرات نمی توان به درستی قضاوت کرد. وی از یک سو خود را نماینده مستضعفین می داند و معرفی می کند و از سوی دیگر، باید همچنان فاصله های خود را با محمود احمدی نژاد ـ که زمانی در نقشی مشابه ظاهر شده و بازی کرده بود ـ حفظ کند که دلیل آن مشخص است. کار ابراهیم رئیسی دشوار است. او همزمان باید دولت مستقر را به چالش کشیده، بخش مهمی از جامعه که از اقدامات این دولت بی بهره مانده را همراه کند، سیاست ورزی ارزش گذارانه را تعریف کند (به شکلی ایجابی تا حد ممکن) و در نهایت فاصله خود با همه جناح ها را در عین همراهی با آنها نشان دهد. این نقش های متفاوت و بعضا متناقض منجر به آن شده که چهره رئیسی در مناظرات تا حد زیادی نا مفهوم بماند. حداقل برای بخشی از مخاطبان که انتظار مشخص شدن راه و مسیر را می کشند. شاید با این تصور بتوان دریافت که چرا ابراهیم رئیسی جزوه برنامه های دولت خود را در مناظره دوم نشان می دهد. هدف او این است که به مخاطب و رقیب بگوید: همه آنچه شما میخواهید بدانید وجود دارد، اما بنا به ضرورت نمی توان بیان کرد. این راه گریز خوبی برای ابراهیم رئیسی است تا از تعهد به اجرای نقش های متفاوت خود در بهترین شکل ممکن، عبور کند.
آقای میرسلیم اما آن گونه که گفته شد، با این درک از خود وارد مناظره شده که حزبی را با ایده هایی که هنوز برای بسیاری مشخص نیست، معرفی کند. انتخاب هوشمندانه میرسلیم از سوی موتلفه نشان میدهد که وی و حزب متبوعش در پی آن هستند که آن نقاب عبوس و پیر را که به عقیده بسیاری متعلق به عصر باستان سیاست در جمهوری اسلامی ایران است، برانداخته و خود را به عنوان قطبی مهم در سیاست نشان دهند. قطبی که الزامات حکومتمداری مدرن را دریافته، و حتی بهتر از آن شخصیت هایی در دست دارد که هرچند نا آشنا اما از توان پراتیک سیاسی خوبی برخوردارند و بعضا تنه ای به پراگماتیست های سیاسی نیز می زنند. این ادراک از آقای میرسلیم، البته هنوز به شکلی درست در وی شکل نگرفته و در نتیجه مخاطب با دو چهره متفاوت از او در دو مناظره مواجه می شود: مناظره اول با غلبه این ادراک و مناظره دوم با غلبه جبر الگویی.
زمانی که این نوع از ادراک کاندیداها را در کنار الگوی پیش گفته از مناظرات قرار می دهیم، می توان به دیدی برای نگاه متفاوت به مناظرات رسید. این مناظرات با این الگو و این ادراک کاندیداها، همه چیز می تواند داشته باشد، به غیر آنچه مخاطب ایرانی برای تصمیم گیری می خواهد.
بازی در این مناظرات برای برخی کاندیداها بازی با حاصل جمع صفر است و برای برخی دیگر حاصل جمع متغیر خواهد بود. به عبارت دیگر، آقایان قالیباف و رئیسی و آقای روحانی همه یا هیچ هستند اما شخصی مانند آقای جهانگیری، میرسلیم و هاشمی طبا دستاوردهای متناسبی از این مناظرات در هر شکل و صورت خواهند داشت.
این شرایط قدرت تصمیم گیری از مخاطبانی که هنوز کاندیدای خود را انتخاب نکرده اند سخت و پیچیده کرده و شاید برخی را به این سوی سوق دهد که اساسا از رأی دادن در انتخابات (به دلیل عدم توان برای انتخاب فرد اصلح) خودداری کنند. خوب که نگاه می کنیم این مناظرات برای این دسته از مخاطبان هیچ فایده ای ندارد و برای سایر مخاطبان که از پیش تکلیف خود را با انتخابات و کاندیداها روشن کرده اند، حکم سرگرمی و تماشای زورآزمایی دارد نه چیزی بیشتر.
از مهمترین آثار مخرب این نوع از مناظرات این است که اول ممکن است بخشی از شهروندان را از شرکت در انتخابات منع کند و دیگر آنکه مناظره به منافره تبدیل شده و نفرت پراکنی و اتهام زنی (به خاطر جبر الگوی مناظرات) تبدیل به کنشی نهادینه در فضای سیاسی کشور و در میان نخبگان سیاسی شود.
آن طور که گفته شد، سطور فوق تنها و تنها روایت و حکایت من از داستان مناظرات انتخاباتی است و باز هم تأکید می کنم که این سطور می تواند مورد موافقت یا مخالفت مخاطب باشد. تنها تلاش در اینجا آن بود که یک زاویه دید متفاوت از مناظرات با یک منطق قابل قبول در متن آن ارائه شود.