به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه نهم تیرماه در حالی چاپ و منتشر شد که تامین مالی با چاشنی تورم، ورود مجلس برای حل مشکل کارگران صنعت نفت، دلتای هندی در نزدیکی دروازههای پایتخت! و انتقاد بیسابقه همتی از دولت و اصلاحطلبان در صفحان نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
محمدصادق فقفوری طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان این ۹۰ درصد گمراه کننده! نوشت: آقای اسکندر مؤمنی، دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر گفته است، جمهوری اسلامی ایران بهرغم همه تحریمها و شرایط کرونایی نهتنها دست از مبارزه با موادمخدر نکشیدهاست، بلکه در این رابطه ارتقا هم داشتهاست و بیش از ۹۰ درصد تریاک جهان به تنهایی در جمهوری اسلامی ایران کشف میشود.
کشف ۹۰ درصد تریاک جهان در ایران، بد نیست، اما نمیتوان و نباید هم آن را امری مطلوب و تمامشده تلقی کرد. نکته ظریفی در پس این کشفیات عظیم نهفتهاست؛ بازار پر رونق موادمخدر حول ایران. موفقیت واقعی هنگامی است که کسی جرئت نکند موادمخدر را از ایران عبور دهد، تا پس از آن نوبت به کشف و مابقی ماجراها برسد.
روی دیگر کشف ۹۰ درصد تریاک جهان در ایران، یعنی اینکه کارتلهای موادمخدر و مافیای مواد افیونی، ایران را مقصد شماره یک خود انتخاب کردهاند، یا نه، از ایران به عنوان پلی آسانتر یا کمخطرتر برای عبور تریاک جهان استفاده میکنند؛ این هر دو حالت نهتنها مثبت نیست و موفقیت به شمار نمیآید که نیازمند اقدامات فراوان پیش از کشف است. ارائه این آمار ۹۰ درصدی بیشتر از آنکه دلگرمکننده و غرورآفرین باشد، دلهرهآور و سؤالبرانگیز است.
یک گواه این دلهره و سؤال، وضعیت اعتیاد در ایران است. اگر باید به کشف ۹۰ درصدی تریاک جهان در ایران ببالیم و از آن خوشحال باشیم، پس تکلیف اعتیادهای بیشتر از پیش و معتادان متجاهر روزافزون چه میشود؟! همانقدر که ما هر روز بهتر از دیروز در کشف موادمخدر موفق شدهایم، شوربختانه باید نوشت آمار اعتیاد و معتادان در جامعه ثابت میکند خرید و فروش موادمخدر در کشور ما پررونقتر از قبل شده است.
ازدیاد اعتیاد به کنار، در نگاه اول نه، اما با تحلیلی ورای ارقام تریبونی، از همان آمار ۹۰ درصدی هم میتوان فهمید که از قضا این حجم از کشفیات، مؤید پر رونقی موادمخدر حول و حوش کشور ما است. عبور، خرید و فروش و مصرف مواد است که نیازمند چاره و ارائه آمار دلگرمکننده است، نه کشفیات بزرگ که گویای فعالیت صنعت جهانی موادمخدر بیخ گوش ایران است.
ممکن است گفته شود (که گفته هم شده است) اگر این میزان از کشفیات نبود، وضعیت اعتیاد در جامعه ما بسیار بحرانیتر از آنچه اکنون هست، میشد. این سخن تا حدی درست است، اما هم کامل نیست، هم گمراهکننده است؛ کامل نیست، چون پوششی است برای لاپوشانی کردن اقدامات لازم و فوری که جملگی متناظر با مرحله پیش از کشف بوده و از آنها غفلت شدهاست. گمراهکننده است، چون موجب دلخوشیهای زودگذر و تفاخرهای آماری میشود و کار را از کار میگذراند، وقتی که خیلی دیر شدهاست.
روزنامه جهان صنعت در سرمقاله امروز خود با عنوان تناقض تحقیر و فخرفروشی در واکسیناسیون نوشت: در این دوره دانشمندان و جامعهشناسان و روانشناسان کشورهای گوناگون همه راههایی که میشد طی کرد و از انبوه درد و رنج کاست را شناسایی کردهاند و شناساندهاند. بسیاری از کشورهای جهان به دلیل دانش پیشرفته در ساخت انواع داروها و تجربه کامیاب در ساخت واکسن و از آنها مهمتر داشتن سرمایه کافی برای ساخت واکسن کووید۱۹ اقدام کردهاند.
رهبران حزب کمونیست چین و نیز حلقه اول یاران پوتین ساخت و تولید و توزیع واکسن را همانند هر ابزار دیگری به ابزاری برای فخرفروشی و نشان دادن ناتوانی کشورهای غرب تبدیل کردند. شمار قابل اعتنایی از کشورهای جهان نیز چشم به راه ماندند تا تولید واکسن به فرجام خوش برسد و از کشورها و شرکتهای تولیدکننده آن را خریداری کنند. این دسته از کشورها که اکثریت کشورهای جهان هستند تنها به این فکر میکنند که از هر جای جهان برای شهروندان خود واکسن تهیه کنند.
شوربختانه در ایران بالاترین مقام اجرایی بهداشت و درمان از این قاعده تبعیت نکرد و به هر دلیل نتوانست بهنگام و در زمان درست و از جای مناسب سفارش خرید واکسن دهد.
در این روزگار دشوار بود که ایران به جای تلاش برای تامین واکسن به آفرینش داستانهایی پرداخت که این روزها میبینیم افسانه بودهاند و فخرفروشیهای ایشان تا اینجا جز اندوه و حسرت و حقیر شدن شهروندان دستاوردی نداشته است.
مسابقه شگفتانگیز برای ساخت واکسن از سوی شش محل گوناگون در ایران در شرایطی که اولا میشد با واردات از شرکتها و کشورهای دیگر با قیمت ارزانتر و کیفیت تاییدشده جهانی واکسن را تامین کرد جای ناراحتی دارد و مردم ایران را در بهت و حیرت فرو برده است.
آیا نمیشد بالاترین مقام اجرایی بهداشت و درمان یا ستاد ملی کرونا از مدیران و سهامداران و صاحبان این شش محل خواهش و تمنا کند یا دستور دولتی و حکومتی بگیرد که به جای هدر دادن امکانات در مسیرهای بیراهه همه نیروی خود را روی هم انباشت میکردند و برای آیندهای مشخص ساخت را ممکن میکردند.
حضور رییس مجلس ایران بهطور سرزده به میان شهروندان خشمگین و ناراحت از سردرگمیها نشان میدهد یکی از سه مقام اصلی ادارهکننده کشور نیز به سخنان مدیران اجرایی اعتماد ندارد و میخواهد بهطور مستقیم حقیر شدن مردم را ببیند. نکته بهتآور این است که در این وضعیت کسانی از جمله بالاترین مقام اجرایی میخواهند به کشورهای دیگر از جمله کشوری که بالاترین ضریب واکسیناسیون را دارد واکسن اهدا کنند. این فخرفروشی و این تحقیر شدن با هم جمع نمیشوند.
حسن داناییفر در بخشی از یادداشتی با عنوان عملیات سفارشی و امریکای سردرگم در شماره امروز اعتماد نوشت: اقدامات امریکا در سالهای اخیر تا اندازه زیادی از منطق و انسجام فاصله گرفته است. در طول چند سال گذشته تلاش عجیبی از سوی امریکا برای احیای طالبان را شاهد بودیم. طالبان در وضع ضعیف و رو به افولی بود، اما امریکاییها ناگهان شروع کردند به مذاکره با آنها. داعش و افراطگری سال ۲۰۱۷ ضربه سنگینی خورده بود و تقریبا زمین خورده بود. امریکاییها به سرعت شروع کردند به ارتباط با طالبان، تا به طالبان مشروعیت ببخشند و آنها را به عنوان یک واقعیت مجددا مطرح کنند. نه یک دور و نه دو دور، بلکه ۱۰ دور مذاکره با طالبان انجام شد، همان طالبانی که روزگاری از سوی امریکا تحقیر میشد حالا به همتای مذاکراتی نماینده ویژه رییسجمهور امریکا بدل شده بود، وزیر خارجه وقت امریکا بیتابی میکرد تا با معاون دفتر سیاسی طالبان عکس یادگاری بگیرد.
نباید نادیده بگیریم که امریکاییها به انگیزهای طالبان را احیا کردند، نمیدانیم این انگیزه استیصال بود، اجبار بود، اختیاری بود یا از روی واکنش بود. در طول یکی، دو دهه گذشته، اغلب تصمیمهای استراتژیک امریکا تصمیمهای واکنشی است، از روی کنش استراتژیک نیست، بلکه واکنشهایی در مقابل پدیدههایی است که پس از ۱۱ سپتامبر رخ داده است. این نگرانی باز هم وجود دارد که در عراق هم همین اتفاق رخ دهد و امریکاییها در بازسازی داعش در عراق و در شامات کلید زده باشند، اما واقعیت این است که این تصمیمهای امریکا آنها را سردرگم کرده است. از یکسو آنها خواستار قدرتهای مستقل و ثبات و امنیت در منطقه نیستند، اما نه طالبان میتواند منافع امریکا را محقق کند و نه خروجشان میتواند هدفهای نهایی امریکا در غرب آسیا را محقق کند. منطقه باید به اهل منطقه، به صاحبان منطقه، به شهروندان منطقه سپرده شود. در ساختار وجودی امریکاییها اعوجاج، غفلت و ضعف دیده میشود. من به عنوان یک مطلع، کارشناس و مسوولی که دو دهه است در میدان منطقه حضور دارم، این مساله را از نزدیک لمس کردهام. برای مثال سوریه را ببینید، امریکاییها نه به اهدافشان رسیدند، نه حتی توانستند اهدافشان را به روشنی توضیح دهند و حتی اگر فرض کنیم هدف نهاییشان سقوط حکومت مرکزی سوریه بود، بعد از ۱۰ سال به آن نرسیدند و در مورد ماندن یا رفتن از آنجا هم هنوز نتوانستهاند هیچ تصمیم قطعی بگیرند و بر سر یک دو راهی سردرگم درماندهاند. اینکه چندصد نیروی امریکایی در کنار نیروهای کرد منطقه شمال شرق سوریه حضور داشته باشند، متفاوت است با هدف سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد خاورمیانه جدید و تحولات عمده در منطقه. سردرگمی امریکا را میتوان آنجا دید که دو سال تمام برای مشروعیت بخشیدن به طالبان تلاش میکنند و این گروه را احیا میکنند، از سوی دیگر سه روز قبل حملات هوایی به مراکز طالبان را از سر میگیرند. تعارض و تناقض در رفتار امریکاییها در آستانه خروجشان از منطقه روز به روز بیشتر و بیشتر میشود.