به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه ۲۵ فروردین ماه در حالی چاپ و منتشر شد که کناره گیری سید حسن خمینی از کاندیداتوری برای انتخابات ۱۴۰۰ به توصیه رهبر انقلاب، آغاز غنی سازی ۶۰ درصدی در نطنز و سفر لاوروف به ایران و تحلیلهایی درباره بازار مرغ و تخم و مرغ در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
روزنامه کیهان انصراف سیدحسن خمینی از نامزدی انتخابات ۱۴۰۰ را با تیتر «نجات سیدحسن خمینی از دام انتخاباتی، دشمنانِ راه امام (ره) را عصبانی کرد» پوشش داده و رسالت در سرمقاله امروز خود این حرکت را بر مدار ولایت تعریف کرده است. روزنامه آرمان ملی یادداشتی به قلم صادق زیباکلام با همین موضوع منتشر کرده و همدلی پیامدهای تصمیم قطعی سید حسن را تیتر و تصویر صفحه نخست امروز خود انتخاب کرده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
صادق زیباکلام استاد دانشگاه طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: صرف نظر از اینکه از نظر حقوقی نحوه کنار رفتن سید حسن خمینی را به چه صورت میتوان تحلیل کرد، اگر به فرض جناب سید حسن خمینی حاضر نمیشد، توصیه مقام معظم رهبری را بپذیرد و کنارهگیری نماید، مسأله نامزدی و حضور ایشان به عنوان یکی از نامزدهای ریاست جمهوری به چه صورت پیش میرفت؟ نکته دوم اینکه میتوان گفت، رهبر انقلاب به سید حسن خمینی توصیه کردند و از نظر جایگاه قانونی نمیتوان برای آن تعریف کرد، بلکه ایشان صرفا توصیه کردهاند، اما صرف نظر از اینکه ما چه نگاهی به این مقوله داشته باشیم، از نظر قانون اساسی قابل بررسی است. مسأله فوری و فوتیتر، نقش اصلاحطلبان و تاثیر کنار رفتن سید حسن خمینی در اردوگاه اصلاحطلبان است. میدانیم که اصلاحطلبان ظرف هفتههای اخیر پس از عید، تلاش و تقلای بسیاری کردند که سید حسن آقا خمینی را به عنوان یک نامزد جدی برای اصلاحطلبان مطرح کنند.
بگذریم که این کار از ابتدا اشتباه بود و اصلاحطلبانی که به دنبال مطرح کردن سید حسن خمینی بودند، تصور میکردند که با آمدن ایشان موج، شور و گرمایی در تنور سرد انتخابات به وجود میآمد که این خیلی شاید دقیق نیست، چراکه مطرح کردن نامزد جدی و اصلی اصلاحطلبان، همانطور که شاهد بودیم، هیچ نشاط به وجود نیاورد و تردیدی نیست که اگر ایشان به فرض نامزد شده بودند، به عنوان نامزد اصلی اصلاحطلبان و حتی اگر فرض دوم را نیز اختیار کنیم که شورای نگهبان ایشان را تایید میکرد، در حقیقت هیچ چیز برای اصلاحطلبان در انتخابات خرداد چندان عوض نمیشد. به بیان سادهتر اینگونه نبود که با آمدن سید حسن خمینی به عنوان نامزد اصلاحطلبان شوری در انتخابات به وجود بیاید و اقشار و لایههای زیادی که نمیخواستند در انتخابات شرکت کنند، حالا با آمدن سید حسن خمینی برای شرکت در انتخابات ترغیب میشدند. این تحلیل نارسا اصلاحطلبانی بود که تصور میکردند، با آوردن او انتخابات گرم میشد؛ بنابراین آن دسته از اصلاحطلبانی که فکر میکردند، با آمدن سید حسن خمینی تنور انتخابات گرم میشد، حالا مجبور هستند، سراغ نامزد دیگری بروند، اما اصل بحث همچنان باقی میماند که آیا آوردن یک چهره ملی و محبوب میتواند چیزی را عوض کند؟ بسیاری از اصلاحطلبان اینگونه فکر میکنند که با آمدن یک چهره ملی و محبوب (از نظر آنها ملی و محبوب) تنور انتخابات گرم شده و کسر قابل توجهی از آن ۲۴ میلیون که در سال ۹۶ به حسن روحانی رای دادند، مجددا پای صندوقهای رای خواهند آمد، اما همانطور که گفتیم، این توام با خطای محاسباتی این دسته از اصلاحطلبان است. واقعیت تلخی که بسیاری از اصلاحطلبان نمیخواهند آن را ببینند و بپذیرند، آن است که حتی اگر شخص رئیس دولت اسبق نیز بیاید و وارد انتخابات شود و به فرض شورای نگهبان او را تایید صلاحیت کند، چندان چیزی عوض نخواهد شد. امری که اصلاحطلبان نمیخواهند ببینند یا دریابند، آن است که صندوق رای از دید بخش عمدهای از آن ۲۴ میلیون، مشکل پیدا کرده و متاسفانه اصلاحطلبان به جای پرداختن به این معضل بنیادی که با آن روبهرو شدهاند، صرفا فکر میکنند که به دنبال یک چهره محبوب برویم و اگر او را وارد انتخابات کنیم، همه چیز حل خواهد شد، اشتباهی که معلوم نیست کی رفع خواهد شد.
ولایتمداری سید حسن آقا، نقشه ها را ناکام گذاشت
محسن پیرهادی مدیرمسئول روزنامه رسالت در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان بر مدار ولایت نوشت: سید حسن خمینی علیرغم اقبال مناسب و محبوبیتی که در بین برخی خواص و بدنه مردم دارد بهصرف توصیه پدرانه مقام معظم رهبری، رخت خویش از ورطه انتخابات بیرون کشید. اتفاقی که محاسبات خیلی از افراد و جریانهای سیاسی را به هم ریخت و حالا مجبورند برای وضع حاضر از نو طراحی ماکیاولیستی کنند!
درست است که امروز نان برخی در تندروی و برچسب زدن و داد و قالِ بی مبناست، اما حق را باید گفت ولو تلخ باشد و برخی را بیازارد. ولایتمداری و التزام عملی غیر از لاف و ادعاست؛ حرکت برمدار ولایت، آنهم در بزنگاهی که مخالفت با آن میتوانست مؤثر و موجآفرین باشد، بسیار حائز اهمیت و البته پرهزینه است. همین عمل سید حسن آقا خمینی را مقایسه کنید با برخی مدعیان ولایتمداری که حرفِ، ولی فقیه را هم نشنیده و نادیده گرفتند؛ همین امر را مقایسه کنید با کسانی که همهچیز را منوط میکردند به شنیدن از دو لب مبارک؛ اما بعد از شنیدن هم آن را کنار میگذاشتند و تبعیت نمیکردند.
فارغ از مهمترین جلوه این اقدام که تبعیت از مقام معظم رهبری و امام جامعه بود، نباید از اهمیت سیاسی این اقدام نیز غافل شد. جریانات و اشخاصی دوست داشتند از نام «خمینی» به هر قیمتی برای مقاصد خود استفاده کنند که به حول و قوه الهی، توصیه پدرانه رهبری معظم انقلاب و ولایتمداری سید حسن آقا، نقشه آن افراد را ناکام گذاشت. کسانی که تأیید یا رد صلاحیت، پیروزی یا شکست سید حسن خمینی برایشان علی السویه بود و صرفا به دنبال جلب منافع خود و سوءاستفاده بودند.
جبهه انقلاب نباید اسیر جریان سازیهای مدعیان دروغین بصیرت شود. کسانی که حتی بعدازاین اقدام شایسته بهجای قدردانی و معرفی یک مصداق ولایتمدارانه آن را هم تخطئه میکنند. برخی که درباره اعلام این امر انقلت میکنند لابد در جریان نیستند که اگر سکوت ادامه پیدا میکرد بازهم ماهیگیریهای جریانهای غیرانقلابی و ضدانقلاب تداوم مییافت. کسانی که میگویند چرا توصیه رهبری در مصاحبه ذکر شد هم بیتوجهاند به اینکه اثر همین مرزبندی و تجدید میثاق عملی سید حسن با امام امت، چقدر مثبت و اثرگذار است.
شخصی که از پاسخ به یک استمزاج، همهکاره بودن رهبر و هیچکاره بودن مابقی ارکان کشور را برداشت و اعلام میکند هم یا احمق است یا خائن؛ که البته در نتیجه آن اقدام تغییری ایجاد نمیکند.
در وصیت نامه یادگار امام اینگونه آمده است که: «به حسن و برادرانش این توصیه را مینمایم که همیشه سعی کنند در خطّ رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و بدانند که ایشان موفقیّت اسلام و نظام و کشور را می خواهند. هرگز گرفتار تحلیلهای گوناگون نشوند که دشمن در کمین است. »
غلامرضا صادقیان سردبیر روزنامه جوان در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان باخت اصلی در نطنز چیست؟ نوشت: همزمان با حادثه اخیر در نطنز، برخی از هواداران دو جریان عمده سیاسی کشور تلاش کردند ثابت کنند که این حادثه به سود جریان مخالف است، پس لابد همکاری یا دستکم همدلی در آن وجود داشته است! نوعی بیمارگونگی که معلوم نیست ریشه در چه نوع تربیت سیاسی و فرهنگی داشته است.
همزمان با حادثه اخیر در نطنز، برخی از هواداران دو جریان عمده سیاسی کشور تلاش کردند ثابت کنند که این حادثه به سود جریان مخالف است، پس لابد همکاری یا دستکم همدلی در آن وجود داشته است! نوعی بیمارگونگی که معلوم نیست ریشه در چه نوع تربیت سیاسی و فرهنگی داشته است.
هوادار و فعال یک جریان میگوید: «اختلاف اصلی در وین، زمان بازگشت ایران به تعهدات برجامی بود و حالا با این حادثه، خود به خود ایران به برجام و تعلیق هستهای بازگشته، پس دیگر مانعی برای پیشبرد مذاکرات و رفع تحریمها و نهایتاً رسیدن به وضع مطلوب یک جریان مشخص در آستانه انتخابات نیست، فتأمل!»
هوادار و فعال جریان مخالف، اما میگوید: «مذاکرات داشت خوب پیش میرفت و باید مانعی بر سر آن ایجاد میشد تا مذاکرات و برجام به شب انتخابات نرسد و نتیجه ندهد. پس به نفع جریانی است که منتقد برجام است و آنان همکاری یا همدلی در حادثه نطنز داشتهاند!»
این دو نوع بافندگی تحلیل که از نهایت بدبینی و سیاهبینی هواداران سیاسی دو جریان رقیب برمیخیزد و هیچ جایی برای اسرائیل باقی نمیگذارد، برآمده از نوع رفتار سران و فعالان اصلی دو جریان سیاسی نسبت به یکدیگر است و نگارنده معتقد است آن حکمت معروف که «الناس علی دین ملوکهم» در واقع اشاره به پیروی «ناس/مردم» از «نخبگان و فرهیختگان» دارد و ملوک در اینجا لزوماً به معنای پادشاهان و امرا نیست. چنانکه در جامعه امروزی ما نیز منبع شارژ فکری و هیجانی و اجتماعی مردم، نخبگان هستند تا امرا.
برای آنکه بدانیم اصل دعوای سیاسی بین مردم بدون توجه به امر خطیر «وحدت» و «دشمنشناسی» تا به چه حد فاقد ماهیت عقلانی و منطقی و اخلاقی است، به یک فرض منطقی اشاره میکنم. قبل از آن باید توجه داشت که «فرضهای منطقی» در سامان دادن به خردورزی درست در میان حکیمان جایگاه مهمی دارد.
فرض کنیم در یک جمهوری، «نصف به علاوه یک» از مردم به یکی از دو نامزد حکمرانی و «نصف منهای یک» مردم به نامزد رقیب رأی دهند. این علاوه بر اینکه یک فرض منطقی است، در عمل هم کاملاً شدنی و محتملالوقوع است. در این فرض، شمار کسانی که پیروز انتخابات شدهاند، فقط دو نفر بیشتر از شکستخوردگان است. حال فرض کنیم در همان لحظه انداختن رأی به صندوق، سه نفر از کسانی که به نامزد پیروز رأی دادهاند، از دنیا بروند و باقی رأیدهندگان تا پایان دوره نامزد پیروز در حیات باشند و از نتایج «جمهور» بهرهمند. در این فرض، چند روز بعد و با شمارش آرای انتخابات، ما با یک گروه «پیروز اقلیت» در مقابل یک گروه «بازنده اکثریت» در جمهور روبهرو هستیم که باید این شرایط را تا پایان دوره جمهور تحمل کنند.
با شرایط این فرض منطقی میتوان فرضهای بسیار دیگری کرد. اینکه بیشتر رأیدهندگان پیروز بعد از پایان رقابت، از انتخاب خود پشیمان شده باشند یا این فرض که پس از انتخابات، برای برندگان انتخابات یقین شود که هرچه درباره نامزد رقیب شنیده بودند، دروغ بوده و او یک نامزد قوی و سالم و متعهد بوده است. از آنجا که در دموکراسیها نتایج انتخابات را «نامعین» و تحت تأثیر عوامل مختلف از جمله پوپولیسم میدانند و برای مثال میگویند سازوکار الکترال کالج در امریکا برای کاستن از این تأثیرات ایجاد شده است، میتوان فرض دیگری هم کرد که در انتخابات یک جمهور، پس از انتخابات، کل رأیدهندگان به دو رقیب از شرایط حاکم و نتیجه انتخابات ناخشنود باشند و خود را فریبخورده نتیجه و شیوه حکمرانی بدانند.
با این فرضهای منطقی به خوبی میتوان فهمید که چرا دعوای سیاسی درون یک نظام متحد و درون یک ملت باید قواعد و چارچوب اخلاقی و منطقی خود را داشته باشد و نباید در چنین مواقعی هواداران و متأسفانه فعالان یا حتی سران جریانهای سیاسی با اندیشهای مریضاحوال، یکدیگر را نقد و فضای انتخابات را تیره و تار کنند.
باخت اصلی در خسارت به مجتمع هستهای نطنز نیست، باخت اصلی در فروپاشی هسته اخلاق سیاسی و منش مردمداری در جریانهای سیاسی پس از هر حادثه و اتفاق غیرسیاسی است.