به گزارش «تابناک»، روزنامههای امروز پنجشنبه دهم مهرماه در حالی چاپ و منتشر شد که اولین مناظره انتخاباتی آمریکا ۲۰۲۰ بین دونالد ترامپ و جو بایدن که حواشی زیادی به همراه داشته با تیترها و عناوین مختلف در صفحات نخست بیشتر روزنامههای امروز برجسته شده است.
تیترهایی همچون مفاحشه (جوان)، شرمساری در اوهایو (شرق)، احمق و احمقتر (جهان صنعت)، تحقیر و شرمساری آمریکا (خراسان)، خودِ آمریکا (رسالت)، وطن امروز (آمریکا زوزه کشید)، و هرج و مرج امریکایی (ایران) تیترهای روزنامههای امروز شده اند.
در ادامه تعدادی از یادداشتها وسرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران در سرمقاله امروز روزنامه شرق با عنوان ترامپ و ترامپها هزینه دموکراسی نوشت: «نخستین مناظره انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ ایالات متحده، فضاحت نظام دموکراسی حاکم در غرب را آشکار کرد»، «همین یک مناظره ترامپ- بایدن کافی است، لطفا جلوی مناظرههای بعدی را بگیرید»، «درخواستهای گسترده برای لغو مناظرهها نشاندهنده نگرانی عمیق لابیهای صهیونیستی -سرمایهداری گرداننده این رسانهها از افشای واقعیتهای ضد مردمی لیبرالدموکراسی در آمریکاست!». این گزارهها و یک دو جین مشابه آن، از ساعات اولیه روز گذشته و به دنبال برگزاری نخستین مناظره ترامپ- بایدن برای انتخابات سوم نوامبر ۲۰۲۰، از سوی مراکز مشخص در فضای مجازی چرخانده شد. هدف آنها نشاندادن ورشکستگی نظام لیبرالدموکراسی حاکم در غرب و به ویژه در آمریکاست.
اینکه آیا نظام لیبرالدموکراسی را میتوان تقلیل داد به شخصیت یک رئیسجمهور در آمریکا به نام دونالد ترامپ و رفتار او در ۹۰ دقیقه مناظره با رقیب انتخاباتی خود قابل بحث است. بماند که این ترامپ در انتخابات گذشته، مطلوب جریانی خاص در ایران بود که به دلایلی، حضور هیلاری کلینتون در آمریکا را به ضرر اقدامات خود میدانستند؛ اما فرض بگیریم حق با مخالفان و منتقدان دموکراسی در غرب است و مناظره دیروز ترامپ – بایدن، نشاندهنده به زعم آنان چهره بینقاب دموکراسی غربی است. حتی یک گام جلوتر بیایم و فرض کنیم نظام لیبرالدموکراسی آن گونه که در داخل تبلیغ میشود، پوششی برای پنهانکردن واقعیتهای نظام سرمایهداری حاکم بر غرب و سایر نقاط همسو با آنان در جهان است. سؤال از منتقدان این شیوه حکومتداری آن است که آن نظام ناکارآمد، ورشکسته، استثمارگر ظالم و سایر صفاتی که به آن نسبت میدهند، چه بدیلی دارد؟ چه نظام سیاسی را پیشنهاد میدهند که ضعفهای نظام لیبرالدموکراسی را نداشته باشد و یک سر و گردن هم از آن بالاتر بایستد؟
دو هزار و ۴۰۰ سال قبل از معترضان به دموکراسی در ایران، فیلسوف و اندیشمند بزرگ، افلاطون، عَلَم مخالفت با دموکراسی را برداشت. او با نفس انتخاب حکومت با رأی مردم مخالفت کرد. استدلال او بسیار ساده بود؛ چگونه ممکن است در انتخاب حکومت، رأی یک عالم فرهیخته با یک برده (به تعبیر او) برابر باشد؟ افلاطون معتقد بود این یک خطای بزرگ است که سهم و نقش همگان در انتخاب حکومت برابر باشد. شاید اگر افلاطون مناظره بایدن- ترامپ را میدید، با پوزخندی به ما میگفت این محصول همان دموکراسی است که آن همه سنگ آن را به سینه میزنید. ترامپ محصول انتخابی است که همه در آن یک رأی برابر دارند. از یک جهت افلاطون درست میگوید؛ نازیها نیز مانند ترامپ با رأی برابر مردم انتخاب شدند و نهتنها آلمان که اروپا را نابود کردند. نخستین شرط دموکراسی، پذیرش پیامد آن یا درستتر گفته باشیم، پیامد انتخاب مردم است. اگر اکثریت مردم نازیها یا دونالد ترامپ را انتخاب کردند، هیچ نهادی، هیچ قدرتی نمیتواند به آنها بگوید انتخاب شما درست نبوده و شما نباید آدولف هیتلر را انتخاب میکردید. شما نباید ترامپ را راهی کاخ سفید میکردید. دموکراسی، بهایی دارد که باید آن را پرداخت.
هیچکس نمیگوید مردم همواره درستترین و بهترین انتخاب را انجام میدهند. نمونههای زیادی وجود دارد که اکثریت در یک انتخابات آزاد، لزوما بهترین گزینه را برنگزیدهاند. حداکثر یک پوپولیست را برگزیدهاند یا انتخاب نامطلوب دیگری کردهاند که بعدها همان مردم، حاصل آن را دیده و چشیدهاند؛ اما سؤال اینجاست که آیا بهواسطه این احتمال که مردم ممکن است در یک انتخابات آزاد، لزوما انتخاب نادرست را انجام دهند، باید اصل انتخاب مردم از آنان سلب شود؟ آن را واگذار به یک جمع محدود مصلح یا خیّر کنند تا بهجای مردم انتخاب کرده یا خودشان کشور را اداره کنند؟ تجربه تاریخی مبین آن است که اگرچه در مواردی مردم ترامپها را انتخاب میکنند، اما در بلندمدت، سلب حق انتخاب از مردم، هزینه بهمراتب سنگینتری به بار میآورد. همین مناظرههای انتخاباتی فرصتی برای پالایش دموکراسی در غرب خواهد بود.
عباس موسایی، فعال سیاسی اصلاحطلب طی یادداشتی در آرمان ملی نوشت: مهندس عباس عبدی از زمره سیاستورزان دقیقی است که با اشراف بر مولفههای برسازنده امر سیاسی، مصلحانه قلم میزند. شاید برخی از نظرات و پیشنهادات ایشان در عرصه سیاسی، حتی در بین اصلاحطلبان، شاذ باشد، اما نشان دادهاند، سخنی بدون مبنا نمیگویند. ایشان اخیرا طی یادداشتی ضمن برملا کردن دوگانگی حاکم بر سیاستورزی اصولگرایان، وضعیت انسدادی حاکم بر کشور، تصلب در سیاست خارجی و تبیین سناریوهای ممکن در ایران و آمریکا، معتقدند که؛ «تداوم وضعیت و شکاف موجود جز تضعیف بیشتر و ازدستدادن فرصتهای سیاسی برای کاهش مشکلات نتیجه دیگری نخواهد داشت.» عبدی با اشاره به عدم اراده یا ریسکی که اصولگرایان از استیضاح روحانی متوجه خود میدانند، نیاز کشور به عبور از وضعیت کنونی و عدم اجازه به روحانی برای گفتگو با آمریکا برای عبور از این شرایط، کنارهگیری داوطلبانه روحانی از ریاستجمهوری را پیشنهاد میکنند؛ «کنار رفتن نه به معنای اعتراض، بلکه به معنای گشودن راه برای حل ماجرا.» ایشان معتقدند که هر اتفاق و سناریویی که در انتخابات آمریکا رخ دهد، نیازمند مدیریتی سیاسی در ایران است که برای آن برنامه داشته باشد.
بدون شک و تردید این مدیریت به روحانی و تیم او سپرده نخواهد شد و با حضور آنان، نیز چنین مدیریتی را دیگران نیز نمیتوانند عهدهدار شوند. بنابراین «بهتر است که مدنی رفتار شود و برای ده ماه باقیمانده شخص دیگری عهدهدار حل این مشکل شود. حداقل بهخاطر مردم و کشور کاری باید کرد. اگر برای حل مشکلات و گرانی آدرس کاخ سفید داده میشود، در این صورت کسی که قادر به گفتگو با آن نیست باید کنار برود و راه را باز کند تا دیگران اقدام کنند. حداقل بهخاطر کشور و مردم چنین کنید.» تحلیل عبدی در توصیف شرایط، تبیین مختصات بحران و پیامدهای مخاطرهآمیز آن برای ملت و کشور، ترسیم سناریوهای ممکن و نیز تاکید بر بیحاصل بودن استمرار سیاستهای کنونی، مبتنی بر واقعیات و امکانات سیاست به وقت اکنون است.
پرسش، اما آنجاست که استعفای روحانی کدام یک از مولفهها، مقدمات و مقومات تشکیلدهنده شرایط کنونی را دچار تغییر و تحول موثری خواهد کرد تا به عبور از «ناوضعیت» کنونی منجر شود؟ از محتوای نوشته ایشان برمیآید که گویا مشکل عدم مذاکره و حل مسائل، حضور روحانی در قدرت است، بدین معنا که گویا جناح اصولگرا نیز به لزوم حل مسائل سیاست خارجی، مخصوصا بین ایران و آمریکا وقوف پیدا کرده است، اما نمیخواهد اختیار و امتیاز حل مسائل سیاست خارجی، توسط روحانی و دولتشان تصاحب شود. به نظر میرسد این فرضیه بیش و پیش از آنکه حاکی از تغییر در رفتار، گفتار، مانیفست و خطمشی نظام در سیاست خارجی باشد، برآمده و برساخته تحلیلی جناب مهندس عبدی، در چارچوب نظریه انتخاب عقلانی است. به عبارتی، ایشان متاثر از نظریه انتخاب عقلانی به این نتیجه رسیدهاند که شرایط مضیق سیاسی، اقتصادی و... در کشور، از نظر عقل و حکمت به گفتگو در عرصه سیاست خارجی، حکم میکند و عدم گفتگو به مسائل و رقابتهای درونی مربوط میشود؛ زیرا این گفتوگوی احتمالی، روحانی (بهعنوان نماینده بخش عادیگرا و خارج از سیاست کلان اصولگرایی) را از وضعیت آچمز و منفعل کنونی رها ساخته و جایگاهی موثر در عرصه سیاسی آینده کشور به او اعطا خواهد کرد.
از این روی، خروج روحانی از ساختار سیاسی کشور، راه را برای گفتوگو و حل مسائل فراهم خواهد آورد. به نظر میرسد این تبیین و تحلیل، از منطقی سادهساز پیروی میکند. به عبارتی تقلیل منطق سیاست تخاصمی فیمابین ایران و آمریکا و عدم حل مسائل به واسطه حضور روحانی در قدرت، سادهسازی مسالهای پیچیده است. اصولگرایان و طیف موثرشان نشان دادهاند که سیاست را در منطقی غیر از منطق دولت- ملت و منافع و مصالح ملی میبینند.
از نظر و منظری دیگر نیز میتوان به این موضوع نگریست. شواهد مختلفی حاکی از آن است که آمریکاستیزی، بخشی از سیاست هویتساز جریان اصولگراست. با خروج روحانی بهعنوان نماینده جریان خردگرای متعادل طرفدار تعامل از ساختار قدرت، و میدانداری بیش از پیش جریان رایکال و تقابلجو، فضای تخاصمی تشدید خواهد شد. زشتهای خفته فراوانی بیدار خواهند شد و حداقل بازدارندگی حقوقی در مقابل ترامپ اقتدارگرا، در ماجراجوییهای رادیکال محو خواهد شد. معطوف به آنچه در بالا آمد میتوان گفت، واقعیات سیاسی در تغییر خطمشی اهل ایدئولوژی، تاثیری موثر- حداقل در کوتاهمدت- نخواهد داشت. رویکردی که منافع و مصالح ملی را در رتبهای پایینتر از منافع و مصالح اشخاص و جزماندیشیهای ایدئولوژیک قرار میدهد، نسبت به آسیبپذیری امنیت، اقتصاد و ... مردم و کشور حساسیت نخواهد داشت. با این اوصاف باوجود همه نقدهایی که به روحانی وارد است، حضور ایشان در راس قوه مجریه و البته تلاش برای تاثیرگذاری بیشتر در عرصههای سیاست خارجی و داخلی، بیش از خروجشان، به نفع کشور و ملت است. وضعیت کشور و برنامههای شوم دشمنان به حدی است که حضور شخصیتی کاردیده، تعاملگرا، آگاه بر مخاطرات رادیکالیسم و جنگ، تجربه مدیریت در دوران دفاع و... (با تاکید بر گلایههای بهحق جامعه جنبشی حامی از ایشان) برای کشور و ملت غنیمت است. به نظر میرسد روحانی بهجای استعفا، نیازمند یک هجرت است؛ هجرتی که هم او را از شرایط کنونی رها سازد و هم ملت، کشور و نظام را از وضعیت آسیبپذیر کنونی عبور دهد. هجرت در اینجا، جابهجایی مکانی نیست، شیفتی پارادیمی است. روحانی هنوز برای تبدیل شدن به محور وحدت و انسجام ملی فرصت دارد، اجماعی که مقدمه هر نوع سیاست برتر در عرصه سیاست خارجی است. هجرت روحانی و دولتش از انفعال کنونی به لنگرگاه وحدت و انسجام ملی و اقناع حاکمیت برای عبور از این «ناوضعیت»، راهبرد برتر در شرایط کنونی است.
محمدرضا یوسفی آرامش در بخشی از سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان ما و سرنوشت انتخابات آمریکا به سیاستهای بایدن و ترامپ در قبال ایران پرداخت و نوشت: نکته مهم این است که در صورت رایآوری هر یک از این دو چهره، قرار بر برداشته شدن فوری تحریمها نیست و این نگاه، تحلیلی بیش از حد سادهلوحانه است؛ فراموش نکنیم که پس از این انتخابات، انتخابات ریاست جمهوری ایران را در پیش داریم و انتظار نمیرود در زمانی این چنین کوتاه احتمال مذاکره مجدد شکل بگیرد. بسیاری از بازارهای مالی و به خصوص بورس ایران، در انتظار انتخابات ریاست جمهوری ۱۳ آبان آمریکا هستند. در صورت رایآوری مجدد ترامپ، که از نگاه نگارنده احتمال آن بالاست؛ شاهد اثر منفی در بازارهای مالی خواهیم بود که انتظار میرود، اثری کوتاهمدت باشد و در مقایسه با آخرین بیانات ترامپ، در صورت چراغ سبز مقامات کشورمان به نتایجی مشترک ختم شود؛ درصورت پیروزی بایدن نیز انتظار اثرات مثبت تا تعویض دولت در ایران، کوتاهمدت هستند.
بیشک کشوری که در چند دهه گذشته از تحریم، به عنوان اهرمی در سیاست خارجی خود استفاده کرده، حتی با تغییر دولت، به راحتی از آن دست نخواهد کشید و همه چیز به تصمیم مذاکره مقامات کشورمان و طرف آمریکایی وابسته است. حتی اگر این نگاه نیز نباشد، نباید فراموش کنیم که تا فرصت بعدی برای تغییر کنگره ایالات متحده، حداقل دو سال را پیش روی داریم و شروطی که مقامات ما با عنوان دریافت خسارت ۱۵۰ میلیارد دلاری از آن سخن گفتهاند، بدون چراغ سبز کنگره این کشور امکانپذیر نخواهد بود و از تصمیم یک نهاد اجرایی خارج است. نباید فراموش کرد که بخش مهمی از رنجی که امروز میکشیم، به آمریکا ارتباطی نداشته و حاصل سیاستگذاریهای غلط و ناتوانی مدیریتی در کشورمان است؛ هرچند که ما همیشه مردمی اثرپذیر از محیط بیرونی بودهایم، تا درون! به همین دلیل مسئولین، بیش از آن که چشم انتظار نتیجه انتخابات یک کشور دیگر باشند، باید به سیاستگذاریهای نامطلوب خود بیاندیشند که متاسفانه هیچ یک با نگاه بلندمدت ترسیم نشدهاند و شرایط اقتصادی را از هر زمان دیگری سختتر کردهاند. متاسفانه بخش مهم چالشی که در آن گرفتاریم، پیش از آنکه اثر تحریمها باشد، بیاعتمادی مردم نسبت به آینده کشور است.
در یک نتیجهگیری کلی، آینده ایران بیش از آنکه به آمریکا وابسته باشد، به تصمیمات و پیشنهادهایی بستگی دارد که مقامات جمهوری اسلامی در میز مذاکره خواهان استفاده از آن هستند. با تمام این تصویرسازی، نگرانیهای مردم قابل درک است و امید میرود تا در کنار هم آرامش و ثبات بیشتری را از نظر سیاسی و اقتصادی در کشور تجربه کنیم.