به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز یکشنبه یازدهم مهرماه در حالی چاپ و منتشر شد که جنجال بیست ساله «کرسنت»، اژهای به حساب بانکها میرسد، اثر پروانهای بحران چینی و ادامه تحلیلها درباره روابط ایران و جمهوری آذربایجان در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان انفعال در برابر صهیونیستها چرا؟ نوشت: گردهمائی عادیسازی روابط کشورهای منطقه با رژیم صهیونیستی در اربیل عراق، خشم مردم این کشور را برانگیخته و اکنون یک هفته است که فعل و انفعالاتی در زمینه خنثیسازی این توطئه صهیونیستی در عراق جریان دارد. مسئولان عراقی اعلام کردند این گردهمائی یک اقدام خودسرانه و خلاف سیاستهای کشور بوده و برگزارکنندگان آن محکوم به اعدام خواهند شد. وسام الحردان، رئیس حزب «صحوه العراق» نیز که در این گردهمائی شرکت کرده بود، از ریاست این حزب برکنار شد.
دولت عراق حتی اگر خودش هم مخالفت چندانی با چنین گردهمائیهایی نداشته باشد، ناچار است به ملاحظه خشم عمومی مردم، در برابر این قبیل اقدامات موضعگیری نماید. به همین دلیل، نخستوزیر و وزرای کابینه عراق با مردم همراهی و گردهمائی اربیل را محکوم کردند.
مسئولان اقلیم کردستان عراق نیز با اینکه در جریان برگزاری این گردهمائی بودند، بعد از مواجه شدن با خشم عمومی مردم، اعلام کردند این یک اقدام خودسرانه بوده و با آن موافق نبودهاند.
تردیدی نیست که رژیم صهیونیستی و مهرههای آن در اقلیم کردستان عراق در نظر داشتند با برگزاری گردهمائی اربیل، افکار عمومی را در مورد آنچه با امارات و بحرین و بعضی کشورهای عربی دیگر انجام دادهاند، آزمایش کنند. این آزمایش با شکست مواجه شد و صهیونیستها و مهرههای آنها در کردستان عراق فهمیدند که نمیتوانند «طرح ابراهیم» را که دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا آن را به نفع رژیم صهیونیستی به اجرا درآورده، در عراق پیاده کنند.
برگزاری این گردهمائی ناموفق، با جمهوری اسلامی ایران نیز ارتباط پیدا میکند. زیرا یکی از اهداف صهیونیستها از این گردهمائی، نفوذ رسمی در کشوری بود که مرز مشترک طولانی با ایران دارد. اگر این گردهمائی به نتیجه میرسید، حلقه محاصره جمهوری اسلامی ایران توسط صهیونیستها کامل میشد. اکنون صهیونیستها در جمهوری آذربایجان در مرزهای شمال غرب ایران مستقر هستند، در امارات و بحرین در جنوب ایران حضور دارند. همین چند روز قبل، وزیر خارجه رژیم صهیونیستی به بحرین رفت و سفارت این رژیم را در منامه افتتاح کرد. قبلاً سفارت این رژیم در امارات نیز افتتاح شده بود. در افغانستان نیز صهیونیستها از طریق گروه تروریستی طالبان، داعش، القاعده و سایر گروههای تکفیری-تروریستی نفوذ فوقالعادهای دارند. اینکه هیچیک از این گروههای تروریستی تاکنون موضعی علیه رژیم صهیونیستی نگرفتند و حاضر نشدند حتی یک گلوله به طرف اسرائیل شلیک کنند، بهترین دلیل بر وابستگی آنها به صهیونیستهاست. این را هم میدانیم که بسیاری از مجروحین این گروههای تروریستی از سوریه به سرزمینهای اشغالی منتقل و در بیمارستانهای اسرائیلی مداوا میشدند و هنوز هم میشوند.
بنابراین، جمهوری اسلامی ایران باید از حالت انفعالی در برابر تحرکات صهیونیستها در منطقه خارج شود و با هوشمندی این تحرکات را رصد کند و برای خنثیسازی توطئههای صهیونیستی اقدام موثر نماید. این واقعیت قابل انکار نیست که رژیم صهیونیستی برای محاصره ایران بشدت فعال است و ما همچنان در حالت انفعالی قرار داریم. ایران، بزرگترین قدرت منطقه است و اگر اراده کند میتواند تمام توطئههای رژیم صهیونیستی در منطقه را خنثی نماید.
حنیف غفاری طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با عنوان پاسخ دهید آقای گروسی! نوشت: رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سکوت وقیحانه خود در قبال حملات و اقدامات خرابکارانه رژیم اشغالگر قدس در تأسیسات هستهای کشورمان ادامه میدهد! مقامات آژانس که در مواجهه با هرگونه «ادعای کاذب و غیر مستند» علیه فعالیتهای هستهای کشورمان دچار شعف میشوند، در برابر آسیبرسانی به تأسیسات هستهای یکی از کشورهای عضو خود سکوت میکنند تا تعلقخاطر پشت پرده خود به واشنگتن و تلآویو را بر همگان اثبات کنند! این روند، در دوران حضور البرادعی و آمانو در رأس معادلات آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز وجود داشته، اما طی دو سال اخیر و پس از مرگ مشکوک آمانو و جانشینی رافائل گروسی به نقطه اوج خود رسیده است!
مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس از بازگشت از سفر به تهران و توافقاتی که با کشورمان در خصوص بهروزرسانی تأسیسات نظارتی آژانس در «موارد مشخصشده» صورت گرفت، بار دیگر دبه کرد! او خواستار بهروزرسانی دوربینها و تجهیزات نظارتی آژانس در تأسیسات «تسا» شد. متعاقبا، آمریکا و تروئیکای اروپایی نیز بیانیه گروسی را به دستمایهای برای هجمه به کشورمان تبدیل کردند! گویا این بازی نخنما قرار نیست تمام شود، خصوصا زمانی که آقای رافائل گروسی حضور خود در مسند مدیریت آژانس را مدیون لابیهای غربی و عبری بداند!
بهتر است رافائل گروسی بهجای شانتاژ سیاسی در قبال پرونده هستهای کشورمان، به سه سؤال مهم در این خصوص پاسخ دهد: نخست اینکه دلیل سکوت آژانس در قبال عملیاتهای خرابکارانه رژیم اشغالگر قدس در تأسیسات تسا و متعاقبا نیروگاه نطنز چه بوده است؟ آیا این سکوت و همراهی پشت پرده، مصداق همراهی آژانس با مخالفان فعالیتهای صلحآمیز هستهای در کشورمان محسوب نمیشود؟!
دوم اینکه چرا گروسی باوجوداینکه میدانست دوربینهای نظارتی آژانس در تأسیسات تسا (تکنولوژی سانتریفیوژ ایران)، براثر خرابکاری صورت گرفته توسط عوامل رژیم صهیونیستی در این مجموعه ازکارافتاده است، در بیانیه ضد ایرانی خود اشارهای به این مسئله نکرد؟
سوم اینکه چرا مدیرکل آژانس در مقابل اقرار به واقعیتی به نام جاسوسی بازرسان و برخی کارشناسان مجموعه متبوع خود برای رژیم اشغالگر قدس و آمریکا سرباز میزند؟ آیا گروسی واقعا نمیداند که برخی نظارتهای فراپادمانی آژانس، به دستمایهای برای کسب و سپس خروج اطلاعات محرمانه از کشورمان تبدیل شده است؟ همان اطلاعاتی که خمیرمایه عملیاتی دشمن در ترور دانشمندان و خرابکاری در تأسیسات هستهای کشورمان محسوب میشود!
متأسفانه آژانس بینالمللی انرژی اتمی طی سالهای اخیر بهجای نهاد بینالمللی مستقلی که تأمینکننده حقوق حداقلی اعضای خود باشد، به کارگزار امنیتی واشنگتن و تلآویو در نظام بینالملل تبدیل شده است. بیانیه اخیر گروسی نشان داد که وی قصد دارد کماکان در همان پازل و محدودهای بازی کند که غرب و رژیم صهیونیستی برای وی ترسیم کردهاند. بدون شک در مقابل این بازی غیرحقوقی و پارادوکسیکال آژانس نمیتوان سکوت کرد. در این میان، بهتر است مقامات سازمان انرژی اتمی و حتی دستگاه دیپلماسی کشورمان، آثار استمرار این سوء رفتار
مستمر آژانس را به مدیرکل عهدشکن این مجموعه بهصورت آشکار تفهیم کنند. بدیهی است که پیششرط تعامل مؤثر با آژانس، استقلال این مجموعه و توجه آن به وظایف اولیهاش خواهد بود!
سید حامد مرندی طی یادداشتی با عنوان دو راهی برجام و سرنوشت اقتصاد ایران در روزنامه ابتکار نوشت: در روزهای گذشته، نمودار بسیار تامل برانگیزی مربوط به پروژه ایران ۲۰۴۰ از دانشگاه استنفورد که به مقایسه حداقل واقعی دستمزد روزانه سه کشور ایران، ترکیه و چین تا سال ۲۰۲۰ پرداخته است، منتشر شده که در ادامه این سرمقاله به بررسی آن خواهیم پرداخت. در این نمودار با توجه به وجود دادههای رسمی هر سه کشور، از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۲۰ نسبت به نرخ برابری حداقل واقعی دستمزد بر اساس برابری با قیمت دلار اقدام شده است. در نگاه دقیقتر در مییابیم روند اقتصادی نسبتا پایدار و پیوسته چین از سال ۱۹۹۵ آغاز شده و این کشور توانسته است ضمن توسعه اقتصاد خود، به صورت کنترل شده نسبت به بالا بردن دستمزد افراد جامعه خود برای رسیدن به رفاه بیشتر اقدام نماید و پس از آن با بررسی دادههای مالی ترکها میبینیم آنها نیز با فراز و نشیبهای نوسانی زیاد از سال ۱۹۷۰، اما با برآیندهای شش ساله عمدتا مثبت، روز به روز کشور خود را بهتر از گذشته ساختهاند، اما در ایران با وجود پیشینه مطلوبتر نسبت به هر دو کشور، شاهد آن هستیم که در سه مقطع دچار آشفتگی اقتصادی شدهایم. اولین مورد، پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به واسطه هشت سال جنگ با رژیم بعث عراق رخ داده است و دومین بار آن با وجود درآمد افسانهای آن روزگار در ریاست جمهوری دوم محمود احمدی نژاد با شروع تحریمهای هستهای همه جانبه، فشار زیادی به نرخ برابری دستمزد وارد شده است و آخرین مورد ممکن نیز در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی که با شکل گیری تحریمها جدید به واسطه خروج آمریکا از برجام و تبعیت سایر کشورها از آن، وخیمترین شرایط اقتصادی بر کشور را با خارج شدن امور از دست مدیران وقت و بی برنامگی پس از آن، حاکم کرده است و امروز با اضافه شدن اطلاعات سال ۲۰۲۱ و صدماتی که ویروس کووید-۱۹ بر اقتصاد کشورمان تحمیل کرده است، شاید فاجعه بارترین وضعیت اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم را شاهد هستیم.
واقعیت اینجاست که گذشتهها، گذشته است و باید نگاهمان با آینده باشد و امید را در خود حفظ نماییم، اما حس ترس در دل مردم و کارشناسان زمانی غالب گردیده است که مدیران حاضر بعد از سالها آزمون و خطا، برنامهای برای بهبود شرایط و ایجاد تعادل در اقتصاد جامعه که یکی از اصلیترین فاکتورها در شکوفایی و نشاط جوامع است، ندارند. برخی از وزرای کلیدی و مدیران انتخابی آنان به گونهای صحبت میکنند که انگار بحران را نمیبینند و شناخت درستی از وضعیت کشور ندارند، و این پرسش را در ذهن متبادر میکند که با این عدم شناخت از عارضه، چگونه تهدیدها را شناسایی میکنند و به درمان مشکل خواهند پرداخت.
در عرصه دیپلماسی خارجی شاهد سیاست تاخیر اندازی در مذاکرات و عدم انجام کار اجرایی مشخص، درست مانند همان بازی اروپاییها با خروج آمریکا از برجام هستیم، اما اینبار از سوی ایران که امیدوار هستیم انتخاب این استراتژی همراه با برنامه برای خلق موقعیت و رسیدن به دست بالاتر در مذاکرات باشد که اگر اینگونه نباشد و به سمت دیپلماسی بیانیه محور رفته باشیم، کشور هر چه بیشتر متضرر خواهد شد و در نهایت شاید مجبور به پرداخت هزینههای گزافتری شویم.
در عرصه داخلی نیز این روزها در کنار بلاتکلیفی بسیاری از سازمانها پس از تحویل گرفتن دولت، بیشتر شاهد مدیریت میدانی و شنیدن بایدها و نبایدها هستیم و همچنان با وجود چند ماه از مشخص شدن نتیجه انتخابات و استقرار کند و ناقص مدیرانی که عمدتا در گذشته نیز مسئولیت داشتهاند، برنامهای قابل پایشی مشاهده نمیگردد. انگار اصلا فهمی از لزوم داشتن برنامههای استراتژیک بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت با سناریوهای مختلف برای کنترل وضعیت، وجود ندارد و نخواهد داشت.
واقعیت اینجاست که با این سبک پوسیده از مدیریت و تصویب هر روزه قوانین محدود کننده و یا نابود کننده کسب و کارهای خرد، نه تنها بهبودی در کشور ایجاد نمیشود، بلکه روز به روز شاهد عقبگرد و عقب ماندگی بیشتر کشور و به طبع آن خروج هر چه بیشتر سرمایههای انسانی و اقتصادی از کشور خواهیم بود که این موارد نیز بر شدت مصائب خواهد افزود.
امیدوارم ریاست جمهوری محترم، جناب آقای رئیسی با توجه به مطالب پیش گفته، نسبت به مطالبه برنامه از نهادهای تحت مدیریت خود و پیمایش منظم آنها، شروعی برای پایان بخشیدن به چرخه مدیریتی ناکارآمد کشور باشند و با تحول آفرینی، جایگاه ایران اسلامی را با وجود منابع انسانی زیاد و منابع طبیعی فراوان به جایگاه اصلی خود برسانند.
در آخر ذکر این نکته لازم است که بنظر میرسد، تحریمهای هستهای و بی برنامگی مدیران، زیان بسیار زیادی را به کشور و به خصوص بخش خصوصی تحمیل کرده است و باید برای حل این موضوع تدبیری پایدار اندیشیده شود.