به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، یکی از مهمترین مشکلات فیلم، ضعف در خط روایی آن است. در بازی خونی، مسیر قصه اصلاً شکل نمیگیرد که بخواهیم آن را گم کنیم! روایت، پراکنده و مملو از دیالوگهای شعاری است که مخاطب را از درک کامل داستان باز میدارد. شاید اگر فیلم توانسته بود خط داستانی مشخصی را دنبال کند، جذابتر میشد.
شخصیتپردازی نیز یکی دیگر از نقاط ضعف جدی این فیلم به شمار میآید. تلاش شده تا شخصیتی شبیه کمال در ماجرای نیمروز را در فضایی متفاوت بازسازی کنند، اما خروجی چیزی جز یک کاریکاتور سطحی و ناپایدار نیست. به جای آنکه تصویری از یک لات غیور و مردمی به نمایش گذاشته شود، با رفتارهای غیرطبیعی و غیرقابلباور، غدیر ژانگولر از آب درآمده است. شخصیتها بدون عمق و تحول به تصویر کشیده شدهاند و این امر باعث میشود تا مخاطب نتواند با آنها همذاتپنداری کند.
نکته عجیبتر اینجاست که بازیگر نقش اصلی فیلم، برندهی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنوارهی ۴۲ است؛ اما با این حال، بازیها یکی از ضعیفترین بخشهای فیلم محسوب میشوند. این مسئله نشان میدهد که مشکل تنها از بازیگران نیست، بلکه هدایت بازیها و شخصیتپردازی نیز به درستی انجام نشده است. علاوه بر این، لهجهها در طول فیلم بارها فراموش میشوند و این امر باعث میشود باورپذیری فضا و شخصیتها به شدت آسیب ببیند.
دیالوگها و بازیها توانایی بر دوش کشیدن بار درام قصه را ندارند. در نتیجه، تمام بار احساسی فیلم روی دوش موسیقی گذاشته شده است؛ اما موسیقی نیز در این وظیفه چندان موفق عمل نمیکند. موسیقی در لحظاتی که میبایست احساسی عمیق را منتقل کند، ناکام میماند و نمیتواند تأثیرگذاری لازم را ایجاد نماید.
یکی از مهمترین و دراماتیکترین سکانسهای فیلم، صحنهی رو به رو شدن زوجی است که از هویت سیاسی هم بیاطلاع بودهاند. این صحنه انتظار میرفت یک عاشقانهی تلخ و تأثیرگذار باشد، اما هیچ احساسی را منتقل نمیکند. این سکانس که میتوانست به نقطهی اوج احساسی فیلم تبدیل شود، در چند ثانیهی کوتاه و کاملاً سطحی اجرا میشود و هیچگونه تأثیری بر مخاطب نمیگذارد.
با وجود تمامی این ضعفها، باید اعتراف کرد که تعلیقهای فیلم موفق عمل میکنند. لحظاتی در فیلم وجود دارد که بهراستی غیرقابل پیشبینی و شوکهکننده هستند. همین لحظات باعث میشوند که فیلم کاملاً یکنواخت و خستهکننده نباشد. این تعلیقها مخاطب را وادار میکنند تا انتهای فیلم را دنبال کند و شاید به نوعی فیلم را از شکست نجات میدهند. همچون نوری در تاریکی، به فیلم جانی تازه میبخشند و آن را از سقوط کامل نجات میدهند.
در نهایت، باید گفت که بازی خونی فیلمی است که تلاش میکند اثری در سبک ماجرای نیمروز باشد، اما نهتنها موفق به روایت درست ماجرای آمل نمیشود، بلکه حتی نمیتواند یک داستان منسجم و تأثیرگذار را ارائه دهد. شخصیتپردازیها سطحی و ناپایدار هستند، بازیها ناامیدکنندهاند و نمیتوانند احساسات لازم را منتقل کنند، دیالوگها شعاری و فاقد عمق لازم هستند و موسیقی ناتوان از انتقال حس و هیجان است.
در مجموع، بازی خونی اثری است که شاید نتوان آن را بهطور کامل شکستخورده دانست؛ اما بههیچوجه نمیتواند در میان آثار شاخص سینمای ایران جایگاهی پیدا کند. این فیلم، نمونهای از اثری است که با وجود برخورداری از بازیگران خوب و موضوعی حساس، نتوانسته از این ظرفیتها بهدرستی بهرهبرداری کند.
زهرا رایگانی
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.