به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه ۱۸ فروردین ماه در حالی چاپ و منتشر شد که خنثیسازی اقدام تروریستی جیشالظلم در راسک و چابهار، برگزاری مراسم روز قدس در آخرین جمعه رمضان در کشورهای مختلف، سمت و سوی بازار خودرو در سال ۱۴۰۳، سناریوهای انتقام و سرگیجه صهیونیستها در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
روزنامه «جهانصنعت» طی یادداشتی در نقد روز امروز خود با عنوان جنگ یا صلح؟ نوشت: کارشناسان خارج از حوزه قدرت نهادهای رسمی در ایران با بررسیهای رخدادهای پس از یورش اسرائیل به یک مرکز دیپلماسی ایران در سوریه و شهید کردن برخی از نفرات ارشد سپاه قدس و سپاه پاسداران و رفتارهای مقامهای سیاسی ایران و اسرائیل به این نتیجه رسیدهاند که این دو کشور در آستانه جنگ فراگیر یا صلح کامل ایستادهاند. به این معنی که نظام جمهوری اسلامی ایران زیر فشار و زیرتیغ هواداران سرسخت خود و نیز برای نشان دادن تواناییهایش از نیروهای مشهور به نیروهای مقاومت در منطقه و نیز برای نشان دادن نیروی نظامی که همواره آن را به رخ میکشد نزدیک به انتقام بزرگ و فوری ایستاده است. این فشار فوقالعاده از سوی نیروهای یادشده و نیز انتظارات هواداران نظام در میان مردم عادی دقایق و ساعتهای سختی را برای تصمیمگیرندگان فراهم کرده است.
آیا نظام سیاسی همانطور که محسن رضایی گفته است و دیگر مقامهای لشکری و کشوری بر آن پا فشاری میکنند با انتقامگیری این نقطه توقف را پشتسر میگذارد و راهی را برای اسرائیل میگشاید که بخواهد با استفاده از آن راه نیروهای نظامی دیگر کشورها به ویژه آمریکا را به جنگ با ایران باز کند؟ در این صورت آیا توازن قوای دو طرف برای جنگ فراگیر و حتی چندروزه تعادل دارد؟ آیا گرفتاریهای داخلی در دو طرف تخاصم یکسان است؟ آیا تعادل در نیروهای نظامی دو سوی معادله جنگ برقرار است؟ آیا مقامهای نظام جمهوری اسلامی محاسبههای لازم برای پس از انتقام سخت و آنی را انجام دادهاند؟
به نظر میرسد شروع جنگ فراگیر احتمالی برای نظام سیاسی جمهوری اسلامی کار آسانی نیست. در داخل به دلیل نارضایتی اقتصادی شهروندان که همه مقامهای سیاسی به آن اعتراف دارند میتواند مساله را پیچیده کند. از سوی دیگر واکنش نظامهای سیاسی نیروهای مقاومت متحد ایران در لبنان و در عراق برای درگیر کردن کشورهایشان به جنگ فراگیر نامشخص است. به همین دلایل است که کارشناسان پرشماری در خارج از حوزه قدرت رسمی و سیاسی به نظام سیاسی توصیه میکنند انتقامگیری پرشتاب و سنگین را کنار بگذارد و روندی آرامتر را برای مقابله برگزیند. در برابر این گزینه دشوار و پرهزینه شاید بشود روزنههایی از امید برای صلح کامل در منطقه را نیز احساس کرد. به این معنی که همه طرفهای جنگ در خاورمیانه و کشورهای منطقه به این نتیجه برسند برای گرفتن برگ برنده اسرائیل در منازعه منطقهای راهی برای صلح بیابند. اگرچه این روزنهای کمسو شاید هرگز به روشنی باز نشود و آرزوی صلح همهگیر به دلیل دخالت قدرتهای جهانی لباس عمل نپوشد، اما احتمال آن را نباید صفر گرفت. واقعیت تلخ این است که برای نظام سیاسی ایران نیز بررسی مقوله آشتی فراگیر میتواند مفید باشد تا منطقه نابود نشود.
محمدجواد اخوان طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان سیلی پشیمان ساز راهبردی یا تاکتیکی؟ نوشت: پس از حمله اخیر تروریستی رژیم صهیونیستی به دمشق بار دیگر موضوع چگونگی مواجهه با تحرکات رژیمصهیونیستی به جریان افتاد؛ موضوعی که معمولاً بعد از هر بار عملیات مستقیم یا نیابتی تروریستی صهیونیستها طرح میشود. برخی معتقدند که مطابق برداشت ابتدایی از آیه شریفه «فَمَنِ اعتَدی عَلَیکم فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا اعتَدی عَلَیکم» باید دقیقاً مشابه اقدام صهیونیستها پاسخ داد. اما پاسخ متناسب و البته پشیمانکننده به رژیمصهیونیستی چیست؟
برای پاسخ منطقی و عمیق به این پرسش باید اول منازعه را فراتر از یک رویداد دید. تقلیل مواجهه به یک عملیات نمیتواند بینش دقیقی از ماجرا به دست دهد. واقعیت آن است که مواجهه انقلاب اسلامی با نظام سلطه روندی ۴۵ ساله دارد و از تعطیلی سفارت صهیونیستها در تهران و اخراج مستشاران امریکایی از ایران شروع و خیلی زود به منطقه کشیده شد. در طول دهه ۶۰ به رغم گرفتاری ایران در جنگ تحمیلی حزب بعث، ضرباتی مهم و فراموشنشدنی به صهیونیستها و امریکاییها در لبنان وارد شد و پس از پایان دفاع مقدس تمرکز بیشتری بر تضعیف قدرت نظام سلطه در منطقه، بهویژه در جهت تحقق آرمان قدس شریف ایجاد شد. در مقابل امریکاییها بعد ۱۱ سپتامبر از طرح خاورمیانه بزرگ رونمایی کردند که تغییر اساسی ژئوپلیتیک منطقه را دنبال میکرد و کلید سلطه بلامنازعه صهیونیستها بر منطقه بود. باوجود لشکرکشی گسترده امریکاییها و ناتو به منطقه و هزینه کرد بیش از ۷ تریلیون دلار در منطقه در طول دو دهه عملاً نهتنها جغرافیای سیاسی منطقه به سود غرب تغییر نکرد، بلکه محور مقاومت عینیتی بیشتر یافت و با نابودی حکومت داعش عملاً نشان داد قدرت شکلدهی به ترتیبات امنیتی و سیاسی جدید در منطقه را دارد.
تصور کاخ سفید آن بود که با توجه به نقش بیبدیل سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی در پیشبرد برنامه منطقهای جمهوری اسلامی، با حذف و شهادت وی عملاً این برنامه با کندی یا حتی وقفه مواجه خواهد شد. در عمل ماجرا بهگونهای دیگر رقم خورد. رهبر انقلاب انتقام سخت اصلی را غلبه بر هیمنه نرمافزاری سلطه و اخراج امریکا از منطقه دانستند. قدرت تسلیحاتی مقاومت در غزه توسعه یافت، تسلیح مقاومت در کرانه باختری به نتیجه رسید، تهاجم ائتلاف به یمن با شکست مفتضحانهای پایان یافت، قدرت دریایی نامتقارن مقاومت در اقیانوسها و تنگههای راهبردی ظهور یافت و نهایتاً گروههای مقاومت عراق به بازیگر تأثیرگذار فراملی و منطقهای تبدیل شدند. اوج این تحول عمیق را میتوان در عملیات اعجابآور «طوفان الاقصی» دید که شکست اطلاعاتی بزرگ و جبرانناپذیری برای ساختار نظامی و امنیتی رژیمصهیونیستی به شمار میآید. در امتداد عملیات طوفان الاقصی، ظهور قدرت دریایی جدید در تنگه راهبردی بابالمندب که عملاً مسیر تأمین نیازمندیهای صهیونیستها و غربیهای حامیشان را به مخاطره افکند و نیز شهامت فوقالعاده مقاومت عراق در به چالش کشیدن امنیت و اقتدار پایگاههای امریکایی و نهایتاً حمایت تمامعیار حزبالله لبنان از مقاومت فلسطین و استمرار ناباورانه مسیر تأمین نیازمندی تسلیحاتی مقاومت غزه نشان داد که معادلات جدیدی در منطقه شکل گرفته است. بهنظر میرسد ترتیبات کنونی به مسیری بیبازگشت وارد شده که محور مقاومت را به بازیگر تعیینکننده تبدیل کرده است.
در سطح راهبردی مسئله کاملاً روشن است؛ موفقیتهای روزافزون مقاومت و ناکامیهای پیدرپی راهبردهای امریکا و رژیمصهیونیستی. اما این بدان معنا نیست که در سطح تاکتیکی طرف عبری و غربی تلاشی نکرده باشد. شهادت ۳۴ هزار زن و کودک و پیر و جوان اهل غزه شاید برای حامیان خونخوار نتانیاهو خشنودی زودگذری ایجاد کند، اما درواقع حتی صدای حامیان سنتی غربی رژیم صهیونیستی را هم درآورده است. در طول یک سال گذشته چندین فرمانده ایرانی در سوریه هدف عملیات تروریستی صهیونیستها قرارگرفتهاند، به امید آنکه مقاومت غزه را از پای درآورند، اما نهتنها چنین نشد بلکه ۹۰ درصد توان مقاومت در غزه همچنان پابرجاست. درواقع شاید در سطح «تاکتیک» صهیونیستها کرّوفرّی داشتهاند، اما در سطح «راهبرد» همچنان موازنه به سود مقاومت مانده و حتی در ابعادی کفه مقاومت سنگینتر هم شده است.
پاسخ جمهوری اسلامی به شرارتهای رژیمصهیونیستی قطعی است، اما کیفیت این «سیلی» را باید در چارچوب راهبرد کلان جمهوری اسلامی ایران جستوجو کرد. در سطح راهبردی نوار پیروزیهای مقاومت همچنان استمرار یافته، پس زمین بازی موفق برای ما در سطح راهبردی تعریف میشود. حریف میخواهد ما از زمین موفق خود یعنی راهبرد تنازل کرده و به بازی در زمین او یعنی «تاکتیک» تن در دهیم. البته توان تاکتیکی ما نیز قابل اتکاست، در عین حال هوشمندی نظام ایجاب میکند که نقطه قوتها حفظ شود. در نتیجه بازی مطلوب حفظ زمین راهبردی در عین استمرار سیاست ابهام است. در جایی که او منتظر نیست ضربه تاکتیکی هم خواهد خورد، اما جابهجایی زمین بازی رخ نخواهد داد. در روزهای آینده ابعاد این سیاست راهبردی روشنتر خواهد شد.
محمدجواد قهرمانی کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان احیای بازدارندگی در پرتو سیاست ابهام نوشت: حمله به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در سوریه در امتداد دیگر حملات اسراییل به مواضع تهران در منطقه به شمار میرود، با این تفاوت که مورد اخیر سطح و ماهیت درگیری را نسبت به گذشته تغییر داده است. بدین معنی که اسراییل تا پیش از این مراکز و نهادهای نظامی وابسته به ایران را در سوریه هدف قرار میداد، اما این بار به یک نهاد دیپلماتیک حمله کرد. فارغ از ابعاد حقوقی این موضوع، سوال اساسی این است که تصمیمگیران ایران چگونه باید به این حمله واکنش نشان دهند.
باور غالب این است که تحولات سالیان اخیر، سیاست بازدارندگی ایران را تضعیف کرده است و به این خاطر عدهای بر ضرورت احیای بازدارندگی تاکید دارند. احیای بازدارندگی الزاما از طریق انجام یک کنش نظامی نیست. در این رابطه باید گفت که «ابهام» یکی از عناصر مهم در حفظ بازدارندگی یک کشور به شمار میرود. بهطور معمول کشورها به منظور حفظ توان بازدارندگی باید تلاش کنند ادراک و برداشت دیگران نسبت به ظرفیتها و توانمندیها و همچنین اراده برای کنش و واکنش خود را در وضعیت ابهام قرار دهند. بخشی از این امر نه از طریق «اقدام» که از طریق «عدم اقدام» حاصل میشود.
اگر بهطور مصداقی صحبت شود، حمله روسیه علیه اوکراین، سبب شد ضعفهای نظامی و اطلاعاتی روسیه آشکار شود. همچنین تمرکز کشورهای غربی بر این کشور، به شناسایی مجاری حیات اقتصادی مسکو نیز منجر شده است. مضافا استفاده مسکو از پهپادهای ایرانی، علاوه بر اینکه ظرفیت این ابزار نظامی را به نمایش میگذارد، دیگران را در اعمال فشار بر جمهوری اسلامی به منظور کاهش توان تهران در استفاده از آنها مصممتر ساخته است. در کنار اینها، اما چین همواره تلاش کرده است سیاست ابهام خود را حفظ کند. همین امر سبب شده با وجود اقدامات امریکا به منظور افزایش تنش و رقابت با این کشور، همواره ابهاماتی نسبت به ظرفیت چین و نوع کنش این کشور وجود داشته باشد.
اما در ارتباط با تهران، تبدیل شدن تقابل در سیاست خارجی به محوری برجسته به ویژه در قبال ایالاتمتحده و برخی متحدان آن سبب شده عنصر ابهام در بازدارندگی کاسته شود. این موضوع سبب شده از یکسو تمرکز دیگران بر شناسایی تمام ابعاد و عناصر قدرت جمهوری اسلامی ایران و به تبع آن نقاط قوت و ضعف کشور، افزایش یابد. از سوی دیگر، این امر باعث شده آنها دست به اقداماتی بزنند که دامنه خطوط قرمز کشور نیز کاسته شود. نتیجه نهایی این وضعیت تضعیف بازدارندگی ایران است.
بر همین اساس باید گفت که توان بازدارندگی فعلی تهران نه توسط یک قدرت بزرگ، بلکه توسط یک کنشگر منطقهای با چالش مواجه شده است. آن هم کنشگری که از روابط قدرتمندی با امریکا برخوردار است و با علم به روابط خصمانه تهران و واشنگتن، خواهان درگیر کردن امریکا در هرگونه درگیری با تهران است. اگرچه امریکا دست اسراییل را در حمله به مواضع تهران در منطقه بازگذاشته، اما ورود مستقیم آن به درگیری با تهران میتواند نتایج فاجعه باری برای این بازیگر در پی داشته باشد. ممکن است ارزیابی امریکاییها این باشد که عدم ورود به منظور حمایت از اسراییل در صورت حمله به قلمرو اسراییل از سوی تهران، به منزله ضعف و عدم اراده امریکا در حمایت از متحدان تفسیر شود. درگیری احتمالی ایران و امریکا میتواند به تضعیف بیشتر بازدارندگی ایران منجر شود.
از سوی دیگر، ورود بی محابای گروههای منطقهای به درگیری با اسراییل نیز ممکن است پیامدهای جدی برای کشورهای محل حضور آنها و همچنین اعتبار جمهوری اسلامی ایران و سیاست بازدارندگی آن در پی داشته باشد. به عنوان مثال، ارتقای سطح دیگری توسط حزبالله میتواند یکی از خواستههای اسراییل به منظور درگیر کردن لبنان در جنگ را محقق سازد. موضوعی که حزبالله نیز آن را دنبال نمیکند. برای احیا و تقویت بازدارندگی ایران در مقابل تهدیدات رقبا و دشمنان، ضروری است به نکات ذیل توجه شود:
اقدامات جمهوری اسلامی ایران باید مبتی بر نمایش قدرت باشد. این نمایش باید صرفا شامل بخشی از قابلیتهای ایران باشد. عدم رعایت ظرافتهای نمایش قدرت، ممکن است سبب شود آنچه نتانیاهو دنبال میکند یعنی کشاندن تهران به درگیری گسترده که با حمایت واشنگتن از تل آویو همراه خواهد بود، محقق شود. امری که پیامدهای جدی برای کشور در پی دارد.
از سوی دیگر، ابهام به عنوان بخش مهمی از سیاست بازدارندگی حفظ شود. به عنوان مثال، با توجه به سیستمهای دفاع موشکی اسراییل، استفاده از ظرفیتهای موشکی در حمله به قلمرو اسراییل، میتواند به کاهش ابهام و به تبع آن کمتر شدن توان بازدارندگی کشور منجر شود. یکی از نتایج حفظ ابهام این است که کنشگران منطقهای که سیاست ایجاد و بهبود روابط با اسراییل را دنبال میکنند با تردید مواجه سازد. به عنوان کلام پایانی، باید این موضوع ذکر شود که پیامدهای برجسته شدن هرچه بیشتر تقابل در سیاست خارجی کشور به ویژه در قبال ایالات متحده و محدود بودن کانالهای ارتباطی، که بتواند تنشها را مدیریت کند اکنون تأثیراتی فراتر از مساله اقتصاد داشته و وارد مرحلهای شده که توان بازداندگی کشور را هدف قرار داده است. بدون تردید، مسیری که تقابل را کاهش دهد، به بهبود وضعیت منجر خواهد شد.