به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه ششم خردادماه در حالی چاپ و منتشر شد که آزادی اسدالله اسدی و الیور واندکاستیل با اجرای توافقنامه انتقال محکومین بین ایران و بلژیک، فرشهای ناپدید شده سعدآباد کجاست؟ و رونمایی از موشک «خرمشهر» در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها وسرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
علی ربیعی در بخشی از یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان جامعه پرملال در جستوجوی شادی نوشت: جامعه ایران، پس از رخت برکشیدن هژمونی جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی و روانی و نگرانی بهجا مانده از آن، مدام در حال تجربه فراز و نشیبهایی از امید، نشاط، ناامیدی و غم اجتماعی است؛ بهطوریکه در سالهای اخیر، شرایطی پیش آمده که ملال و جستوجوی امید و شادی، بخشی از شیوه زندگی شده است. مدتهاست در این زمینه و با هدف فهم این روند، با افراد مختلف اعم از زن و مرد، نوجوان و بازنشسته و. به گفتگو نشستهام به طور تیتروار میتوانم برشمارم: در این خصوص هیچ ادعای علمی عمیقی نداشته و معتقدم هر کدام از این موارد نیازمند بررسیهای علمی جامعهشناختی و روانشناختی است.
۱- نداشتن سیاستگذاریهای معطوف به نشاط و شادی در جامعه، بهطوری که در هیچ یک از سیاستگذاریهای بالادستی برنامهریزیهای اجرایی آثاری از این نوع سیاستها دیده نمیشود (این امر به اندازهای مهم است که مفهوم «توسعه به مثابه شادی» در ادبیات توسعه مطرح هست).
۲- در سالهای متمادی، صدا و سیما، کمتر به تولید برنامههای شاد و نشاطآور پرداخته است. مجموع تولیدات فیلمهای سینمای ایران نیز حاکی از آن است که کمتر به مضامین شادیآور توجه شده و حتی سینمای روشنفکری ایران نیز در یک رابطه متقابل تاثیر و تاثر، از جامعه بیشتر براساس مضامین سیاسی و اجتماعی، اقدام به تولید فیلمهایی تلخ کرده است.
۳- نزاعهای سیاسی داخل کشور مدام پیامهای ناامیدکننده، کسالتآور و مأیوسکننده را به ذهن جامعه تزریق میکند.
۴- ادبیات سیاسی تولید شده در داخل مبتنی بر نفی دیگری بوده و در سیاست خارجی نیز نوعی تداوم حالت جنگی و هراس را متبادر ساخته است.
دو مقایسه نیز به حالت حرمان ذهنی افزوده است؛
۱) مقایسه نابرابری در داخل
۲) مقایسه عقب ماندن از جهان و به خصوص مقایسه پیشرفت همسایگان عقب مانده سالهای قبل با کشورمان.
۵- تداوم زندگی چندگانه و اجبار به زیست دو و یا حتی «چندرومآبانه» به لحاظ سیاستهای فرهنگی و اداری اعمال شده.
۶- فقر مداوم و سختی زندگی در سالهای اخیر
به خصوص با فشارهای تحریم به نحوی که تعادل روانی برای دستیابی به یک زندگی همراه با آرامش را در معرض تهدید قرار داده است (بیشتر مصاحبهشوندگان بر این امر تاکید داشتند).
۷- یکی دیگر از این عوامل، تشدید منفیخوانی در جامعه است. این امر، ناشی از آن است که سالهاست جامعه صداهای پرخاشگرانه، قطبیسازی و تنازعات بیهوده و فشارهای اجتماعی را در فضای رسانهای، سیاسی و اجتماعی در گوش خود دارد؛ لذا کماطمینانی، بیقراری، فقدان شادی سیستماتیک و ناامیدی از آینده، به این شرایط ملالآور دامن زده است.
بدون تردید، بخشی از علل روانی ناآرامیهای خیابانهای پاییزی را نیز میتوان با این نظریه تبیین کرد. ایجاد جامعهای با ثبات، تحولخواه و توسعهجو نیازمند مردمانی تلاشگر، امیدوار و معتقد به امکان تغییر برای داشتن شرایط بهتر است. جامعه امروز ایران نیازمند سیاستگذاریهای معطوف به شادی است. سیاستهای اجتماعی، فرهنگی و رسانهای و حتی پیامهای عرصه سیاسی نیز باید از این امر پیروی کنند و گام اول، پایان دادن به علل پدیدآورنده چنین شرایطی است.
«جهانصنعت» طی یادداشتی در شماره امروز خود با تیتر بدشانسیهای تاریخی قند و شکر در ایران نوشت: - داستان تولید شکر در ایران از همان روزهای تولدش با صخره روسی روبهرو شد. روسها که میدیدند صادراتشان با تهدید روبهرو خواهد شد کاری کردند که خوردن شکر ایران که در کهریزک تولید میشد با بداقبالی روبهرو شد و شهروندان ایرانی آن را نجس میدانستند. در دهههای بعد، اما به این دلیل که رضا پهلوی از ابهت کارخانههای قند رضایت داشت ایران توانست تا پیش از انقلاب اسلامی دهها کارخانه در ایران تاسیس کند که با چغندر کار میکردند. در دهههای پس از ۱۳۲۰ که دولتها کوشش کردند کالاهای اساسی را در انحصار داشته باشند با تاسیس سازمان قند و شکر به این راهبرد دست یافتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی قند و شکر از نخستین گروه کالایی بود که برای توزیع آن کوپن درست شد. در همه سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تولید شکر در ایران با رقابت واردات روبهرو شده و دولتهای گوناگون برای خرید محبوبیت در میان شهروندان به این کالا نگاه خاص داشته و ارز ارزان برای واردات اختصاص میدادند. در قانون برنامه سوم توسعه آزادسازی شکر در دستور کار قرار گرفت، اما دولت احمدینژاد داستان را گونه دیگری نوشت. واردات ۵/۲ میلیون تن شکر در سال ۱۳۸۵ پایههای تولید شکر در داخل را سست کرد، اما پایداری برخی از اعضای مجلس و تولیدکنندگان راه را برای بسته شدن کارخانهها بست. تا اینکه ایران در دولت روحانی به خوداتکایی در تولید شکر دست یافت و جشن شکر گرفته شد. با این همه دولتهای روحانی و همین الان دولت رییسی حاضر نیستند دستشان را از روی صنعت قند و شکر بردارند.
در گزارشی که انجمن صنفی کارخانههای قند و شکر تهیه کرده، آمده است: همین الان اگر فعالان و مدیران و صاحبان کارخانههای قند بخواهند برای سال زراعی ۱۴۰۳-۱۴۰۲ برنامهریزی کنند با کدام دشواریها روبهرو هستند؟ چرا چنین است، چون این صنعت و این فعالیت از یکسو با هزاران کشاورز سروکار دارد که هرکدام به صورت جدا برای زمین خود برنامهریزی میکنند مگر اینکه اطمینان یابند محصولی که کشت میکنند بازار مناسب و قابل پیشبینیای دارد. فعالیت صنعت قند و شکر از سوی دیگر به تجارت و سیاستهای تجاری وابستگی دارد، زیرا بخشی از نیاز مصرفکنندگان باید از راه واردات به دست آید؛ بنابراین باید فعالان صنعت قند و شکر بدانند دولت برای ارز و تجارت چه برنامهای دارد.
روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز الزامات به رسمیت نشناختن طالبان نوشت: با گذشت ۱۰ روز از اخطار رئیس جمهور رئیسی به حاکمان افغانستان در مورد حقابه ایران از هیرمند، هیات حاکمه خودخوانده طالبان که نزدیک دو سال است به صورت نامشروع بر افغانستان سلطه دارند در چند اقدام و سخن جداگانه پاسخ منفی به این اخطار دادهاند. رئیسالوزرای گروه طالبان با انتشار بیانیهای اعلام کرد هیرمند آب ندارد و دادن حقابه به ایران امکان پذیر نیست. عباس استنکزی، معاون سیاسی وزارت خارجه این گروه گفت: به کارشناسان ایرانی اجازه بازدید از سد کجکی را نمیدهیم. امیرخان متقی سرپرست وزارت خارجه طالبان هم با خواندن یک متن رسمی اعلام کرد افغانستان دچار خشکسالی است و هیرمند آبی ندارد که به ایران بدهیم. عجیبترین اظهارنظر در این موضوع سخن یکی از مقامات دولت خودخوانده طالبان است که گفت: در معاهده هیرمند چیزی درباره بازدید از سدهای افغانستان گفته نشده است!
هر یک از این موضعگیریها به صورت کاملاً روشن به مقامات جمهوری اسلامی ایران اعلام میکنند طالبان زیر بار دادن حقابه هیرمند به ایران نخواهد رفت. بگذریم از رژه موتورسواران طالبان که هر کدام از آنها یک دبه زردرنگ به همراه داشتند و تهران را تهدید میکردند و سخن یک فرمانده نظامی این گروه که گفت در مقابل هر ۱۰ لیتر آب که به ایران بدهیم ایران باید ۲۰ لیتر گازوئیل به ما بدهد! و همینطور سخنان تمسخرآمیز این فرمانده و سایر افراد وابسته به این گروه که، چون درخور سطح شعور خود موضع گرفتهاند و سخن گفتهاند، ارزش پاسخ دادن ندارند. آنکس که میگوید: «در معاهده هیرمند، چیزی درباره بازدید از سدهای افغانستان گفته نشده است» با این جمله کاملاً نشان میدهد هیچ درکی از روابط بینالملل و معاهدات و امور حقوقی ندارد. این سخن او پاسخی است به پیشنهاد مقامات ایرانی که خواستار سفر یک هیات فنی و کارشناسی ایرانی به هیرمند و سدهای منطقه در داخل افغانستان شدند تا صحت و سقم ادعای هیات حاکمه طالبان را بسنجند. رئیس جمهور رئیسی هم در ضمن اخطارش این نکته را مورد تاکید قرار داده بود که کارشناسان به منطقه بروند تا معلوم شود آب وجود دارد یا نه و براساس آن تشخیص عمل شود.
با توجه به اینکه تصاویر هوائی و فیلمهائی که توسط موسسات ایرانی و بینالمللی در اردیبهشت ماه از هیرمند و سد کمالخان و کجکی گرفته شده نشان میدهند آب به اندازه کافی وجود دارد، ادعای مقامات طالبان عاری از صحت است. سخن آن فرمانده طالبان که گفته است در برابر هر ۱۰ لیتر آب ۲۰ لیتر گازوئیل از ایران میگیریم نیز همین واقعیت را تایید میکند. امتناع طالبان از پذیرش سفر هیات کارشناسی ایرانی به هیرمند، هیچ مفهومی غیر از دروغ بودن ادعای این گروه ندارد.
آنچه در این میان بسیار مهم است، نوع برخورد مقامات جمهوری اسلامی ایران با این رفتار خصمانه طالبان است. آقای حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان گفته است: «هیات حاکمه فعلی افغانستان را به رسمیت نمیشناسیم و بر لزوم تشکیل دولت فراگیر در افغانستان تاکید داریم.» این سخن آقای وزیر امور خارجه لوازمی دارد که دولت جمهوری اسلامی تاکنون به آن پایبندی نشان نداده است. شما که حاکمیت طالبان را به رسمیت نمیشناسید، چرا سفارت افغانستان را به این گروه تحویل دادهاید؟ چرا نمایندگان طالبان را به جلسات رسمی دعوت میکنید و با آنها تعاملات رسمی دارید؟ این تناقض آشکار در سیاست خارجی بهیچوجه قابل قبول نیست. برداشت طالبان از این دوگانگی در گفتار و رفتار شما اینست که ایران را در موضع ضعف میپندارند در حالی که ما یک کشور قدرتمند هستیم و امثال طالبان عددی نیستند که اجازه باجخواهی از ما را پیدا کنند. ما با توسل به دیپلماسی شفاف میتوانیم این گروه یاغی را وادار به تمکین کنیم.
طالبان یک گروه تروریستی بدوی و متحجر است که حتی در میان مردم افغانستان نیز جایگاهی ندارد. جمهوری اسلامی ایران بدون آنکه نیازی به توسل به برخورد نظامی داشته باشد، میتواند با ابزارهای دیپلماسی و اقتصادی طالبان را تحت فشار قرار دهد و با فعالیتهای بینالمللی راه را برای شکلگیری دولت فراگیر در افغانستان همواره نماید. ایران با چنان دولتی میتواند به راحتی تفاهم و تعامل داشته باشد.