به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه ۲۷ دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که بیشتر روزنامهها، شماره امروز خود را بر روی پیشخوان مطبوعات قرار ندادند. آن دسته از روزنامههایی که منتشر شدند، منع استفاده از نامزد عاریهای در کنگره حزب اصلاح طلب، نگرانیها از حذف غربالگری جنین، رزمایش موشکی سپاه و صدای پای موج چهارم کرونا را در صفحات نخست خود برجسته کرده اند.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
علی ودایع در سرمقاله امروز مردمسالاری با عنوان بهای سقوط گاتهام نوشت: تمام شکوه و عظمت گاتهام، چهارشنبه هفته گذشته فروپاشید. هرچه زمان میگذرد، عمق ویرانی و خشم پدران آمریکا را بهتر میتوان حس کرد. یازده سپتامبر هم شبیه چهارشنبه سگی واشنگتن بود. وقتی گرد و خاک برجهای دوقلو خوابید، ویرانی مشخص شد.
حیثیت آمریکا خدشهدار شده، اما سیستم حکومت ایالات متحده خودش را جمع و جور کرده است. تمام عوامل درگیر در سقوط گاتهام به خشنترین شکل ممکن، اما با حفظ ظاهر پاکسازی خواهند شد. در آمریکا هر اقدامی باید همراه با اقناع افکار عمومی و نظرسنجی همراه باشد. رسانهها به مردم میگویند که به چه چیزی فکر کنند. حالا گفته میشود که چهل و پنجمین رییس جمهوری آمریکا و عوامل حمله به کاپیتال، به واشنگتن خیانت کردهاند. مجازات خیانت، اعدام است.
حذف همه دسترسیهای دونالد ترامپ و هزاران هوادارش به شبکههای اجتماعی، تازه آغاز فرآیند پاکسازی و برخورد است. بنا به تصمیم واشنگتن، ترامپ به حصر رسانهای میرود. عنوان «تروریستهای داخلی» قطعا هوشمندی خاصی در خود دارد که راه را برای برخورد با «پسران مغرور» فراهم خواهد کرد.
احتمال این که پروژه استیضاح ترامپ به نتیجه برسد، زیاد است. او باید از حق حضور مجدد در انتخابات آمریکا محروم شود. او باید به جرم فرار مالیاتی و فساد مالی محکوم شود. او باید به جرم تجاوز و پرداخت رشوه به خانمهای پورن استار مورد پیگرد قرار بگیرد. او باید دوباره مظنون ردیف اول رسوایی «راشاگیت» شود.
واشنگتن با حضور گارد ملی به یک دژ نظامی تبدیل شده است. تعلل نیروهای محافظ ایالتی در روز چهارشنبه سگی یک ابهام و سوال است. در آن روز، حداقل پنج نفر کشته شدند، اما مهمتر از هرچیزی، پرستیژ ایالات متحده خدشه دار شد.
در دکترین کلان واشنگتن، پرستیژ برای آمریکا از نان شب واجبتر است. در طول یک قرن یا بهتر بگوییم؛ از ابتدای شکل گیری ایالات متحده، آمریکا با چنگ و دندان از پرستیژ واشنگتن دفاع کرده است. ترامپ و حامیانش تاوان سنگینی برای سقوط گاتهام میپردازند.
رویگردانی غولهای اقتصادی از چهرههای نزدیک به ترامپ، فاز دوم برخورد با عوامل حمله به کاپیتال است. پلیس فدرال آمریکا FBI در آرشیو خود اطلاعات زیادی دارد که به مرور منتشر خواهد شد.
در میان تمام آنچه که گفته شد؛ هواداران ترامپ میخواهند دست به اسلحه شوند، اما پلن خشن انتهای «دار و دسته نیویورکی» در انتظار آنهاست. ترامپ به هر ترتیب سرکوب خواهد شد، اما هنوز از شوالیه تاریکی خبری نیست.
احمد غلامی، سردبیر روزنامه شرق در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان راه سومی وجود ندارد نوشت: بسیاری بر این باورند که تفاوتی اساسی بین نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ وجود ندارد. این باور موجب کاهش مشارکت مردم در انتخابات خواهد شد. گیرم یکی از نامزدهای اصولگرایان محمدباقر قالیباف و اصلاحطلبان محمدجواد ظریف باشد. اصلاحطلبان همواره بر این نکته تأکید کردهاند که اصولگرایان از این فرصت بهوجودآمده نهایت استفاده را کرده و به آسانی بر مسند ریاستجمهوری تکیه خواهند زد. اغراق نیست اگر بگویم قالیباف از هماکنون خود را پیروز بلامنازع این انتخابات میداند؛ البته این تصور چندان دور از واقعیت هم نیست. مردم در این فضا و وضعیتِ موجود دلبسته و پایبند رأی خود نیستند و به آرای «اقبالی» روی خواهند آورد. این آرا در نهایت به نفع قالیباف تمام خواهد شد؛ چراکه هر رأی اقبالی در کنار آرای ایدئولوژیک به نفع اوست. مردم تاکنون دو شیوه رأی گیری را آزمودهاند: «سلبی و ایجابی». آنان در دوم خرداد ۱۳۷۶ به شیوهای ایجابی به سیدمحمد خاتمی رأی دادند و در سال ۱۳۹۲ به شیوهای سلبی آرای خود را به نفع حسن روحانی به صندوق ریختند. سال ۸۴ و انتخابات آن دوره یکی از مهمترین انتخاباتهای ایران است. مردم در دور دوم این انتخابات به چهرهای ناآشنا و گمنام رأی دادند تا از دست بوروکراسی و چهرههای سیاسیای که نظام پارلمانی را به نفع خود قبضه کرده بودند، خلاص شوند. رأی مردم، رأی علیه بوروکراسی سیاسی بود که تجلی آن را در هاشمیرفسنجانی و اصلاحطلبان و جناح سنتی راست میدیدند. از همین منظر ادعای احمدینژاد که خود را وامدار اصولگرایان نمیدانست چندان بیراه نیست. او بیش از هرکسی مولود رؤیای تغییری بود که مردم در سر میپروراندند. انتخابات ۸۴ ایران نیز بیشباهت به انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا نیست. در آمریکا هم هرکس دیگری روبهروی هیلاری کلینتون قرار میگرفت پیروزی دشواری نداشت. رأی مردم آمریکا، رأی علیه بوروکراسی بود. رأی علیه سرمایهداران آمریکایی که آمریکا را به گروگان گرفته بودند و هیلاری کلینتون نماینده و حافظ منافع آنان به شمار میرفت. رأی ۸۴ هم بیشباهت به ۲۰۲۰ نیست؛ رأی علیه بوروکراسی که اصلاحطلبان خواسته یا ناخواسته با هاشمی خود را قیم آن میدانستند. البته با این تفاوت که انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا نشان داد جمعیتی بالغ بر ۷۳ میلیون هنوز علیه این بوروکراسی سیاسیاند. بوروکراسیای که شبکههای درهمتنیده سرمایهداری آن را مدیریت میکند. ترامپ با آگاهی بر این نکته بود که شائبه تقلب را پیش کشید و توانست انتخابات آمریکا را با بحرانی بیسابقه روبهرو کند. بسیاری از این ۷۳ میلیون درست یا نادرست هنوز بر این باورند که بایدن رئیسجمهور آنان نیست و این کار را برای بایدن و دموکراتها سخت خواهد کرد. به راستی چه تفاوتی بین ترامپ و بایدن وجود دارد؟ مگر نه اینکه هر دو حافظان منافع سرمایهداری و نظام سرمایهداریاند. اما ترامپ کودک ناقصالخلقه سرمایهداری است که مطلوب آنارشیست است و این بر مردم خوش میآید.
آیا احمدی نژاد هم یک آنارشیست سیاسی نبود که علیه بوروکراسی زمانه خودش در یک دوره چهار ساله –دوره اول ریاستجمهوری- خود میدانداری کرد؟ اگر احمدینژاد در پایان دوره چهارساله اول خود کنار میرفت، چه اتفاقی میافتاد؟ با اینکه سیاست، منازعه اگرها و مگرها نیست، اما باید گفت تداوم دوره احمدینژاد شورش علیه بوروکراسی را به یأس بدل کرد و وضعیت امروز حاصل دوره چهارساله دوم احمدینژاد و حسن روحانی است. اینک حتی مردم خواهان شورش علیه بوروکراسی نیستند چراکه به این باور رسیدهاند راهی برای تغییر جدی وجود ندارد و به همین دلیل است که درست یا نادرست فکر میکنند تفاوتی بین قالیباف و ظریف وجود ندارد. اصولگرایان نباید از این وضعیت پیشآمده که به پیروزی آنان منجر میشود، خرسند باشند؛ چرا که این وضعیت رؤیاها و منافع کوتاهمدت آنان را محقق میکند، اما در میانمدت موجودیتشان را به خطر میاندازد. شاید کنارهگیری و حاشیهنشینی برخی اصلاحطلبان از همین روست. برخی از اصلاحطلبان و حتی اصولگرایان بهخوبی میدانند احیای دوباره سیاست، کار دشواری است. پیروزی همواره پیروزی نیست؛ چهره دیگر شکست است و همین چهره ژانوسی انتخابات ۱۴۰۰ است که آنان را منفعل نگاه داشته است. دیگر، آرای سلبی و ایجابی کارکردی ندارد و نوع دیگری از احمدی نژاد و شورش علیه بوروکراسی نیز چندان خریداری ندارد؛ حداقل در میان اصلاحطلبان و بقایای طبقات متوسط و نخبگان. البته به نظر میرسد در هر دو جناح اصولگرایان و اصلاحطلبان این امیدواری وجود دارد که با رویکارآمدن بایدن بتوان کشور را آسانتر مدیریت کرد. این دیدگاه در مقایسه با دوران ترامپ دور از واقعیت نیست، اما نمیتوان انکار کرد که بایدن پیروز آرای طرفداران خود است و پیروز قاطع انتخابات بماهو انتخابات نیست. بیتردید او بیش از آنچه خودش در گذشته فکر میکرد در رابطه با ایران باید دستبهعصاتر باشد. ازهمینرو، عملکرد او در برابر ایران در آینده غیرقابل پیشبینی خواهد بود. در اوضاع کنونی برای جناحهای سیاسی ایران یک راه بیشتر وجود ندارد؛ بازگشت به احیای سیاست. کار دشواری که فعلا همه از آن سر باز میزنند با اینکه میدانند راه سومی وجود ندارد.
سید علیرضاکریمی در سرمقاله امروز روزنامه آفتاب یزد با عنوان راه کاسبی با اصلاحطلبی تا اطلاع ثانوی بسته شده است! نوشت: اصلاحطلبان گرفتار یک دو قطبی هستند. این دو قطبی شکل گرفته قطعا تا شب انتخابات شدت بیشتری میگیرد. یک قطب معتقد است کاندیدای اجارهای برای ریاست جمهوری هرگز! و قطب دیگر میگوید چارهای جز اتخاذ چنین استراتژی و تکرار تجربه حسن روحانی وجود ندارد.
استدلال قطب نخست عطف به کارنامه حسن روحانی و حلقه اول اطرافیاناش است. آنان میگویند اصلاحطلبان «آش نخورده و دهان سوخته» هستند. یعنی انتفاعی از دولت روحانی در این ۸ سال نبردهاند، اما باید پاسخگوی کارنامه پرغلط وی باشند. این قطب معتقد است کنارکشیدن عارف سال ۹۲ اشتباه محض بود و باید اصلاحطلبان با تابلوی اصلاحطلبی تا پایان در قابت باقی میماندند ولو اینکه شکست میخوردند. آنان معتقدند شکست شرف داشت به وضعیت فعلی! هرچند بعید نبود آن سال حسن روحانی عقب نشینی میکرد و عارف یگانه کاندیدای جریان اصلاحات و اعتدالیون بود و پیروز نیز میشد. پس از پیروزی نیز میشد دولتی تمام اصلاحطلب تشکیل داد و اکنون بدون عذاب وجدان در مورد کارنامه آن صحبت و دفاع کرد. اما استدلال قطب دوم چیست؟ در مورد این قطب ابتدا باید یک مسئله را روشن کرد؛ و آن اینکه غالب افرادی که کماکان دم از کاندیدای اجارهای میزنند و ابایی ندارند از اینکه باز هم از یک روحانی ثانی حمایت نمایند از جمله افرادی هستند که در این ۸ سال ذی نفع بودند.
سوء برداشت نشود. این ذی نفع بودن لزوما به معنای سوء استفاده نبوده بلکه بالاخره در این سالها عدهای به آلاف و اولافی رسیدند و تمایل دارند این روند مستمر باشد. هر چند حساب آنانکه از اصلاحطلبی سوء استفاده کردند و کاسبی به راه انداختند، جداست. برخی با پراید وارد فلان وزارتخانه شدند وبا سانتافه خارج شدند و حتما دل شان نمیخواهد نان چرب وشیرین شان آجر شود. به هرحال این قطب حرف آخرش این است:وقتی شورای نگهبان اجازه نمیدهد یک کاندیدای تمام اصلاحطلب و پر رای از فیلترها عبور کند خودمان را خسته نکنیم و از همین الان برویم سراغ یک کاندیدای اجارهای دیگر و چه کسی بهتر از علی لاریجانی! البته این جماعت یک نکته را در نظر گرفتهاند و میگویند برخلاف سال ۹۲ این بار باید از کاندیدای اجارهای تضمین جدی و واقعی گرفت. فی المثل باید از هم اکنون مشخص کند کابینه اش کیست؟!
بنده فی الحال در مقام قضاوت نیستم. باید صبر کرد تا فضای سیاسی کشور روشنتر شود. غبارها اجازه نمیدهد به درستی دید و نظر داد. ولی یک نکته از هم اکنون پیش روی ماست و به نوعی خرخره همه مان را گرفته و آن بیرغبتی جامعه است. مردم چه کاندیدای واقعی و چه اجارهای باشد میلی برای حرکت ندارند. طبقه مهم خاکستری جامعه این روزهای سخت و دشوار را از چشم آنانی میبیند که گفتند فلان و بهمان میکنیم، ولی کاری نکردند و وقتی هم مسجل شد ناتوان هستند میز و صندلی را محکمتر چسبیدند. باید به مردم حق داد. به هر حال سانتافه سواران جدید در جریان باشند راه کاسبی با اصلاحطلبی تا اطلاع ثانوی بسته شده است!