فرش قرمز برای کالای لوکس، دفاع خمسه از استندآپ تحقیرآمیز، واکنش منافقین به انتشار تصاویر «جلادهای هشتگ ساز»، ۲۸ سال اجاره نشینی مسکن، دستمزد یک «حداقل بگیر» چه اجزایی دارد؟، پس لرزههای توقیف کشتی ملکه، در جستوجوی دلارهای گمشده، سیاست مهندسی معکوس دونالد ترامپ، وزیر زن برای آموزش و پرورش، نقش بولتون در توقیف نفتکش ایران، جانشینی فتاح و بختیاری در کمیته امداد و بیت کوین ابزار تبدیل تهدید به فرصت، از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه ۳۱ تیرماه در حالی چاپ شدند و بر پیشخوان مطبوعات کشور قرار گرفت که خوشحالی ایرانیها و خفت انگلیسی ها، کلید خوردن کاهش قیمت مسکن، ماجرای گم شدن یوروهای دولتی و عناوین مرتبط با موضوع انتخابات و تحریم مردمسالاری در صفحات نخست روزنامهها برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
دسته بندی اصلاحطلبان در سرمقاله رسالت
مسعود پیرهادی، سردبیر روزنامه رسالت در سرمقاله امروز این روزنامه ضمن دسته بندی طیفهای اصلاح طلبان نوشت: بر هیچ کس پوشیده نیست که وجود جریانها و سلایق سیاسی مختلف در کشور، لازم و بلکه مفید است. دیدگاههای اقشار مختلف در کشور، باید در چارچوب قانون اساسی، ما به ازای تشکیلاتی در عرصه سیاست داشته باشد و تکثر افکار و تضارب آرا در عرصه سیاست، فی نفسه امری مفید است.
سال هاست که در سپهر سیاسی کشور، ادبیات راست و چپ مورد استفاده نیست، آن چه هست اصولگرا و اصلاح طلب و مشتقات آن هاست. دولت فعلی هم هر چند تلاش میکند خود را جدای از جریان اصلاح طلبی معرفی کند، اما هم در پایگاه اجتماعی، هم در برنامهها و هم در اعضای کابینه و مدیران عالی، وامدار و بلکه فرزند جریان اصلاحات است.
جریان اصلاح طلبی امروز، ملغمهای از مدیران و کارگزاران تکنوکرات دولت مرحوم هاشمی، برخی چهرههای تجدیدنظر طلب دولت اصلاحات و مجلس ششم، فتنه گران ۷۸ و ۸۸، برخی سرمایه داران و رانت خواران دو دهه اخیر، مدیران فرسوده و ناکارآمد دولت فعلی و برخی چهرههای اپوزیسیون را شامل میشود. از حق نباید گذشت که برخی چهرههای متدین و مقید به قانون اساسی و ولایت فقیه هم در این جریان وجود دارند، اما آنچه اغلب این چهرهها را گرد هم آورده، مخالفت صریح یا ضمنی با برخی ارکان و مبانی انقلاب اسلامی است. اخیرا صداهای فراوانی از این جریان مبنی بر تحریم انتخابات یا مشارکت مشروط به گوش میرسد. برخی از فعالان و تریبون داران جریان اصلاح طلب گویا هنوز به بلوغ سیاسی و صلاحیت مشارکت نرسیده اند، چرا که تکلیف نظام، جریان رقیب و مردم با این گروه مشخص نیست. اگر در انتخابات با کسب کمی بیش از ۵۰ درصد آرا پیروز شوند، میگویند انتخابات ایران، آزادترین انتخابات دنیاست، اگر در برابر ۶۳ درصد رای رقیب شکست بخورند، اعلام میکنند که تقلب شده و هوادارانشان را به خیابانها فرا میخوانند، اگر مناصب را به دست بگیرند، آن قدر ضعیف عمل میکنند که حتی اعتراض سمپات هایشان را بلند میکند، اگر هم از قدرت دور بمانند فتنه میکنند. حالا هم آن قدر در دولت و مجلس و شوراها ضعیف عمل کرده اند که تصور میکنند در انتخابات با اقبال مواجه نخواهند شد و از حالا با زمزمه طرحهایی مانند مشارکت مشروط یا تحریم انتخابات، به دنبال توجیه شکست محتمل خود هستند. این نحوه سیاست ورزی، حقیقتا در شان جریانی که در دوره هایمتوالی حداقل دو قوه از سه قوه را در اختیار داشته نیست. عقلای این جریان، باید بدانند که نمیتوان یا در قدرت بود و یا اپوزیسیون شد و جریانی که بسیاری از اوقات از حمایتهای رسانههای بیگانه هم بهره میبرد، باید یک بار برای همیشه، تکلیف خود را با این تناقضات درونی روشن کند
گفتوگو؛ گمشده اصلی فرهنگ سیاسی ایران
احمد خرم فعال سیاسی اصلاحطلب طی یادداشتی که در روزنامه ایران منتشر شده با عنوان امید برای پایان گفتوگو هراسی نوشت: اساساً گفتوگو، گمشده اصلی فرهنگ سیاسی ایرانیان است. این بدان معنا نیست که ما در ساحتهای دیگر جامعه ایرانی با پدیده گفتگو مواجه نیستیم. بلکه برعکس؛ حداقل در ساحتهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی فرهنگ گفتگو هم دارای قدمتی بسیار طولانی است و هم دارای عمقی بسیار قابل توجه. در سایه همین فرهنگ گفتگو است که در تاریخ ایران اکثر اقوام مهاجم در فرهنگ مادر این سرزمین حل و تبدیل به جزئی از آن میشوند؛ و البته همین فرهنگ گفتگو است که همزیستی مسالمتآمیز و متسامح اقوام مختلف ایرانی را از اعماق تاریخ به دنیای امروز متصل میکند و در اثر آن جامعه چندفرهنگی ایران در معنای مدرن آن تشکیل میشود. اما برخلاف این ساحتهای فرهنگی و اجتماعی، در حوزه سیاسی ما نه تنها سابقه اثرگذاری از بروز عملی فرهنگ گفتگو نداریم بلکه به وضوح در هر دورهای با جنس و شکلی از گفتگو گریزی و گفتگو هراسی مواجه هستیم. پدیدهای که به جای آنکه در پی تجمیع و همگرایی مفهوم «خود» و «دیگری» باشد از این مفاهیم دو قطبی «دیو و دلبر» میسازد و جبههبندی و تقابل را از بطن جامعه آغاز میکند. همین است که در تاریخ سیاسی ایران عملاً تکثر سیاسی معنای واقعی و کاربردی خود را پیدا نمیکند و ما همواره به جای این پدیده، شاهد گروههای مختلف محذوفین و خائنین و جداشدگان هستیم. وضعیتی که خصوصاً از دوره قاجار به بعد شدت به مراتب بیشتری به خود گرفت. با این سوابق متفاوت از پدیده گفتگو در ساحتهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران، هم اکنون دولت ابتکار جدیدی با موضوع گفتوگوی اجتماعی را کلید زده و در قالب آن به مشارکت فکری با گروههای مختلف سیاسی، صنفی، اجتماعی و... میپردازد.
در اینکه آغاز این ابتکار یک اتفاق مبارک میباشد شکی نیست. اتفاقی که پرواضح است که در قدمهای اول قرار دارد و باید تقویت شود و تقویت آن بیش از آنکه نیازمند تعریف و تمجید از این فرآیند باشد، نیازمند نگاهی مبتنی بر انتقاد حمایتآمیز از آن است. فرآیند آغاز شده توسط دولت هم اکنون دو خلأ مهم دارد؛ موضوع اول این است که اساساً کاری که کلید خورده هنوز در قامت فرم گفتگو است و به محتوای آن نرفته است. گفتوگوی سیاسی مؤثر باید خود بازتابی از گفتگوهای خرد کف جامعه در ساحتهای متفاوت باشد و غیر از این چیزی جز خودگویی و خودخندی نخبگان سیاسی و صنفی نیست؛ گیریم که حتی بین خود آنها تفاوت نظرها و تکثری هم دیده شود. اما این تکثر باید در بالاترین سطح ممکن، تکثر موجود در کف جامعه را نمایندگی کند. در ساختار و شرایطی که به وضوح از آن اطلاع داریم چنین ارتباط نمایندگی بین نهادهای مدنی اعم از احزاب، صنوف، تشکلها و نظایر آن با کف جامعه به شکل ارگانیک وجود ندارد و در واقع رابطه نمایندگی این مجامع با جامعه تقریباً قطع و یا ضعیف است؛ بنابراین چنین گفتوگویی هر چند شاید در فرم خود جذاب و دلگرم کننده به نظر برسد، اما در محتوای خود همچنان با یک گفتوگوی مؤثر و تعیین کننده فاصله دارد. این شاید اولین مسألهای است که دولت باید در جریان ابتکار جدید خود برایش چارهای بیندیشد. اما مسأله دوم به نقش خود دولت برمیگردد؛ در واقع در فرهنگ اصیل و مدرن گفتگو، دولت نباید و نمیتواند در نقش توأمان مجری و طرف گفتگو حاضر شود. در واقع نقش اصلی دولت باید تأمین کننده زمینه و فضای گفتگو برای طیفها، گرایشها، فرهنگها، احزاب و... مختلف و حفاظت از امنیت و آزادی این فضا باشد. از منظری دیگر هم دولت باید خود محصول و نتیجه رقابتی باشد که در آمیخته با این گفتگو در جریان است، نه مجری و هدایتکننده آن؛ بنابراین بسیار بهتر است که دولت در قدمهای بعدی این ابتکار، تنها در قامت تأمین کننده زمینه و فضای گفتگو و شنونده بحثها و نتایج آن حاضر شود نه به عنوان یک طرف ماجرا.
اما باز هم باید تأکید کرد که با همه این توصیفها، کار مثبتی که آغاز شده در صورت تکمیل در مراحل مختلف و تجدید اصلاح بر اساس اقتضائات روز جامعه میتواند در میانمدت به شکلدهی فضای جدیدی در سپهر سیاسی ایران و زایشی نو در فرهنگ سیاسی ما منجر شود.
علت بحران گفتمانی در جریان اصلاحات چیست؟
علیرضا صدقی در بخشی از سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان قدرت هدف نیست نوشت: شرایط فعلی ایران و موقعیت اصلاحطلبان در این شرایط، با همیشه متفاوت و متمایز است. مطالعه اجمالی موقعیت اصلاحطلبان در میدان سیاستورزی کشور نشان میدهد که این جریان فکری توانست پس از یک دوره فترت هشتساله از تمام نهادهای قدرت و در شرایطی که بسیاری از تئوریسینها، نظریهپردازان و کنشگران آن یا در زندان بودند، یا ساکت و صامت شده بودند و یا ناامیدانه تحولات سیاسی و اجتماعی کشور را نظاره میکردند، به یکباره موفق شدند با کسب پیروزی در چهار انتخابات ـ. البته در ائتلاف با اعتدالگرایان ـ. احیا شده و به صحنه قدرت بازگردند.
وضعیتی که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و در پی آن انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال ۹۴، امیدهای فراوانی را در بدنه اجتماعی هوادار این جریان پدید آورد. این پیروزیها در پیوند با انتخابات سال ۱۳۹۶ و کسب دوباره کرسی ریاست جمهوری توسط کاندیدای ائتلافی آنها، موقعیتی کمنظیر و باورنکردنی را برای اصلاحطلبان به وجود آورد. این شادی البته دوامی نیافت و با آغاز مجموعه اعتراضهای دیماه همان سال، در پی آن خروج ایالات متحده از توافق هستهای (برجام)، افزایش یکباره و ناگهانی بهای ارز و کالاهای اساسی و ناکارآمدی دولت و مجلس در مدیریت شرایط ایجادشده، موجی سنگین از اتهامزنی و انتقاد و تخطئه روانه اردوگاه اصلاحطلبان شد.
در این میان فقر تئوریک، ضعف مدیریتی، ناکارآمدی اجرایی و ملاحظهکاری بیش از حد بزرگان و زعمای اصلاحطلب، عرصه را برای این جریان سیاسی بیش از هر زمان دیگری تنگ کرد. حالا کار به جایی رسیده است که هر کلام و سخنی که از این اردوگاه به گوش میرسد با موجی از حملات بزرگ و کوچک در شبکههای اجتماعی و رسانههای عمومی روبهرو میشود.
به نظر میرسد جریان اصلاحطلبی این روزها بیش از هر زمان دیگری به «بحران گفتمانی» رسیده است. جریانی که توان دفاع از عملکرد و برنامههایش را از دست داده و روزبهروز پایگاه اجتماعی خود را از دست میدهد. ناگفته نماند که این پایگاه اجتماعی هرگز به سوی جریان اصولگرا متمایل نمیشوند، چرا که بخش اعظمی از هواداران اصلاحطلبی در کشور با عبور از اصولگرایان به اصلاحطلبان رسیدهاند. این موضوع حکایت از آن دارد که تضعیف اصلاحطلبی، تضعیف کلیت نظام را در پی خواهد داشت. هر چند ممکن است تندروها به این مسئله باور نداشته باشند، اما این مسئله یک واقعیت عینی و غیرقابل انکار است.
بررسی شرایط و موقعیت خطیر اصلاحطلبان نشان میدهد که یکی از بزرگترین مشکلات آنها، عدم استفاده و بهرهمندی از موقعیتهای بهدستآمده است. اصلاحطلبان حاضر در عرصه قدرت یا نخواستند، یا نتوانستند پاسخگوی مطالبات و خواستههای گروههای اجتماعی متمایل به خودشان باشند. آنها تعریفی دقیق از چرایی نزدیکی به قدرت و ماموریتهای ابلاغی از سوی جامعه رایدهندگان به دست ندادند. مجموعه این مسائل و سکوتهای بیمعنای معنادار بزرگان اصلاحطلبی در کشور موجب شده است تا امید بسیاری از رایدهندگان به ورطه ناامیدی کشیده شود. مجموعه این عوامل، توجه جدی و بازخوانی تئوریهای مورد استفاده در این جریان را به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل میکند.
شاید لازم باشد تا اصلاحطلبان بازتعریف تازهای از نسبت این جریان با بدنه اجتماعی ـ طبقه متوسط نحیفشده جامعه ایرانی ـ و حضور در نهادهای قدرت داشته باشند. آنها باید دریابند که حضور در نهاد قدرت هدف نیست و جامعه رأیدهندگان هرگز با هیچ جریان سیاسی عقد اخوت نبستهاند.