به گزارش «تابناک» روزنامه های امروز چهارشنبه ۲۱ دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که راهبرد پکن در معادلات خاورمیانه، میهمانی برف در کویر، تعطیلی آموزش با همه چیز؛ دود و برف و سرما و یخبندان! و عبور هشدار دهنده مستمریبگیران از بیمهپردازان از مواردی است که در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم؛
مسعود پیرهادی طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با تیتر تبیین و ماقبل تبیین نوشت: یک. در تعابیر اصولی و فقهی آمده است: مقدمهای که همراه با قصد توصل به ذیالمقدمه باشد یا مقدمه موصوله، واجب است؛ اگر جهاد تبیین را واجب میدانیم، مقدمه آن نیز وجوب دارد.
دو. عِقاب بلا بیان قبیح است؛ اما در ادامه یا توضیح این قاعده آمده است که بیان باید واصل باشد. گاهی ابلاغ و ایصال به بلوغ و وصول منجر نمیشود. گویی فرستنده صرفا رفع تکلیف میکند و به گیرنده و وضعیت پیام، کاری ندارد. گاهی مقتضی موجود است؛ اما موانع، مفقود نیستند و آنها هم موجودند.
سه. از حضرت شمسالشموس علیبنموسیالرضا علیهماالسلام روایت است که فرمودند: فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا؛ اگر مردم، زیباییهای گفتار ما را میدانستند، قطعا از ما پیروی میکردند.
نقل است که برخی مشرکان مکه، پنبه در گوش خود میگذاشتند که قرآن را نشنوند؛ نقل است که در زمان خطبهخوانی حضرت سیدالشهدا علیهالسلام هلهله و سروصدا میکردند که صدا به صدا نرسد و تبیین در نطفه عقیم شود.
چهار. امروز جنس هلهلهها و سروصداها متفاوت است؛ جنس موانع برای تحقق بیان واصل بهروزرسانی شده است. دنیای دلربا و چشمخیرهکن و گوشنواز، روز به روز با شکل و محتوای جدید، خود را عرضه میکند و مصاف با آن، نمیتواند با نگاه و ابزار سنتی و ایستا موفق باشد.
پنج. همیشه داد و فریاد از جانب دشمنِ مداخلهجو نیست؛ گاهی خودِ مخاطب تبیین، با مبیّن دعوا دارد و میخواهد سر او داد بزند؛ امروز جمعیت این دسته، معتنابه است. راه چیست؟ راه، رها کردن و پذیرشِ ریزش نیست؛ مبلّغ و مبیّن باید خود را در اصبروا و صابروا و رابطوا غرق کرده باشد. باید تحمل حرف خوردن و داد شنیدن و کتک خوردن داشته باشد. آن مقدمه واجب برای همینجاست؛ برای آن است که اول هنر آن را داشته باشد که صداهای اضافه را خنثی کند؛ داد و بیداد مخاطب را بشنود؛ فضا را آرام کند و تازه بسمالله تبیین را بگوید؛ چهبسا این خود، مهمترین بخش تبیین است. سیره معصوم را ببینید؛ فردی آمده در حضور امام مجتبی علیهالسلام به امیرالمؤمنین علیهالسلام دشنام میدهد و بدگویی میکند؛ اما حضرت با کسیکه تحت تبلیغات مسموم معاویه به این نقطه رسیده بود چه کردند؟
اول از مقام امام گفتند؟ استدلال کردند؟ برخورد قهری کردند؟ نه؛ قلب او را نرم کردند؛ احوال او را پرسیدند و مهربانی کردند و اینگونه دشمنی هتاک را به دوستی وفادار بدل نمودند. مردم همین رواداری و صبوری و خُلق حَسن را ببینند مثل حاج قاسم که شیعه حسنبنعلی علیهماالسلام است، عاشقش میشوند.
شش. اگر حرف ما حرف است و قابل دفاع، آن را با بلندگویی به وسعت عالَم مطرح کنیم کمااینکه دشمن اینگونه میکند و برای هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای خود و برای سالها بعد، برنامه میریزد و ما هم باید چنین کنیم. در نبرد رسانه، بهجای تجهیز و تأمین نیروی خط مقدم، آنها را خلعسلاح کردیم و با طراحی یک بازی از پیشباخته، فضای مجازی را به قتلگاه جوانان و نوجوانانی که در زمین اجباری حکمرانان فضای مجازی نیامدند، بدل کردند و بهجای تبلیغ عالمانه و روزآمد، سرمایه اجتماعی حافظان امنیت را آب کردیم و عوض رفع وسوسههای دشمن با تبیین صحیح، بالاجبار باتوم شد زبان گفتوگو!
هفت. آن روزی که درباره تصویب ناصواب صیانت نوشتیم، میدانستم که حکمرانان فضای مجازی کشور، با بهرهگیری از قانون یا بدون آن و با توسل به بهانههای واهی، بهدنبال آرمانشهر خیالی و موهوم خود در عصر ارتباطاتاند. در آرمانشهر حقیقی، مردم با حُسن اختیار، عاقلانه و البته مقاوم، رشد مییابند؛ اما بهجبر و به مدل زندان یا نهایتا گلخانه، مردم، مصنوعی و پوشالی زیست میکنند و چقدر کودکانه میاندیشند کسانیکه گمان دارند جامعه با یک محیط بسته و ایزوله، رشد میکند و اگر فرضا رشد هم کند، ریشهها و محصولاتی مانا و قابل استفاده خواهد داشت و فرضا اگر محصول قابل استفاده بدهد با ورود یک عنصر جدید و یک باد مخالف از پا نمیافتد.
هشت. ما اگر قلب مردم را تسخیر نکنیم، حرفهایمان احلی من العسل هم باشد و استواری استدلالمان مثل کوهها هم باشد، بازنده میدان اقناع و تبیین خواهیم بود. مضحک است اگر مثلا مردم را بهزور از جایی که در آن زندگی میکردند به جایی دیگر منتقل کنیم که برایشان منبر برویم و روشنگری کنیم. معاویه برای پراکندن بذر کینه و دشمنی نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام در برخی نقاط، برههایی به کودکان هدیه میداد و با رشد بره و ایجاد علقه، خدعه را به اوج میرساند و گوسفند را به زور و به نام علی علیهالسلام از کودک میگرفت؛ نتیجه چه میشد؟ محبت به معاویه از یک طرف و از طرفی بغض و نفرت نسبت به علی علیهالسلام؛ امری که ربطی به حقیقت نداشت اما برونداد رسانهای همین بود. این مثال را در موارد متعدد میتوان بهصورت نسبی تطبیق داد.
نه. وقت جراحی، حال عمومی بیمار باید خوب باشد؛ وقت تنگی معیشت، اوضاع اجتماعی مردم نباید ملعبه دست کوتهفکران باشد. چرا مختصات انسانِ این عصر را اینگونه شناختیم؟ علتش این است که واقعا علم را محترم نمیدانیم و باید همه اشتباهات را خودمان نیز تجربه کنیم.
پیش از این قصهها از گشت ارشاد لازمالارشاد و بعدتر از گشت ارشاد لازمالازاله نوشته بودم و شد آنچه شد؛ حالا هم از بازی با دُم اینترنت، انذار میدهم؛ کاری با مردم تحت فشار و عصبی کردهایم که مضاعف بر تحمل مصائب اقتصادی، دغدغه قطع و وصل زیست مجازی هم پیدا کردهاند. هر که گفته مردم کارشان در پلتفرمهای داخلی راه افتاده و در اینستاگرام ، واتسآپ و تلگرام نیستند دروغگو است. هر که گفته با این اوضاع اینترنت، مجموعههای نرمافزاری و دانشبنیان و پیشرو به مشکلات اساسی برنخورده، یا جاهل است یا خائن. تا دیرتر از این نشده، آرامش حاکم شده را از دست ندهیم و حکمرانی فضای مجازی را از دست نااهلان بگیریم که با دستفرمان فعلی بدعاقبتی در انتظار است.
ده. تکرار و اصرار بر اشتباه، بهنوعی تصمیم و انتخاب است. آرامش ظاهری در کشور نباید به ما اجازه تکرار خطاها را بدهد؛ امنیت، یکی از مهمترین وجوه تمایز ایران اسلامی در منطقه غرب آسیاست؛ نباید آن را بهسادگی و با سهلانگاری به حراج گذاشت. پرهیز از هر آنچه امروز موجب خشم و عصبانیت مردم و تزلزل در امنیت کشور میشود، باید بهعنوان اولویت اصلی در دستور کار قرار گیرد و با برهمزنندگان این نظم و امنیت بدون مماشات باید برخورد کرد.
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان اعتدال، گمشده امروز نوشت: بعد از سخنان تند آقای محمدجواد لاریجانی علیه مولوی عبدالحمید و مسجد مکی زاهدان، این روزها شاهد دو نوع موضعگیری در برابر این سخنان هستیم. عدهای بطور مطلق از این سخنان حمایت میکنند و عدهای بطور مطلق آن را مردود میدانند و از مولوی حمایت میکنند.
این قبیل موضعگیری مطلق در جامعه ما مدتی است که مرسوم است ولی نهتنها مشکلی را حل نکرده و نمیکند بلکه همواره بر مشکلات افزوده و به اختلافات دامن زده است. ما مدعی هستیم در یک جامعه اسلامی و انقلابی زندگی میکنیم که هر یک از این دو عنوان، اقتضای ویژه خود را دارد. اسلامی بودن ایجاب میکند همه بر مدار حق سخن بگویند و عمل کنند و انقلابی بودن نیز همگان را به پرهیز از تضییع حقوق دیگران و تلاش برای جاری ساختن عدالت همهجانبه در شریانهای جامعه فرا میخواند. فلسفه پا گرفتن انقلاب اسلامی، تحقق همین دو هدف بود هرچند عدهای با تحریف محتوای اسلامی بودن و انقلابی بودن، این هر دو هدف را در برابر خواستهها و امیال خود قربانی کردند و با منحرف شدن از مسیر حق و عدالت، راه ناصواب افراط و تضییع حقالناس را در پیش گرفتند و انقلابی بودن را به تحمیل نگاه و اراده خود بر دیگران تفسیر کردند. غلطیدن به همین پرتگاه خطرناک است که جامعه ما را از اهداف انقلاب اسلامی دور ساخته و دچار اختلاف و تفرقه و جنگ قدرت کرده است.
انقلاب اسلامی، با وحدت شیعه و سنی و اقوام مختلف به پیروزی رسید و یکی از والاترین اهداف آن، تحکیم پایههای وحدت اسلامی و همبستگی ملی میان اقوام و اقشار مردم در سراسر کشور بود. علاوه بر این، ایجاد زمینههای مناسب برای تقویت مذاهب اسلامی و تلاش برای کاستن از اختلافات فکری و یکپارچه ساختن قدرت امت اسلامی در برابر قدرتهای استعماری نیز از اهداف مهم انقلاب اسلامی بود. در سطحی فراتر، حتی تلاشهای قابل توجهی در جهت تقریب ادیان توحیدی و از بین بردن زمینههای بدبینی نسبت به همدیگر و ایجاد تعامل فکری بر محور مشترک توحید توسط دانشمندان مسلمان در اجلاسهائی که به همین منظور در نقاط مختلف جهان تشکیل شد به عمل آمد که آن نیز از اهداف انقلاب اسلامی بود. اقتضای وجود چنین اهدافی در متن انقلاب اسلامی اینست که هیچ زمینهای برای تفرقهافکنی میان پیروان مذاهب و اقوام و حتی ادیان قابل قبول نیست و همه باید تمام توان و امکانات خود را برای تحقق وحدت و همبستگی مذهبی، قومی و دینی در ایران و منطقه و جهان بکار بگیرند. برهمین اساس است که مردم ایران از اقوام مختلف و پیروان مذاهب گوناگون و حتی ادیان، همواره در کنار همدیگر در نهایت مسالمت زندگی میکنند و نمایندگان آنها در مجلس شورای اسلامی که عالیترین مرکز قانونگزاری کشور است حضور دارند و از حقوق سیاسی و اجتماعی برابر برخوردارند.
ماجرای چند ماه اخیر، که در جای خود قابل تحلیل و تفسیر است، متاسفانه به جای اینکه همه را به وحدت بیشتر در برابر تهدیدهائی که متوجه کشور است تشویق کند، در مواردی موجب تشتت شده است. اکنون بر همگان روشن است که بهترین راه برای حفاظت از اصل نظام و تمامیت ارضی کشور، تقویت وفاق ملی و تحکیم وحدت میان پیروان مذاهب و همبستگی تمام جناحهای سیاسی و البته شنیدن سخنان مردم توسط دولتمردان و ایجاد تغییرات لازم در سیاستها و روشهای برخورد است. با توجه به همین واقعیت، در ماجرای آقای جواد لاریجانی و مولوی عبدالحمید نمیتوان به قضاوتهای یکطرفه روی آورد. نه حملات تند آقای لاریجانی قابل تایید است و نه روشی که مولوی عبدالحمید در پیش گرفته در چارچوب مصالح کشور است. هرکس میخواهد به مولوی عبدالحمید برای تصحیح مواضعش کمک کند باید از فرمان قرآنی جدال احسن و قول لیّن استفاده نماید نه ادبیات پرخاشگرانه. مولوی عبدالحمید هم با اینکه در هفتههای اخیر مطالب قابل توجهی در خطبههای نماز جمعه مسجد مکی مطرح کرده ولی هیچ اقدام مشهودی برای جلوگیری کردن از تظاهرات کسانی که بعد از نماز جمعه او به خیابانها میریزند و شعارهای ضد نظام و مخل امنیت میدهند، به عمل نیاورده است. آقای جواد لاریجانی باید بپذیرد که مسجد مکی زاهدان، مسجد ضرار نیست و مولوی عبدالحمید هم باید صف خود را از صف کسانی که به بهانه حمایت از او شعارهائی علیه نظام و ارکان آن میدهند و موجب ناامنی و تفرقه و تشنج میشوند، جدا کند تا کسی نتواند مسجد مکی را متهم کند. این هر دو باید در نگاه و مواضع خود تجدید نظر کنند تا بتوانند به استحکام وحدت ملی کمک نمایند.
امروز، ایران به همبستگی نیاز دارد و همه باید برای تحکیم این همبستگی تلاش کنند. ایجاد و تحکیم همبستگی از مسیر اعتدال و پرهیز از افراط میگذرد. اعتدال، گمشده امروز ایران است.
جلال خوشچهره طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با عنوان ۱۰۰ دوست بهتر از ۱۰۰ روبل نوشت: یک ضربالمثل روسی میگوید: شخص نباید ۱۰۰روبل (واحد پول روسیه) داشته باشد، بلکه باید ۱۰۰ دوست داشته باشد. سیاست خارجی موفق آن نیست که مدام از شمار دوستانش در جامعه جهانی کاسته شود، بی آنکه توانسته باشد حتی بر میزان داشتههایش بیفزاید. در این صورت میتوان تصور کرد که سیاست خارجی قفل شده است. اگر چنین شود باید برایش بدترین حالت را تصور کرد. سیاست خارجی عرصه تجربه اندوزیهای شگرف است. در این عرصه بارها و از سوی بسیاری کسان که خود را در اندازه بانی تغییرات تجدید نظرطلبانه در ساختار بین المللی قرار داده اند، مواجه با مواردی شدهاند که میپنداشتند میشود از آن پرهیز کرد، اما به ناگاه به مواردی که نمیتوان از آن گریخت، دچار شدهاند. روزگاری «مائو تسه دونگ» رهبر ایدهآلیست چین کمونیست، با تئوری سه جهانی خود میخواست طرحی نو در جامعه جهانی دراندازد. او همخون ایدئولوژیک خود (اتحاد جماهیر شوروی) را بابت رویکرد تنشزدا در روابط خارجیاش مورد نکوهش و حتی به خیانت متهم میکرد. دیری نپایید که به ویتنامیهای در حال جنگ با ارتش آمریکا توصیه کرد: « اگر دسته جارو کوتاه باشد، شما هرگز نمیتوانید تارهای عنکبوت بسته شده در سقف را پاک کنید.»
او خطاب به همپیمانان ویتنامی خود که در صدد گسترش توسعه ارضی خود بودند، افزود: اکنون تایوان از دسته جاروی ما دور است و همینگونه «تیو» از جاروی شما. «نیکیتا خروشچف» نیز از دیگر بلند پروازان ایدهآلیستی بود که میپنداشت با کوبیدن بر میز سخنرانی سازمان ملل متحد، خواهد توانست بر رقیبان امپریالیست غربی خود چیره شده و نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق را جهانی کند. اما او نیز بزودی در این کار سرخورده شد و جایش را به واقعگرایانی داد که همزیستی مسالمت آمیز را شیوه سیاستمداری در جهان هزار تو دانستند. تاریخ روابط خارجی جهان مملو از تجربههایی چنین است؛ تفاوت نمیکند چه آنان که در نقش بازیگران بزرگ جلوه کردند و چه آنان که در حاشیه قدرتها قرار داشتند و براین تصور بودند که تافتهای جدا بافته به حساب میآیند. «نیکلاس مادورو» شاید نمونه آخرین از این دست باشد که حالا نیک دریافته است؛ مسالمتجویی هوشمندانه بهتر از مناقشهگری در خدمت به حفظ خود در برابر دشمنانی است که موجودیت حاکمیت سیاسی ونزوئلا را نشان کردهاند. زمان انتخاب برای سیاستمدارانی چنین از اهمیت کلیدی برخوردار است؛ زیرا تغییر در نگرشها در زمان از دست رفته میتواند به تجدید نظر در تعهداتی منجر شود که انجام آن سخت و آسیبزا خواهد شد. ناتوانی و آشفتگی در درک و فهم شرایط مدام در حال تغییر جامعه بینالمللی؛ مقاومت در برابر تغییر و تحولات که ناشی از عدم شناخت دلایل سبب ساز این تغییرات است و سرانجام پرداخت هزینههای گران بابت اصرار بر باورهای قدیمی میتواند به ناتوانی در تشخیص تاکتیک از استراتژی در روابط خارجی منجر شود. نکته مهمتر اینکه «انسجام اجتماعی» و «وفاق ملی» دو ویژگی و شرطهای اصلی سیاستخارجی موفق است که عموم ایدهآلیستهای پر سر و صدا کمتر به آن توجه دارند. افق دید آنان به گونهای است که اولویتهای اصلی را در این باره نادیده میگیرند و یا اصولا برای آن ارزش چندانی قائل نیستند. همین مهم سرانجام آنان را با واقعیتهای تکان دهندهای روبرو میکند که شاید زمان آن دیر شده باشد. سیاست خارجی موفق در انزوا ممکن نیست. سیاست خارجی موفق به دوستان و متحدانی نیازمند است که همچون «شریک» باشند و نه « دوستان قدیمی». ضرب المثل روسی مصداق مدعای بالاست: ۱۰۰ دوست بهتر از داشتن ۱۰۰ روبل است.