به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز پنجشنبه سیزدهم خردادماه در حالی چاپ و منتشر شد که مطرح شدن شائبه رد صلاحیت بعضی کاندیداها و تیغ سانسور در مستندهای تبلیغاتی دو کاندیدا، آرامش بازار سرمایه، ماراتن مذاکرات وین، چند گام تا خط پایان و صفحات ویژه سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
حنیف غفاری در سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان آیا سعودیها واقعا متنبه شدهاند؟ نوشت: رسانههای منطقهای و فرا منطقهای از تمایل بن سلمان ولیعهد سعودیها برای عادیسازی روابط خود با جمهوری اسلامی ایران خبر میدادند.
بدون شک فاکتورها و مؤلفههای متعددی در تحقق این موضوع مؤثر بوده که ازجمله آنها میتوان به شکست سنگین ائتلاف متجاوز سعودی- اماراتی در یمن، ناکامی سعودیها در بازتعریف داعش، افزایش قدرت مانور جبهه مقاومت در منطقه پس از پیروزیهای مکرر، سقوط نتانیاهو حامی اصلی بن سلمان از قدرت و. اشاره کرد.
آنچه مسلم است اینکه سعودیها از منظر «منطق» و «بر اساس ندامت از گذشته و حال تباه خویش» پا به عرصه مذاکرات با کشورمان نگذاشتهاند. «پیروزی مقاومت» و «اقتدار جمهوری اسلامی» در مواجهه با توطئههای مشترک آمریکایی-صهیونیستی-سعودی سبب شد تا بن سلمان راه دیگری جز حضور پای میز مذاکره پیدا نکند. سعودیها محاسبات و سرمایهگذاری کلان تروریستی خود در منطقه را جهت تغییر نقشه جهان اسلام را بربادرفته و ازدسترفته میبینند.
در کشور یمن، تجاوز آل سعود و متحدانش علیه ملت مظلوم و بیدفاعی که تنها سلاحشان «ایمان» و «اعتقاد به عدممداخله اجانب» است حدودا ۶ساله شده است. عربستان سعودی تصور میکرد در عرض ۱۰ روز خواهد توانست صنعا و عدن را به کنترل کامل خود درآورده و نظام مردمی شکلگرفته در یمن را سرنگون کند. اما نتیجه ۶ سال تجاوز سعودیها، چیزی جز شکست سنگین ریاض و هلاکت تعداد زیادی از نیروهای متجاوز و از همه مهمتر، بقای انقلاب یمن نبوده است.
بدیهی است که نباید از تمایل سعودیها و اصرار آنها در خصوص مذاکره با ایران، بهمثابه یک «تغییر استراتژی از سوی ریاض» یادکرد. سعودیها کماکان مهره بازی منطقهای واشنگتن و رژیم اشغالگر قدس محسوب میشوند. در این میان، اساسا اهمیتی ندارد که چه کسی (بن سلمان یا هر فرد دیگر) در مسند قدرت در ریاض قرارگرفته باشد! ازاینرو در تشریح رفتار سعودیها باید «تعلقخاطر استراتژیک» آنها به واشنگتن و تلآویو را بهصورت کامل مدنظر قرارداد. بااینحال باید سعودیها را نسبت به تغییر رویکرد و استراتژی مخرب منطقهای آنها ترغیب کرد. به این نوع مذاکره، «مذاکره از منظر قدرت» میگویند و درصورتیکه سعودیها واقعا بر اساس منطق و عقلانیت در مذاکرات رفتار کنند، خروجی این مذاکرات ثمره خوبی برای ملتهای منطقه و کشورهای مسلمان خواهد داشت. بااینحال ریاض باید بداند که اصرار آن بر روی همان سیاستهای گذشته و از همه بدتر، بازی سعودیها در زمین کاخ سفید و رژیم صهیونیستی، نتیجهای جز عقبگرد بیشتر آنها در منطقه نخواهد داشت.
حسین راغفر اقتصاددان طی یادداشتی با عنوان وعدههای ناممکن و تطمیع رایدهندگان در شماره امروز آرمان ملی نوشت: آن دسته از وعدههای کاندیداهای ریاستجمهوری که عملا امکانپذیر و تحققپذیر نیست به لحاظ حقوقی به معنای تطمیع مخاطبین جهت گرفتن رای است که خودش جرم محسوب میشود و انتظار میرود دادستان و مدعیالعموم، مداخله و با تطمیع برخورد کنند. ضمن اینکه این وعدهها عملا نقض استقلال قوا را هم نشان میدهد به این معنا که وعدههای وعدهدهندگان نیازمند تصویب مجلس است و بعد از آن هم حتی اگر مجلس تصویب کند در خیلی از موارد ممکن است شورای نگهبان به خاطر مغایرتها یا باری که برای بودجه دارد، حاضر به تصویب نباشد؛ بنابراین کاندیداها چگونه وعده میدهند که تصویب آنها خارج از اراده و کنترل خود این افراد است؟ از طرفی اصلا این اقدامات و پرداختها و یارانه نقدی در هیچ جای دنیا یک اقدام موفق نبوده و موجب مشکلات عدیدهای برای اقتصاد کشورها بوده است و عوارض سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گستردهای را به جای گذاشته است. در حقیقت باید دید منابع این وعدهها با چه ارزی میتواند تحقق پیدا کند و اگر قرار است ارز به ۳۰ هزار تومان برسد و از این محل تزریق کنند، مصیبتی برای کشور است. به نظر میرسد مهمترین اقدامی که کاندیداها میتوانند بکنند، کاهش قیمت ارز است، چون با افزایش قیمت ارز عملا باید دهه ۹۰ را دهه گمشده در اقتصاد ایران بنامیم، چون میزان سرمایهگذاری غالب منفی بوده به این معنا که منابعی که وارد سرمایهگذاری شده، حتی استهلاک سرمایههای موجود را پوشش نداده است که علت اصلی گران بودن سرمایهگذاری در اثر افزایش قیمت ارز است.
قیمت ارز باید شدیدا کاهش پیدا کند تا سرمایهگذاری صورت گیرد و بدون سرمایهگذاری اصلا امکان خلق شغل و ارزش افزوده و تولید وجود ندارد؛ بنابراین به نظر میرسد مهمترین اقدامی که دولت باید در همان گام نخست خود انجام دهد، کاهش شدید قیمت ارز به زیر ۱۰ هزار تومان است و بعد هم تقویت پول ملی و کاهش اقلام دیگر بهخصوص قیمت کالاهای ارزی و بعد هم قیمت کالاهای داخلی را باید کاهش دهد. درحقیقت اگر قیمت ارز کاهش پیدا نکند، اصلا امکان سرمایهگذاری وجود ندارد، چون برای ایجاد یک بنگاه کوچک، تاسیس یک گلخانه یا خرید یک زمین کشاورزی نیاز به چندین میلیارد تومان سرمایهگذاری است. درواقع قیمتها باید پایین بیاید و پایین نمیآید الا اینکه قیمت ارز پایین بیاید. اما نتیجه انتخابات به اینکه مردم چگونه وارد صحنه شوند، بستگی دارد. اگر مردم پای صندوقهای رای بیایند، نتیجه دیگری رقم میخورد و در غیر اینصورت نتیجه از پیش مشخص است. هرچند جامعه خیلی امیدوار نیست و تا الان نشانههایی برای حضور گسترده وجود ندارد مگر اینکه از حالا به بعد اتفاقاتی بیفتد و منجر به مشارکت بیشتر مردم شود. در صورتی که آمار مشارکت به بالای ۵۵ درصد برسد، احتمال دارد که یک شگفتی حاصل شود.
محمدجواد آذری جهرمی؛ وزیر ارتباطات طی یادداشتی با عنوان حزب، قلبی که این روزها ضربان ندارد، در شرق نوشت: لازم است به سقوط محبوبیت رؤسای جمهور در دو سال انتهاییشان دقت کرد و در تفاوت میان بدرقه جامعه ایران با رؤسای جمهور گذشتهشان، در مقایسه با کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، خداحافظی نخستوزیر آبه و صدراعظم مرکل. واقعیت امروز ما آن است که انگار هیچکس مسئولیت رئیسجمهورهای ایران را بر عهده نمیگیرد. درست مانند بچه شیطانی که در کوچه دعوا راه انداخته است و حالا همسایهها جمع شدهاند و دارند پرسوجو میکنند که چه کسی پدر و مادر اوست! حکایت رؤسای جمهور ایران پس از پایان دورهشان چنین تصویری شده است. اینکه کسی مسئولیتشان را بر عهده نمیگیرد، برآمده از چند واقعیت درهمتنیده شده است.
۱- احزاب در ایران بیش از آنکه پایگاه مردمی داشته باشند، در جستوجوی پایگاههایی در نظام حاکمیت هستند. بهاینترتیب است که احزاب اغلب در یک ون یا حداکثر اتوبوس جا میشوند؛ بدون پایگاهی جدی در میان مردم و هیچگاه حاکمیت پایین به بالا که یکی از مهمترین اهداف احزاب است، محقق نمیشود.
۲- نه کاندیداها و نه رؤسای جمهور منتخب بر اساس یک فرایند مشخص از دل احزاب یا جبههها معرفی نمیشوند. بهاینترتیب است که همگی نامزدها دوست دارند بهعنوان «نامزد مستقل» خود را معرفی کنند. گویی تبریجستن از حزب و تحزب نوعی اخلاق سیاسی برای سیاستمدار ایرانی تعریف میشود و همین بازتولیدکننده چرخه شکست تحزب در کشور میشود.
۳- رئیسجمهوری که از حزب و با فرایند تعریفشده بیرون نمیآید و حزبی که پایگاه مردمی ندارد، نتیجه سوم را میسازد؛ سرمایه پایین اجتماعی. سرمایه پایین اجتماعی تنها به مدد شور انتخابات است که اندکی شعلهور میشود و بعد نیز، چون شمعی بهسرعت آب میشود. بهاینترتیب است که با افول سرمایه اجتماعی بهسرعت احزابی که پایگاه اجتماعی ندارند نیز پا پس میکشند.
ترکیب این سهگانه منجر به شکلگیری دولتهایی با سرمایه اندک اجتماعی میشود. سرمایه پایین اجتماعی در کنار سرمایه پایین اقتصادی (خزانه نیمهخالی) و روابط بینالمللی شکننده، منجر به کاهش کارایی دولتها میشود. بهاینترتیب دولتها در چنین وضعیتی نمیتوانند تأثیرگذاری مناسبی داشته باشند. در حقیقت راهحل کلیدی فراتر از برنامهها در حلقه گمشده تحزب است. نهاد حزب در ایران امروز بسیار نحیف است و همین مشکل است که سرمنشأ فقدان برنامه یا تیم میشود؛ موضوعی که در روزهای آینده بسط داده خواهد شد. در روزهای آینده با یک تصویر خیالی از ایرانی که حزب داشت، پیش خواهیم رفت؛ «چه میشد اگر احزاب قوی بودند و انتخابات ۱۴۰۰ بر اساس احزاب پیش میرفت؟»