ویدئویی کوتاه که به شدت هولناک به نظر میرسد و روایت متفاوتی از سیلاب در پلدختر به دست میدهد تا جایی که نشان دادن آن به نیروهای جهادی و کسانی که مشغول پاکسازی محلهای هستند که احمدرضا ساکن آن است، شگفتی ایشان را به دنبال دارد و برایشان باور پذیر نیست!
روایتی متفاوت از سیلابی که آثار آن بر سقف بسیاری از خانههای قسمت غربی پلدختر، به ویژه محله «سازمانی» دیده میشود و گل و لای بر جای مانده از آن گاه به دو متر هم میرسد؛ گل و لایی که از فردای سیلاب به یاری نیروهای جهادی از اتاقها به حیاط و از حیاط به کوچه و از کوچه به دور و اطراف محله منتقل میشود؛ اما تمامی ندارد.
تودهای چسبنده از گل که جای لوازم و اسباب و اثاث منازل را گرفته است؛ اسباب و لوازمی که سیلاب برده و معلوم نیست کجا در پایین دست رود کشکان در آینده نشانههای آنها از بستر رود بیرون بزند. رودی که در زمان سیلاب دبی اش به ۴۶۰۰ مترمکعب بر ثانیه هم رسیده است.
درک این عدد ممکن نیست، جز زمانی که مبنایی برای قیاس آن داشته باشیم؛ مبنایی مثل این که بدانیم دبی ورودی کرخه و کارون به خوزستان در این روزها حدود ۲۵۰۰ مترمکعب بر ثانیه است. با این ملاحظه که بستر آن دو رود بسیار پهنتر از کشکان هستند که این نکته، نکتهای کلیدی در محاسبه سرعت سیلاب است.
البته در این باره اعداد و ارقام قطعی و درستی در دست نیست، ولی آن گونه که برخی مسئولان میگویند، سرعت سیلابی که پلدختر را درنوردیده و بخشهایی از شهر را از بیخ و بن برکنده و برده، به ۷۰ کیلومتر بر ساعت و حتی بیشتر میرسیده است؛ سیلابی به شدت تند که به گفته اهالی این شهر، ۲۲ ساعت تمام کوچهپس کوچههای مناطق وسیعی از شهر را قرق خود کرده و طبقه اول خانه احمدرضا را هم به کل غرق کرده و شسته است.
خانهای که به روایت این نوجوان، در روز سیلاب، ۲۲ ساعت در محاصره کامل سیلابی بود که میتازید و تک تک خانههای محله را زیر و رو و جاروب میکرد و تلاش داشت همه چیز را از بیخ و بن بر کند. سیلابی که از منفذ لوله کشیهای فاضلاب به داخل خانهها هجوم میبرد و راهش را باز میکرد تا کمی بعد در و پنجره را بشکند و به کوچه بازگردد و حتی جابجایی گاوصندوق نیز برایش ساده باشد!
سیلابی که هنوز مانده تا قصههای رقم خورده با آن قوام بیابند و روایت شوند؛ قصههایی که راویانی چون احمدرضا دارد که زمان بالا آمدن آب تنها توانسته گوشی و شارژرش را بردارد و کمک کند تا پدر جانباز و دوقلوهایشان را به طبقه بالا و پشت بام ببرند. راویانی که میگویند در خصوص تخلیه خانه به ایشان هشدار داده شده بود، اما این چندمین هشدار بود و تصور نمیکردند بر خلاف دفعات پیشین واقعی باشد.
داستانی قابل تأمل که جا دارد بعدها به دقت بررسی و موشکافی شود؛ در آیندهای که تا رسیدن به آن لازم است تلاشها برای بازسازی پلدختر به قوت و قدرت این روزها ادامه داشته باشد و از آن مهم تر، همه جانبه و تمام و کمال باشد، نه آن گونه که احمدرضا میگوید، بریده بریده. روایتی صادقانه از یکی از مهمترین راویان سیلاب پلدختر که به خواهشی کلیدی ختم میشود: «نه به من، ولی به مردم پلدختر کمک کنید؛ کمکشان کنید!»