به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه پانزدهم مردادماه در حالی چاپ و منتشر شدند که انفجار بیروت و گزارشهای اولیه از آن، جریان تحریف با دو روایت در روزنامههای اصولگرا و اصلاح طلب و ۲۷۱ شهر ایران در وضعیت قرمز، ۳ میلیون دانش آموز در آستانه محرومیت از تحصیل به خاطر عدم دسترسی به وسایل هوشمند در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم.
صادق زیبا کلام طی یادداشتی با عنوان اصلاحطلبان ناکام و راههای پیش روی در شماره امروز شرق نوشت: اینهم حکایتی شده که مدتهاست هرگاه که درباره اصلاحطلبان مینویسم، به جز انگشت گذاردن بر ضعفها، متأسفانه مطلب دیگری ندارم. از آن بدتر اینکه، نوشتن درباره جریان اصلاحات بسان رانندگی در جاده یکطرفه شده که از آنطرف حرکتی نیست. جادهای که آخر آن هم به نظر میرسد بنبست است. همه ضعفها و ایرادات جریان اصلاحات یک طرف، چشمبستن آنان بر اصل بنیادین انتقاد از خود یک طرف دیگر. رفتار سیاسی رهبران اصلاحات بهگونهای است که گویا برایشان اساسا مفهومی به نام «انتقاد از خود» معنای چندانی ندارد و چقدر غمانگیز است جریان سیاسی که آیینهای برای دیدن خود در دست نداشته باشد. از جمله ضعفهای جریان اصلاحات غفلت آن از کادرسازی یا همان پوستاندازی بوده است. اصولگرایان، صرفنظر از اعتدالیون یا رادیکالهایشان، دستکم توانستهاند تعدادی چهره جوان وارد سپهر سیاسی خودشان کنند. میتوان بسیاری از نمایندگان مجلس یازدهم یا کادر شهرداری تهران یا دولت احمدینژاد را از نسلهای دوم و سوم اصولگرایان دانست. بحث بر سر آن نیست که این چهرهها چقدر بر لزوم تغییر در سیاستهای کلان نظام باور دارند یا چقدر میتوانند در افق سیاسی محافظهکاران جناح راست تحولی به وجود آورند.
قطعا اگر آنان همچنان همان ادبیات سیاسی و اجتماعی ۴۰ سال گذشته را ادامه دهند، وضعیت نامطلوب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کنونی ادامه خواهد یافت و نسل جدید اصولگرایان در بهترین حالت مانند کتابی خواهد شد که در تجدیدچاپ رنگ و لعاب جلد آن تغییر پیدا کرده، اما محتوا همان روایت قبلی است. اما واقعیت تلخ آن است که اصلاحطلبان حتی در حد تغییر جلد هم نتوانستهاند گامی بردارند. چهرهها و شخصیتهای اصلی آنان، همان چهرهها و شخصیتهای دو دهه پیش هستند. همان چهرههایی که دو دهه قبل در جریان اصلاحات ظاهر شدند؛ درحالیکه در دو دهه گذشته، نسل جدیدی در کشور ظهور کرده است. هیچکس البته نمیگوید که هربار که نسل جدیدی در کشوری به وجود میآید، ادبیات و گفتمان سیاسی جدیدی هم باید در آن جامعه شکل بگیرد. در جوامع توسعهیافته چنین وضعیتی وجود ندارد و ضرورت چندانی هم به چنین روندی نمیرود.
اما در جامعه جوان ما که از یکسو درگیر مشکلات عمیق سیاسی و اجتماعی شده و از سویی دیگر هم مواجهه با نسلی سرخورده است، لزوم تغییر از نان شب هم برای جریانات سیاسی واجبتر است. جالب است که اصولگرایان یا دستکم برخی از آنان این نکته یا خطر را به فراست دریافتهاند و جدای از ورود چهرههای تازه، یکی، دو سالی هم میشود که ادبیات سیاسیشان سرشار از مفاهیمی مانند «جوانگرایی»، «مدیریت جهادی»، «مبارزه با فساد»، «نئواصولگرایی» و امثال این شده است.
بحث بر سر آن نیست که نسل جدید اصولگرایان چه میزان به این شعارها پایبند است یا صرفا برایشان کارکرد تبلیغاتی و انتخاباتی دارد. بحث بیشتر بر سر مقایسه آنان با اصلاحطلبان است که حتی در حدواندازه ظاهری هم نتوانسته اند تغییر و تحولی در ادبیات و گفتمان سیاسیشان ایجاد کنند. نه در تغییر چهرهها و نه در فرایند نوسازی گفتمان سیاسی، آنان نتوانستهاند دستکم به اندازه اصولگرایان خودی نشان دهند.
ضرورت پوستاندازی اصلاحطلبان نه یک مانور تبلیغاتی است و نه یک ژست سیاسی بلکه تنها شانس بقای سیاسیشان است. آنان در قبال عملکرد «فراکسیون امید» در مجلس دهم سکوت کردند. در قبال عملکرد دولت دوم آقای روحانی با وجود نقششان در ترغیب مردم به شرکت در انتخابات اردیبهشت ۹۶ همچنان به سکوتشان ادامه دادند. حوادث و رویدادهای مهمی در سالهای اخیر در کشور به وقوع پیوست؛ مانند ناکامی برجام، اعتراضات دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ که اصلاحطلبان در قبال تمامی آنها سکوت کردند یا به گفتن کلیشههای تکراری و کلی بسنده کردند. شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»، هم نتوانست آنان را به خود آورد. حاصل شد انتخابات اسفند ۹۸ و ریزش بخش عظیمی از بدنه اجتماعیشان، اما و باکمال تأسف هیچ حرکت و تغییر و تحول جدی از آنان دیده نشد؛ انگار جملگی آن حوادث و رویدادها در کشور دیگری اتفاق افتاده.
اگر تدبیر «چه باید کرد؟» و پوستاندازی در وضعیت اصلاحطلبان بهصورت عاجل صورت نگیرد، آنقدرها طول نخواهد کشید که از دوم خرداد و اصلاحات بهجز نامی در تاریخ ایران بعد از انقلاب چیز دیگری باقی نخواهد ماند.
محمد ایمانی در بخشی از یادداشت روز امروز روزنامه کیهان با عنوان خطر فلج مغزی؛ این ویروس را جدی بگیرید، نوشت: موکول کردن حل مشکلات اقتصادی به توافق با آمریکا در حالی که در قبال دولت دهم میگفتند مشکلات ناشی از سوءمدیریت است، یک تحریف بزرگ بود. این تحریف، با مغالطاتی مانند «آمریکا کدخداست»، «آمریکا میتواند تمام توان نظامی ما را ظرف ۵ دقیقه نابود کند»، «خزانه خالی است»، «رفع تحریمها و حل مشکل اشتغال و آب خوردن و آلودگی هوا منوط به مذاکره است»، «اوباما بسیار مؤدب است»، «نمی توانیم با قهر و انزوا در دنیا زندگی کنیم»، «نباید با شعارهای توخالی مقابل قدرتها ایستاد»، «امکان ندارد آمریکای زیر تعهد بزند»، «اروپا با آمریکا فرق میکند و پای توافق میماند» و... دائما تشدید شد.
به راستی خزانه دولت، سال ۹۲ با محدودیت بیشتری مواجه بود یا امروز؟ چگونه به اوباما اعتماد کردند، در حالی که بانی حملات سایبری و ترور دانشمندان، آشوب ۸۸، تحریمهای فلجکننده و جنگ نیابتی در کنار مرزهای ایران بود؟ مگر مصادره میلیاردها دلار از اموال ایران و ریلگذاری تحریمهای ویزا و آیسا و کاتسا، مربوط به اوباما نبود؟ آیا دولت او نبود که حمید ابوطالبی (معاون دفتر روحانی) را تروریست خواند و ویزای حضور در نمایندگی ایران در سازمان ملل را نداد؟! آیا اتحاد دموکراتها و جمهوریخواهان در صدور تحریمهای ضدایرانی فراموش شدنی است؟
کدام مشاوران، آدرسهای گمراهکننده به خورد برخی سیاستمداران میدهند؟ چه شد که آن سیاستمدار مرحوم، ۳۰ مرداد ۹۵ در اجلاس آموزش و پرورش ادعا کرد «اگر آلمان و ژاپن محکمترین اقتصاد دنیا را دارند، بعد از جنگ جهانی از داشتن نیروی نظامی محروم شدند... با این اقدام، پول هایشان آزاد شد و دنبال کارهای علمی و تولیدی رفته و اقتصاد دانش بنیان برای خود درست کردند. این راه باز شده و مطمئنم دوره دوم دولت روحانی میتواند ما را به آنجا برساند»؟! برخلاف این ادعا و طبق اعلام موسسه تحقیقات صلح استکهلم، آلمان با اختصاص ۴۰/۹ میلیارد دلار، در رتبه هشتمین کشور دارای بیشترین بودجه نظامی و ژاپن با اختصاص ۳۶/۷ میلیارد دلار، در رتبه نهم جهانی قرار داشت. چگونه در اوج تهدیدهای آمریکا و طرح «برجام ۲» درباره خلع موشکی و نظامی ایران، توییتر همین سیاستمدار مدعی میشد «روزگار آینده، روزگار گفتمان است نه موشک»؟ !
کدام قلم است که پس از همه خسارتهای برجام، در روزنامه دولت مینویسد «برجام، مدل موفق همکاری دیپلماتیک بود»؟! کسی مطلع نباشد، تصور میکند لابد برنامه هستهای، اوراق شده بود و با برجام احیا شد (!) یا مثلا دلار ۲۳۰۰۰ تومان بود، به ۳۷۰۰ تومان رساندند! یا اروپاییها قبل از برجام، به هواپیمای آقایان ولایتی و خرازی و متکی و صالحی سوخت نمیدادند، ولی به هواپیمای آقای ظریف در مونیخ سوخت دادند! یا به نمایندگان ایران ویزا نمیدادند و به ابوطالبی دادند! یا، گرفتار تحریمهای ویزا و کاتسا و آیسا بودیم و با برجام لغو شد!
روزنامه زنجیرهای از جان آقای ظریف چه میخواهد که از قول رئیس گروهک نهضت آزادی تیتر زده؛ «به ظریف گفتیم در راه مصدق قدم بردار». مشی مصدق در اعتماد به آمریکا و غافلگیر شدن با کودتای CIA و MI۶، سزاوار عبرت است یا الگو گرفتن؟ رسانههای زنجیرهای، به کجا وصلند که راهبرد عملیاتی و موفق امثال سردار سلیمانی را تخریب میکردند، اما همزمان، خواستار سرمشق قرار دادن امثال مصدق بودند؟ سردار سلیمانی و همرزمانش، سر دشمن را در جنگ نیابتی به سنگ کوبیدند و حال آنکه در مقابلشان جبههای قدرتمند بود. الگو شدن این رویکرد در مدیریت و اقتصاد کشور، از نگاه دشمن بسیار خطرناک بود. بنابراین، رویکرد مقاومت، از سال ۸۸ تا به امروز آماج حملات رسانهای است.
ستاره لطفی روزنامهنگار طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه همدلی با عنوان تلویزیون به کارشناسان کمسواد آنتن ندهد نوشت: دو روز پیش کارشناس برنامه «طیب» شبکه سوم سیما در ادعایی عجیب و جنجالی مدعی درمان کرونا با استفاده از نیش زنبور عسل شد و گفت: «ویروس کرونا با واکسن هم حل نخواهد شد و تنها راهش زهر زنبور عسل است.» منطق و توجیه وی برای این ادعای به ظاهر علمی این بود که تاکنون کندودارها کرونا نگرفتند، پس نیش زنبور در درمان و پیشگیری از کرونا موثر است. در حالی پرفسور عظیم اکبرزادهخیاوی این ادعا را با قاطعیت مطرح کرد که محققان خارجی با لابراتوارها و تجهیزات مدرن و پیشرفته هنوز نتوانستهاند در رابطه با واکسن کرونا نظر قطعی بدهند. پخش این تصاویر از صداوسیما با واکنش جامعه پزشکی مواجه شد و بسیاری از آنان ضمن رد این ادعا از مردم خواستند که گول سوءاستفاده از عناوین «پرفسور»، «پزشک» و... رنخورند و اسم این افراد خودپزشک یا خودپرفسورپندار را در سایت نظام پزشکی جستوجو کنند و از مدارک علمی آنان مطمئن شوند تا برای درمان بیماریها به بیراهه نروند. حتی هشتگی از سوی جامعه پزشکی در این زمینه به راه افتاد و از پزشکهایی در شبکههای اجتماعی فعالیت دارند، خواسته شد که مشخصات علمی خود را در شبکههای اجتماعی به نمایش بگذارند تا مانع سوءاستفاده برخی از افراد سودجو ازاین حرفه شوند. آنچه نگارنده را وادار به نوشتن این نوشتار کرد، نه سوءاستفاده از عناوین پزشکی و نه واکنش جامعه پزشکی به این رویداد بود.
-هرچند این موضوع در جای خود موضوع بسیارمهم و قابل بحثی است- بلکه غرض نقد عملکرد صداوسیما در دعوت و آنتندهی به افرادی تحت عنوان «کارشناس» است که در مورد صلاحیت علمی و حتی اخلاقی آنان تردید وجود دارد. صداوسیما مدتهاست در دعوت از کارشناسان برنامههای مختلف به گونهای عمل میکند که گویا هیچ مکانیزمی برای دعوت از کارشناسهای تلویزیون ندارد؛ چرا که برخی از این افراد به ظاهر کارشناس سخنانی را به زبان میآورند که ضمن این که میتوان آن را توهین به شعور مخاطب فرض کرد، بلکه میتوان آن را مصداق تشویش اذهان عمومی نیز دانست، چرا که، هر حرف یا حرکتی در برنامههای تلویزیون به عنوان رسانهای مرجع، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، روی فرهنگ و رفتار مردم تأثیر میگذارد و میتواند حداقل به بخشی از افکار عمومی جهت دهد و تبعات زیادی را به دنبال داشته باشد. البته این اولین بار نیست که تلویزیون در برنامههای گفتوگومحور آنتن خود را در اختیار افرادی قرار میدهد که سخنانشان نه تنها کارشناسانه نیست، بلکه باعث حیرت مخاطب میشود. اگر به آرشیو خاک گرفته صداوسیما به ویژه سیما نگاهی گذرا بیندازیم با انبوه مهمانان و کارشناسانی روبهرو میشویم که نه تنها در زمینه مورد بحث کارشناس نبودند، بلکه نظرات و سخنان آنان باعث انحراف افکار عمومی شده است و در مواردی حتی سازمان صداوسیما را ناچار به توجیه کرده است. سخنان ابوالفضل بهرامپور، کارشناس دینی که در مورد مجازات معترضین دی ۹۶ گفته بود معترضان را باید زجرکش کرد، مثال روشنی از این ادعاست. در حالی تلویزیون به محل جولان کارشناسهای کمسواد و ناآگاه با سخنان جنجالی و عجیب و غریب تبدیل شده است که بسیاری از کارشناسان واقعی که در رشته تخصصی خود حرفی برای گفتن دارند، مورد غضب مدیران ارشد رسانه ملی قرار دارند و ممنوعالتصویر هستند. با نگاهی گذرا به سخنان برخی از کارشناسان تلویزیون این سوال در ذهن ایجاد میشود که چگونه رسانهای که قرار بود دانشگاه برای مردم باشد، اکنون شده محل جولان یک عده کارشناسنما که سخنانشان را در قوطی هیچ عطاری نمیتوان پیدا کرد. معیار صداوسیما برای انتخاب کارشناسان چیست و جایگاه مدیران ارشد تلویزیون در این انتخابها کجاست و آنان به عنوان مدیران مجموعه چه کارکردی دارند؟ بدیهی است به وجود آمدن این پرسشها در ذهن مخاطب، بیش از هر چیز، گویای ضعف گزینش و لزوم تجدیدنظر در انتخاب نیروها یا نیروهای قبلا انتخاب شده در صداوسیماست.