به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه ۲۱ اسفندماه در حالی چاپ و منتشر شد که توقف شیوع کرونا در چین و برقراری قرنطینه در ایتالیا در کنار گزارشها و یادداشتهایی درباره ضرورت اعتماد عمومی در روزهای بحران عناوین کرونایی صفحات نخست روزنامههای امروز را شامل میشود. کودتای دموکراتها علیه سندرز، کمپین در خانه میمانیم، و دیپلماسی کرونایی از دیگر عناوینی است که در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
ابراهیم بهشتی طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه ایران با عنوان همه انتقادها بجا، ولی با جان خودمان شوخی نکنیم نوشت: از هر زوایهای که به این ماجرا نگاه شود و هر انتقادی که نسبت به مجموعه نهادهای حاکمیتی چه معطوف به مدیریت این میهمان ناخوانده و چه ناظر بر رویدادها و اتفاقات دیگری وجود داشته باشد، هیچ توجیه عقلانی برای نادیده گرفتن تبعات کرونا و خطر شیوع بیشتر آن وجود ندارد. در حقیقت بهعنوان یک شهروند میتوان هم انتقاد داشت و هم سؤالهای جدی مطرح کرد. اینکه آیا پیشبینیهای لازم از ابتدا برای مواجهه با خطر قابل پیشبینی کووید ۱۹ انجام شده بود؟ اینکه آیا مجموعه نهادهای مسئول در بیان واقعیات و اطلاعرسانی صداقت لازم را داشته اند؟ آیا بهتر نبود شهر قم از ابتدا قرنطینه میشد؟ چرا در کشور وضعیت اضطراری حاکم نشده است؟ چگونه با وجود تعطیل نکردن مراکز و نهادهای حاکمیتی، مدام توصیه میشود که مردم از خانه بیرون نروند؟ چرا اقلام بهداشتی مورد نیاز مردم در دسترس نیست؟
این همه کالاهای بهداشتی که گفته میشود کشف و ضبط شده کجاست؟ در کنار این سؤالها و انتقادها این واقعیت هم انکار شدنی نیست که مجموعه حوادث و رویدادهای سالجاری از سیل و زلزله گرفته تا حوادث آبان ماه و حاشیههای انتخابات مجلس همزمان که برخی نارضایتیها را دامن زده، چه بسا «تاب آوری» جامعه را نیز تحتالشعاع قرار داده بخصوص که حالا کرونای وارداتی کسب و کارها و معیشت مردم را نیز دچار تنگناهایی کرده و قاعدتاً این دغدغه هم به نگرانیهای موجود مردم اضافه میشود. با همه اینها و در کنار تبعات اقتصادی و اجتماعی این بیماری، کرونا جان ایرانیان را به مخاطره انداخته و عقل حکم میکند تک تک ما شهروندان نسبت به حفظ جان خود و البته هم وطنان و همنوعان حساسیت مضاعف داشته باشیم. بحران حالا پشت در خانههای همه ماست. کرونا فقیر و غنی و مسئول و غیر مسئول نمیشناسد همچنانکه گیلانی و مازندرانی یا تهرانی و قمی و خراسانی برایش فرقی نمیکند. همه انتقادها هم به جا و اتفاقاً اگر آنقدر هم نسبت به مجموعه مدیریتی بد بین هستیم باز مسئولیت و تلاش ما برای مصون ماندن از این بیماری خطرناک باید بیشتر شود. اینکه در بحبوحه اعلام رسمی و غیر رسمی آمار فوت شدگان در ایران و جهان، برخی مخفیانه مجالس عروسی بر پا کنند، یا برای دور زدن ممنوعیت ورود به شهرها، متوسل به راههای فرعی شوند معلوم نیست در چه قالبی قابل ارزیابی است. با جان خود و خانواده شوخی نکنیم. بیتوجهی به دستورالعملهای اعلام شده همزمان که خطر شیوع را بیشتر میکند، جمع کردن یا کنترل آن را نیز به درازا میکشاند و این یعنی خانوادههای بیشتری داغدار خواهند شد.
عباس عبدی روزنامهنگار طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه شهروند با عنوان نیازمند تصمیمات قاطع نوشت: هر حکم و تصمیمی که گرفته و سپس بخواهد اجرا شود، باید حداقل از دو نظر معتبر باشد. نخست از حیث شکلی یا مرجع تصمیمگیر و سازوکار انجام آن و دوم از حیث محتوایی که معادل با درستی تصمیم است.
اگر کسی مرتکب قتل شده است و حکم آن هم اعدام باشد، هیچکس جز قاضی، حق صدور حکم را ندارد، او هم باید تمامی آیین دادرسی را رعایت کند و حکم نهایی هم باید مستدل و حقوقی باشد.
حالا اگر کسی که قاضی نیست این حکم را بدهد، او را مجازات میکنند، حتی اگر حکم او به لحاظ محتوایی درست باشد، مطلقا قابل اجرا نیست. قضیه از این قرار است که حکومت به معنای کل آن واجد وظایف و اختیاراتی است که باید آنها را انجام دهد. برخی از این وظایف نیز چنین نیست که هر روز و هر ساعت باشد، بعضا در طول سالها، یک بار پیش میآید.
هیچ گروه و شخصی نیز نمیتواند در این تصمیمات جانشین دولت و حکومت شود. در واقع وظایف حاکمیتی، کلا تجزیهناپذیر است. از جمله قطع ارتباط و ممنوعکردن رفتوآمد و امثال این، جزو صلاحیتهای انحصاری دولت است. این وظایف جزو اختیارات ویژه دولت و حکومت تعریف شده است.
هیچ مقامی نمیتواند و نباید از آن تخطی کند. از اینرو منع رفتوآمد به محلی یا منع ورود یا خروج از آن محل، از وظایف حاکمیتی است و اگر حکومت آن را انجام ندهد، مسئولیت دارد.
اگر لازم است که مانع از تردد مردم به گیلان و مازندران شویم، این تصمیم حتما و لابد باید در دولت و حکومت اتخاذ شود. درستی یا نادرستی تصمیم، بحث دیگری است. مسأله این است که اگر حکومت به هر دلیلی به این نتیجه رسید که کسی نباید وارد گیلان یا مازندران شود، از این پس باید با قدرت انتظامی وارد عمل شود و با هیچکس هم در اجرای آن نباید شوخی کرد.
این به معنای انجام قرارداد میان مردم و حکومت است که چنین اختیاری را به حکومت دادهاند. مردم که نمیتوانند و نباید در اینباره اقدام کنند، چون مردم نهتنها مرجع صلاحیتدار برای تصمیم درباره این موضوع نیستند، بلکه مهمتر از آن مردم امکان تصمیمگیری و شور و مشورت ندارند و اصولا تعریف دقیقی از مردم نیز وجود ندارد.
مثلا صد نفر در یک محله تصمیم میگیرند راه را ببندند. این بیمعناست. چنین وضعی به منزله بیدولتی تلقی میشود و عوارض فراوانی بر روحیه مردم و نیز جریان امور دارد.
از همه بدتر هنگامی است که دستگاههای دولتی خودشان در اتخاذ و اجرای این تصمیم دچار اختلاف باشند؟! این دیگر پذیرفتنی نیست که نهادهای حکومتی علیه یکدیگر نظر دهند.
در شرایط کنونی، حکومت و دولت باید اقتدار کافی و انسجام را از خود نشان دهند، ستاد مبارزه با کرونا را تقویت کنند و اجازه ندهند که افراد خودسرانه دست به کار شوند و احساس بیدولتی رواج پیدا کند.
حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در ستون نکته این روزنامه با عنوان پدر و پسر شاید با هم بروند! نوشت: آنچه این روزها در عربستان و دربار آلسعود میگذرد، این احتمال را قوت میبخشد که دوران یکهتازی بنسلمان به سر آمده و قطار شاهزاده جنایتکار و کودککش سعودی به ایستگاه آخر رسیده است. بعد از مرگ ملکعبدالله پادشاه سابق عربستان، ملکسلمان پادشاه کنونی بر اساس یک سنت پذیرفته شده در خاندان سعودی، به پادشاهی رسید و اما، در حالی که بر پایه همان سنت، محمد بننایف ولیعهد و پادشاه بعدی بود، محمد بنسلمان با حمایت آشکار آمریکا و بهرهگیری از موقعیت پدرش، سنت دیرینه و تعریف شده آلسعود را نقض کرد و خود را به عنوان ولیعهد و جانشین پدرش معرفی کرد. این سنتشکنی در طول پادشاهی آلسعود برای اولینبار اتفاق افتاده بود و بدیهی است که نمیتوانست به آسانی در میان شاهزادگان سعودی، مفتیهای درباری و بخشی از مردم قابل پذیرش بوده و ولیعهدی غیرقانونی او را تثبیت کند. بنسلمان که میدانست سنتشکنی او از سوی شاهزادگان سعودی بیپاسخ نمیماند، تعداد زیادی از شاهزادگان سعودی و از جمله محمد بننایف -ولیعهد اصلی- را به بهانه فساد مالی بازداشت کرده و یا تحت مراقبت شدید قرار داد و در همان حال قراردادی بالغ بر ۵۰۰ میلیارد دلار با آمریکا و دهها میلیارد دلار با انگلیس و فرانسه منعقد ساخت و روابط نزدیک و بیپردهای نیز با رژیم اشغالگر قدس برقرار کرد.
هفته گذشته، بنسلمان در اقدامی غیرمنتظره بیش از ۲۰ تن از شاهزادگان سعودی را بازداشت کرد که محمد بننایف ولیعهد اصلی نیز از جمله آنها بود. این حرکت بنسلمان احتمال مرگ ملکسلمان و یا وخامت بیش از حد حال جسمانی او را قوت میبخشد و میتوان این تلقی را داشت که بنسلمان برای عبور بیخطر از مرز ولیعهدی و رسیدن به پادشاهی، دست به این اقدام زده است. برخی از صاحبنظران در کشورهای عربی اگرچه این احتمال را نفی نمیکنند، ولی با استناد به پشتیبانی آمریکا و متحدانش از بنسلمان و سرسپردگی کمنظیر او به آمریکا و اسرائیل بر این باورند که با توجه به حمایت قدرتهای یاد شده، انتقال پادشاهی عربستان از ملکسلمان به فرزندش بنسلمان با دشواری چندانی روبهرو نخواهد بود! این برداشت اما، قابل تکیه نیست چرا که؛
۱- بنسلمان به دلایل گوناگون و از جمله خسارتهای سنگین و تلفات انسانی فراوانی که در جنگ یمن به مردم عربستان تحمیل کرده است، با نارضایتی توأم با نفرت مردم روبهروست.
۲- محمد بن نایف و سایر شاهزادگان سعودی نیز در صورتی که به قدرت برسند با منافع آمریکا و اسرائیل در تعارض نبوده و مخالفتی نخواهند داشت. بنابر این تغییر قدرت از بنسلمان به بننایف تغییری در منافع آنها پدید نمیآورد که نگران آن باشند.
۳- آمریکا و متحدان اروپایی و عبری آن حامیان اصلی و نشاندار بنسلمان در جنگ شکستخورده و فضیحتبار یمن هستند و از این روی در افکار عمومی، افتضاح آلسعود در جنگ یمن و شکست خفتبار آن به حساب آمریکا و متحدانش نیز نوشته شده است.
۴- با توجه به موارد یاد شده، آمریکا با کنارگذاشتن بنسلمان و رویکرد به بننایف، اولاً منافع قبلی خود را حفظ کرده است و ثانیاً با متوقف کردن جنگ یمن به عنوان فرشته نجات مردم عربستان از این بلای خانمانسوز ظاهر میشود! ثالثاً با بازگرداندن پادشاهی عربستان به بننایف، خود را حامی سنت تعریف شده آلسعود که از سوی بنسلمان شکسته شده بود جا میزند! از اینروی بعید نیست پدر و پسر با هم بروند!
۵- و اما، آنچه با نگاه اول در این میان بیپاسخ به نظر میرسد، پایبندی آمریکا به تعهداتش است! که آمریکا بارها نشان داده است برای آن پشیزی ارزش قائل نیست. آمریکا شیطان بزرگ است و خداوند تبارک و تعالی در وصف شیطان آورده است؛
«کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ... مانند شیطان که به انسان گفت: به خدا کفر بورز و پس از آنکه آدمی کافر شد به او گفت؛ من از تو بیزارم، چرا که از (عقاب) پروردگار عالمیان سخت میترسم».