یک روز پس از سالگرد انتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری در انتخابات هفده سال پیش، روزنامههای اصلاحطلب علاوه بر مرور گفتمان خود به مقایسه شرایط آن زمان با شرایط دولت روحانی پرداختهاند. مذاکرات هستهای و ادامه همایشهای دلاوری و دلواپسی در کنار بررسی وضعیت بازار ارز، دیگر مطالب مهم روزنامههای امروز است.
روحاني تنهاي تنهاي
تنها است!
روزنامه ابتکار در سرمقاله امروز خود با تیتر «روحانی تنهای تنهای تنها» و به قلم محمدعلی وکیلی نوشته است: دو سال پایانی دوره دوم ریاست جمهوری در ایران همواره با سقوط آزاد منحنی محبوبیت رؤسای جمهور همراه بوده است. نگاهی به منحنی محبوبیت احمدینژاد در هشت سال ریاست جمهوریاش، در میان هواداران خود، گواه این موضوع است. در این مقاله فرصت پرداختن به چرایی آن نیست؛ ولی روشن است رؤسا هر چه به پایان دو سال آخر نزدیک میشوند از تعداد یارانشان کاسته میشود و سرعت ریزش همراهان بیش از سرعت رویش اولیه آنان میباشد. به عبارتی کسانی که در روزهای اولیه ریاست جمهوری احمدینژاد با سرعت برق خود را در لایه اولیه همراهانش جای دادند و ماراتن نفس گیر نزدیک شدن به وی را استارت زدند، در دو سال آخر معکوس آن عمل کردند و این بار ماراتن فاصله گیری از وی را شروع کردند. زبان مدح و ستایش روزهای اولیه به زبانش نکوهش و سرزنش تغییر یافت. وضع آنچنان شد که احمدینژاد ماند و مشایی و تنهایی رقت بارش. آنان که از نردبانش بالا رفته بودند در همان بالا ایستادند و جار زدند که راه ما این نبود و ما را با وی نسبتی نیست.
البته تنها شدن احمدینژاد با خاتمی متفاوت بود. احمدینژاد نه فقط یاران و همراهان را از دست داد، که از نظر پایگاه اجتماعی نیز دستش خالی شد. او وقتی به پشت سر نگاه کرد، نه یاری در میدان دید و نه یک پایگاه مشخص اجتماعی که حامیاش باشد. تنها یار وفاداری که همچون سایه در کنارش ماند، مشایی بود. سید محمد خاتمی هم در دو سال آخر پایان دورهاش گرفتار سیر نزولی محبوبیت شد و ریزش یاران دامنش را گرفت؛ ولی پایگاه اجتماعی خاتمی ریزش یاران و همراهانش را جبران کرد و عامل ماندگاری و مصونیتش در ساحت سیاست ایران شد.
اکنون روحانی به شکلی دیگر گرفتار تنهایی زود هنگام شده است. هنوز زود است که گفته شود محبوبیت روحانی رو به کاهش است چرا که مردم همچنان امید به تدبیرش دارند و نگاهشان به روزهای آفتابی آینده است. ولی بیشک روحانی از نظر یاران هم گفتمان، تنها مانده است. از جمله دلایل تنهاییش اینکه خود مجبور شده یک تنه وارد صحنه شود و پاسخگوی سیل انتقادات، اعتراضات و فشارهای مهندسی شده باشد. در میدان رویارویی نفس گیر و در مقابل فشار بیامان گروههای خاص، هیچ صدایی به جز صدای شخص روحانی به گوش نمیرسد. گو اینکه دولت به تمامی در شخص خودش خلاصه شده است. او هم باید پاسخگوی ضعف اجرایی تیم همکاران باشد و هم یک تنه در برابر عهد شکنی غربیها بایستد؛ همزمان نیز باید نگران وضعیت و موقعیت بدنه اجتماعی باشد.
باری، میبایست خود به تنهایی در پشت صحنه در مقابل حملات، سینه سپر کند و بر روی صحنه نیز مدافع سیاستهای فرهنگی، اقتصادی، سیاست خارجه وسیاست داخلی دولتش باشد.
این نوع تنهایی، خاصِ روحانی است، چرا که یاران خاتمی هر کدام در قامت شخص خاتمی قادر به پیشبرد گفتمان دوم خرداد بودند و فشار وارده توزیع میشد؛ در نتیجه درآن دوره گفتمان اصلاحات در مقابل فشارهای وارده قدرت هماوردی داشت. همراهی دستگاههای مختلف نظام با احمدینژاد در چهار سال اول نیز موجب شد تا احمدینژاد گرفتار تنهایی زود هنگام نشود.
اما روحانی نه آن یاران هم قامت را دارد و نه آن همراهی دستگاههای مختلف را. بخش مهمی از دولتمردان کنونی چنان در لاک خود فرو رفته و آن چنان بیرنگ شدهاند که هیچ تفاوتی با دولتمردان دولت احمدینژاد یا رقبای آقای روحانی ندارند. هیچ گونه تعصب، غیرت، وموضع گفتمانی در بخش مهمی از دولتمردان فعلی مشاهده نمیشود.
مشی آنان، به بهانه اعتدال، آنچنان است که به آسانی با هر گفتمان و پاد گفتمان دیگری نیز قابل جمع میباشد. گر چه صدای حمایت آقایان هاشمی و خاتمی لاینقطع در دفاع از دولت روحانی تیتر روزنامهها میشود، ولی بیتفاوتی و بیتعصبی برخی از دولتمردان، تنهایی روحانی را تشدید کرده است.
روحانی یا باید به مانند احمدینژاد و خاتمی روی صحنه بازیگر باشد و یا باید همچون هاشمی پشت صحنه نقش آفرینی کند. او نمیتواند همزمان پشت صحنه بر سر شعارهایش بماند و آنها را عملی کند و در عین حال روی صحنه هم ترکشها را به جان بخرد. همکاران و تیم همراهش باید ضربه گیر روی صحنه باشند. او نبایست به تنهایی تمام اضلاع گفتمانیاش را فریاد بزند.
هر کدام از وزرا، معاونین، استانداران و... باید ضلعی از گفتمان اعتدال را بر عهده گیرند و به پیش ببرند. اما واقعیت صحنه نشان میدهد که او خود به تنهایی در جایگاه گفتمان سازی و همزمان مهندسی گفتمان و مجری نقش آفرینی میکند. به طور طبیعی این وضع تداومی ندارد، چرا که انرژی وی محدود و هزینه این تنهایی سرسام آور است. بخشی از بیرحمی و بالا گرفتن حملات مخالفین دولت، نتیجه تنها ماندن روحانی است.
به نظر نگارنده درمان این تنهایی در دست خود روحانی است. او باید برای برون رفت از شرایط کنونی، تدبیری بیندیشد و هزینه سرسام آور ادامه راه را نپردازد و این بار را یک تنه بر دوش نکشد. روحانی خوب میداند که هنوز وقت باقی است.
این در حالی است که علی شکوریراد در گفتوگو با شرق به بررسی «تشابه و تفاوت دوران دولتهای اعتدال و اصلاحات» پرداخته و نوشته است: «بدنه اجتماعی» یا «هوادار» اصطلاحی است که به جرات میتوان گفت با انتخابات دومخرداد ۷۶ رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. این طیف که علاوه بر کنشگران سیاسی، فعالان بخشهایی که تا به آن روز کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند را شامل میشد، با ورود سیدمحمد خاتمی به عرصه رقابت جان تازهای گرفت. این بدنه اجتماعی با حضور فعالان سیاسی، اجتماعی و جوانان و زنان شکل جدید حیات خود را برای طرح خواستهها، انتظارات و البته تغییرات در سطوح قدرت آغاز کرد. به این شکل بدنه هوادار وارد معادلات سیاسی شد از آن زمان تا به امروز نقش موثری در روندهای سیاسی ایران یافته است. حسن روحانی هم در شرایطی توانست نتیجه رقابت خرداد ۹۲ را ازآن خود کند که این بدنه اجتماعی پس از مدتی بلاتکلیفی، وزن خود را در کفه ترازوی او گذاشت
شکوری راد درباره شباهتهای میان روزهای پس از دوم خرداد ۷۶ و این روزها گفته است: آقای خاتمی به طور مشخص با نام اصلاحات به صحنه انتخابات وارد نشدند. شروع کار آقای خاتمی با یکسری حرفهای جدید بود. این حرفهای جدید، تقریبا یکسالونیم بعد از حضور ایشان در قدرت بهعنوان اصلاحات نمود پیدا کرد. یکسری حرفها و شعارها بود که تحقق آنها نیازمند یکسری اصطلاحات بود که به مرور عنوان اصلاحات به آن داده شد. این عنوان اول در ادبیات بینالملل بهکار برده شد و بعد وارد ادبیات سیاسی داخل کشور شد. الان هم وضع همینگونه است. آقای روحانی یکسری حرفهایی زد که این حرفها مطالبات مردم بود. مردم خواهان تغییر بودند. حالا برخی از مطالبات سیاسی است، برخی اقتصادی و برخی هم در زمینه سیاست خارجی یا حقوقی است. این خواستهها در شرایط کنونی از زبان آقای روحانی شنیده میشود.
از طرفی احساس اصلاحطلبان این بود که اگر در شرایط آن زمان سطح مطالبات خود را پایین بیاورند و امکان تحقق همان مطالبات را افزایش دهند، این به نفع کل روند اصلاحات است. بنابراین انتخاب آقای روحانی درست شبیه انتخاب آقای خاتمی در سال ۷۶ است. شعارها و خواستهها همان چیزهایی است که اصلاحطلبان از گذشته میخواستند. به خصوص به دلیل عقبگردی که در دوره احمدینژاد نسبت به روند اصلاحات دوره آقای خاتمی صورت گرفته بود، این مطالبات به نقطه اول یا حتی قبل از شروع آن برگشت. این تغییر شرایط اسمش اصلاحات است، اصلاحات یا از نوع اصلاحات آقای خاتمی، یا از نوع آقای روحانی. بنابراین اگرچه آقای روحانی عنوان اصلاحطلب نداشته اما حرفهای او از جنس اصلاحطلبانه است و مورد اقبال هم قرار گرفته است.
پاتک ناموفق بانک مرکزی به آشفته بازار ارز
روزنامه شهروند، کارنامه مرکز مبادلات ارزی و رویای ارز تکنرخی را بررسی کرده و نوشته: سالهای ۹۰ و ۹۱ در تقویم اقتصادی ایران، سالهایی استثنایی بود؛ در همین دو سال میزان درآمد ملی به شدت سقوط کرد و در کنار آن تورم سر به آسمان گذاشت و قیمتها را بالا کشید؛ چرا که ارزش پول ملی در برابر ارزهای خارجی آنقدر پایین رفت که اقتصاد ایران به حاشیه برود. یکی از اولین و مهمترین بازارهایی هم که درنتیجه این وقایع و تحریمها، هجوم صاحبان نقدینگی را تجربه کرد، بازار ارز بود که زلزله بزرگ قیمتی را تجربه کرد و نماد بیرونیاش را در چهارراه استانبول دید. اما در این میان، نمیتوان از سیاستهای شتابزده و رنگبهرنگ بانک مرکزی، در پیدایش نوسانهای شدید قیمتی عبور کرد که موثر واقع شد. زیرا کفه تقاضا در بازار سنگینتر از عرضه شد و عرضههای قطرهچکانی بانک مرکزی هم به داد متقاضیان نرسید تا افزایش ارزش برابری دلار به ریال سرعت بگیرد و از هزار به سه و حتی چهارهزار تومان هم نزدیک شود.
اما در این میان، خبرها از تسری واسطهگری از بازار به بانک مرکزی حکایت داشت و همان روزها میگفتند بانک مرکزی برای جبران کسری بودجه خود، دلار را با قیمت تقریبا آزاد به بعضی صرافیها میفروخت و از اختلاف قیمت نقدینگی جذب میکرد.
درنهایت وقتی رشد قیمت ارز، جان همه را به لب رساند بانک مرکزی بالاخره تصمیم گرفت فکری برای ارز کم و تقاضای فراوان بکند. این درحالی بود که بازار سرمایه به شدت در تلاش بود در همان روزها مجوز تأسیس بورس ارز را بگیرد و دامنه حضور خود را بعد از بازار تأمین مالی به بازار ارز افزایش دهد.
بانک مرکزی که در حوزه تأمین مالی و تسهیلات داوطلب شراکت با بازار سرمایه بود؛ در بازار ارز هیچ میلی به شراکت نشان نمیداد و در برابر این پیشنهاد که روی میز اقتصاد وقت قرار داشت، سیاست سکوت در پیش گرفته بود؛ اما پرواضح بود که در مقابل این تک به دنبال یک پاتک است. یعنی ضد حملهای به نام مرکز مبادلات ارزی. به هر حال در شرایطی که کالاهای وارداتی براساس نیاز داخلی اولویتبندی شده بودند، بانک مرکزی طرح مرکز مبادلات ارزی را با حمایت وزارت صنعت، معدن و تجارت به مرحله اجرا رساند تا پرونده بورس ارز عملا دوباره به بایگانی وزارت اقتصاد فرستاده شود. برای محکمکاری هم هیچکدام از دو مجری فرصت را از دست ندادند و اتاقی در یکی از ساختمانهای وزارت صنعت به این مرکز اختصاص یافت تا ارز مبادلهای به قیمتی ارزانتر در اختیار گروهی قرار بگیرد که واجد شرایط بودند. بانک مرکزی هم هر روز قیمت مبادلهای ارز در این مرکز را اعلام میکرد تا شاید به مرجعی برای قیمتگذاری بازار آزاد تبدیل شود هرچند که بازار معمولا در این میان راه خود را میرفت و نرخها براساس سیاستهای کلانتر به خصوص در حوزه سیاسی تعیین میشد. از سوی دیگر دریافتکنندگان و متقاضیان هم میگفتند دو نرخ آزاد و مبادلهای تفاوت ناچیزی با یکدیگر دارند و البته بروکراسی اداری هم کار را برای دریافت همین ارز کمی ارزانتر دشوار میکند. به همه اینها هم باید اضافه کرد قیمتهایی که باید تکنرخی میشد اما نشد.
در چنین شرایطی پرسش این است که میتوان عملکرد مرکز مبادلات ارزی را موفق ارزیابی کرد یا باید آن را هم در لیست طرحها و ایدههایی ناپخته و عجولانهای جای داد که دولت نهم و دهم آغاز کرد اما نتوانست به سرانجام برساند؟
محسن مولایی عضو انجمن قطعهسازان خودرو درباره تجربه خودش به عنوان یک تولیدکننده از مرکز مبادلات ارزی به شهروند گفت: در فهرست اولویتهایی که مشمول دریافت ارز مبادلهای قرار میگرفتند، فعالان صنعت خودرو جایی نداشتند ارزی هم که قرار است تعلق بگیرد هنوز به دستمان نرسیده اما وقتی سال گذشته به این مرکز معرفی شدیم گفتند پرونده خود را تحویل دهید بعد از ۶ ماه نوبت به شما خواهد رسید. ما هم عطای ارز مبادلهای را به لقایش بخشیدیم و نیاز خود را از بازار آزاد تهیه کردیم. او اینچنین پروسهای را برای دریافت ارز «دریوزگی» توصیف کرد و افزود: ارز مانند هر کالایی باید به قیمت واقعی فروخته شود اگر ارز سههزار تومان قیمت دارد به همان قیمت بفروشند اگر ارزشش بیشتر است با پذیرفتن تبعات همان نرخ را اعلام کنند چون تنها در این صورت است که تولید جان میگیرد و امکان رقابت در بازار جهانی را به دست میآورد.
مولایی تصریح کرد: اگر تمام فعالیتهای اقتصادی دولت قبل را منفی هم در نظر بگیریم فرآیندی از تصمیمگیریها که به افزایش قیمت ارز منجر شد، درنهایت تولید را نجات داد چون تا پیش از آن کالاهای خارجی به خصوص چینیها توان رقابت را از تولید داخلی گرفته بودند اما امروز ما میتوانیم با توجه به محاسبه واقعیتر قیمت، با آنها رقابت کنیم. این تولیدکننده با اشاره به ماهیت مرکز مبادلات ارزی تأکید کرد: این مرکز یا هر مرکز دیگری از این دست ازجمله بورس ارز مادامی که به دو یا سه نرخی شدن قیمتها منجر میشود نتیجهای جز بروکراسی و فساد ندارد.
شاهین شایانآرانی کارشناس اقتصادی اما ایده راهاندازی مرکزی برای مبادلات قانونمند و نظاممند را درست و قابل دفاع دانست هرچند که نحوه اجرای آن را با توجه به بروکراسی مورد انتقاد قرار داد. او به «شهروند» گفت: قرار بود این مرکز با فعالیت خود درنهایت زمینه ایجاد بازاری تکنرخی را فراهم کند اما نتوانست به چنین هدفی دست یابد. او افزود: درحال حاضر معاملات کلان که معمولا به صورت حوالهای صورت میگیرد، در مرکز مبادلات ارز سروسامان مییابد اما مبادلات خرد به صرافیها ارجاع داده میشود. آرانی، ایده تأسیس بورس ارزی که زیر نظر بازار سرمایه اداره شود را نیز رد کرد و افزود: ارز چون در قالب بازار پول قرار میگیرد قاعده کلی آن است که هر بازاری در این حوزه زیر نظر بانک مرکزی فعالیت کند نه بازار سرمایه. ضمن اینکه در ایران مسئولیت ایجاد ثبات در بازار ارز برعهده همین بانک است.
به گفته او در دیگر کشورهای دنیا هم بازار ارز از طریق گروهی از نهادها که زیر نظر بانک مرکزی فعالیت میکنند، ساماندهی میشود بهعنوان مثال در آمریکا صرافیها وجود ندارند یعنی عمده مبادلات ارزی در بانکهایی که مجوز معامله ارزی دارند، صورت میگیرد. این به معنای انتقال صرافیها به درون شبکه بانکی است. شایانآرانی ادامه داد: در روش دیگر معاملات عمده در بانکها انجام میگیرد و مبادلات کوچکتر به صرافیها انتقال مییابد. درحال حاضر هم در ایران مرکز مبادلات ارزی همان نقشی را ایفا میکند که در شیوه دوم برعهده بانکهاست. او با تأکید بر اینکه چنین تمرکز معاملاتی در یک مرکز را تأیید میکند افزود: موفقیت این مرکز البته منوط به اعمال نظارت صحیح و متمرکز، حذف بروکراسی اداری و البته حرکت به سوی
تکنرخی شدن است چون مادامی که چند نرخ برای معاملات وجود داشته باشد، وجود فساد غیرقابل اجتناب خواهد بود.
موفقیت مرکز مبادلات ارزی؛ البته منوط به اعمال نظارت صحیح و متمرکز، حذف بروکراسی اداری و البته حرکت به سوی تکنرخی شدن است چون مادامی که چند نرخ برای معاملات وجود داشته باشد، وجود فساد غیرقابل اجتناب خواهد بود.
در آمریکا صرافیها وجود ندارند یعنی عمده مبادلات ارزی در بانکهایی که مجوز معامله ارزی دارند، صورت میگیرد این به معنای انتقال صرافیها به درون شبکه بانکی است.
برخی نمایندگان مجلس آرزوی شکست مذاکرات را دارند
شهروند سخنان نایبرئیس دوم مجلس را مورد توجه قرار داده که گفته: بنده ۱۶سال در مجلس شورای اسلامی با روحانی همکاری نزدیک داشتهام و با قاطعیت میگویم «اعتدال»، «خردگرایی»، «عقلانیت» و «عمل فراجناحی» که حسن روحانی بهعنوان شعار انتخاباتی خود از آنها سخن گفت نه فقط شعار بلکه در «جوهره و خمیرمایه» وجود او عینیت دارد.
محمدرضا باهنر در جمع اعضای جامعه اسلامی مهندسین اصفهان با اشاره به افراطگرایی برخی جریانات سیاسی افزود: با وجود آنکه احترام به موجودیت گروههای افراطی از هر دو دسته اصلاحطلب و اصولگرا واجب و ضروری است اما آنچه همه گروهها و جریانات سیاسی باید به آن توجه کنند این است که مصلحت کشور در دور نگه داشتن گروههای تندرو و رادیکال از میدان تلاش و کوشش و تصمیمگیری است؛ چراکه این افراد به اسم دفاع از اصل انقلاب اسلامی به دشمنی و پرخاشگری دست میزنند، درحالیکه به فرموده مقام معظم رهبری، «بصیرت شناخت دوست و دشمن» را ندارند و فارغ از یک زمانشناسی درست و منطقی به تخریبگری علیه دیگران اقدام میکنند.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به فیلم مستند «من روحانی هستم» اظهار کرد: هر چند در این فیلم سعی شده تا بنا بر مستندات دقیق و معتبر، شخص روحانی بر اساس رفتار او به مخاطب شناسانده شود، بنده اعتراض و ادعای مسئولان دولت مبنی بر انحرافسازی هدفمند و غرضورزانه را به این مستند وارد میبینم چراکه بخشهای این فیلم مانند تکههای پازلی است که نابجا و در ساختاری ناپسند در کنار هم قرار گرفته و قصد داشتهاند تصویری را از رئیس دولت یازدهم به نمایش بگذارند که مورد پذیرش دولت و دوستداران آن نیز نیست.
دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین در پاسخ به پرسش دیگری درباره دلیل حضور نمایندگان در همایشهای «دلواپسیم» تصریح کرد: مجلس محل همه بحثهای سیاسی ازجمله مسأله آب، سیاست داخلی، سیاست خارجی، دلواپسیم و دلاوریم است و اینکه نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای اظهارعقیده درباره موضوعات متنوع کشوری مورد انتقاد قرار بگیرند، موضوع درستی نیست؛ هرچند من این موضوع را نیز کتمان نمیکنم که برخی نمایندگان مجلس در آرزوی شکست کامل مذاکرات هستهای ایران با ۱+۵ هستند.
ابتکار نیز مانند دیگر روزنامههای هوادار دولت به برگزاری همایش تازه منتقدین دولت پرداخته و در مطلبی با تیتر «موج تازه دلواپسی» نوشته: اگرچه عنوان «دلواپسیم» که در اولین همایش مخالفان تصمیمات هستهای دولت برگزار شد، آن قدر به طنز و جدی تکرار شد که گویی کارکردی را که سامان دهندگان آن همایش داشتند، محقق نکرد. اصطلاح دلواپسی در هفتههای گذشته به گونهای دستمایه تحلیل، تفسیر، یادداشت، گزارش و اشکال دیگر رسانهای قرار گرفت که شکلی طنزآمیز به خود گرفت. گاه نیز به طعنه مخالفان این گروه بدل شد که پاسخ دکتر محمد جواد ظریف به نمایندگان مخالف دولت در مجلس نمونه مشهور آن است. وزیر خارجه در آن جلسه گفته بود «ما دلاوریم نه دلواپس».
اکنون برخی از مخالفان دولت در صدد برگزاری همایشی هستند، که برخی از سخنرانان همایش دلواپسیم قرار است در آن سخنرانی کنند و آن گونه که خبرگزاری فارس گزارش داده، قرار است در همان محلی انجام شود که همایش پیشین برگزار شده بود. اما گویی دست اندرکاران این همایش طعنه محمد جواد ظریف را گرفته و قرار است که با آن همان برخوردی را داشته باشند که مخالفان همایش دلواپسیم داشتند. آنان عنوان همایش خود را «دلاوریم» گذاشتهاند. موضوعی که برخی از رسانهها با عنوان همایش دلواپسیم شماره (۲) از آن یاد کردهاند.
فارس خبر داد که همایش «دلاوریم» همزمان با سالروز فتح خرمشهر با حضور حجج الاسلام علمالهدی و پناهیان، سردار کوثری، ۳۱۳ خانواده شهدا و جمعی از فاتحان خرمشهر و دلاوران عرصه هستهای در لانه جاسوسی سابق آمریکا برگزار میشود.
بنا به خبر این خبرگزاری در این همایش که قرار است سوم خرداد ماه از ساعت ۱۶: ۳۰ در سالن بصیرت سازمان بسیج دانشجویی (لانه جاسوسی سابق آمریکا) برگزار شود، خانواده شهدای طهرانی مقدم، دستواره، صفوی، کلانتری، سمیعخانی، جولایی، آبشناسان، نامجو، کلهر، صیادشیرازی، پازوکی، قهاری، مددخانی، خلیلی، کاوند، احمدی روشن، ستاری، زینالدین و... نیز حضور خواهند داشت.
راز دوم خرداد
مهدی رحمانیان مدیرمسئول شرق یک روز پس از سالگرد دوم خرداد، نوشت: روزهایی در تقویم هر ملتی وجود دارد که نقطه عطف تاریخ آن ملت به شمار میآیند. روزهایی که خود مبدأتاریخی میشوند. دوم خرداد نیز یکی از این مبادی است که پس از گذشت ۱۷سال از انتخابات ریاست جمهوری هفتم وانتخاب سیدمحمد خاتمی در آن روز همچنان محل بحث مخالفان و موافقان است. اگر راز این اهمیت را درانتخابات ریاستجمهوری بدانیم قبل و بعد از این تاریخ چند انتخابات مهم از این دست در کشور رخ داده است و اگر انتخاب سیدمحمد خاتمی را علت این برجستگی بدانیم ایشان نیز یکبار دیگر در خرداد چهار سال بعد یعنی سال ۱۳۸۰ با رای بالاتری انتخاب شدند، پس نه انتخابات ریاست جمهوری و نه انتخاب سیدمحمد خاتمی نمیتواند سرّ این اهمیت و برجستگی باشد. علت واقعی ماندگاری دوم خرداد۷۶ در حافظه جمعی ایرانیان را باید در این نکته جستوجو کرد که این روز، نه پیشتازی یک نامزد بلکهپیروزی یک «گفتمان» بود.
گفتمانی که نیاز آن روز تاریخ ایران بود و اینک نیز با تمامی فراز و نشیبها، در زمره راهکارهای برگزیده مردم برای رسیدن به وضعیت مطلوب است. در واقع، برخلاف اغلب انتخابات دیگر که با آمدن رییسجمهور جدید، ظهور و با رفتنش، افول میکند، حماسه دوم خرداد، پس از وداع خاتمی با قوهمجریه، از رونق نیفتاد و بهدلیل پایگاه مردمی نیرومندی که داشت همچنان تاثیرگذار و بحثبرانگیز است. مردم موتور محرک گفتمان اصلاحات هستند و تا زمانی که باور آنان به این راهکار پابرجا بماند؛ دوم خرداد هم با مراسم و بیمراسم بزرگداشت، مورد اقبال خواهد بود.
سعید حجاریان نیز در یادداشتی با تیتر «خرداد۷۶ قرار نبود پیروز شویم» برای آرمان نوشته: «اصلاحات زنده است.» در زنده و پویا بودن اصلاحات نباید شک داشت اما اصلاحات فرآیندی آماده نیست بلکه باید خشت بر روی خشت گذاشت و برای رسیدن به آن تلاش کرد. تشکیلات و سازمان از نیازهای ضروری کار کردن است و در کنار آن باید مدنظر داشت که تشکیلات تنها در حزب خلاصه نمیشود. پیش از همه باید به این سؤال پاسخ داد که آیا کار تشکیلاتی، در فعالیت حزبی خلاصه میشود که پاسخ آن به یقین منفی است. در کنار فعالیتهای حزبی باید فعالیت سمنها، امور عامالمنفعه و نظایر آنها را هم مورد توجه قرار داد چرا که این مولفهها میتواند بستری برای ایجاد سازمان و تشکیلات باشند.
اصلاحات نیاز به تلاش فوقالعاده و زمان دارد. برای رسیدن به اصلاحات باید کار کرد که اگر کاری صورت نگیرد، در مدت طولانی هم اتفاقی رخ نخواهد داد. اصلاحات به صورت بالقوه پایگاه دارد، اما فعلیت ندارد. مردم کشورمان هم بیش از همه تشنه احساس برخورد اصلاحطلبانه و متعادل هستند؛ به عبارتی میتوان این نیاز را اینگونه تفسیر کرد که مردم میانهروی ایران کاراکتری مانند سیدمحمد خاتمی را میپسندند و اگر او در صحنه حضور نداشته باشد، به دنبال فرد دیگری با همان ویژگیها هستند چون به این نتیجه رسیدهاند که سیدمحمد خاتمی نقطه تعادلی در جامعه است اما در کنار آن نباید برخی انتقادات به عملکرد خاتمی را فراموش کرد که بررسی و رفع آنها به تسریع در رسیدن به اصلاحات کمک خواهد کرد. نکته دیگری که همواره باید مدنظر اصلاحطلبان قرار گیرد این است که بدانند هدف از شرکت در انتخابات، الزاما پیروزی نیست. در انتخابات سال۷۶ که همگان آن را پیروزی بزرگ جریان اصلاحطلب میدانند، اصلا قرار نبود که پیروز شویم، هیچ تصوری هم برای پیروزی وجود نداشت بلکه هدف این بود ۵ یا ۶میلیون رای به نفع کاندیدای اصلاحطلبان به صندوق ریخته شود تا بتوانند پس از آن انتخابات فعالیت خود را ادامه دهند. بنابراین فعالیت در انتخابات الزاما با هدف پیروزی نیست. از سوی دیگر این نکته نباید فراموش شود که اصولگرایان را نباید از اصلاحطلبان تفکیک کرد چون آنها هم اصلاحطلب هستند هرچند ابراز نمیکنند. اصلاحطلبان و اصولگرایان میگویند مشکلاتی وجود دارد و این نقطه مشترک بزرگی بین دو جریان سیاسی کشور است اما عدهای میگویند باید سریع وارد عمل شد و اصلاحطلبان میگویند که اگر توان دارید، بروید و عمل کنید اما ما نیستیم. اصلاحطلبان میگویند مشکل هست و باید این مشکلات را حل کرد که در این زمینه موضع اصلاحطلبان با اصولگرایان تفاوتی ندارد بنابراین میشود با آنها صحبت کرد و اشتراکات را یافت.