به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه ۲۴ آذرماه در حالی چاپ و منتشر شد که درخواست نمایندگان مجلس برای حضور در مذاکرات برجام، تمدید مهلت بررسی «افایتیاف» در مجمع و بودجه ۱۴۰۰، تکرار یک سیکل معیوب و آینده ما! و دیگر نقد و تحلیلها از لایحه بودجه ۱۴۰۰ در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
غلامرضا مصدق استاد دانشگاه طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه آرمان ملی نوشت: کیــفیــت و پیــچیــدگی دو عملیات تروریستی اخیر (ترور شهید فخریزاده و خرابکاری در تاسیسات نطنز) تردیدی باقی نمیگذارد که اســرائیل و دیگر دشمنان ایران در برخی دستگاهها عوامل نفوذی جا دادهاند. اطلاعات لازم برای موفقیت عملیاتهایی از این سنخ صرفا از طریق ماهوارههای جاسوسی یا شنود ارتباطات تلفنی و رادیویی امکانپذیر نیست، هنــوز هــم هیــچ تکنــولوژی شناختهشدهای نتوانسته بهکارگیری عوامل و منابع انسانی در عملیات جاسوسی و خرابکاری را منتفی کند و تا اطلاع ثانوی وجود و حضور عامل انسانی در کشور هدف در کنار تکنولوژیهای پیشرفته جاسوسی ضرورتی انکارناپذیر است. مطمئنا این عوامل نفوذی، از اتباع خارجی نیستند بلکه وطنفروشانی با انگیزههای مادی یا براندازانی کور هستند. پرسش این است که این نفوذیها چطور خود را به چنین موقعیتهای حساسی میرسانند و به راحتی به سریترین اطلاعات هدف دسترسی پیدا میکنند؟
دو معیار اصلی و غیرقابل اغماض برای گزینش افراد در نظام وجود دارد و هر چقدر که جایگاه موردنظر حساستر باشد به همان نسبت سختگیری در اعمال این دو معیار بیشتر میشود. اول عمل به مناسک دینی و تطبیق داشتن با ظواهر دینی، دوم ابراز وفاداری به نظام؛ هر فرد دغلکار و متظاهری با دارا بودن کمی استعداد در ریاکاری میتواند بهراحتی خود را واجد تام و تمام هر دو معیار نشان دهد، زیرا تظاهر کردن مستلزم دارا بودن توانایی و سرمایه خاصی نیست. ممکن است عدهای مدعی شوند به این سادگی هم نیست، علاوه بر دو معیار مذکور، سوابق داوطلبان بهویژه برای مشاغل حساس بهدقت بررسی میشود. در جواب باید گفت، سازمان جاسوسی قدرتمندی، چون موساد که قصد نفوذ دادن نیروهایش را دارد یا به دنبال جذب افراد شاغل در این سازمانهاست، بیگدار به آب نمیزند، حتما برای نفوذ دادن نفوذیهای خود هم افراد بدون سوءسابقه را انتخاب میکند و هم حسابی حوصله به خرج میدهد، شاید لازم باشد برای نفوذ دادن یک جاسوس سالها صبر پیشه کند. فاجعهبارتر از تفکری که دو معیار مذکور را برای پذیرش افراد مبنا قرار داده، ...
تفکری است که سیستم ضد جاسوسی آن در جستوجوی جاسوسان در میان کراواتیها، بدحجابها و منتقدان است! درحالیکه ورود چنین افرادی حتی بهعنوان اربابرجوع به بعضی ادارات و سازمانهای دولتی معمولی بعضا با مشکل مواجه میشود، چطور ممکن است این سنخ افراد که مغایر بودن شرایط و ظواهرشان با معیارهای رسمی پذیرش نظام کاملا تابلو است، به سازمانها و نهادهای حساس نفوذ کنند؟ منتقدی آزاده که از سر دلسوزی به قصد اصلاح امور منتقد عملکرد مقامات و نهادهاست و با علم به هزینهزا بودن انتقاد کردن، قبول محرومیت از بعضی حقوق اجتماعی خود مثل استخدام در سازمانهای دولتی و عدم دریافت پاداش بابت منتقد بودن، همچنان اصرار به انجام تکلیف شرعی، اخلاقی و ملی خود در قبال کشور را دارد، منطقا باید بیشتر مورد استقبال قرار گیرد تا چاپلوسی که با تایید بیچونوچرای عملکرد صاحبان قدرت با ریاکاری فقط در پی حفظ منافع خود است، اما فعلا بر اساس رویه جاری چاپلوسان قدر مییابند و منتقدان طرد میشوند. تا زمانی که منحصرا معیار خودی و معتمد بودن، صرفا داشتن ظاهری متشرع، عامل بودن به مناسک دینی و وفاداری به نظام است و حوزه استحفاظی برای بستن راه نفوذ نفوذیها طرد منتقدان و تمرکز بر کراواتیهاست، هر جاسوسی با تظاهر غلیظ به معیارها مورد قبول و دوری کردن از معیارهای غیرقابلقبول قادر است بهراحتی در حساسترین نهادها و سازمانهای ما جا خوش کند.
محمد ایمانی در بخشی از یادداشت خود با عنوان نارنجک را چه کسی زیر بغل اردوغان گذاشت؟ در کیهان نوشت: اردوغان بهتر از هر کس میداند که اگر حمایتها و مشورتهای دقیق و بهنگام ایران نبود، او احتمالا با کودتای هدایت شده از خارج سرنگون میشد. آن شب خطیر و خطرناک، ایران بود که پای ثبات و امنیت ترکیه ایستاد و اردوغان از خطر جست. این حقیقت چنان روشن است که «نورالدین شیرین» (مدیر شبکه تلویزیونی قدس ترکیه)، در برنامه زنده «بولوشما نوکتاسی» در شبکه ۵ تلویزیون این کشور گفت: «اگر ۸۰ و چند میلیون شهروند ترکیه را جستوجو کنید از ژنرال هایش گرفته تا سیاستمداران کراواتی اش، کاری موثر شبیه این سردار کرمانی- ایرانی، برای دفاع از ترکیه در برابر طرح کودتای امپریالیستی- صهیونیستی نمیتوانید پیدا کنید. رجب طیب اردوغان خود بهخوبی میداند نقش سلیمانی در به شکست کشاندن کودتاچیان چه بوده است. او فرمانده لایق امت اسلام و جبهه مقاومت ضدصهیونیستی بود و به همین خاطر سالها بود در لیست ترور اسرائیل قرار داشت. به یاد بیاورید که آن مقام صهیونیست گفت سه اولویت من این است؛ ایران، ایران و ایران».
- سیاست تفرقهافکنی میان ملتها، سیاستی انگلیسی است که توسط صهیونیستها و آمریکاییها هم دنبال میشود. آنها در سده اخیر، به ترویج پانترکیسم و پانایرانیسم در ایران و ترکیه همت گماشتند. در زمانی که هنوز فاشیسم معنا نداشت، اروپاییها به اسم قدرتمند و متجدد کردن کشورهای منطقه، آنها را واداشتند رویکرد شوونیستی و فاصلهگذارانه با یکدیگر اتخاذ کنند. این سیاست ویرانگر، هماینک در منطقه میان شیعه و سنی و فارس و عرب و ترک و کرد ترویج میشود؛ چرا که اتحاد و همکاری و همافزایی میان ملتها، برای امپراتوری غرب خطرناک است. این خباثت را مقایسه کنید با مجاهدت حاج قاسم سلیمانیها و ابومهدی مهندسها و عماد مغنیهها و همرزمانشان که در جانفشانی و خدمتگزاری، قومیت و ملیت و زبان و مذهب نمیشناختند. وارستگانی اینچنین، کمر آمریکا، اسرائیل و انگلیس را در منطقه شکستند و مکتب سازی کردند. جان سردار سلیمانی، همان قدر برای ابومهدی مهندس و آن رزمنده حشدالشعبی و دفاع الوطنی و آن رزمنده افغانستانی و یمنی و لبنانی و فلسطینی میرفت، که برای مردم خودش. برای هر مظلومی که فریادرس میطلبید -شیعه بود یا سنی و یا ایزدیمذهب، عرب بود یا کُرد- جانفشانی میکرد و سرانجام در همین مسیر فدا شد.
- ما دشمنان خود (آمریکا و اسرائیل و انگلیس) را گم نمیکنیم، اما اگر کسی برای آنها پادویی و خوشخدمتی کند، در عقوبت کم نمیگذاریم. ملتهای بیدار منطقه با افتخار، پوزه دشمنان خود را به خاک مالیدند. همین روزها، سومین سالگرد پیروزی بزرگ در جنگی است که آمریکاییها و صهیونیستها، آن را جنگ جهانی سوم نامیده بودند. آیا انبوهی از عبرتها برای بیداری اردوغان کفایت نمیکند؟
علی مطهری در بخشی از یادداشتی که در شماره امروز اعتماد منتشر شده با عنوان ما و امریکا نوشت: سیاست فضای باز سیاسی که رژیم شاه در سال ۱۳۵۶ اعلام کرد و موجب هموار شدن راه نهضت اسلامی گردید ناشی از فشاری بود که جیمی کارتر با عنوان حقوق بشر به حکومت پهلوی وارد کرده بود. در آستانه پیروزی انقلاب هم امریکا وقتی از ضد کمونیستی و ضد شوروی بودن این انقلاب مطمئن شد مانع از کودتای برخی فرماندهان ارتش شاه شد اگرچه با کودتا هم کاری از پیش نمیبردند زیرا بدنه ارتش به ملت پیوسته بود، ولی میتوانست موجب کشتار وسیع رهبران نهضت و مردم شود.
بعد از پیروزی انقلاب هم قرار بر قطع رابطه با امریکا نبود تا زمانی که قضیه گروگانگیری رخ داد و امریکا رابطه را قطع کرد، در حالی که ما میتوانستیم همانطور که با انگلیس و فرانسه و آلمان و روسیه رابطه داریم با امریکا هم با حفظ آرمانهای خود از جمله آزادی فلسطین رابطه داشته باشیم و مشکلات اجتنابپذیر و غیرضروری برای انقلاب درست نکنیم. مشکل اصلی ما با امریکا مساله فلسطین است که این مشکل را با سایر کشورهای غربی هم داریم در حالی که رابطهمان با آنها برقرار است.
باری، در طول این چهل سال به تدریج هدف انقلاب اسلامی که همانا ایجاد یک کشور نمونه اسلامی توسعه یافته و برقراری اتحاد میان کشورهای مسلمان برای محقق کردن رسالتهای فرامرزی انقلاب اسلامی بود تبدیل به هدف نابودی امریکا و دشمنی با کشورهای اسلامی متمایل به امریکا و پیش بردن آرمان فلسطین به تنهایی شد که منجر به هراس سایر کشورهای اسلامی و افتادن برخی از آنها در دامان اسراییل گردید و از طرف دیگر باعث بازماندن کشور از پیشرفت و توسعه شد بهطوری که کشورهایی مثل ترکیه و امارات که قبلا فرسنگها از ایران عقبتر بودند اکنون فرسنگها جلوتر هستند و مردم ایران حق دارند از خود بپرسند چرا ما در طول این چهل سال به پیشرفت قابل توجه و رفاه نرسیدیم گرچه در برخی فناوریها رتبههای خوبی در جهان کسب کردهایم.
مبارزه با امریکا برای ما طریقیت داشت نه موضوعیت، وسیله بود نه هدف، ولی اکنون موضوعیت پیدا کرده و تبدیل به هدف شده است. گویی ابتدا باید نظام امریکا از بین برود تا بعد ما به پیشرفت و توسعه بپردازیم. عدهای هم چنین جلوه دادهاند که رابطه یا مذاکره با امریکا حتی در دوره فردی غیر از ترامپ، ملازم با تسلیم و لااقل به معنی اعتماد به اوست. این حرفها بلادلیل است. آیا مذاکره پیغمبر اکرم با ابوسفیان قبل از فتح مکه به معنی اعتماد به ابوسفیان یا تسلیم در برابر او بود؟ ضمن اینکه اساسا در دنیای سیاست، اعتماد چندان مفهوم ندارد.
همچنین برخی معتقدند با مذاکره یا رابطه با امریکا، انقلاب تمام میشود و اساسا ما همیشه نیازمند یک دشمن بزرگ هستیم تا شور انقلاب نخوابد، غافل از اینکه شور انقلاب هم یک وسیله است نه هدف و باید متکی به یک شعور باشد. زمانی که تغییر در سیاستها و رفتار امریکا احساس میکنیم باید از این فرصت برای احقاق حقوق مردممان استفاده کنیم. متأسفانه از فرصت دوره اوباما، با همه شیطنتهایی که داشت، با شعارهای احساسی به درستی استفاده نکردیم. وقتی اسراییل و عربستان بهشدت از قطع رابطه ما با امریکا بهره میبرند و بهشدت نگران بهبود این رابطه البته با حفظ اصول و آرمانهای ما مثل آرمان فلسطین هستند و میخواهند تأثیرگذاری بر کنگره و احزاب امریکا منحصر به خودشان باشد چرا ما متناسب با تغییر رفتار امریکا رفتار نکنیم؟ اگر هدفهای انقلاب اسلامی با این رابطه بهتر تأمین شود آیا باز هم باید در راه تحقق آن کارشکنی کنیم؟ چرا لابی ایران نباید در کنگره امریکا موثر باشد و حقایق را به گوش آنها برساند به جای آنکه دروغهایی را از منافقین و لابی صهیونیسم و لابی عربستان و امارات دریافت کنند.
به هرحال نباید هدف اصلی انقلاب اسلامی را که ساختن یک کشور نمونه اسلامی بود گم کنیم و وسیله یعنی مبارزه با امریکا را در جای هدف قرار دهیم. قبل از انقلاب هم این مشکل به شکل دیگری وجود داشت. عدهای از مبارزان مسلمان چپگرا بودند که میگفتند اسلام یعنی مبارزه، و سایر شؤون اسلام را مسکوت گذاشته بودند.