به گزارش «تابناک»؛ روزنامه های امروز یکشنبه ۲۱ آبان ماه در حالی چاپ و منتشر شد که اتحاد برای پایان تراژدی غزه، اجلاس اسلامی عربی ریاض و واکنش ها به رد صلاحیت نمایندگان و چهره های سیاسی در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم:
کیومرث اشتریان در سرمقاله امروز روزنامه شرق با تیتر سازمان برنامه و بودجه دگردیسی یا انحلال؟ نوشت: دیرگاهی سازمان برنامه و بودجه در ایران محوریت امر شناخت را در نظام برنامهریزی کشور عهدهدار بوده است. شمار کارشناسان حرفهای شاغل در سازمان، برتری فکری این سازمان را در مقایسه با دستگاههای دولتی محقق میکرده است؛ اما امروزه وضعیت دگرگون شده است؛ یعنی دستگاههای حکومتی از وزارت اقتصاد گرفته تا وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و از وزارت بهداشت تا کشاورزی از نظر نیروهای کارشناسی در حوزه بخشی خود بر سازمان برنامه و بودجه پیشی گرفتهاند. اما تحول مهمتری نیز رخ داده است و آن اینکه سازمان مدنی-تخصصی بخش خصوصی از نظر صلاحیت حرفهای و دانش تخصصی از دستگاههای دولتی و از سازمان برنامه پیشی گرفته است؛ یعنی هرمی که در رأس آن سازمان برنامه، دستگاههای دولتی و سپس بخش خصوصی بوده، کاملا واژگون شده است؛ به گونهای که در رأس این هرم سازههای تخصصی بخش خصوصی، دستگاههای دولتی در میانه و سازمان برنامه در قاعده این هرم قرار گرفته است. بهاینصورت دیگر نمی توان از صلاحیت حرفهای و انحصاری این سازمان برای برنامهریزی سخن گفت. این موضوع نه ربطی به استعداد و توانایی فکری کارشناسان این سازمان دارد و نه حتی به انگیزههای آنان؛ بلکه دلیل سادهتری دارد و آن اتصال دانش به ثروت در بخش خصوصی و گستردگی دامنه دانشهای گوناگون، پیچیدگی دانشها و شمار اندک کارشناسان برنامه و بودجه کشور در قیاس با شمار نیروی کارشناسی بخش خصوصی است.
چنین تحولی نیاز به سازمان برنامهریزی را به کلی انکار نمیکند؛ اما روشهای فعلی آن را متحول میکند. بیشازپیش نیاز به اندیشهورزی درباره روش برنامهریزی ضروری است. جان کلام این است: «تحقیق و توسعه ملی برای برنامهریزی را در بخش غیردولتی پشتیبانی و از آن برای برنامهریزی عمومی بهرهبرداری کنید». اساسیترین وظیفه شما تبدیل دانش به عمل است. نظریه برنامهریزی در انتزاعیترین سطح خود تبدیل شناخت به عمل است. شاخهها و شعبههای دانش برنامهریزی از اقتصاد گرفته تا راه و شهرسازی، از سلامت تا صنعت در همین «پارادایمِ» تبدیل شناخت به عمل حرکت میکنند. سازمان برنامه و بودجه بهمثابه عالیترین اقتدار برنامهریزی نیز باید وظیفه خود را مدیریت دانش عمومی (که در کشور تولید میشود) بداند.
نهادینهکردن سازوکارهای مدیریت دانشهای گوناگون در کشور برای بخش عمومی وظیفه اصلی این سازمان است. بخش مهمی از این دانشها را میتوان در بخش دولتی تبدیل به برنامه و پروژه کرد. بخش مهمی را میتوان تبدیل به مقررات کرد. بخش مهمی را در قالب آموزش به هاضمه دستگاه اداری وارد کرد. حتی اجرای بخشهایی از این دانش را در بخش عمومی میتوان به بخش مدنی سپرد. سازمان برنامه نیازمند «تیم»های کارشناسی تبدیل دانش به برنامهریزی عمومی است. این، یک تحول بنیانی در ساختار برنامهریزی عمومی در ایران و نظام کارشناسی آن است. در مقاله «انقلاب چهارم صنعتی و دگرگونی حکمرانی» که در مجله «مطالعات میانرشتهای» وزارت علوم منتشر شده است، به تفصیل این معنا را توضیح دادهام و علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند. در اینجا به اختصار میگویم که نظام برنامهریزی و حکمرانی بر اثر فناوریهای دگرگونکننده به گونهای دچار تحولی پارادایمی شدهاند که به کاهش هرچه بیشتر دیوانسالاری دولتی منجر میشود. طبقه جدیدی در این عرصه پدید آمده است و آن هم «کارآفرینان بخش عمومی دیجیتال» هستند که با تسلط بر کسبوکارهای جدید میتوانند جایگزینی برای خدمات بخش دولتی باشند. این طبقه جدید رقیب دیوانسالاری است و میتواند بهتدریج عرصه را بر دیوانسالاری دولتی تنگ و تنگتر کند و در برخی موارد آن را از سودمندی و کارآمدی بیندازد.
...همچنین الگوی برنامهریزیهای پسینی و کارآفرینانه را در بخش دولتی ترویج کرده و ساختارها و نیروی انسانی را در بخش برنامهریزی کاهش دهد. الگوی تأمین منابع خُرد را در ارائه خدمات دولتی گسترش دهد و از صرف هزینههای انبوه جلوگیری کند.
امروزه فاوا (فناوری اطلاعات و ارتباطات) شماری از فناوریهای دیگر را دامن زده که شناخت معطوف به برنامهریزی را گسترش داده است. شناختِ معطوف به برنامهریزی نهفقط از انگیزههای اساسی انسان؛ بلکه از فاوا به دست میآید. فاوا با گسترش شمار وسیعی از فناوریها و ابزارکها و برنامکها (اپلیکیشن) رابطه شناخت و عمل را دگرگون کرده است. اینکه آیا عمل را به گونهای گسترش داده است که توازن رابطه شناخت و عمل تغییر کرده یا حتی عمل را بهعنوان متغیری اساسی در شناخت مطرح کرده است، قابل بحث و بررسی است.
در چنین صورتی ما شاهد نوعی پراگماتیسمِ فاوا محور در شناخت هستیم؛ یعنی این عمل فناورانه است که شناخت برنامهریزی را در پی خود میکشد. شناخت در پی فناوری افسارگسیخته روان است و فناوری نیز به نوبه خود تابع نوآوریهایی برنامهناپذیر است. سازمان برنامه و بودجه بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارد که یا خود را با وضعیت جدید انطباق دهد و روشهای خود را دگرگون کند یا اینکه صرفا در نقش دبیرخانهای «جمعبندیکننده» و منفعل (passive) عمل کند که عملا تفاوتی با انحلال این سازمان نخواهد داشت.
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان از این تفکر خطرناک بپرهیزید نوشت: رد صلاحیت گسترده نمایندگان منتقد مجلس، شاهکار یکدست بودن حاکمیت است.
در انتخاباتهای گذشته معمولاً هیاتهای اجرائی که کارگزاران وزارت کشور و دولت هستند، تا حدودی باز برخورد میکردند و ردصلاحیتها در گلوگاه شورای نگهبان صورت میگرفت. آن وضعیت مربوط به زمانی بود که حاکمیت یکدست نبود و دولت نظری داشت و شورای نگهبان یا بعضی ارگانها و نهادها نظر دیگری داشتند. حالا که همه با هم همفکرند از همان ابتدا فیلتر را تنگ میگیرند تا کار را برای مراحل بعدی آسان کنند. نام این عملکردها را نمیدانیم چه بگذاریم، روسفید کردن شورای نگهبان یا کم کردن زحمت این شورا؟
به رد صلاحیت آن دسته از داوطلبان ورود به رقابت انتخاباتی مجلس دوازدهم که هماکنون در مجلس یازدهم حضور دارند ولی به عملکرد دولت و دست اندرکاران حاکمیت کنونی انتقاد دارند نگاه کنید. این، عجیبترین نوع اجرای قانون است. قانون در هیچ نوعش اعم از قانون اساسی و قوانین عادی مقرر نکرده است انتقاد از دولت و حکمرانان ممنوع باشد و موجب ردصلاحیت داوطلبان ورود به مجلس شود. قابل تاملتر اینکه نمایندگان موجود در مجلس یازدهم از فیلترهای تنگ و سفت و سخت دوره گذشته عبور کرده و به عنوان افرادی که برای حاکمیت خودی تلقی میشدند و از اعضاء همان حاکمیت یکدست هستند مشمول ردصلاحیت شدهاند!
این روش، به معنای مجبور ساختن مردم به سکوت در برابر عملکردهای حکمرانان است، آنهم اجباری که حتی شامل نمایندگان مجلس شورای اسلامی یعنی کسانی که طبق قانون اساسی حق نظارت بر عملکرد حکمرانان را دارند میشود. چنین روشی را فقط میتوان در جائی مثل کره شمالی سراغ گرفت که استبدادیترین حاکمیت را دارد. در نظام جمهوری اسلامی ایران که قانون اساسی آن در اصول متعدد، بر آزادی بیان و قلم و تجمعات و اظهار عقیده تاکید کرده و محدود ساختن آن را جرم دانسته، چنین روشی بهیچوجه قابل قبول نیست و عملکرد هیاتهای اجرائی در ردصلاحیت منتقدان، اعم از آنها که اکنون در مجلس حضور دارند و آنان که در مجلس نیستند، قطعاً خلاف قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی است.
طرفه اینکه طبق اطلاعاتی که خود نمایندگان منتقد و ردصلاحیت شده در اختیار رسانهها قرار دادهاند، هیاتهای اجرائی این افراد را چون منتقد هستند به اقدام علیه امنیت ملی داخلی و خارجی متهم کردهاند! در یک نظام قانونمند و مردمی متکی به تعالیم اسلامی، باید افراد منتقد تشویق شوند و حکمرانان باید روش انتقادی آنها را امتیاز آنها بر دیگران به حساب بیاورند. ردصلاحیت نمایندگان منتقد توسط هیاتهای اجرایی دقیقاً برعکس آن چیزی است که باید باشد. این عملکرد را قطعاً نمیتوان به حساب نظام جمهوری اسلامی گذاشت.
زیان بزرگی که مسدود ساختن راه انتقاد آنهم بر روی نمایندگان مجلس به بار خواهد آورد، دور شدن مردم از نظام و ریزش شدید مشارکت مردمی در انتخابات است. مردم وقتی احساس کنند دست اندرکاران انتخابات درصدد جلوگیری از ورود افراد منتقد به رقابتهای انتخاباتی هستند، این برخورد را به معنای تلاش حاکمیت برای یکدستتر ساختن حکمرانی تلقی میکنند در حالی که حکمرانی ملک شخصی این و آن نیست. آحاد مردم با سلایق مختلف حق ورود به رقابتهای انتخاباتی را دارند و هیچکس حق ایجاد محدودیت برای آنها را ندارد. این یک تفکر خطرناک است که آن خانم بگوید مملکت مال حزباللهیهاست، آن امام جمعه بگوید من امام جمعه متدینین هستم و اعضای هیاتهای اجرائی هم بگویند هرکس به حاکمیت انتقاد داشته باشد اقدام کننده علیه امنیت ملی داخلی و خارجی است و صلاحیت ورود به رقابتهای انتخاباتی را ندارد. صاحبان این تفکر، نظام جمهوری اسلامی را به بدترین پرتگاه میکشانند و پشتوانه مردمی آن را از بین میبرند. مملکت متعلق به همه است، امام جمعهها اگر هنری دارند باید غیرمتدینین را به دین متمایل کنند و دست اندرکاران برگزاری انتخابات باید این واقعیت را درک کنند که با انتقاد است که کشور رشد میکند و از فساد و تباهی مصون میماند.
صاحبان این تفکر خطرناک اگر نتوانند به سرعت خود را اصلاح کنند، باید از مسئولیتهایی که دارند کنار گذاشته شوند و افرادی جای آنها را بگیرند که عقل، منطق و قانون را محور سخنان، موضعگیریها و عملکردهای خود قرار میدهند. نظام جمهوری اسلامی، نظام عقل و منطق و قانون است و هرکس با این مقولات بیگانه باشد، شایستگی حضور در جایگاه مدیریت و اجرائیات این نظام را ندارد.
عباس حاجی نجاری طی یادداشتی در شماره امروز جوان نوشت: با تشدید جنگ در میدان زمینی غزه و ناکامی قدرتهای سلطه در رسیدن به اهدافشان در تسلیم مقاومت، جبههبندیها آشکارتر و اهداف حامیان اصلی رژیم صهیونیستی در کشتار یک ماه گذشته کودکان و زنان در غزه روشنتر شده است.
با تشدید جنگ در میدان زمینی غزه و ناکامی قدرتهای سلطه در رسیدن به اهدافشان در تسلیم مقاومت، جبههبندیها آشکارتر و اهداف حامیان اصلی رژیم صهیونیستی در کشتار یک ماه گذشته کودکان و زنان در غزه روشنتر شده است. این صف بندی را به صراحت در بیانیه گروه ۷ که کشورهای حاضر در آن نقش اصلی را در جنایتهای قرون اخیر علیه ملل تحت ستم در جهان داشته ودارند میتوان دید. تأکید گروه ۷ با محوریت امریکاییها بر حمایت از جنایتهای رژیم صهیونیستی در غزه به رغم انزجار جهانی، بیانگر آن است که رویکرد استمرار جنگ وحشیانه علیه مردم غزه و با مجوز آشکار قدرتهای سلطه، برای ثبت پیروزیهای حداقلی برای صهیونیستها در شمال غزه وجلوگیری از فروپاشی این رژیم به رغم شکستهای اخیر است.
بیانیه پایانی نشست وزیران خارجه گروه ۷ شامل امریکا، کانادا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و ژاپن که همگی متحد رژیم صهیونیستی هستند، با نادیده گرفتن جنایات گذشته وحال صهیونیستها علیه مردم مظلوم فلسطین، ضمن محکوم کردن حماس، از «حق اسرائیل برای دفاع از خود» حمایت کردهاند وهیچ درخواستی برای آتشبس در جنگ جاری مطرح نکردهاند.
بیانیه مذکور که با هدف تحت الشعاع قرار دادن مخالفتهای جهانی علیه صهیونیستها منتشر شده است، بدان معناست که اولاً رژیم صهیونیستی مجوز ادامه جنایات جنگی در غزه وکشتار کودکان وزنان وحمله به بیمارستانها را با حمایت گروه ۷، دارد وبا توجه به کمکهای مالی وتسلیحاتی و هدایت عملیاتی در پی کسب پیروزی میدانی صهیونیستها علیه مقاومت است که به زعم آنها باید با بلعیدن شمال غزه محقق شود.
این در حالی است که فرسایشی شدن جنگ وناتوانی رژیم صهیونیستی در پیشرفت میدانی در غزه به رغم بمباران وحشیانه این منطقه در کنار تحرکات میدانی نیروهای مقاومت علیه رژیم صهیونیستی وپایگاههای امریکا در منطقه از دیگر عوامل نگرانی قدرتهای حامی رژیم صهیونیستی وصدور بیانیه مذکور بوده است، به ویژه آنکه سران این کشورها با اعتراضات کم نظیر مردم خود علیه رژیم صهیونیستی به عنوان منفورترین رژیم موجود در جهان مواجه بودهاند.
دلیل دیگر نگرانی این قدرتها وتلاش آنها برای زمینهسازی برای پیروزی سریعتر صهیونیستها، چالشهایی است که این رژیم وامریکا این روزها با آن در گیر هستند که بخشی از آنها عبارتند از:
۱- فرسایشی شدن عملیات زمینی به رغم اداره وهدایت آن به دست نظامیان امریکا، این امر قابلیت نظامی امریکاییها را به شدت زیر سؤال برده است.
۲- تشدید عملیات نیروهای جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی وپایگاههای امریکا در منطقه.
۳- مشکل اقتصادی، تجاری و انرژی ناشی از ادامه جنگ که رژیم صهیونیستی را با مشکلات عدیده مواجه کرده است. ۴- فشار افکار عمومی جهانی و احساس انزوای بینالمللی و تنفر از اقدامات این دو رژیم و در نقطه مقابل حمایت از غزه و مقاومت مشروع آن.
۵- گسترش یهودی ستیزی در جهان وروند رو به رشد مهاجرت معکوس یهودیان از سرزمینهای اشغالی.
۶- فشار سازمانهای بینالمللی، به رغم تسلط کامل امریکا و غرب و صهیونیستها بر این مؤسسات.
۷- کاهش حمایتهای دیپلماتیک از رژیم صهیونیستی وقطع روابط دیپلماتیک بسیاری از کشورها با این رژیم.
۸- مسئله اسرا و ابهام در سرنوشت آنها و شکاف و اختلافات داخلی فزاینده پیرامون آن در میان سران رژیم صهیونیستی.
۹- روند تسری مبارزات به کرانه باختری و سرزمینهای ۴۸.
۱۰- احتمال مسدود شدن مسیرهای انتقال انرژی به این رژیم یا مسدود شدن دیگر نیازهای اقتصادی با اقدامات مقاومت منطقهای و همکاری کشورهای اسلامی.
۱۱- پیامدهای اقتصادی این جنگ در افزایش قیمتهای جهانی و ایجاد مشکل در ادامه کمکهای مالی وتسلیحاتی امریکاییها.
۱۲- عدم همراهی کامل رژیمهای عربی سازشکار و هم پیمان با امریکا و رژیم صهیونیستی با اهداف آنها در جنگ و آنچه برای غزه طراحی شده است، به رغم سفرهای منطقهای بلینکن. ۱۳- افزایش فضای اعتراضی و تنفر از رویکرد و سیاستها و اقدامات امریکا در حمایت از رژیم صهیونیستی در افکار عمومی جهانی و تأثیر آن بر روند و نتایج انتخاباتی و پایگاه رأی حزب دموکرات.
به رغم چالشهای مذکور، امریکا به دلیل گره خوردن منافع و اهدافش با جنگ غزه وسرنوشت مبهم رژیم صهیونیستی پس از این جنگ، مانع اصلی توقف جنگ میباشد و به همین دلیل، هم در درون امریکا و هم در سطح کشورهای عربی هم پیمان، در تنگنا به سر میبرد، از سوی دیگر پاشنه آشیل راهبردی امریکا و رژیم صهیونیستی، وارد شدن مقاومت منطقهای علیه صهیونیستها و افزایش هزینه انسانی و خسارت مالی آنهاست و به همین دلیل بخشی از سفر بلینکن به منطقه و هماهنگی با اردن و عربستان و مصر و به ویژه در سفر به بغداد، با هدف کاستن از عملیات مقاومت است. اقدامات حزب الله در شمال، حملات مستمر انصارالله که بخش جنوبی و آرام رژیم صهیونیستی را بیثبات نموده و اقدام فعال مقاومت اسلامی عراق بر علیه پایگاههای امریکایی در عراق و سوریه و...، بخشی از آن است که به عنوان عاملی مؤثر در محاسبات امریکا و رژیم صهیونیستی ارزیابی میشوند.
اما در کنار مقاومت میدانی فلسطینیها ودیگر نیروهای جبهه مقاومت وظیفه سایر کشورهای اسلامی در این شرایط بسیار مهم است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دانشآموزان در روز ۱۰ آبان ماه با اشاره به حوادث جاری در غزه واینکه میدان، میدان غزه و اسرائیل نیست بلکه میدان، میدان حق و باطل و میدان قدرت استکبار و قدرت ایمان است، مسئولیت دولتهای اسلامی را در این عرصه سنگین دانسته و خاطرنشان کردند: آنچه دولتهای اسلامی باید بر آن پافشاری کنند، قطع فوری جنایات در غزه است، باید بمباران غزه فوراً قطع و راه صدور نفت و ارزاق به رژیم صهیونیستی را ببندند. دولتهای اسلامی با رژیم صهیونیستی همکاری اقتصادی نکنند و در همه مجامع جهانی با صدای بلند و بدون تردید و لکنت، این فاجعهآفرینیها و جنایات را محکوم کنند. این طور نباشد که در اجتماع اسلامی یا عربی، همان چند نفری هم که حرف میزنند، دو پهلو یا با لکنت حرف بزنند؛ باید معلوم شود که دارد چه اتفاقی میافتد. رژیم صهیونیستی باید محکوم شود و همه دنیای اسلام باید علیه این رژیم بسیج شوند. شرایط مذکور سران کشورهای اسلامی حاضر در نشست سازمان همکاری اسلامی در ریاض را در برابر آزمونی سخت قرار داده است، باشد که برای اولین بار به مسئولیت تاریخی خود عمل کنند.