این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
پرداخت کمترین هزینه برای پیشرفت!
«همانگونه که تا خط خوب نبینیم، خطمان خوب نمیشود؛
باید آدم خوب ببینیم.
تا آدم خوب نبینیم، خوب نخواهیم شد!
این جملات پایانی سخنان استاد بزرگواری بود که پیش از من در این نشست هماندیشی مجازی استادان سخن گفته و به بهترین شکلِ ممکن روند بحث الگوسازی و الگوپردازی را تبیین نمود.
قطعاً تا آدم خوب نبینیم، خوب نخواهیم شد، اما من معتقدم علاوه بر این انعکاس و برجستهسازی رفتار خوب نیز به قدر کافی در الگوپروری مهم و اساسی است.
استاد دانشگاه هرازگاهی باید در میان دانشجویان خویش از برخی رفتارهای خوب پرده بردارد تا هم زمینه خلاقیت، شکوفایی و نوآوری را در شاگردانش گسترش دهد، هم با انعکاس این رفتارها، شرایط را برای بروز و ظهور رفتارهای مشابه فراهم آورد.
یکی از این رفتارهای الگوساز، مواجهه شایسته با انتقادها و پیشنهادهاست. استاد و مدرس دانشگاه باید کم و کیف این مواجهه را به دانشجوی خویش بیاموزد.
همکاران عزیز؛ اگر من از میان همه رفتارها، این نمونه خاص را برگزیده و برآن تأکید میکنم، بخاطر آثار سازنده آن است.
عموم مردم از زیر و بم مواجهه درست با انتقادها و پیشنهادها یا آگاهی ندارند یا اگر هم آگاهی دارند، به دلایل گوناگونی از انجام آن سرباز میزنند!
یکی از جهات گوناگون این عدم مواجهه درست، نچشیدن شهد شیرین چنین رویارویی سازنده ای است.
مثالی بزنم. یکی از اساتید دانشگاه چندسال پیش برای شرکت در همایشی به ژاپن رفت. وی تعریف میکرد که من هنگام ترک سالن، فرمی را که معمولاً در همه همایشها در اختیار مدعوین قرار میدهند، تکمیل کرده و در اختیار گردانندگان، قرار دادم.
عصر همان روز تلفن من زنگ خورد. گوشی را که برداشتم، کسی با زبان انگلیسی، که لهجه ژاپنی قدری فهم آن را سخت کرده بود، صحبت میکرد. او خود را از دستاندرکاران همایش معرفی نموده و گفت پیشنهادهای مرا خوانده و مایل است به صورت حضوری با من پیرامون این موارد گفتگو کند.
من اظهار داشتم که عازم ایرانم و بایستی به سرعت به پروازم برسم. اما او با کمال آرامش ـ که خصوصیت ذاتی ژاپنیهاست ـ اظهار داشت که پرواز را تغییر خواهند داد، هزینه هتل را نیز تا زمان پرواز بعدی میپردازند، اما حاضر نیستند گفتگو پیرامون این ایده را از دست بدهند.
می دانید چرا؟
چون گاهی یک ایده نو برای آنان منفعتی به بار میآورد که اگر قرار باشد به همین منظور آن ایده پرداز را به همراه خانواده وی به ژاپن دعوت کنند و مجللترینِ اتاقها را برای یک ماه در بهترینِ هتلها برای وی رزرو کنند و هزینههای او را تمام و کمال بپردازند و در خاتمه نیز با هدایای نفیس وی را بدرقه کنند، باز هم به صرفه خواهد بود»
در مواجهه با انتقادات و پیشنهادات؛
برخی آدمها خوب گوش میدهند و خوب توجه میکنند، برخی بیاهمیت یک گوششان در است و دیگری دروازه! از این گوش میشنوند و از گوش دیگر در میکنند.
برخی انتقادپذیرند و نقد خوب و منصفانه را قبول می کنند.برخی نیز تندخویانه و تهاجمی برخورد میکنند و بر نظرات و آرای خویش ـ ولو غلط و نادرست ـ تعصب می ورزند.
برخی نفس انتقاد و پیشنهاد برایشان مهم است. پیشنهادات و انتقادات اثرگذار را از هرکسی میپذیرند، اما از سخن سخیف و سبک عبور میکنند! برخی نیز به شخص منتقد نظر دارند. از منتقد خوب میپذیرند، از منتقد بد نه!
بعضی آدمها در مقابل انتقاد و پیشنهادِ خوب، جسارت پذیرش فیالمجلس را دارند. بعضی دیگر بلافاصله توجیه نموده، عذر آورده و محملی برای خود میتراشند و یا متقابلاً انتقادی را مطرح میکنند که منتقد را از گردونه خارج کرده، از سخن خویش پشیمان سازند!
این قبیل افراد اغلب انتقاد و پیشنهاد را به حاشیه رانده، حتی ممکن است هدف و انگیزه منتقد را مورد هجمه قرار دهند.
برخی چون آینه شفاف و صریحاند، سخن خوب را میپذیرند و به این پذیرش اذعان میکنند. برخی نیز محافظهکار، درونگرا و پیچیدهاند. حتی اگر انتقاد یا پیشنهادی را خوب و درست و سازنده تشخیص دهند، ترجیح میدهند سکوت کنند و حرفی که بوی پذیرش از آن به مشام برسد، عنوان نکنند.
نگاه بعضی آدمها به انتقاد و پیشنهاد، نگاهی منطقی است. بعضی دیگر آن را نشان حسادت منتقد دانسته، او توطئهگر نامیده و انگ خودستایی و عیبجویی به او میزنند!
از همه این موارد بگذریم و به افرادی بپردازیم که دیدگاههای طرف مقابل خویش را مورد سنجش و بررسی قرار داده،از نظرات مخالف استقبال نموده، روی نکات مهم و قابل قبول تأکید ورزیده و سرمایهگذاری میکنند.
این قبیل افراد از پرداخت «کمترین هزینه برای پیشرفت» غفلت نورزیده، با مصادره به مطلوب آینده، به زیباترین وجه از گذشته و حال عبور میکنند.
زیرکترین و هوشمندترین آدمها، همین افراد هستند.
همکاران عزیز؛ اجازه دهید مثال دیگری بزنم از اهمیتی که در دنیای امروز به پیشنهادات و انتقادات داده میشود.
چندسالی است نوعی سیستم VIP در یکی از شرکتهای هواپیمایی خارجی به کار گرفته شده که سود سرشاری را نصیب این شرکت هواپیمایی نموده، خدمات بی نظیری را به مسافران آن ارائه میدهد. ارائه این سیستم VIP حاصل پیشنهاد یک مسافر خوش قریحه و اهمیت شایسته آن شرکت به این پیشنهاد ارزشمند است.
اصل پیشنهاد اینکه براساس یک قرارداد دو طرفه شرکت هواپیمایی به مسافرین کثیرالسفر خود وعده قطعی بدهد که هر زمان اراده کردند، برای آنان در اولین پرواز به مقصد موردنظر جا رزرو نماید. هرچند تمامی مسافرین آن پرواز در فرودگاه حاضر بوده و به اصطلاح پرواز Full باشد.
در مقابل، آنان نیز بپذیرند تمامی هزینههای اضافی رزرو چنین جایی را با شرایطی که شرکت تعیین میکند، بعهده گیرند.
مکانیزم این کار نیز روشن است. شرکت هواپیمایی در دشوارترین شرایط ـ حضور همه مسافران و Full بودن پرواز ـ به برخی مسافران پیشنهاد میکند تا پرواز بعدی سفر خویش را به تعویق انداخته، در مقابل این کار از خدمات فرودگاهی، گشت رایگان شهر، اقامت در هتل بصورت رایگان و دریافت هزینه روزانه مسحورکننده ای برخوردار شود. چه کسی است که در شرایط عادی چنین پیشنهاد ارزشمندی را نپذیرد؟
شرکت با ارائه این خدمات جای مسافر قبلی را لغو نموده و در اختیار مسافر کثیرالسفر خود قرار میدهد. در عوض، هزینهای را از وی دریافت میکند که با احتساب تمامی موارد ارائه شده به مسافر عادی، باز هم انجام چنین معاملهای برای شرکت هواپیمایی مفید و سودمند تلقی میشود!
عده زیادی از تجار، پزشکان، دانشمندان، سیاستمداران و... که مقصد اصلی آنان انجام کاری در وقت معینی است، خواهان چنین خدماتی هستند و حاضرند هر مبلغی بپردازند تا در زمان مشخص به کار خویش در کشور مربوطه برسند.
در جهان چه میزان از این رفتارهای الگوساز هست که ما بایستی در وهله نخست، خود از آنها مطلع شویم، آنگاه به دانشجویان خویش بیاموزیم.
ما همچنین بایستی به آنها اهمیت تفاوت پول و ایده را آموزش دهیم. نکته جالبی که من در برخی شبکههای اجتماعی با آن برخورد کردم:
اگر من یک سکه و شما نیز یک سکه داشته باشید و قرار باشد سکههایمان را باهم جابجا کنیم، باز هم هرکدام از ما یک سکه خواهیم داشت. اما اگر من یک ایده و شما نیز یک ایده داشته باشید و بخواهیم آنها را با هم مبادله کنیم، هریک از ما صاحب دو ایده خواهیم بود.
این تئوری بوضوح بیان میکند اکنون که جهان و محیط اطراف ما مدام در حال تغییر است، بیش از آنکه به سکههای دیگران توجه کنیم، بر ایدههایشان تمرکز داشته باشیم.
***
تشییع جنازه کتاب!
«بحث الگوسازي در ارتباط متقابل استاد و شاگرد، از مباحثي است كه اساتید بزرگوار به تفصيل پيرامون آن سخن گفتند.
از جمله اين گفتگوها، برجسته سازي رفتارهايي است كه مي تواند بعنوان الگو مطرح باشد و از مهم ترين اين رفتارها كه قطعاً بايستي آموزش داده شود، نحوه مواجهه دانشجو با مقوله مطالعه است.
هرچند سرانه مطالعه در كشور ما، با آنچه بايد باشد، هنوز فاصله بسیاری دارد، اما خوشبختانه اخيراً در شبكه هاي اجتماعي طرح ها و ايده هايي مطرح مي شود كه ما را به مقوله «نهضت مطالعه» نزديك تر و نزديك تر مي كند.
رواج چنين ايده هايي ذهن جوان را درگير نموده و او را به سمت و سويي سوق مي دهد كه مطالعه را امري ضروري تلقي كرده، از رفتارهای تمدن ساز قلمداد می نماید.
قطعاً شما استادان گرامي با اين ايده ها مواجه شده ايد. اما از آنجا كه برخي از دوستان ممكن است هنوز با شبکه های اجتماعی مأنوس نباشند، من به برخی از این نکات اشاره می کنم.
در تصويري از يك الاكلنگ، مرد فربهي با موبايلي در دست، در يك سو نشسته و بچه كوچكي با چند كتاب، سوي ديگر نشسته است. جالب اينكه وزن بچه سنگين تر از آن مرد فربه نشان داده شده و او توانسته در این هماوردیِ نابرابر وی را در آن سوی الاکلنگ بالا ببرد!
زير اين تصوير نوشته شده است: در ژاپن مجسمه ظریفی قرار دارد كه نامه دلنشيني در دستان اوست. در آن نامه آمده است وزن و قيمت تو با واحد كيلوگرم سنجيده نمي شود. با كتاب هايي سنجيده مي شود كه تاکنون خوانده اي!
در تصوير ديگر تعدادي از جوانان كه مشغول خواندن كتاب هستند، نمايش داده شده و ذيل آن نوشته شده است: شهري در روماني، سوار شدن در اتوبوس هاي شهري را براي مسافريني كه كتاب بخوانند، مجاني كرد!
همچنين در يك طرح زيبای دیگر درختي نشان داده شده كه دو نفر از دوسو به آن تكيه داده اند. در دست يكي از آنها كتابي است كه مشغول مطالعه آن است. ديگري سيگاري در دست دارد كه دود از آن متصاعد است. نيمه اي از درخت كه بالاي سر شخص کتابخوان است، سبز و با طراوت، و نيمه ديگري كه بالاي سر فرد سيگاري است خشك و بی بر است.
تصویر دیگر كاريكاتوري است که مسافران يك اتوبوس را نشان می دهد. در این تصویر يكي از مسافران مشغول مطالعه است و سايرین-كه گويا صحنه عجیبی را مشاهده كرده اند– مشغول فيلمبرداري و تصوير برداري از او هستند.
كاريكاتوريست تحیر خويش را نسبت به وضع موجود، اينچنين نشان داده است.
در كاريكاتور ديگر آدمهايي كه به جاي سر، تلويزيوني بر پيكر خويش دارند، به تشييع جنازه كتابي پرداخته اند كه نشان از غلبه رسانه بر كتاب و مطالعه دارد. گويا در دنیای امروز رسانه ها هستند كه كتاب ها را به وادي نيستي و نابودي مي كشانند!
طرح ديگر يك بيلبورد تبليغاتي را در اروپا نشان مي دهد كه روي آن به زبان انگلیسی نوشته شده است: اگر از آخرين كتابي كه خوانده ايد يا آخرين باري كه مسواك زده ايد، 24 ساعت مي گذرد، لطفاً دهانتان را ببنديد!
و سرانجام تصویری زیبا از مجسمه ای که در حال غرق شدن در دریاست، اما در همان لحظات آخر نیز کتاب و مطالعه را از یاد نمی برد!
اينها نمونه اي از ايده هايي است كه در يك عنصر با هم مشترك اند و آن الگوسازي از رفتاري شايسته به نام کتابخوانی و مطالعه است.
دوستان عزيز؛ ما و شما بايستي مروج اين ايده ها باشيم.
... همچنين بدانيم كتاب و آب هر دو در بحرانند؛ يك از كم مصرفي، ديگري از پر مصرفي!»
اگر ميان وظايف مردم و مسئولان در ترويج فرهنگ كتابخواني تفكيك قائل شويم، به جرأت مي توان گفت دولت ها و دستگاه های فرهنگي جامعه نيز به قدر مردم يا بيشتر، از رسالت تاريخي خويش در این خصوص غفلت ورزیده اند.
اين مصيبت وقتي رقت انگيزتر مي شود كه در رسانه هاي مختلف مي خوانيم در كشورهايي همچون تايوان و هنگ كنگ كه نه تمدني به قدمت ايران دارند و نه غناي فرهنگي شان با كشور ما قابل برابري است، اخيراً اتفاقات جالبي در حوزه كتاب افتاده است كه واقعاً جاي آنها در كشور ما خالي است.
از جمله اين اقدامات تلاش كتابفروشي زنجيره اي «EsLite» در جهت داير كردن كتابفروشي هاي شبانه روزي در جاي جاي اين دو كشور است.
كتابفروشي هاي 24 ساعته اي كه به مشتريان خود اجازه مي دهند در هر ساعتي از شبانه روز به مطالعه رو آورند. از اين اقدام با عنوان «رؤياي محقق شده خوره هاي كتاب» اسم مي برند!
اين كتابفروشي ها جز آنكه به يكي از محبوب ترين مكان هاي شب و جاذبه های توريستي مسافران تبديل شده اند، امكاناتي را نظير تي شاپ، بوتيك لباس فروشي، كافه و فست فود، سالن نمايش فيلم، نمايشگاه هاي هنري و... را هم در معرض ديد مشتريان خويش قرار داده اند.
ممکن است همه آنچه در چنین شرایطی رخ می دهد، قابل الگوبرداری برای ما نباشد. اما می توان چنین ایده هایی را گرفت، بومی سازی کرد و منطبق با شرایط فرهنگی کشورمان در اختیار نسل جوان قرار داد.
اگر از شخصيتي كه در گستره اي وسيع الگويي شايسته است، رفتاري مشاهده شود كه آن رفتار نيز الگوساز و اسوه پرداز است، قطعاً و يقيناً اثر آن بيشتر و فزون تر خواهد بود.
مقام معظم رهبري در مصاحبه خویش در پايان بازديد از نمايشگاه كتاب سال 1374 به سنتي كه سالهاست در منزل ايشان جاري است، اشاره نموده به حقيقتِ كتابخواني نقبي شايسته زدند. عین عبارت ایشان را ملاحظه کنید:
در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا هرشب در حال مطالعه خوابشان مىبرد. خود من هم همينطورم. نه اينكه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مىكنم؛ تا خوابم مىآيد، كتاب را مىگذارم و مىخوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مىخواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مىكنم كه همه خانوادههاى ايرانى بايد اينگونه باشند.
ممكن است برخي از همكاران گرامي بگويند از ايشان در كسوت رهبري، جز اين نيز انتظار نمي رود. براي آدمهاي عادي در اجتماع چه نسخه اي مي توان پيچيد؟
در پاسخ به اين سوأل من مثالي از يك خانواده كاملاً عادي مي زنم كه فرهنگ كتابخواني و مطالعه آنان را در ترازي كاملاً بالاتر از خانواده هاي ديگر قرار داده است.
من دوستي دارم كه اهل كاشان است. وی بارها از من خواسته بود سفري به كاشان داشته باشم و از نزديك با خانواده او آشنا شوم.
چند سال پيش در ايام نوروز اولين ديدار من با خانواده وي، در صبح يك روز بهاري اتفاق افتاد.
من كه از دعوت وي در آغازين ساعات روز متعجب شده بودم، علت را جويا شدم.
اما او پاسخي نداد و از من خواست قدري صبر كنم تا ماجرايي را به چشم خویش ببينم.
وقتي وارد خانه دوستم شديم، مرا به سالن پذيرايي بزرگي راهنمايي كرد كه دور تا دور آن بيش از پنجاه نفر از افراد خانواده وي هريك كتابي در دست داشتند و در حال مطالعه بودند.
آنان استقبال گرمي از من بعمل آورده و باز مشغول مطالعه شدند. من از دوستم جريان را پرسيدم. گفت پدر و مادر من بيش از شصت سال است كه با هم ازدواج كرده اند. آنان از همان روزهاي اول با هم قرار و مداري مي گذارند كه در هر شرايطي روزي نيم ساعت مطالعه را از دست ندهند.
اين سنت زیبا و ارزشمند در خانه ما پايه گذاري مي شود. بچه ها كه به دنيا مي آيند و بزرگ مي شوند اين عادت خوب را از پدر و مادر مي آموزند و بعد اين جريان به عروس ها، دامادها، نوه ها و... سرايت مي كند.
اكنون به خاطر نوروز و ديد و بازديدهاي سرزده و غير قابل پيش بيني قرار خانوادگي ما اين است كه همگي با هم، صبحها كه معمولاً مهماني انجام نمي شود مطالعه كنند تا بقيه اوقات روز را آزادانه به پذيرايي از مهمانان مشغول باشند.
همكاران عزيز، هريك از ما قابليت چنين الگوپردازي هايي را در ميان دانشجويان خویش داريم.
مبادا از آن غفلت ورزیم!
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی