به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه ۳۰ شهریور ماه در حالی چاپ و منتشر شد که گزارشی از آخرین تحولات برجامی؛ بن بست در وین؛ چانه زنی در نیویورک، روحانی و ناطق رفتند، لاریجانی آمد! انتقاد نمایندگان مجلس از کیفیت نازل خودروهای داخل و انتصاب اعضای مجمع تشخیص مصلحت با حکم رهبر انقلاب در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
سید رحیم نعمتی طی یاداشتی در شماره امروز جوان با عنوان سیاست فشل امریکا در قفقاز جنوبی نوشت: آنتونی بلینکن، وزیر خارجه امریکا، در هتلی در نیویورک در حاشیه نشست سالانه مجمع عمومی سازمان با آرارات میرزویان و جیحون بایراموف، همتایان ارمنستانی و آذربایجانی، دیدار کرده است. اقدام بلینکن باعث شد وزرای خارجه آن دو کشور همسایه برای نخستین بار بعد از درگیری اخیر با یکدیگر دیدار داشته باشند. هرچند نمیتوان این دیدار را به معنای آرامش بعد از طوفان جنگ اخیر تفسیر کرد، اما دستکم روشن است که امریکا با این دیدار سعی میکند در معضل قدیمی قفقاز جنوبی فعالانه دخالت کند. این اقدام بلینکن را باید با توجه به همزمانی این دیدار با سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان امریکا، به ارمنستان و حمایت آشکار وی از این کشور ارزیابی کرد که واکنش ترکیه را به دنبال داشت.
به طور کلی میتوان گفت که این دو اقدام همزمان از سوی امریکا در مورد تنش بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان حاکی از این است که امریکا با توجه به شرایط جنگ در اوکراین به این تصور افتاده که میتواند ابتکار عمل را در قضیه این تنش به دست بگیرد. در واقع، امریکا در دهه ۱۹۹۰ به همراه روسیه، ترکیه و چندین کشور دیگر، یکی از اعضای گروه مینسک بود که وظیفهاش میانجیگری و یافتن راهحلی برای بحران در منطقه ناگورنو قرهباغ بود. این گروه عملاً موفقیتی نداشت تا اینکه طی جنگ دو سال قبل به طور کلی از پرونده قفقاز جنوبی کنار گذاشته شد و تنها روسیه و ترکیه از این گروه هنوز نقش اصلی را برای میانجیگری به عهده داشتند. حالا به نظر میرسد که امریکا جنگ در اوکراین و درگیری روسیه در آن را فرصتی میبیند تا از خلأ روسیه در قفقاز جنوبی به نفع خود استفاده کند و نه تنها حضور سابق خود را در این پرونده احیا کرده باشد بلکه شاید بتواند عامل تعیینکننده و اصلی در آن باشد. با این حال، باید گفت که عوامل متعددی هستند که مانع چنین فرصتطلبی از سوی واشنگتن هستند.
مانع نخست روسیه است که نمیتوان گفت جنگ در اوکراین آنقدر بر مسکو تأثیر گذاشته که پرونده قفقاز جنوبی را به یکباره کنار بگذارد تا بنابر تصور امریکا، خلأیی از یک قدرت تعیینکننده در این پرونده به وجود بیاید. مانع دوم ترکیه و جانبداری تمامعیار آن از جمهوری آذربایجان است که حتی انتقاد لفظی پلوسی از جمهوری آذربایجان را برنتافت و فؤاد اوکتای، معاون رئیسجمهور ترکیه، سخنان پلوسی را در حمایت از ارمنستان «تلاشهای دیپلماسی مخرب و غیر قابل قبول» خواند. شاید بتوان گفت که مهمترین مانع در خود واشنگتن است، زیرا سفر پلوسی و اقدام بلینکن درست برخلاف جناح محافظهکار در واشنگتن است که به نظر میرسد نگاه مساعدی به جمهوری آذربایجان دارند ولو اینکه اقدامات آن منجر به اشغال خاک ارمنستان بشود.
به گفته الدر ممدوف در تارنمای ریسپانسیبل استیت کرفت، شبکهای از اندیشکدههای عمدتاً تندرو نظیر بنیاد دفاع از دموکراسیها، مؤسسه هادسون، بنیاد هریتیج به همراه جناح تندرو نومحافظهکار در واشنگتن شکل گرفته که از اقدامات آذربایجان حمایت میکند. از آنجایی که اعضای این شبکه عمدتاً به جناح جمهوریخواه وابسته هستند، اقدامات دولت دموکرات چه از سوی بلینکن، پلوسی یا هر مقام ارشد دیگری از این دولت برای به دست گرفتن ابتکار با مخالفت این شبکه روبهرو میشود و این شبکه با لابیگری خود به نفع جمهوری آذربایجان اجازه نمیدهد اقدامات دولت بایدن از حد حرف و وعده فراتر رود. به عبارت دیگر، این شبکه میتواند به باکو اطمینان خاطر بدهد که تهدید پلوسی نسبت به تغییر مرزها برخوردار از حمایت دوحزبی در امریکا نیست و بنابراین، نمیتواند منجر به یک اقدام قاطع و تعیینکننده از سوی امریکا شود. پس، شاید واشنگتن تصور کرده که جنگ اوکراین خلأ قدرتی را در قفقاز جنوبی ایجاد کرده و میتواند از این خلأ به نفع خود بهرهبرداری کند، اما حتی عوامل و لابیگران داخل واشنگتن نیز اجازه مانور کافی به کاخ سفید در این زمینه نمیدهند تا چه رسد به روسیه و ترکیه که هنوز هم از بازیگران فعال در قفقاز جنوبی هستند.
پیمان مولوی طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با عنوان از اعداد بزرگ جهان مالی عقب افتادی نوشت: به این اعداد توجه کنید؛ صندوق ثروت نروژ: ۱۲۶۸ میلیارد دلار، صندوق سرمایه گذاری چین: ۱۲۰۰ میلیارد دلار، صندوق ثروت ابوظبی: ۷۰۸ میلیارد دلار، صندوق ثروت کویت: ۷۰۸ میلیارد دلار، صندوق ثروت سنگاپور: ۶۹۰ میلیارد دلار، صندوق ثروت عربستان: ۶۲۰ میلیارد دلار و...
ما هم ۱۱۰۰ دلار در هر ثانیه عدم نفع صادرات نفت (یک میلیون بشکه) را میپردازیم و صندوق ملی ما اصلاً در حد و اندازه رقبایش نیست.
همانطور که میبینید اعداد بسیار بزرگی هستند و سوال اینجاست که آیا تمام این دارایی تحت مدیریت توسط فروش نفت و منابع و انباشت آن ایجاد شده است یا روشی جایگزین هم برای توسعه آن وجود دارد؟
تقریبا تمام صندوقهای ثروت در جهان به فراخور رویکردشان از روشهای ترکیبی استفاده میکنند. آنها سعی دارند از بازارهای موازی بین المللی بهره ببرند تا دارایی تحت مدیریتشان را بیشتر کنند و البته در این مسیر از متخصصان بین المللی نیز بهره میبرند.
این صندوقها توسط موسسات حسابرسی بزرگ حسابرسی میشوند و دارایی تحت مدیریت آنها توسط تیمی از مشاوران سطح بالا مدیریت میشود تا در رقابت با بازارهای مالی بتوانند دوام بیاورند.
در دوران دولت اصلاحات گامهایی برای ایجاد چنین صندوقی تحت عنوان صندوق ذخیره ارزی برداشته شد و این سپس به صندوق توسعه ملی تبدیل شد.
اما اگر بخواهیم صادقانه در باب فعالیت این صندوق صحبت کنیم بیشتر از صندوق ثروت این صندوق تبدیل به قلک دولتها شدهاند و همواره در حال برداشت از آن هستند و پروسه سرمایه گذاری صورت گرفته در صندوقهای رقیب در ایران مشاهده نمیشود. دلیل این امر چیست؟
در ایران علیرغم شعارها درباره اقتصاد و معیشت، جهت گیری سیاستگذار مبتنی بر بهینه شدن درآمد، سرمایه گذاری و ثروت نیست و این امر نتیجهاش را در سایز صندوق مدیریت ثروت نشان میدهد.
بعد از این نکته اصلی در ایران به سبب تحریمها ارتباطات بین المللی برای سرمایه گذاری فراهم نیست؛ پس از ابزارهای جایگزین نمیتوان به صورت استاندارد بهره برد. این امر خود را در مدیریت ضعیف و دور از استاندارد جهانی نشان میدهد. در همین راستا صندوق توسعه ملی در حد یک قلک تا کنون عمل کرده است.
در شرایط تحریم و عدم دسترسی به بازارهای موازی مالی بین المللی صندوق توسعه ملی باید به وادی سرمایه گذاری در داخل کشور با رویکرد ریسک محور تبدیل شود، تا بتواند ثروت ملی را افزایش دهد، اما بزرگترین سد در مقابلش اقتصاد ذینفعانه ایران است.
مهدی دهقان نیری طی یادداشتی در شماره امروز همدلی نوشت: مهسا امینی قربانی قانون نانوشتهای شد که در مسیر اجرای خود واجد بیقانونی بسیار است. هر عقل سلیمی میداند که اساساً پلیس نمیتواند در زمینه یک مساله مرتبط با عقیده و البته احوالات شخصی آموزش دهد. بر طبق قانون هر کجای دنیا از جمله ما وظیفه پلیس «ارشاد» مردم نیست؛ وظیفهای که بر اساس عرف و قانون بر عهده صدها موسسه مذهبی، اجتماعی و فرهنگی یا ردیفهای بودجه مشخص است و سالهاست که این سوال بدون پاسخ مانده که با وجود نهادهایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد اسلامی، وزارت آموزشوپرورش، شورای انقلاب فرهنگی و... مساله ارشاد از سوی پلیس دیگر چه معنایی دارد؟ گشت ارشاد از زمان محمود احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ به شکل کنونی رنگوبوی بیشتری گرفت و البته علیرغم آنکه رئیسجمهور وقت با یک جمله معروف «مگر مشکل امروز ما موی دختران ما است؟» خود را به برخی از زنان و جوانان معرفی کرده بود، این فعالیت پلیس در زمان وی موجبات نارضایتی و ناراحتی بخشی از جمعیت جوان کشور را فراهم آورد. این رویکرد پلیس اگرچه در دولت حسن روحانی تا حدی کنترل شدهتر دیده میشد، اما شواهد نشان میدهد که در دولت ابراهیم رئیسی بر فعالیت و مأموریت این بخش از پلیس افزودهشده است.
پس از اتفاق تلخ درگذشت مهسا امینی؛ دختر اهل سقز که برای سفر به تهران رفته بود، شاهد اعتراض بعضی از علما و مراجع؛ چهرههای سیاسی و البته بخش عمدهای از مردم نسبت به وجود گشت ارشاد بودیم، بهگونهای که حتی ستاد امربهمعروف نیز خواستار حذف آن شده است. بهجز عملکرد منفی گشت ارشاد در آزار و اذیت برخی از زنان و دختران و البته خانوادههایشان، به نظر میرسد در این سالها جز موجسواری دشمنان جمهوری اسلامی و رسانههای خارجی خروجی دیگری نداشته و اکنون برخی از هواداران معتدل جمهوری اسلامی معتقدند اکنون به پاشنه آشیل نظام تبدیلشده است. در روزهای پس از درگذشت تلخ مهسا نگرانیهای بسیاری در بین خانوادهها برای فرزندان خود به وجود آمده است؛ بهگونهای که بسیاری از خانوادههای دختران ایرانی خود را در موقعیت خانواده داغدار مهسا امینی تصور میکنند. در روزهای گذشته این عملکرد گشت ارشاد همگان را به سمت موضوع الزام به حجاب یا آنچه در ادبیات برخی از مردم، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی به «حجاب اجباری» مشهور شده، متوجه کرده است. مسالهای که باعث صفآرایی مخالفان و موافقان این مساله شده و البته بر التهابات فضای عمومی افزوده است.
حجاب که اینهمه سبب بحثوجدل در داخل کشور شده است، در میان روحانیون و دینداران و معتقدان نیز ملاکهای ثابتی ندارد. حتی هنوز مشخص نیست حجاب مدنظر از دیدگاه نظام به چه اندازه است. بهعنوانمثال حجاب و پوشش و حتی آرایش در فیلمهای تلویزیونی با فیلم و سریالهای شبکه خانگی تفاوت بسیاری دارد. مرگ مهسا امینی شاید تلنگری بود برای تعطیلی این رویه و حرکت از برخورد قهری به سمت عملکرد فرهنگی.
این مساله تلخ یکسویه دیگر هم دارد که متوجه زندگی و دختران ایرانزمین است. مهسا امینی با هزاران آرزوی ازدسترفته این دنیا را ترک کرد؛ دختری که میتوانست زندگی کند؛ ازدواج کند، مادری فداکار برای فرزندان خود باشد و همچنین نسل فردای ما را تربیت کند. بهجز آن میتوانست چهرهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با عملکردی در خدمت کشور باشد. به نظر میرسد هرگونه که به این مساله نگریسته شود، معایب و آسیبهای آن بسیار بیشتر از مزایای آن (اگر داشته باشد) است.