به گزارش «تابناک»؛ روزنامه های امروز دوشنبه ۲۲ شهریور در حالی چاپ و منتشر شد که سفر الکاظمی به ایران و تاکید رئیسی بر تحکیم روابط ایران و عراق، سفر گروسی به ایران و اولین چراغ سبز دولت سیزدهم در مساله هسته ای و توافق مشروط، کاهش قیمت سیمان به میزان قبل از قطعی های برق، لغو روادید بین ایران و عراق در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم:
روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز خود با تیتر رفوزههای تحولات افغانستان نوشت: حوادث تاریخی، علاوه بر آثاری که در ملتها و سرزمینها برجای میگذارند، امتحان هم هستند. در این امتحانها هرکس یا هر حکومت و ملتی آنچه در درون دارد را نشان میدهد و دیگران را از میزان صداقت خود در ادعاهایش آگاه میکند. ادعای عدالتخواه بودن، حمایت از مظلوم، مقابله با ظالم و ایستادگی در برابر انحرافات بزرگ سیاسی و تاریخی و حاکمیتی، از اموری هستند که با عیار این امتحانها سنجیده میشوند.
تحولات اخیر افغانستان، ابزار خوبی برای سنجش بود تا مدعیان، میزان صداقت خود را نشان دهند. از این سنجش، افراد معدودی سربلند بیرون آمدند و متاسفانه رفوزهها فراوان هستند چه در داخل افغانستان و چه در خارج از آن کشور. معیار و میزان سنجش، مردم و منافع ملی افغانستان است نه این یا آن شخص و فلان گروه و قوم و جمعیت.
اولین رفوزهشدههای داخل افغانستان، رهبران جهادی سابق آن هستند که در دوران اشغال کشورشان توسط تروریستهای مشترک آمریکائی و طالبان، به مقام و منصب دل خوش کردند، در کاخهایشان استراحت کردند، از توطئههای مشترک آمریکا و اشرف غنی و تروریستهای طالبان غافل شدند و تا توانستند خود و اطرافیانشان را پروار کردند.
بعد از بیست سال اشغال افغانستان توسط تروریستهای آمریکائی و طالبان، وقتی آمریکا طبق تبانی پشت پرده، طالبان را بر جای خود نشاند و رفت، رهبران جهادی سابق هم کشور و مردمشان را تنها گذاشتند و به کشورهای همسایه گریختند. آنها میتوانستند در مدت بیست سال توطئه مشترک گروه تروریستی طالبان و آمریکا آنچنان زیرساختهای جهادی و مقاومتی را پایهریزی کنند که چنین توطئهای هرگز کارگر نیفتد ولی افسوس که چرب و شیرین قدرت و ثروت، مانع شد و رهبران جهادی دیروز را به فراریان امروز که جائی در میان مردم ندارند تبدیل کرد.
اشرف غنی، حامد کرزی، عبدالله عبدالله، علمای سنی و شیعه وسران بعضی اقوام داخل افغانستان، رفوزههای دیگر تحولات اخیر این کشور هستند که با سکوت خود راه را برای تسلط خشنترین، متحجرترین و مستبدترین گروه عصر حاضر هموار کردند تا بر این کشور مسلط شود و به نام اسلام، زشتترین چهره حاکمیتی را به نمایش بگذارد.
در خارج از افغانستان، دولت پاکستان اولین رفوزه این امتحان است که ضلع چهارم تبانی آمریکا و طالبان و اشرف غنی شد و برای استقرار حاکمیت گروه تروریستی طالبان در این کشور تلاش مستمر کرد. اوج رسوائی پاکستان در ماجرای پنجشیر به نمایش درآمد که خلبانهایش با هواپیماهای آمریکائی برجای مانده در افغانستان، مردم این منطقه را بمباران کردند، پهپادهایش شیرهای پنجشیر را نشانه رفتند و بالگردهایش تروریستها را برای کشتار مردم بیگناه و مظلوم جابجا کردند.
کشورهای عربی حوزه خلیج فارس که به مثابه دلالهای مظلمه برای آمریکا پادوئی کردند رفوزههای عرب منطقه هستند. آنها هرچه در توان داشتند برای استقرار تروریستهای طالبان در افغانستان، انجام دادند. سران این کشورها شیوخ همیشه رفوزه تاریخند و هویتی غیر از پادوئی برای آمریکا ندارند.
صد افسوس که ایران انقلابی و اسلامی ما هم در تحولات افغانستان رفوزه شد. ما از آن زمان که به سران طالبان در تهران پناه دادیم و با آنها مذاکره کردیم، رفوزه شدیم. جمهوری اسلامی ایران، روزی میزبان سران مجاهدین افغان بود که در برابر ارتش سرخ شوروی و حکومتهای دستنشانده آن یعنی ببرک کارمل و نجیباللهخان ایستاده بودند ولی بعدها آنچنان دچار دگرگونی شد که میزبان سران گروه تروریستی تکفیری طالبان شد! عجیبتر اینکه درست در زمانی که ترامپ با طالبان در قطر نرد عشق میباخت و توافقنامه تحویل دادن بیدردسر افغانستان به طالبان را امضا میکرد، در تهران مسئولان جمهوری اسلامی به نمایندگان طالبان لبخند میزدند و به آنها اطمینان میدادند که توسط رسانهها و تئوریپردازان وابسته به حاکمیت، غسل تعمیدشان خواهند داد و تطهیرشان خواهند کرد. از اینها عجیبتر اینکه وقتی تروریستهای طالبان زیر تمام قولهایشان زدند و مردم پنجشیر را قتلعام کردند و زنها را از حقوق قانونیشان محروم کردند و مخالفین خود را سر بریدند و به جای دولت همهشمول، دولت انحصاری طالبانی تعیین کردند، تهران هنوز هم به این نتیجه نرسیده است که طالبان یک خطر بالقوه برای ایران است! رسانههای وابسته، جنگ حیدری نعمتی به راه انداختهاند تا روی این خطای استراتژیک سرپوش بگذارند ولی این رفوزه شدن تاریخی مگر پوشاندهشدنی است؟!
یوسف مولایی، استاد دانشگاه طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی با عنوان سفر گروسی و خوشبینی به احیای برجام نوشت: روسای سازمانهای بینالمللی، دیپلماتهایی خیلی قوی هستند که مسئولیت و رسالتشان پیداکردن راهحل در شرایطی که وضعیت بحرانی است وهمیشه تلاش میکنند که فضا را برای همکاری با اعضا مناسب و مساعد نگه دارند. در همین راستا رئیس سازمان انرژی بینالمللی اتمی به ایران سفر کرده و از آنجا که قبل از مسافرت در چارچوب پروتکلهایی که بین آژانس و کشورهای عضو وجود دارد، صحبتها و توافقات مقدماتی انجام میگیرد که نشان میدهد زمینه مساعدی برای حرکت وجود دارد. بنابراین وقتی یک رئیس یا دبیر یک سازمان بینالمللی به کشوری سفر میکند، مقدمتا گفتوگوهایی صورت گرفته و توافقاتی انجام شده و در پی سفر به کشوری مثل ایران بر آن است تا صحبتهای مقدماتی نهایی و عملیاتی شود و در این راستا سفر آقای گروسی موفقیتآمیز بود و دستاورد مثبتی دارد. امری که نشان میدهد دو طرف اراده سیاسی برای تداوم همکاری دارند و بعد از آنکه اراده سیاسی بوجود آمد، دیگر بحثها فنی است. اینکه دوربینها دوباره کجا نصب شود، چگونه نظارتها تقویت شود و پادمان چگونه به اجرا درآید، بحثهای فنی بین کارشناسان آژانس و کارشناسان ایران است که با هم
انجام میدهند. سفر مثبتی که نتیجه آن قطعا روی فرآیند مذاکرات احتمالی ایران با ۱+۴ و آمریکا بهطورغیرمستقیم اثرگذار است و امیدواریم دستاوردهای مثبتی حاصل شود. از طرفی مجلس قانونی برای اینکه به آمریکا فشار بیاورد، گذراند تا انعطاف نشان دهد و تحریمها را لغو کند. مصوبهای که بار آن بیشتر روی دوش دولت قبلی بود تا انعطاف کمتری نشان دهد. اکنون دولت تغییر کرده و دولت فعلی بیشتر با مجلس همسو و هماهنگ است، بنابراین وقتی که دولت تصمیم بگیرد حرکتی را انجام دهد، به نظر میرسد که مجلس مخالفت نخواهد کرد، چون قصد مجلس هم این نیست که مذاکرات انجام نگیرد یا برجام احیا نشود؛ بلکه با آن شرایطی که منافع ایران تامین شود و همزمان با بازگشت ایران به شرایط برجامی، همه تحریمها لغو شود، همسوست و در جهت رسیدن به این هدف است که قابل تحقق خواهد بود.
درحقیقت اگر دولت بخواهد حرکتی انجام دهد، مجلس مشکلی ایجاد نخواهد کرد و قبلا هماهنگیهای لازم را انجام میدهد. اما اعلان طرف مقابل مبنی بر اینکه اگر زمان بگذرد، توافق فایده و اثرگذاری اصلی خود را از دست میدهد، از یکطرف تاکتیکهای دیپلماتیک است تا به طرف مقابل فشار بیاورند تا بیشتر انعطاف نشان دهد و به تصمیماتش سرعت بخشد و از طرف دیگرامری است که به نظر منعکسکننده واقعیت است، چون این بحث فنی و پیچیده است و نمیشود تا الیالابد همین وضعیت به صورت معلق باقی بماند و ایران فعالیتهای خود را افزایش دهد و از آن طرف هم آمریکاییها پافشاری کنند و تحریمها را برندارند. در اینصورت هدف امنیتی که ۱+۵ به نمایندگی جامعه جهانی دنبال میکرد، محقق نمیشود. به همین دلیل آنها هم فشار میآورند که ایران یک مدت به فعالیتهای خود سرعت بخشد و عنصر زمان و اهمیت آن را در انجام مذاکرات در نظر داشته باشد. در مجموع اگر حرکت دیپلماسی تداوم داشته باشد و این رفت و آمدهای مقامات بینالمللی و ارتباطات تلفنی یا رفت و آمدهای دیپلماتیک کشورهای عضو شورای امنیت به ایران تداوم داشته باشد، زمینه خوشبینی را میتواند فراهم کند که دو طرف با علائمی که در عمل نشان میدهند، اراده سیاسی برای احیای برجام را دارند، ولی به لحاظ فنی شرایط خیلی تغییر کرده است. ایران یکسری اقدامات انجام داده که خارج از چارچوب ظرفیتهای برجامی بوده و آمریکا هم با خروج خود از برجام به ایران خساراتی وارد کرده و مسائل جدیدتری ایجاد کرده که در مذاکرات رسیدن به نتیجه و توافق جدید را مشکل میکند. در حقیقت ضمن اینکه زمینه خوشبینی وجود دارد، ولی باید پیچیدگی و سختی کار را هم در نظر داشت.
كوروش احمدي طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان درسهايي از جدايي بحرين از ايران نوشت: جدايي بحرين از
ایران در نقطهعطف تاریخی بسیار مهمی رخ داد. در ژانویه ۱۹۶۸ دولت انگلیس اعلام کرده بود که به خاطر مشکلات مالی پایگاههای نظامی خود در شرق سوئز، به شمول خلیج فارس را تا ۱۹۷۱ برخواهد چید. این تصمیم چند معنی داشت: ۱- پایان حضور نظامی ۱۵۰ ساله انگلیس در منطقه به عنوان قدرت فائق، ۲- سررسید شدن معاهده ۱۸۹۲ در مورد تحتالحمایگی شیوخ خلیجفارس و ۳- ایجاد خلأ قدرت در منطقه حیاتی خلیجفارس در اوج جنگ سرد. دولت وقت ایران در این مقطع مهم تاریخی، احیای تفوق ایران در خلیجفارس را در صدر اولویتهای خود قرار داد. این گزاره دارای اهمیت تاریخی بسیار مهمی است. در عصر مدرن یعنی از ابتدای قرن ۱۶ میلادی، ایران به عنوان بزرگترین قدرت منطقهای همواره در تضاد و تعارض با قدرتهای جهانی قرار گرفته بود که یکی بعد از دیگری بساط هژمونی خود را در منطقه میگستردند. تعارض مستمر ایران با پرتغال که از ۱۵۰۷ و در پی کنترل هرمز توسط پرتغال آغاز شده بود، در ۱۶۲۲ نتیجه داد و شاهعباسکبیر توانست با کمک لجستیک انگلیس سلطه پرتغال در خلیجفارس را بر اندازد. البته ایران تنها توانست طی چند ده سال به لحاظ نظامی تفوق خود را حفظ کند. در این دوره هلند عمدتا هژمون تجاری در منطقه بود. در قرن ۱۸ که قرن فروپاشی و هرجومرج در ایران بود و از آن به عنوان «عصر وحشت»، یا «دوره انقلابات» در ایران نیز سخن رفته و تا به تخت نشستن فتحعلیشاه به طول انجامید، ایران به نحوی موثر از قافله تمدن و مدرنیته عقب افتاد و مقدمات شکستهای نظامیاش در برابر قدرتهای مدرن در قرن ۱۹ فراهم شد. یکی از عواقب فرعی این دوره، از دست رفتن کنترل موثر ایران بر بحرین در ۱۷۷۳ به دست اعراب عتوبی (اعقاب همین آل خلیفه کنونی) بود. در سال ۱۹۶۸ با اعلام خروج انگلیس از خلیج فارس این سوال به جد مطرح شد که نظم امنیتی جدید چه صورتی میتواند داشته باشد. امریکا که درگیر جنگ ویتنام بود و اولویتهای امنیتی مهمتری داشت، امکان پرکردن خلأ امنیتی جدید را نداشت و اندکی بعد نیکسون با دکتر گوام (تشویق قدرتهای منطقهای به تامین امنیت مناطق خود) این امر را مسجل کرد. در چنین شرایطی ایران که به لحاظ تاریخی و مزیتهای طبیعی ژئوپلیتیک توانایی پر کردن خلأ را داشت، این مهم را در صدر اولویتهای خود قرار داد. یکی از پیششرطهای قطعی این مهم تنشزدایی با همسایگان عرب منطقه بود. در حالی که امکان تنشزدایی با پانعربیسم شرقگرا (عراق بعثی، مصر ناصری و ...) وجود نداشت و جلوگیری از ایجاد خوراک تبلیغاتی بیشتر برای آنها و درگیری فیزیکی ضرورتی اجتنابناپذیر بود، دولت وقت ایران بر تنشزدایی با اعراب خلیجفارس متمرکز شد.
اولین دستاورد بزرگ این تلاش امضای موافقتنامه تعیین حدود فلات قاره بین ایران و عربستان به اضافه حل اختلاف بر سر دو جزیره فارسی و عربی بود که در اکتبر ۱۹۶۸ (ده ماه بعد از اعلام خروج انگلیس) محقق شد و قانون مربوطه در آبان ۱۳۴۷ به تصویب مجلس رسید. اظهارات غافلگیرکننده شاه در ژانویه ۱۹۶۹ در فرودگاه دهلی مبنی بر اینکه «اگر مردم بحرین نخواهند به ایران ملحق شوند، ایران به زور متوسل نخواهد شد»، به معنای شروع انعطاف ایران در مورد حق حاکمیتش بر بحرین تلقی شد. در مراحل بعدی ایران از مطالبه رفراندم برای احراز نظر مردم بحرین نیز کوتاه آمد و سر و ته کار با یک نظرخواهی مختصر (survey) توسط سازمان ملل هم آمد. دولت ایران به موازات انعطاف نشان دادن در مورد بحرین، در مورد اعاده حاکمیت ایران بر سه جزیره که دارای موقعیت ژئوپلیتیک فوقالعادهای نیز هستند، به شدت سختگیری کرد و از جمله موافقت با قصد انگلیس به ایجاد فدراسیونی از شیوخ عرب را موکول به حل این مساله کرد. به ترتیبی که جزییات آن بر همه آشکار است، این مهم در دسامبر ۱۹۷۱ محقق شد. (البته تصور هر گونه بده، بستان در این مورد که از سوی برخی محافل عربی مطرح میشود، کاملا مردود است؛ چرا که انعطاف ایران در مورد بحرین از ژانویه ۶۹ یعنی زمانی که بحث سه جزیره اصلا مطرح نبود، آغاز شده بود.) احیای موقعیت ایران به عنوان کشور فائق در خلیجفارس که در پی این التهابات سهساله به دست آمد، طی دو دهه، یعنی تا اقدام برخی شیوخ عرب به دادن پایگاه نظامی به امریکا بعد از حمله صدام به کویت در ۱۹۹۱ به طول انجامید. درسهای این دوره سهساله و خروجی اصلی آن میتواند یکی از درسهای دیپلماتیک مهم تاریخ معاصر ایران باشد. اگر امروز برخی فکر میکنند که امریکا نهایتا چارهای جز خروج از خاورمیانه و خلیجفارس ندارد و وظیفه خود را به درستی تسریع این روند میدانند، باید جزییات وقایع دوره سهساله مورد اشاره را خوب بکاوند و از درسهای آنکه تنشزدایی جدی با منطقه در راس آن قرار دارد، بیاموزند.