شیوا منفرد در معرفی و نقد کتاب تهران نوشت: رنه میشل، سرایدار پنجاهوچهارسالهی مجتمعی اعیانی در زمان حال، راوی داستان ظرافت جوجه تیغی است؛ روایتی که بیش از آنکه قصهی آدمهای دیگر باشد نظر رنه است دربارهی آدمها. رنه زیاد مدرسه نرفته، در حد دورهی راهنمایی، از دید خودش چندان زیبا نیست و ترجیح میدهد با دقت و وسواس از حریم خصوصی خود، آنجا که از دید کنجکاو مردم پنهان است، مراقبت کند.
هیچکس از دنیایی که رنه با پناهبردن به موسیقی و فیلم و هنر در این دخمهی سرایداری برای خود ساخته خبر ندارد. درحالیکه تلویزیونش، آنجاکه در معرض دید همسایگان است، مدام سریالها و فیلمهای تلوزیونی زرد پخش میکند، خودش در پستوی اتاق سرایداری فیلمهای هنری میبیند و کتاب میخواند. سخنان رنه پر است از استناد به آثار ادبی، فیلمها، نقاشیها و دیگر آثار فرهنگی و هنری، فیلمهای اوزو را تحسین میکند و آنقدر پرشور است که به یاد تولستوی گربهی خود را لئو مینامد و تفکراتش حول و حوش فلسفه و آگاهی سیاسی اجتماعی و تعارضات درونی انسان دور میزند.
از همان ابتدایِ داستان، راویِ دیگری به موازات رنه در داستان حضور دارد؛ دختری ۱۲ساله به نام پالوما که در همان ساختمان شمارهی هفت زندگی میکند- با پدری پولدار و صاحبمنصب، مادری تحصیلکرده و بهاصطلاح روشنفکر و خواهری که دانشجوی فلسفه است. رنه و پالوما زیاد همدیگر را ندیدهاند، هر چند که با فاصلهی اندک در یک ساختمان زندگی میکنند. پالوما هم جداگانه افکارش را با شما در میان میگذارد. او تصمیماتی در سر دارد که حتی حرفش هم آدم را نگران میکند: آتشزدن آپارتمان! آن هم نه به دلیل مشکلات، نه به دلیل اختلاف با والدین پولدارِ متظاهر، نه از دست خواهر فلسفهخوان پرهیاهو، که از بیمعنایی زندگی. حالا منتظری که این دو قطار، که به موازات هم حرکت میکنند، جایی به هم برسند؛ شاید اتفاقی بیفتد. این اتفاق قرار است توسط کاکوروی ژاپنیالاصل بیفتد، یعنی همان پیرمردی که تازه به ساختمان اسبابکشی کرده، با تمام فرهنگ ژاپنیاش. انگار به نگاهی فراتر از فرهنگ اروپایی نیاز است تا بتوان انسانهایی را که اینجا زندگی میکنند به هم رساند.
رنه معتقد است اگر آنطور که مردم دوست دارند تو را ببینند رفتار کنی، روابط سادهتر و کمآسیبتری با آدمها خواهی داشت. ازاینرو چون هنرپیشهای حرفهای، مانند تصویر کلیشهای مردم از «زن سرایدار پنجاه ساله»، رفتار میکند. چه کسی میتواند تصور کند که سرایداران کتابهای فلسفی بخوانند و در اوقات فراغتشان فیلمهای معناگرا ببینند و به تماشای موزه بروند. برای فراتررفتن از کلیشههایی که سلسلهمراتب اجتماعی پیشاپیش در مورد همهچیزش تصمیم گرفته، از مدل لباس و رنگ مو گرفته تا سطح هوش و سلیقه و درک فهم شما، چه میتوان کرد؟ چقدر باید تقلا کرد؟ به زحمتش میارزد؟ این همان چیزی است که تقریباً تا اواسط کتاب، رنه سعی دارد به شما بگوید: دست از تقلا بردار، وانمود کن که چون کلیشهها هستی و در خلوت و تنهایی زندگی دیگری داشته باش، آنگونه که واقعاً هستی و از همهی آن لذت ببر؛ هم از آن فریبدادن دیگران و هم از این لذتی که دیگران در آن سهمی ندارند، نه دستکم مالکان ساختمان شمارهی هفت.
ظرافت جوجه تیغی داستان روح است؛ نه روحها، که یک روح. همان جوهری که واحد است و غیرقابلتجزیه. وگرنه چگونه میشود در انسانهایی اینچنین بهظاهر متفاوت- از سن و سال و موقعیت اجتماعی گرفته تا ملیت و قومیت- چیزهایی به هم پیوند بخورند، بفهمند و فهمیده شوند؟ نویسنده، که خود استاد فلسفه است، از این ابزار برای گرهزدن بخشهایی که درظاهر تناسبی با هم ندارند- دستکم در نظر عموم- استفاده میکند، روابط را معنا میکند و روایت را قابلپذیرش.
شاید هیچ چیز به اندازهی واردکردن نوجوانی دوازدهساله در میانهی این تأملات فلسفی، عجیب نباشد. انگار برای ما که در این زمانه زندگی میکنیم آنقدر عجیب نیست که پولدارهای تحصیلکردهی صاحبمنصب احمق باشند یا بتوان با مانوئلا، خدمتکار پرتقالی، حرفهای صمیمانه زد یا کاکوریوی ژاپنیِ ثروتمند احساساتی باشد و ذائقهی هنریاش با رنهی سرایدار مشترک باشد. این عجیب است که نوجوانی دوازدهساله چیزهایی دربارهی زندگی بداند که توقع نداری دستکم تا پنجاهسالگی کسی آن را بفهمد، تازه در بهترین شرایط. جالب اینکه گاه بدون آنکه چند خط اول فصل را بخوانی، نمیتوانی بفهمی که کیست که سخن میگوید؛ رنه یا پالوما. اما نویسنده با ظرافت تو را قانع میکند که چندان هم بعید نیست؛ پس از این به انسانها جور دیگری نگاه کنُ، شاید کشفی کنی که زندگیات را معنا کند.
در یک نگاه، شخصیتهای اصلی داستان انسانهایی در حاشیهاند. نه به دلیل سبک زندگی، گو اینکه همه به این «در حاشیهها» عادت داریم و منتظر شنیدن چیز جالبی دربارهشان نیستیم. بیشتر به دلیل ناسازگاری افکارشان با سلسلهمراتب اجتماعی. عادت داریم افکار آدمها را از نوع پوشش و محل زندگی و سن و شغلشان حدس بزنیم و انتظار چیزی کمتر یا بیشتر از آن نداریم. اما شاید تشبیه رنه به جوجهتیغی خود شُبهه میآفریند. تشبیه موقعیت ظاهری زندگی رنه به تیغهای جوجهتیغی و روح لطیف و افکار بلندش به ظرافت بدن جوجهتیغی! انگار ظاهری همچون طبقهی ضعیف جامعه او را سخت مینمایاند و افکار لطیف و بلندش او را ظریف و خواستنی میکند!
موریل باربری متولد ۱۹۶۹ در کازابلانکا استاد فلسفه است. نخستین رمان او «پرخوری» در سال ۲۰۰۰ به بازار آمد. ظرافت جوجه تیغی را در سال ۲۰۰۶ نوشت که بسیار موردتوجه قرار گرفت. این اثر به بیش از چهل زبان ترجمه شده است. موریل باربری هم اکنون در ژاپن زندگی میکند.