به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه هجدهم بهمن ماه در حالی چاپ و منتشر شد که پیشنهاد خوب ظریف در برابر پیشنهاد مشکوک مکرون و تیترهای مرتبط با جایگاه فرانسه در میانجیگری از یک سو و سیاست خارجی بایدن و شروع کار از یمن نیز از سوی دیگر در چندین روزنامه برجسته شده است.
محکومیت دیپلمات ایرانی در بلژیک بدون در نظر گرفتن مصونیت دیپلماتیک به ۲۰ سال زندان و گزارشهای انتقادی وطن امروز و کیهان در این رابطه تحریر شده است.
افتتاح پنج طرح صنعتی و سفر رئیس دستگاه قضا به گیلان نیز در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
سید محمد بحرینیان طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با عنوان آقای رئیس! با خانه ملت غریبی نکنید، نوشت: دوره هر سیاستمدار و مسئول تمام میشود، اما هر کس با چند خاطره و رکورد در ذهن مخاطبان نقش میبندد. متأسفانه دولت دوازدهم علاوه بر ثبت رکوردهای منفی متعدد همچون بالاترین نرخ سقوط ارزش پول ملی، اینک با طولانیترین زمان عدم حضور رئیسجمهور در خانه ملت، در حال ثبت رکورد جدید است.
یک: عجیبترین نکته اینجاست که بهانه حاضر نشدن رئیس محترم جمهور در صحن مجلس، نظر ستاد ملی کروناست. این در حالی است که او در همین بازه زمانی، در برخی جلسات داخلی دولت با سطح و شأن پایینتر، بارها حضور یافته است.
دو: مسئله دوم، سابقه شخص رئیسجمهور است. او بیست سال نماینده مجلس بوده و طبیعتا باید بیش از دیگران، مدافع جایگاه خانه ملت باشد. از سوی دیگر او ادعای حقوقدان بودن دارد و ثبت رکورد طولانیترین غیبت در مجلس برای یک رئیسجمهور حقوقدان، خلاف شئون حقوقدانی است.
سه: در همین ایام، سران سایر قوا، دیدارهای متعدد حضوری با حفظ پروتکلهای بهداشتی داشتهاند، حتی سفر استانی رفتهاند و در میان مردم حضور یافتهاند. هرچند مثال آوردن از آمریکا و انگلیس و قیاس دولتمردان آنها با دولتمردان خودمان، در شان ملت و دولت ایران نیست، اما ازآنجاکه نگاه برخی دولتمردان ما به آنهاست و آنها را مظهر پیشرفت و الگو و کدخدای دنیا میدانند، میتوان نگاهی به حضور سران این دو کشور در محافل انداخت. حضور روسای جمهور سابق و فعلی آمریکا در جلسات رسمی، در مجالس نمایندگان و در محافل انتخاباتی و مردمی، چیزی نیست که از قاب دوربینهای خبری دورمانده باشد.
چهار: مسئله چهارم، شرط و علت مسئولیت است. اگر مسئولی بر سر کار است که نگرانیهای ناشی از بیماری، مانع از حضور او در مهمترین جلسات کشور و در تعارض با وظایف کاری اوست، چنین مسئولیتی اساسا زیر سؤال است. مسئول اگر قرار است برای مردم خدمتی کند و به کار آید، باید فداکاری و ازخودگذشتگی داشته باشد و اگر قرار نیست در این راه از خود بگذرد، اصلا برای چه مسئول شده است. ماجرای آن عاشق دلباختهای است که به او توصیه کردند در فراق یارش چندان گریه نکند که نابینا شود و پاسخ شنیدند من چشم را میخواهم که یار را ببینم، اگر قرار است یار را نبینم، چشم را برای چه میخواهم. مسئول اگر سالم و سرزنده است، برای آن است که به کار مردم و بهویژه محرومان و فرودستان برسد اگرنه چه خاصیتی دارد.
جعفربای طی یادداشتی در شماره امروز آفتاب یزد نوشت: فلسفه وجودی مجلس شورای اسلامی و زیربنای قوه مقننه به منظور اتخاذ تصمیمات مهم، اساسی و سرنوشت ساز در کشور است. زیرا با حضور همه مردم امکان وقوعی برای اتخاذ تصمیمات زیربنایی در این سطح میسر نیست لذا انتخابات برای گزینش نمایندگانی که عصاره ملت هستند نیاز است تا در طیف محدودتری تصمیمات اساسی ملی انجام بگیرد. طبیعتا در این فرآیند تکلیف مردم انتخاب اصلح است و در مقابل انجام این تکلیف، حق و حقوقی نیز از سوی نمایندگان بر مردم مترقب میشود. مردم حق دارند تا بدانند نمایندگانشان به فراخور طرح مسائل چه مواضعی را اتخاذ میکنند. نماینده باید به جای مردم حرف بزند، دفاع بکند، موافقت و مخالفت خود را اعلام کند. آرا مردم چنین مسئولیتی را به نماینده میدهد. مردم چنین امتیازی را به نمایندگان دادهاند و این کرسی را به آنها دادهاند لذا مردم باید از شفافیت آرای نمایندگان باخبر باشند. قرار نیست روابط بین وکیل و موکل تا زمانی که فعالیتهای تبلیغات انتخاباتی منعقد میشود این ارتباط برقرار باشد و پس از انتخابات هرکس سوی خود برود و یا دیگر نیازی به انجام هیچ گونه ارتباطی نباشد. اگر فرد با آرای طیفی از مردم وارد مجلس میشود پس از انتخاب دیگر نماینده کل مردم محسوب میشود.
طبق قانون نماینده یک شهر نماینده کل مردم ایران است و پس از انتخاب باید با همه مردم به خصوص مردم حوزه انتخابیه ارتباطات انجام پذیرد.
به همین دلیل به خاطر تنوع و کثرت مسائل در صحن مجلس هر نماینده حق دارد حداقل ۵ نفر کارشناس، متخصص و متبحر را به عنوان مشاور انتخاب بکند و به آنها حقوق بدهد تا آنها برای نماینده تهیه محتوا برای اعلان مواضع نسبت به مباحثی که تخصصی ندارد فراهم کنند. برخی از نمایندگان با تشکیل پارلمانهای محلی در قالب گروههای متناظر با کمیسیونهای مجلس از موکلین خودشان به عنوان تیمهای مشاور بهره میگیرند. درواقع تمام دادههایی که از سوی موکلین میبایست ارائه شود را در یافت میکنند. در خیلی از مباحث مطرح شده در مجلس نمایندگان باید اطلاعات لازم را از مردم متخصص منطقه یا کشور دریافت کنند تا بتوانند درست موضع بگیرند. اینگونه مشاوران میتوانند خوراک فکری مناسبی را برای نمایندگان فراهم کنند و زمانی که طرح یا لایحه در مجلس اعلام وصول میشود تا در صحن مجلس مطرح شود تقریبا دو ماه یا بیشتر زمان میبرد؛ لذا نماینده فرصت کافی برای دریافت نقطه نظرات در خصوص موضوع و محورها را از گروه مشاوران میتواند داشته باشد. چند عامل در انتخاب نمایندگان در عدم شفافیت آرا نقش آفرین است.
نمایندگان معمولا بعد از انتخاب خود را بینیاز از ارتباط با موکلین میدانند لذا به جای ارتباطگیری با مردم منتظرند مردم با آنها ارتباط برقرار کنند و این ارتباط وارونه میشود. این کاهش ارتباطات نماینده به عنوان وکیل با موکلین خودش منجر به بیخبری از آرا و اندیشههای آنها میشود و این باعث میشود نماینده تنها نقطه نظرات خودش را به عنوان شخص نماینده مطرح کند و این دلیلی برای آن است که دوست ندارند نقطه نظرات نمایندگان برای مردم افشا شود. برخی نمایندگان نسبت به دیدگاه مردم بیتوجه هستند و خودشان را کارشناس در تمام مسائل میدانند. درواقع خود را ناجی مردم میپندارند این مسئله باعث میشود که علاقهای به شنیدن حرفهای مردم نداشته باشند، زیرا حرفهای مردم امانت است و باید منعکس شود. متاسفانه توان نقد پذیری نمایندگان پایین است و اگر شفافیت آرا باشد مردم به برخی از نظریات نمایندگان انتقاد خود را وارد میسازند و متاسفانه نمایندگان روحیه نقدپذیری را ندارند و لذا از شفافیت گریزانند.
احمد غلامی، سردبیر روزنامه شرق در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان مناقشه بیاساس اصلاحطلبان و اصولگراها نوشت: میخواهم وارد مناقشهای شوم که سالهاست میان جناحهای اصلاحطلب و اصولگرا وجود دارد. این مناقشه چیزی نیست جز برداشتی سادهانگارانه از مذاکره بین ایران و آمریکا. بارها از سوی اصلاحطلبان شنیدهایم که اصولگرایان درصددند خودشان بانی مذاکره با آمریکا شده تا نتیجه این مذاکرات را به نام خود ثبت کنند. چنین برداشتی از سیاست بینالملل چندان واقعبینانه نیست. دولت ایران تاکنون دولتی ملی و منطقهای بوده است و هرگز نخواسته در عرصه جهانی در اقتصاد و سیاست حضوری جدی داشته باشد؛ چراکه این حضور را یکطرفه و مغایر با منافع ملی خود میبیند و در یک کلام استراتژی ما استفاده از ایجاد موازنه بین کشورهای روسیه و چین در برابر آمریکا و اروپا بوده است. به یک معنا ایران با انتخابی آگاهانه در بخشی از دنیا حضوری جدی نداشته و غایب بوده است. این غیبت باعث شده آمریکا و اروپا دولت ایران را دولت ملی و منطقهای بدانند و از نگاه آنان دولتهای ایران با «بینالمللیشدن دولتهایشان» فاصله زیادی دارند.
«بینالمللیشدن دولتها» یعنی رویه ملی با ساختارهای اقتصاد جهان سرمایهداری سازگار و همنوا شده باشد. اگر بارقهای از چنین رویکردی در استراتژی کلان ایران وجود داشته باشد، آنگاه رقابت بین گروههای سیاسی برای مذاکره با آمریکا معنایی جدی پیدا خواهد کرد. چراکه هر دولتی که قادر باشد به سمت بینالمللیشدن گام بردارد، در سیاست داخلی و بهتبع آن در سیاست خارجی دست بالا را پیدا خواهد کرد و بر طبقات دیگر چیره خواهد شد. قبل از اینکه وارد بحث «چیرگی» شوم، دیدگاه رابرت کاکس را درباره بینالمللیشدن دولتها خواهم آورد. به باور او دولتها برای رسیدن به این جایگاه سه مسیر را پشت سر میگذارند؛ پیوستن به یک اقتصاد جهانی که مستلزم چارچوب ایدئولوژیک مشترک است و دیگر، نیاز به گفتگو که زمینهساز اتفاق نظر در مسائل فیمابین است. بدیهی است کسی در این گفتگوها دست بالا را خواهد داشت که در سلسلهمراتب قدرت از جایگاه بالاتری برخوردار باشد.
سومین مسیر و مهمترین آن این است که ساختار داخلی دولتها چنان تعدیل شود که استحاله سیاستهای جهانی به قالبهای سیاست ملی ممکن باشد. این سه مرحله نشان میدهد اقدام دولتهای اصولگرا و اصلاحطلب که صرف مذاکره برای مذاکره است، نمیتواند در اوضاع آنان و مهمتر از همه در بینالمللیشدن دولت اثرات چشمگیری داشته باشد. این رویکرد مغایر با استرانژی ایران است که برای این مسیر طراحی شده است. از این منظر میتوان گفت همه تلاشهای دولتها فارغ از چپ یا راست برای بینالمللیشدن دولت نافرجام مانده است. اگر بخواهیم صورتبندی سادهای از وضعیت کنونی ارائه دهیم، اینگونه است که دولتهای ایران نتوانستهاند به یک رابطه جهانی دست یابند و با آرمانیدیدن این رابطه دور از دسترس، مردم را هم با وعدههای غیرعملی از دست دادهاند. اینک در گرانیگاه این وضعیت قرار داریم. دیگر مذاکره و وعده بهترشدن اوضاع با آغاز مذاکرات کارکرد سابق را ندارد. مردم از «آگاهی کاذب» فاصله گرفته و با آگاهی واقعی قادر به تحلیل شرایط کنونی و آینده خود هستند و میدانند مذاکره فقط تا حدودی میتواند شرایط آنان را بهبود بخشد. پس مذاکره صرف مذاکره برای هیچیک از جناحهای سیاسی ارزش افزودهای در بر نخواهد داشت. این وضعیت همزمان شده است با وضعیت عدم چیرگی. به باور گرامشی، «چیرگی یعنی توانایی یک طبقه برای جلب رضایت افراد تحت سلطه. توانایی آن برای اعمال رهبری فکری و معنوی، متقاعدکردن افراد تحت سلطه به اینکه منافعی همسان با منافع طبقه مسلط دارند».
اما در وضعیت کنونی نه طبقهای قادر به چیرگی است و نه دولتی. وضعیت قفلشدگی کنونی در سیاست داخلی و خارجی نیز از همین «عدم چیرگی» است. این شرایط بیش از هر زمان دیگر جای خالی جامعه مدنی را عیان میکند. جامعه مدنی و دولت، رابطه دیالکتیکی دارند؛ بر هم اثر میگذارند و مؤثرند. از نظر گرامشی، جامعه مدنی کانون احیای چالشگری مردمی است که امکان فراتررفتن از دستهبندیهای ظاهری را در اختیار آنان قرار میدهد. درهمتنیدگی دولت و جامعه مدنی موجب میشود قدرت نه در دستگاه دولت بلکه در دولت تنیده باشد؛ بنابراین با تصاحب دستگاه دولت نمیتوان به چیرگی دست پیدا کرد. در حال حاضر این وضعیت در جامعه ایران وجود ندارد و اغراق نیست اگر بگوییم با دولتی تنها و مردمی تنها روبهرو هستیم؛ چراکه جامعه مدنی ایران سالیانی است فرو پاشیده است.