این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
کوک چهارم؛ آری یا نه؟...
خوشبختانه آنچه اساتید محترم در مباحث اخیر مورد بحث قرار دادند، با واقعیتهای جامعه ما تطابق بیشتری داشته و من احساس میکنم توانستهایم بر مدار انصاف و تعادل سخن گفته و حرکت کنیم.
مذاکرات اخیر اساتید بزرگوار پیرامون اسلامی شدن دانشگاهها بود و نقشی که استاد میتواند ایفا کند ... و صد البته این نقش در دانشگاه نقشی منحصر به فرد و بیبدیل تلقی خواهد شد.
همه اینها درست؛ اما فکر نمیکنید دانشگاه و جامعهای که دانشگاه را به عنوان مجموعهای اثرگذار پذیرفته است، باید توقعات خود را از استاد با واقعیتهای موجود منطبق سازد؟
آیا ما نباید استاد را از پیلهای خیالی که خود به دور او تنیدهایم، خارج ساخته و او را همچنان که هست ـ و نه آنچنان که باید باشد ـ مورد شناسایی قرار دهیم؟ پاسخ من به این سئوال مثبت است. هر جا که از واقعیات موجود فاصله گرفته و به امری ذهنی یا انتزاعی بسنده کردهایم، آنجا اول انحطاط ما بوده است. حقیقت امر آن است که استاد جزئی از اجزای گوناگون جامعه محسوب میشود که البته میزان اثرگذاری اش بیشتر، عمیقتر و پایاتر است. از این منظر استاد نقاط قوتی دارد و نقاط ضعفی! تأثیرگذاریهای سازندهای دارد و البته گاه خبط و خطاهای ناگزیری!
باید او را با همه این ویژگیها بپذیریم. از وی بتی نسازیم که لازم باشد هر روز در مقابلش زانو بزنیم تا به تعبیر خواجه عبدالله انصاری: «بر دامن کبریاش ننشیند گرد.»
روحانی ارجمندی که در یکی از دانشگاههای بزرگ تدریس میکرد و با استادان و زبدگان آنجا حشر و نشر داشت، روزی به من گفت یکی از استادان دانشگاه ما که زبان تدریس میکرد و حقاً و انصافاً نیز استاد ارجمند و فاضلی بود، مدتی اصرار میکرد که من برای شام به منزل او بروم. من علت این همه پافشاری و ابرام را نمیدانستم، با این وجود پس از چند بار درخواست، دعوت او را اجابت نموده، شبی مهمان او شدم. پس از صرف شام بحث به مسائل خانوادگی کشید و او قدری از خانوادهاش؛ همسر و فرزندانش برای من سخن گفت.
در لابلای صحبت ها دریافتم که او پسری پانزده ساله دارد که مدتی است با دختری رفیق شده،کار آنان در این دوستی نابهنگام بالا گرفته است. استاد موقعیت خود و خانوادهاش را در خطر میبیند و از من دعوت کرده تا ضمن صرف شام و گفتگو راه حلی برای این معضل بیابد!
من از کنه سخنان وی دریافتم که استادی که دانشجویان بسیاری را با سرانگشت اشاره خویش میگرداند، در کار پسر نوجوان پانزده ساله خویش مانده است.
جامعهای که از این استاد و امثال وی توقع دارد به تربیت نسل جوان همت گمارد، باید ابزار و امکانات مورد نیاز وی را نیر در اختیار او قرار دهد.
حیطه و گسترش قلمرو این ابزار و امکانات از مسائل مادی تا معنوی را در بر گرفته حتی شامل آموزشها، تجربهورزیها و مهارت آموزیها نیز میشود.
با اندکی تأمل درمییابیم که قلمرو اسلامی شدن دانشگاهها از مسائل ظاهری فراتر رفته و به بسیاری از مسائل متنوع و گسترده دیگر نیز میرسد.
مسائلی که نباید از چشم تیزبین نخبگان دور مانده، خدای ناکرده مورد غفلت یا سهل انگاری قرار گیرند.
کوک آخر تمثیل بسیار جالبی است که میتواند قلمرو شک و تردید را در برخی اقدامات افراد جامعه نشان داده، حساسیت آدمها را در این باره برانگیزد.
این تمثیل در دل خود سؤالات ویژهای را نیز مطرح میکند که جامعه با آن مواجه است و اتفاقاً پرداختن به آنها و جستن پاسخهایی برای آنها کاری است که آحاد افراد جامعه بایستی نسبت به آن اهتمام ورزند!
در این تمثیل زیبا آمده است که کسی کفش خود را برای تعمیر نزد کفاشی برد. پاره دوز پس از اندکی تأمل به صاحب کفش گفت: این کفش سه کوک میخواهد. بهای هر کوک ده تومان است که در مجموع میشود سی تومان.
مشتری قبول کرد پول را داد و رفت تا ساعتی دیگر برای باز پس گر فتن کفش خود نزد پینه دوز بر گردد.
کفاش دست به کار شد و سه کوک محکم به کفش زد و تمام ...!
اما با نگاهی دقیقتر دریافت، هرچند کارش تمام شده و خدمتش را به بهترین وجه به انجام رسانده است، اما اگر یک کوک دیگر هم بزند، عمر کفش بیشتر شده و کفش به اصطلاح کفش تر خواهد شد!
از یک سو قرار و مدار خویش را گذارده، نمیتواند بهای بیشتری طلب کند، از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند.
او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده مانده است. دوراهی سادهای که هیچ یک خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم را نزند، خلاف نکرده و اگر بزند به انسانیت خویش حرمت نهاده است.
نویسنده پس از بیان این تمثیل میگوید: دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاشهای دودل!
اما به نظر میرسد جز این نتیجه دیگری هم میتوان گرفت؛
و آن اینکه در هدایت جامعه، چه نکات ریز و درشتی وجود دارد که غفلت از هر یک از اینها میتواند نتیجه کار را بکلی تغییر داده و شرایط را کاملاً دگرگون سازد.
نکاتی که لزوماً ارزش یا ضد ارزش، هنجار یا ناهنجار و یا قاعده و خلاف قاعده نیستند. کوک چهارمی هستند که کفاش ماهر زبردست باید راجع به زدن یا نزدن آن تصمیم نهایی را بگیرد!
نخبگان هر جامعه وقتی به قلمرو دانشگاه و دانشگاهیان می رسند، بایستی شرایطی را فراهم سازند تا حیطه اثرگذاری استاد دوچندان شده، آموزشهای کاربردی و مهارتی وی قلمرو گستردهتری را شامل شود.
همچنین لازم است برای ایجاد شرایط تأثیرگذاری، موانع و روادعی را که سدّ راه استاد شده است، برطرف نموده، برای ایجاد شرایط تأثیرپذیری، جریان سازی لازم را برای وی فراهم آورند.
من دوستی داشتم که متخصص طب اورژانس بود و از همه قابلیت و صلاحیت خویش برای ارتقای این رشته استفاده مینمود. وی که همه ساله سه ماه تمام را در سوئد به بهسازی و بروز رسانی دانش خویش مبادرت ورزید، میگفت: در سوئد شرایطی فراهم است که استادان در رشتههای گوناگون از همه ظرفیت خویش برای بهبود اوضاع و احوال پیرامونی خود بهره ببرند. از جمله آنکه استادان برای دستیابی به همین مقاصد دائماً در تلویزیون و رسانههای جمعی دیده شده، مطالب آموزشی گوناگونی را با مردم در میان می گذارند. ما با استفاده از همین ظرفیت طب اورژانس را در شبکههای گوناگون تلویزیونی فراگیر کردهایم.
اکنون اغلب مردم سوئد میدانند با بیماری که در شرایط اورژانسی قرار دارد، چطور برخورد کنند. چگونه او را به بیمارستان منتقل سازند یا اقدامات اولیه پزشکی را در این خصوص به انجام رسانند.
ما با اثرگذاری خویش در سوئد جریان ساز شدهایم و از این فرصت به بهترین وجه بهره بردهایم.
دوستان عزیز؛ بخشی از روند اسلامی شدن دانشگاه، توجه به استادان، شناخت آنان - همان گونه که هستند- ، زمینه سازی برای اثرگذاری آنان و مقدمه سازی برای جریان سازی آنهاست. فکر می کنم دوره آن گذشته است که ما بیاییم و روی اسم با هم ستیز کنیم. من معتقدم با همین ایدهها و انگیزه هاست که دانشگاه، اسلامی میشود.
***
چرا آلمانی ها کار تشکیلاتی را الزامی می دانند؟
قطعاً ارتباط وثیق و عمیقی میان شأن استاد و مقوله اسلامی شدن دانشگاهها وجود دارد. بخش عمدهای از این ارتباط به جنبه معلمی استاد برمیگردد که هم مستحکمتر و پایدارتر است، هم نهانتر و پنهانتر!
به تعبیر برخی از رفقا استاد همچون کوه یخی است که ظاهری نمایان دارد و باطنی پنهان. ظاهر نمایان آن نقش آموزشی اوست و باطن پنهان او نقش معلمی وی. آن نقش آموزشی کوچکتر، اما عریانتر است ولی نقش معلمی ریشه دارتر، بزرگتر ولی نهانتر است.
استادی که معلم باشد میداند به چه نوع فعالیت علمی و فرهنگی روی خوش نشان داده، و آن را تقویت کند و در جهت مقابل با چه نوع رویکردهایی مخالفت ورزیده، از انجام آنها تن زند. صدالبته همین نگرشها و رویکردهایی مخالفت ورزیده از انجام آنها تن میزند. صد البته همین نگرشها و رویکردهاست که جنبه معلمی وی را عیان تر میسازد.
اجازه دهید برای بیان مقصود خود مثال روشنی بزنم. چندی پیش از گروه زمین شناسی دانشگاه به من که سالهاست در این زمینه تدریس میکنم، زنگ زدند و درخواست کردند کتاب 700 صفحهای را که درباره بتن و استحکام آن نوشته شده، ارزیابی کنم. من که از کمبود منابع علمی در این زمینه خبر داشتم، با خوشنودی از اینکه منبعی جدید ـ آن هم در 700 صفحه ـ به منابع این علم افزوده شده، از نویسنده کتاب و اینکه آیا این اثر تألیف است یا ترجمه و ... سئوال کردم. دوستان که شوق و ذوق مرا از لابلای پرسشهایم درک کرده بودند، آن روز حرفی به من نزدند. بعدها دریافتم که نویسنده این کتاب، نه یک استاد مسلّم دانشگاه با بضاعت علمی کافی، که یک دانشجوی کاردانی است که به تازگی گام در این راه نهاده و معلوم است نوشته او چیزی جز کپی پیستهای ناقص و بیبنیان نیست. چنین کتابی نه تنها گرهی از گرههای علم و دانش نخواهد گشود، که به جهت نا کارآمدی و سخافت، پیچیدگی های آن را افزون خواهد ساخت.
من انجام این ارزیابی را نپذیرفتم و علت آن را اتلاف وقت در سنجش اثری که از آغاز معلوم است که تحقیق نیست! بیان کردم و این کار را نه تنها کمک به علم و دانش میدانم که خدمتی بزرگ در حق دانشجویی تلقی میکنم که باید از آغاز بفهمد هر چیزی شأن و مقامی دارد و شأن او این است که قدری بضاعت علمی فراهم کند، آنگاه دست به قلم برده، آغاز به نگارش علمی کند!
تأثیری که این کار بر مخاطب من داشت، حداقل در این نکته خلاصه میشد که او متوجه شود بارش فکری و محتوای غنی علمی است که بایستی سرریز شده، قلمی را به حرکت در آورد، نه آنکه آدمی قلم به دست گرفته، آنگاه تأمل کند که چه چیزی بنویسد و چه چیزی ننویسد!
تأثیرگذاری بر مخاطب ـ که البته ریشه در حب نفس و بنیان های درونی انسان دارد ـ از مهمترین خصوصیات استادِ معلم است . استادِ معلم در سراسر زندگی علمی و معنوی خویش زمینههایی را میجوید که در آنها اثرگذار بوده، جای پای مؤثری باقی بگذارد.
او مؤکداً به این نکته واقف است که به قول «اندرو یانگ» وزیر دفاع ملی چین و از پایه گذاران تکنیک سیاست بر پایه تأثیر، تأثیرگذاری مثل یک حساب پس انداز است. هرچه کمتر از آن بردارید، سود بیشتری روی آن میآید.
استادِ معلم برای اثرگذاری بر دیگران و متقاعد کرن آنان از راههای گوناگونی کمک میگیرد که در روانشناسی از آنها با عنوان «تکنیکهای تأثیر» یاد میشود. او میداند در مقابل افرادی که میخواهد نظراتشان را تغییر دهد، باید هشیارانه رفتار نموده، اعتماد آنها را جلب کند.
همچنین میداند که یکی از راههای مهم متقاعد سازی، فهم افکار و ایدههای مخاطبان و پیدا کردن نقاط مشترکی است که میان آنان پیوستگی ایجاد میکند. استادِ معلم به این نکته واقف است که هر بحث متقاعد کنندهای باید از ساختاری روشن برخوردار باشد. پس به ساختار بندی مناسبی دست میزند.
او در پروسه اثرگذاری جنبههای مثبت و منفی نظرات خود را بیان میکند، اما با شگردی خاص بر جنبههای مثبت تأکید بیشتری میورزد.
همچنین با درنظر گرفتن این نکته که منافع شخصی مخاطب چیزی است که او قطعاً به آن فکر میکند، بخشی از تکیه خویش را بر حفظ و یادآوری منافع شخصی مخاطب قرار میدهد.
استادِ معلم با شناخت گسترده از ظرفیتها، قابلیتها و استعدادهای مخاطب به تحسین آنها پرداخته، میل گستردهای در وی نسبت به شنیدن سخنان خود ایجاد میکند.
او بدان جهت که به اهمیت سخن کارشناسی آگاه است، همواره مطالب خویش را با نظر متخصصان و خبرگان تطبیق داده و همچنین تلاش میکند با بیان این نکته که بسیاری از افراد حرفهای او را قبول دارند، رضایت و موافقت عمومی را کسب کند.
استادِ معلم با بهرهگیری از حس ششم، شناخت دقیقی از مخاطب خویش داشته، هنگامی برای اثرگذاری سراغ وی میرود که همه شرایط برای این امر فراهم باشد. او علاوه بر این، با آگاهی نسبت به این امر که «هرچه منحصر به فردتر است، قیمت بالاتری نیز دارد»، سعی میکند نظرات خویش را با خلاقیت و دانش فرآوری نموده، به آنها شکل انحصاری بدهد.
استادِ معلم با ایمان و اعتماد به نفس دیدگاههای خود را مطرح نموده، جالب و دلچسب سخن میگوید، معقول میاندیشد، از عقل و منطق برای اثرگذاری استفاده میکندو با سیاست و در عین حال فروتنی در پی متقاعد کردن مخاطب خویش برمی آید.
کار دیگری که استاد میتواند انجام داده، به گونهای غیرمستقیم به اسلامی شدن دانشگاه کمک کند، آموزش روشهای بهرهگیری از خردِ جمعی است.
یکی از مدلهای مهمی که اساتید صنعتی از آن بهره میبرند، مدل دیتا فیوژن است. از این مدل برای جمع کردن و همبستگی اطلاعات استفاده میکنند. در دیتا فیوژنها، اطلاعات از یک یا چند منبع ورودی وارد شده، پس از پالایش و تجزیه و تحلیل دادهها، نتیجه به صورت برآیند دادهها نمایش داده میشود.
تحلیل این مدل به گونهای سادهتر اینکه اگر فرضاً دستگاهی70 درصد کارآمدی داشته و دستگاه دوم از40 درصد و دستگاه سوم از 30 درصد کارآیی برخوردار باشند و مهندسی بتواند این سه دستگاه را با هم به کار برده، از کارآمدی تلفیقی آنها استفاده کند، راندمان مجموع آنها از راندمان تک تک آنها بالاتر خواهد شد. بدین ترتیب ما با دستگاه ترکیبی ویژهای سروکار خواهیم داشت که راندمان آن مثلاً 85 درصد خواهد بود.
با استفاده از همین مدل است که استاد سعی میکند میان آرا و دیدگاههای دانشجویان خویش وفاق ایجاد کرده، با تلفیق آنها با یکدیگر در قالب مشورت و خرد جمعی از برآیند این نظرات که نتیجه بهتر و مؤثرتری نیز میدهد، استفاده نماید.
همچنین بر اساس همین مدل میتوان به تحلیل این مسئله مهم پرداخت که چرا در آلمان حضور در تیم امری الزامی است و همه بایستی در گروههای کار (Work team) مشارکت و کارهای خود را از این طریق به سامان برسانند.
آلمانیها به خوبی دریافتهاند که در بسیاری از اوقات سازمان است که آدمها را پیش برده، نقاط ضعف را نمایان ساخته و نقاط قوت را تقویت مینماید. این امور باعث میشود کار، مسئولانهتر پیش رفته و منطقیتر جلوه نماید.
در یک بازبینی مختصر و با نیم نگاهی به آنچه از استاد و اهتمام وی به جنبههای علمی، اثرگذاری و خرد جمعی بیان کردهایم آیا این اصول و قواعد، قواعد بازی در دانشگاه اسلامی نیست؟
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی