این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
يك ايراني به اندازه سه انگليسي كار ميكند...
«اكنون كه بحث اهليت در ميان است و همكاران عزيز به طرح موضوعاتي پرداختند كه دقيقاً به وضعيت خود ما بازميگردد و در ارتقاي سطح فكري و فرهنگي ما مؤثر است، اجازه دهيد من هم به ذكر دو جريان اشاره كنم كه يكي را از همكاری باتجربه و دنيا ديده شنيده ام و ديگري را خود شاهد بوده و از نزديك ديدهام.
و نخست از تجربه همكارم؛ كه همواره سخن از ديگران مهمتر و ارزشمندتر از حديث نفس است.
من همكاري دانشگاهی دارم كه رشتهاش فني است و سالها در امريكا تحصيل كرده است. روزي به من گفت كساني كه در امريكا PHD ميگيرند و مقطع دكتري را با موفقيت به پايان ميرسانند، بلافاصله اجازه تدريس به آنان داده نميشود. بلكه بايستي يك دوره فشرده 6 هفتهاي را كه بصورت اردويي در اردوگاهي بيرون شهر برگزار ميشود، بگذرانند. در هر روز اين دوره از صبح تا غروب آموزشهايي ارائه ميشود كه دكتر فارغالتحصيل از دانشگاه را آماده رفتن سر كلاس ميكند. فلسفه وجود چنين دورهاي اين است كه سيستم آموزش عالي اطمينان پيدا كند كسي كه از جهت علمي مهارتهاي لازم را كسب كرده، از جهت آموزش و انتقال مفاهيم نيز به حدي از آمادگي رسيده است كه بتواند سر كلاس برود و دانشجو را مورد تعليم قرار دهد.
او ميگفت در اين دورهها به جزئيترين مباحث آموزشي پرداخته ميشود و اغلب چيزهايي را كه استاد به عنوان يك معلم به آنها نياز دارد، مطرح شده، مورد بحث و گفتگو قرار ميگيرد.
دوستان و همكاران عزيز؛ باورتان نميشود او ميگفت ما فنيها يك مزيت بزرگ نسبت به شما انسانيها داريم كه سركلاس راه ميرويم. با دانشجويان تكتك ارتباط ميگيريم و دائم جاي خود را در كلاس عوض ميكنيم و بدين جهت اشراف فوقالعادهاي بر كلاس داريم اما شما انسانيها بیشتر روي صندلي خود نشستهايد و كمتر با کلاس ارتباط می گیرید. اين چيزي است كه من از اين دورهها آموختهام!
يا مسئوليتپذيري و بعهده گرفتن مسئوليتي كه هريك از ما بايستي عهدهدار شود از مباحث مهم ديگري است كه در اين دورهها به كرّات از آن ياد ميشود. به خاطر دارم استاد جا افتادهاي را كه با شوق و ذوق از يك ضربالمثل انگليسي كه درباره ما ايرانيهاست، سخن ميگفت.
او درحالي كه با دستش شانه مرا نوازش ميكرد گفت: اين ضربالمثل انگليسي را شنيدهاي كه يك ايراني به اندازه سه انگليسي كار ميكند، اما سه ايراني، به اندازه يك انگليسي كار نميكنند!
من پرسيدم چرا؟ گفت: در بعضي ملتها روحيه كار فردي قوي است. بعضي ملل نیز روحيه کار جمعي قويتري دارند! شما ايرانيها در فعاليتهاي فردي خيلي قوي و آماده ظاهر ميشويد، اما وقتي نوبت به كار جمعي ميرسد، اهتمام كافي را به خرج نميدهيد. جامعه ايراني بايد گامهاي محكمتري براي انجام فعاليتهاي جمعي بردارد!
در اين دورهها همچنين روشهاي ترغيب به سؤال نيز بعنوان يكي از مهمترين برنامههاي استادان مورد بحث قرار ميگيرد. سؤالات به آن جهت كه مقدمه علم و دانش و مدخل ورودي آن به شمار ميآيند در تعليم و تربيت نقش اساسي ايفا ميكنند.
من دقيقاً بخاطر دارم كه استادي در همين دورهها ميگفت: بخشي از چيزهايي كه من بلدم، مرهون سؤالات خوبي است كه دانشجويان از من پرسيدهاند. پس بپرسيد و بدانيد با سوال خويش مرا رهين منّت خويش ساختهايد!»
در هر جامعهاي فرهيختگان و نخبگان وظيفه دارند با تيزبيني و دورانديشي سازوكار زندگي نسل حاضر را فراهم آورده، براي تربيت نسلهاي بعدي گامهاي مؤثری بردارند.
فعاليت های سازمان يافتهاي كه حاصل فكر افراد فكور بوده و به درستي تبيين و برنامهريزي شده باشند ميتوانند علاوه بر رشد كيفي و كمّي مؤلفههاي اساسي و بنيادين جامعه، زمينه پيشرفت، ترقي و رفاه كشورها را فراهم آورند.
از حق نگذریم، حركت شايستهاي كه بعد از وقوع انقلاب اسلامي در بسياري از مجموعهها آغاز شده و اميد می رود از رشد و توسعه بيشتري نیز برخوردار شود.
ذکر نکته ای به عنوان تجربه راهگشاست که در دانشگاههاي كشور نروژ درسي وجود دارد كه از آن با عنوان «اقتصاد بهداشت» ياد ميكنند. در سرفصلهاي مهم اين درس سخن از سيستم فكري و فرهنگي مستمري است که نشان می دهد نروژيها در طول ده سال گذشته مبلغ سيصدميليون دلار هزينه كردهاند تا پانصد فقره از موارد جزئی اما پراهمیت زندگي فردي و اجتماعي ملت نروژ را كه مردم بصورت آشكار و نهان با آنها سر و كار دارند، مورد تغيير قرار دهند. مواردي كه تغيير آنها از دیدگاه نخبگان این جامعه لازم و ضروري به نظر آمده است و اتفاقاً در اين زمينه به موفقيتهاي قابل توجهي نيز دسترسي پيدا كردهاند.
اما به نکته دیگری اشاره کنم که که خود از نزدیک شاهد آن بوده ام. برخی دوستان مطلع اند که من در کشور آلمان درس خوانده و فارغ التحصیل شده ام. در آلمان پس از گذراندن مقطع دکتری برای کسانی که از کشور دیگری به آنجا آمده اند و پس از تحصیل عازم کشور خویش هستند، 9 ماه دوره «پسا دکتری» می گذارند و مدرک دکتری به کسانی می دهند که این دوره را سپری کرده باشند. پروفسورهای مجرب این کلاس ها را اداره می کنند و هر دو هفته یک بار از میزان رضایتمندی استاد از فراگیران اطمینان حاصل می شود. همچنین از فراگیران خواسته می شود که خود به ارائه بحث بپردازند تا تسلط علمی و قدرت انتقال آنان مورد سنجش قرار گیرد.
در این دوره ها تمامی حرکات و سکنات افراد با دقت بررسی می شود تا رفته رفته با روند آموزش آشنا شده و از خبرگی کافی در تعلیم و تربیت برخوردار شوند.
شرکت در این کلاس ها که برای دانشجویان خارجی الزامی است، برای سایر افراد نیز افتخاری بزرگ محسوب می شود. بارها دیده ام که دستیاران پروفسور که در آلمان به «اسیستنت پروفسور» تعبیر می شود در این دوره ها حضور می یابند و مشتاقانه به رهنمود های وی گوش فرا می دهند.
شاید شما بپرسید چرا برای فارغ التحصیلی که عازم کشور دیگری است و ظاهراً منافع او به منافع دانشگاه مزبورگره نمی خورد، چنین سرمایه گذاری فوق العاده ای صورت می گیرد؟
این امر دلایل مختلفی دارد اما قطعاً یکی از مهمترین آنها این است که این استاد می خواهد عمری نام دانشگاه آنان را به یدک کشیده و در هر نقطه ای از دنیا خود را فارغ التحصیل آن دانشگاه معرفی کند. آنان باید اطمینان کنند که او از چنین شایستگی و لیاقتی برخوردار است.
دوستان گرامی و استادان معزز؛ ملاحظه می کنید که تنها ما نیستیم که اهلیت و قابلیت را شاخصه مهمی برای استاد و دانشجو می دانیم و نسبت به آن اهتمام ویژه ای به خرج می دهیم.
این یک امر جهانی و بین المللی است و ضمانت خبرگی و لیاقت انسانها در همه نقاط جهان به شمار می آید.
آزادانديشتر از اين مرد سنتي در جهان نديده ام!«اجازه دهید علیرغم آنکه نشست ما، نشست هماندیشی مجازی استادان است، امروز را به شعار سازمان جهانی بهداشت اختصاص دهیم:
«جهانی بیندیشیم، منطقهای عمل کنیم!»
اندیشه جهانی که صاحب آن حیطه تفکر و تأثیر خویش را گسترش داده و به جهانی فراتر از محیط زندگانی خود برده است، باعث میشود که آدمها اگر زمینهای برای اثرگذاری در آن سوی مرزها نیز یافتند، از چنین تأثیر و تأثری چشمپوشی نکرده و اندیشههای خویش را در مرحله عمل توسعه بخشند.
بحثی که با موضوع اهلیت ارتباط تنگاتنگی داشته و بویژه بزرگان و اندیشمندان را به تأملی سخت و عمیق وادار میکند.
سالها پیش مرحوم آیتالهن بروجردی، با درک عمیقی از این فرآیند با شیخ محمود شلتوت رئیس جامعه الازهر مصر ارتباط گرفت که نتیجه آن رسمیت مذهب تشیع در میان اهل تسنن بود.
باز براساس چنین بینشی علامه طباطبایی سراغ پروفسورهانری کربن فرانسوی رفت و او را با دیدگاههای مکتب اسلام و بویژه مذهب تشیع آشنا ساخت!
ضرورت و اهمیت چنین ارتباطی که ناشی از شناخت اهلیت در مخاطب فرهیخته است، بر احدی پوشیده نیست. اما کمتر کسی وجود دارد که براین اساس اقدام کند و صِرفاً به اندیشهورزی اکتفا نکند!
اجازه دهید من شرح مختصری از دیدارهای مرحوم علامه طباطبایی و پروفسور هانری کربن را از زبان کسی که در اغلب این دیدارها حضور داشته و از نزدیک شاهد بحث و گفتگوی مكرر اين دو دانشمند فرهيخته بوده است، بيان كنم.
دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني راوي اين ديدارها كه بمناسبت بزرگداشت آيتالله جوادي آملي در ايام وحدت حوزه و دانشگاه در آذرماه 94 در دانشگاه تهران سخن ميگفت، وقتي به نام علامه طباطبايي ميرسد، هوشمندانه ميگويد: من هيچگاه نتوانستهام حيرت و تعجب خويش را از شخصيت علامه طباطبايي پنهان كنم. او از تبريز سنتي برخاست، در نجف سنتي درس خواند و در قم سنتي ادامه حیات داد....
عليالقاعده شما انتظار داريد زيربناي شخصيت اين عالم بزرگ، افكاري سنتي باشد اما من آزادانديشتر از اين مرد سنتي در جهان نديده ام!
او با ظاهري كه آرامش در آن موج ميزد و خلوتي كه پر از تعمق و تفكر بود، در عمل فردي متعبد و متهجد بود، در انديشه آزاد آزاد!
از سوي ديگر هانري كربن(كه مراتب اهليت وی برای علامه طباطبايي اثبات شده بود) پروفسوري بود كه تمامي استادان بزرگ مغرب زمين را ديده و به تمام معنا سالك بود. کاملاً مشخص بود که وی در اين عالم هدف بزرگي را جستجو ميكند.
او از طريق لویی ماسينيون شرق شناس و اسلام شناس فرانسوی با سهروردی آشنا شده و عشقي آتشين نسبت به او در وجودش شكل گرفته بود. آنگاه با علامه طباطبايي برخورد كرده و ديده بود كه آنچه را از سهروردی انتظار دارد، بیشتر و بهتر از آن در علامه قابل رؤيت است...
من ماجراهايي از وی به یاد دارم که كه هيچگاه از خاطرم نميرود!
كساني كه با علامه طباطبايي محشور بوده و از لطايف زندگي وي باخبربودهاند، جملگي معترفند كه او اغلب اوقات با سكوت مأنوس بوده و تا ضرورتي احساس نميكردند سخني بر زبان نميراندند!
صَمت (خاموشی) از آداب عارفان شمرده ميشود. اين صمت و سكوت به تعبير استاد كريم زماني(شرح جامع مثنوي معنوي، 1، 66-65) به دوگونه صمت عامّگان و صمت خاصّگان تقسيم ميشود. وي مراد از صمت عامّگان را چنين بيان ميدارد كه سالك مبتدي بايد زبان خود را مواظبت كند و آنرا كمتر به كار گيرد تا خطا و زلل كمتري مرتكب شود. چرا كه زبان همچون مركبي نافرمان است كه اگر بستهاش ندارند، توسني كند و موجب زيان شود. او آنگاه به تبيين صمت خاصّگان پرداخته، دقيقاً به موضوعي اشاره ميكند كه محور بحث ماست.
وي ميگويد مراد از صمت خاصّگان اين است كه عارفان كامل و سالكان منتهي مجاز نيستند كه اسرار طريقت و حقيقت را به هر گوشي القا كنند، مگر به قدر اهليت اشخاص!
موضوع این مقال، عدول علامه طباطبايي از روش دائمي خويش(صمت و خاموشی) براي بيان معارف الهي در گوش دانشمند بزرگي است كه مراتب اهليت وي را در خاتمه اين بخش براستی اذعان خواهید کرد.دكتر دینانی در ادامه خاطرات شيرين خويش از مراوده علامه طباطبايي و پروفسور هانري كربن ميگوید كربن سالي چهارماه در ايران به سر ميبرد و در این مدت در خيابان بهارتهران منزل يكي از وكلاي دادگستري به نام ذوالمجد طباطبايي سكونت داشت. من و علامه طباطبايي هرشب جمعه از قم به تهران ميآمديم و علامه از سرشب تا يكي دو ساعت بعد از نيمه شب با كربن بحث و گفتگو ميكرد. من توفيق حضور در اغلب اين گفتگوها را داشتم.
كشش(= اهليت) ويژهاي در هانري كربن بود. كششي كه به تعبير آيتالله جوادي آملي بهتر از كوشش است و به زبان سحرآميز مولوي شيرين سخن:
اگر از جانب معشوق نباشد كششی كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد
همين باعث شده بود علامه رنج سفر را تحمل كند و از فرصت همراهي با كربن نهايت استفاده را بعمل آورد. كربن پس از مدتي به صراحت اذعان ميكرد كه اگر كسي هستيشناسي نداشته باشد، سرانجام كارش پوچي و بيهودگي است.
دكتر ديناني ميگوید من در يكي از اين جلسات از هانري كربن پرسيدم: شما كه دائم از مرشد و راهنما سخن ميگوييد، مرشد خودتان كيست؟
گفت من اویسي هستم. (اویسیه فرقهاي هستند كه ميگويند همچنان كه اويس قَرَن پيامبر را نديد و به مراتب معنوي واصل شد، آدمي بدون مرشد هم ميتواند به جايي برسد!)
گفتم اویسی هستيد، قبول. اما ميدانم بعنوان كسي كه به اسلام و تشيع گرايش دارد، حتماً ذكري مخصوص به خود داريد. من با ذكر خفی شما كاري ندارم، اما ميتوانم بپرسم ذكر جلي شما چيست؟
پاسخ عجيبي داد. گفت من از شب تا صبح مشغول کار و فعالیت هستم. (کربن برخلاف فرانسوی ها که روزها كار ميكنند و شبها به استراحت ميپردازند، شبها را به كار و تلاش ميپرداخت و روزها استراحت ميكرد) كار دائم من در این مدت قال الباقر و قال الصادق است.
انسان وقتي اين نتيجه را ميبيند، به رمز و راز آن سرمايهگذاري پي ميبرد.
شما استادید و می دانید... برخی سرمایه گذاری ها سرتاسر سود است!
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی