به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز سه شنبه سی و یکم تیرماه در حالی چاپ و منتشر شد که کاهش قیمت دلار و شکستن قیمت سکه و تحلیلهایی درباره روند نوسانات ارز و وضعیت بورس از یک سو، سفر وزیر خارجه ایران به عراق و آینده روابط ایران و عراق، ادعای میرسلیم درباره چگونگی جلوگیری از تحقیق و تفحص از شهرداری تهران در مجلس دهم و سخنان رئیس دستگاه قضا درباره اعتراض و اغتشاش در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده اند.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
منصور مظفری در سرمقاله امروز روزنامه آفتاب یزد با عنوان آقای روحانی بس است؛ نوشت: سریال هیولا را حتماً دیدهاید؟! موضوع هیولا، رانت است و فساد مالی و بریز و بپاش در صندوق ذخیرهی فرهنگیانِ بی نوا و بسیاری مسائل دیگر از جمله گرانی دلار...
مهران مدیری از فرهاد اصلانی میپرسد: «دلار از ۴ هزارتومان بشود ۱۰ هزار تومان مردم خوشحال میشوند یا از ۱۸ هزار تومان بشود ۱۰ هزار تومان؟» و اصلانی با ساده لوحی تمام و در حالی که لبخندی بر لب دارد میگوید: «از ۱۸ هزارتومان بشود ۱۰ هزار تومان!» و مهران مدیری میگوید: «اما در هر صورت دلار همان ۱۰ هزار تومان است».
این سکانسی است از سریال هیولا، اما سبقه تاریخی نیز دارد آن گاه که میگویند: «نانوایان کرمانی تلاش کردند ۱ ریال نان را گران بفروشند و دولت مقاومت کرد، اما وقتی نانوایان پذیرفتند ابتدا سه ریال گران کنند و سپس ۱ ریال ارزان! دولت نیز دست از مقاومت به شرطی و شروطی برداشت».
همهی اینها را در حالی میگوییم که دلار در بازار غیررسمی وارد کانال ۲۶ هزار تومان شده و هیچ کس برای این گرانی افسارگسیخته دلار حد و مرزی قائل نیست، اما مردم کوچه و بازار میگویند: «بالاخره دلار تا یک جایی بالا میرود که داد همه را در آورد و آن گاه چند هزارتومان ارزان میشود و همانی میشود که خواست دولت است»!
این یعنی مردم حالا دیگر مثل کف دست سناریویِ بازیهای دلاری دولتها را میدانند و از آن جایی میگوییم دولتها که وصف دولت روحانی و احمدینژاد و ... نیست، گویی باید دلار به اندازهای گران شود که وقتی چند درصدی ارزان میشود مردم ممنون و خوشحال و لابد شکرگزار نیز باشند، اما این بار ماجرا فراتر از سناریوهای تکراری است، زیرا این بالا و پایین شدنهای رعدآسای دلار، زندگی و سرنوشت مردم را به مخاطره انداخته است حتی اگر سناریوی تکراری نیز در حال عملیاتی شدن است باید به آقای روحانی گفت: دیگر بس است!
چون ذرهای دیگر اگر بر ستون فقرات زندگی مردم فشار وارد شود چه بسا زمینگیری و فلج شدن تنها راه پیش روی همه است زیرا در این سکوت سهمگین دولت و بانک مرکزی، حالا دیگر مردم منتظر ارزان شدن خیالی و ساختگی دلار نیستند بلکه منتظر اتمام این سیر صعودی هستند تا لااقل تکلیف خودشان با خودشان را بدانند که در زندگی اسیرِ تورم، با همه سخت جانی و آستانه تحمل بالایی که دارند! چند چند هستند.
همهی حرف ما همین چند کلمه بود که بازیهای نخ نما شدهی دلاری را مردم میدانند و از حفظ شده اند، ولی آن چه مطالبه امروز مردم است پایان دادن به این صعود ساعتی و روزانه دلار است همان دلاری که وقتی از ۱۰۰۰ تومان به ۳۰۰۰ تومان رسید، روحانی چنان به احمدی نژاد پرخاش کرد که مطمئن بودیم در همه هشت سال این دولت، دلار از ۳۰۰۰ تومان فراتر نخواهد رفت، اما این روزها فقط امیدواریم از ۳۰ هزار تومان بالاتر نرود و این جا است که میگوییم: آقای روحانی دیگر بس است!
حسن هانیزاده تحلیلگر مسائل بینالملل در سرمقاله امروز روزنامه آرمان ملی با عنوان ترامپ و بازی در وقت تلف شده نوشت: برآیند نظرسنجیها در ایالاتمتحده آمریکا نشان میدهد که شانس دونالد ترامپ برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری این کشور به شدت تنزل یافته. ناتوانی تیم دونالد ترامپ در مهار ویروس کرونا و افزایش شمار بیماران و فوتشدگان ناشی از آن در سطح آمریکا، نگاه جامعه آمریکا را به ناتوانی و عجز تیم ترامپ برای تقابل با این بحران بهشدت تغییر داد. احساس مردم آمریکا این است که ترامپ از سال ۲۰۱۶ یعنی در انتخابات قبلی ریاستجمهوری تاکنون نتوانسته سیاست معتدلی در رابطه با مسائل داخلی و خارجی در پیش بگیرد.
رفتار متناقض دونالد ترامپ در زمینههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تردیدها را در جامعه آمریکا به وجود آورده که اگر او بار دیگر در انتخابات به پیروزی برسد، آمریکا بهشدت دچار انزوای سیاسی و حتی فروپاشی خواهد شد. اخیرا جاناتان فریدمن، یکی از نویسندگان برجسته آمریکایی در روزنامه گاردین بهصراحت اعلام کرده که ویروس کرونا در واقع جامعه آمریکا را علیه ترامپ متحد کرده و شانس پیروزی وی را در انتخابات بهشدت کاهش داده است. به همین دلیل طی هفتههای اخیر او در حوزههای مختلف دچار نوعی پارادوکس در رفتار سیاسی شده و از آنجایی که تهدیدهای سابق ترامپ علیه ایران و چین و روسیه بینتیجه بوده و نتوانسته از رهگذر اعمال تحریمهای ظالمانه علیه ایران جامعه آمریکا را با خود همراه سازد، لذا رفتار خود را نسبتبه ایران تغییر داده. اینکه ترامپ مدعی شده اگر ایران بخواهد تحریمها را لغو خواهد کرد، یک بلوف انتخاباتی است و در چارچوب پروپاگاندای انتخاباتی او قابل تجزیه و تحلیل است.
شرایط حاکم بر جهان و منطقه مخصوصا در ایالاتمتحده یک شرایط کاملا خاکستری است و تا سه ماه باقیمانده از انتخابات ریاستجمهوری، دونالد ترامپ به دلیل همین فضای خاکستری نمیتواند تصمیم مهم و قاطعی را در حوزه سیاست خارجی اتخاذ کند. بنابراین همه نظرسنجیها نشان میدهد شانس جو بایدن برای پیروزی در انتخابات اکتبر آینده افزایش یافته و اگر بایدن وارد کاخ سفید شود، قطعا تغییرات زیادی در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران ایجاد خواهد شد زیرا بایدن معتقد است که خروج آمریکا از توافقنامه بینالمللی برجام اشتباه بزرگی بود. به همین دلیل به نظر میرسد در حال حاضر دونالد ترامپ در وقت تلفشده بازی میکند و همه برگهای برنده انتخاباتی وی از دست ترامپ خارج شده است.
درخصوص ماجراجوییهای اخیر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی این نظریه امنیتی- سیاسی وجود دارد که رژیم صهیونیستی سعی دارد تا در زمان باقی مانده به انتخابات آمریکا به نوعی منطقه را دچار بحران امنیتی کند و اتفاقاتی که اخیرا رخ داده در چارچوب این نظریه قرار دارد. اعتقاد مقامات رژیم صهیونیستی این است که در سهماه باقی مانده از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، رژیم صهیونیستی باید دست به ماجراجویی نظامی علیه ایران و محور مقاومت بزند تا دونالد ترامپ را وادار کند که به نفع رژیم صهیونیستی وارد عمل شود. بر این اساس، تصور مقامات رژیم صهیونیستی این است که اگر با کمک آمریکا ایران را وادار به یک عکسالعمل شتابزده نظامی بکند، طبیعتا به نفع دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی خواهد بود زیرا این امر میتواند برگ برندهای در دست ترامپ باشد.
محمدصادق جنانصفت در سرمقاله امروز روزنامه جهان صنعت با عنوان کمدی خصوصیسازی و زرنگبازی نوشت: فلسفه خصوصیسازی که مارگارت تاچر، بانوی آهنین بریتانیا آن را با قدرت و شجاعت طرح و اجرا کرد تفویض قدرت به معنای کلی آن از نهاد دولت به نهادهای مدنی از جمله نهاد بنگاهها و نهاد خانواده بوده و هست به این معنی که از میزان و درجه مزاحمت دیوانسالاران و بوروکراتها در فرآیند فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی و شهروندان کاسته شود و رقابت جای انحصارها را بگیرد. از سوی دیگر مزیت خصوصیسازی یکی هم این بوده و هست که بدنه و پیکره دولت کوچک و چابک شود و دولت برای تامین مزد و حقوق میلیونها کارمند و دهها هزار رییس و مدیر …
… در ردههای گوناگون با کسری بودجه مواجه نشود که به انتشار اسکناس اقدام کند و نرخ تورم را شتاب دهد و مارپیچ و دور خبیث کسری بودجه- انتشار اسکناس و رشد شتابان نرخ تورم را ادامه دهد. این فلسفه خصوصیسازی در ایران، اما نادیده گرفته شد و سیاستمداران و بوروکراتها و روشنفکران چپاندیش و ذینفعان دولتی ماندن اقتصاد در همه سالهای پس از جنگ با رشتهای نامرئی پیوند زده شده به هم خصوصیسازی را به یک مسیر انحرافی کشاندند که جای شرح آن در این نوشته کوتاه نیست.
اما برای خالی نماندن مصداق در این مفهوم تنها به یک مورد یعنی اختراع داستان «سهام عدالت» اشاره میکنم. در دهه ۱۳۸۰ و پس از آنکه دولت اول احمدینژاد نتوانست در برابر سیاستهای کلی اصل ۴۴ و تغییر ریل اقتصاد از ریل دولتی به ریل خصوصی مقاومت کند داستان سهام عدالت را ساخت و با این ابزار تازه سهم دولت و سهم نهادهای حاکمیتی را در هیاتمدیره شرکتهای بزرگ حفظ کرد. حالا و ۱۵ سال پس از اختراع سهام عدالت و دردسرهایش، وزارت اقتصاد که سیاستگذار اصلی خصوصیسازی است و زیر ضرب کوهپیکر شدن بورس قرار دارد و این بازار را به بازی پانزی نزدیک کرده به دولت پیشنهاد داده است: «کلیه دستگاههای اجرایی مکلفند همکاری لازم را با وزارت امور اقتصادی و دارایی در افزایش سهم شناور آزاد– حداقل به میزان ۲۵ درصد- شرکتهای تابع اعم از شرکتهای دولتی و شرکتهای تابع نهادهای عمومی غیردولتی و سازمانها و صندوقهای بازنشستگی، مطابق مقررات سازمان بورس و اوراق بهادار در بازار سرمایه به عمل آورند.»
نکته شگفتانگیز، اما تبصره این بند از تصویبنامه هیات وزیران است که تاکید دارد: «عرضه سهام شناور حداکثر به میزانی است که صندلی مدیریتی موجود در شرکتها حفظ شود.» معنای این تبصره شگفتانگیز این است که مدیران وزارت اقتصاد نمیخواهند هرگز زیر بار این مقوله بروند که مدیریت دولتی بر شرکتهای به فروش رفته احتمالی را از دست بدهند. آیا این یک داستان کمدی و زرنگبازی آشکار نیست که سهام شرکتهای دولتی را بفروشیم به شرط اینکه صندلی مدیریت حفظ شود؟ این چگونه خصوصیسازی است و کدام سهامداران بزرگ حاضرند زیر بار این خفت بروند که پولشان را بدهند و سهام شرکتی را خریداری کنند، اما رییس آنها را دولت تعیین کند؟
نکته عجیب دیگر این تصویبنامه این است که وزارت اقتصاد با یک تصویبنامه شگفتیساز سازمان تامین اجتماعی، صندوقهای بازنشستگی و شاید مثلا بنیاد مستضعفان که نهادهایی غیردولتی به حساب میآیند و سهامداران آنها نهادهایی غیر از دولت هستند را نیز زیر چتر خود قرار داده و به آنها دستور میدهد مطابق میل این وزارتخانه عمل کنند و سهامشان را مطابق اراده و خواست دولت برای عرضه آماده سازند. چرا صندوقهای بازنشستگی به ویژه صندوق بازنشستگی تامین اجتماعی باید مطابق اراده دولت عمل کند در حالی که کارفرمایان و کارگران منابع اصلی آن را تامین کردهاند. با توجه به سابقه چند ماه گذشته و امتناع سازمان خصوصیسازی از واگذاری و فروش سهام شرکتهای دولتی در بورس این احتمال وجود دارد که وزارت اقتصاد با زرنگبازی میخواهد باز هم شستا یا صندوقهای بازنشستگی را وارد بازی عرضه سهام کند و شرکتهای خود را نگه دارد. امید است چنین نباشد و امید است که آن تبصره حذف شود.