به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه نوزدهم آبان ماه در حالی چاپ و منتشر شد که انتخابات آمریکا و سیاست بایدن در قبال ایران در کنار تیترهایی مرتبط با تحلیل بازار ارز و طلا، حرکت قیمتها به سوی نرخ تعادلی، آمار سیاه کرونا در ایران و یادنامهای برای شهدای مدافع سلامت در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
محمدصادق جنانصفت در سرمقاله امروز روزنامه جهان صنعت نوشت: یک دولت تندرو که راهبرد فشار حداکثری بر نظام سیاسی ایران را از مسیر طراحی و اجرای گستردهترین و پیچیدهترین تحریم همهسویه اقتصادی را تدارک دیده بود از کار برکنار شده و جایش را به دولتی دیگر داده است. رییس دولت جدید کسی است که در دولت پیش از دونالد ترامپ معاون اول بوده و در روند و فرآیند مصالحه بزرگ ایران و غرب و به ویژه در شکست تابوی مذاکره یک مقام رسمی ایران با یک مقام رسمی آمریکا نظارت و دخالت داشته است. به همین دلیل منطق و خرد سیاسی فرمان میدهد که احتمال تغییر راهبرد فشار حداکثری را معادل صفر فرض نکرده و دستکم به لحاظ صورتمساله ایران با آمریکا در شکل، انتظار دگرگونی داشته باشیم. بر خلاف سیاستمداران و مدیران و رهبران احزاب و جمعیتهای سیاسی که از این تغییرات احتمالی دنبال منافع خود و صیانت و به دست آوردن قدرت سیاسی هستند و بازی آنها در میدان سیاست است شهروندان ایرانی انتظار دارند این تغییرات در رهبری کاخ سفید راههای بستهشده کسبوکار آنها را از مسیر تحریم اعمالشده باز کند و شرایط متغیرهای کلان به ویژه فشار حداکثری تورم افسارگسیخته و از دست رفتن قدرت خرید آنها بهبود را تجربه کند. شهروندان ایرانی به چشم میبینند که تابوهایی مثل روند فزاینده نرخ تبدیل دلار به ریال ایران و نیز قیمت هر سکه طلا و نیز قیمت انواع اتومبیل در این چند روز گذشته در سرازیری قرار گرفته است.
اما این همه داستان نیست و این رخدادها در بازار دلار و سکه همه چیزی نیست که در اقتصاد ایران باید رخ دهد. افزایش قیمت این کالاهای شاخص در نیمه نخست امسال معلول رخداد بسیار بالاتر کسری بودجه کل کشور بوده است؛ به این معنی که دولت به دلیل از دست دادن درآمد ارزی قابل توجه از صادرات نفتخام توانایی ایجاد توازن در دخل و خرج کل کشور و حتی بودجه عمومی را از دست داده و این واقعیت سرسخت بود که راه را برای رشد شتابان تورم و فقیرتر شدن شهروندان و کوچکتر شدن سفره آنها باز کرد. کاهش نرخ رشد اشتغال، کوچکتر شدن تجارت خارجی و سقوط سه سال پیدرپی رشد تولید ناخالص داخلی واقعیتهای تلخ اقتصاد ایران است که باید در مسیر دیگری بیفتند و کسبوکار و روزی شهروندان را رونق دهند. آیا با کنار گذاشتن گروه سیاستمدارانی که تمایل و اراده داشتند این شاخصها را بدتر کنند اتفاقی در اقتصاد رخ خواهد داد و شهروندان باید روزهای بهتری را نسبت به سالهای تازهسپریشده انتظار بکشند؟
بدون تردید پاسخ به این پرسش به دانش اقتصاد و تجربه اقتصادی تنها برنمیگردد، زیرا دانش اقتصاد توانسته دهها کشور جهان را در راه مهار تورم و ایجاد به مسیر کارآمدی برساند و تنها باید شرایط را برای بروز آموزههای دانش اقتصاد آماده سازیم. دولت و سایر نهادهای قدرت در ایران حالا در برابر این پرسش شهروندان قرار دارند که «حالا اقتصاد چه میشود»؟ آیا دولت مستقر میتواند و کارآمدی و قدرت کافی را برای مهار تورم از راه اصلاح ساختاری بودجه دارد؟ آیا باید گام نخست در تغییر سیاستهای ضدتحریمی از سوی دولت جدید آمریکا برداشته شود؟ آیا برآیند قدرت سیاسی و آرایش و توزیع قدرت در ایران به گونهای است که راهی برای برطرف کردن تحریمها که عامل اصلی کسری بودجه و بیماریهای بعدی سرچشمه گرفته از آن را باز کند؟ بازار ارز، سکه، سهام و خودرو یک بخش از اقتصاد به حساب میآیند که از بخش واقعی اقتصاد یعنی تولید و تجارت تبعیت میکنند و باید زخمهای آن بخش التیام یابد. حالا اقتصاد چه میشود؟
روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز خود با عنوان چرا میترسید؟ نوشت: ترامپ میتوانست بگوید من دستور کشتن قاسم سلیمانی را دادهام، ولی حماقت او ایجاب میکرد واقعیت وجودی خود را که سرکرده تروریسم دولتی بود آشکار کند. به همین علت بود که کلمه «ترور» را بکار برد و گفت من دستور ترور او را دادهام.
ترامپ، همان کسی است که گفت من با شدیدترین تحریمهای حداکثری، ایران را از پا در خواهم آورد. او همان کسی است که از تابستان داغ در ایران سخن گفت و به همراه مشاور امنیت ملی خود وعده داد نگذارد انقلاب اسلامی ایران ۴۰ سالگی خود را جشن بگیرد. ترامپ، همان کسی است که پولهای زیادی برای ایجاد آشوب در ایران خرج کرد تا بتواند نظام جمهوری اسلامی را از پا دربیاورد. او علیرغم اینکه لاف حمایت از مردم ایران را میزد، وقتی ویروس کرونا به جان مردم ایران افتاد، برخلاف نظر تمام عقلای جهان، تحریمها علیه ایران را بیشتر و شدیدتر کرد. او همان کسی است که برجام را زیر پا گذاشت و با اینکه مرتکب یک اقدام ضد قوانین بینالمللی شده بود، خود را صاحب حق در تصمیمگیری در مورد این معاهده مهم که به امضاء بزرگترین قدرتهای جهانی رسیده، میدانست و درصدد مزاحمتهای بیشتر برای ایران بود.
در سطح جهانی، ترامپ با خارج ساختن آمریکا از چندین معاهده بینالمللی و برخوردهای خارج از عرف با چندین کشور، تلاش کرد امنیت و آرامش را از ملتها سلب کند. در فلسطین، بزرگترین خیانتها را به مردم این سرزمین کرد. در عراق و سوریه و افغانستان و یمن و لبنان از تروریستهای تکفیری بیشترین حمایتها را به عمل آورد و با این عملکرد سیاه، نام و عنوان شرور بینالمللی را در کارنامه خود به ثبت رساند.
آیا عجیب نیست که عدهای در کشور ما وقتی خبر شکست این عنصر فاسد و شرور بینالمللی را در انتخابات ریاست جمهوری میشنوند، عصبانی میشوند و به شکلهای مختلف تلاش میکنند این شکست را نپذیرند؟ رسانه ملی به یک شکل، فلان روزنامه به شکلی دیگر، بعضی نمایندگان مجلس و نظامیان با سخنان عجیب و غریب خود، نشان دادند که شکست ترامپ آنها را آزرده کرده است! به این جماعت خودانقلابیپندار توصیه میکنیم لااقل از سران رژیم صهیونیستی بپرسند چرا ترامپ را که بیشترین خدمت را به آنها کرده است، رها کردهاند.
یک روزنامه عربزبان نوشت: «نتانیاهو، ترامپ را مثل دستمال کثیف دور انداخت درحالی که هیچیک از روسای جمهور آمریکا به اندازه دونالد ترامپ به اسرائیلیها خدمت نکردهاند. از اجبار بعضی کشورها به عادیسازی رابطه خود با رژیم صهیونیستی تا قطع کمکهای مالی فلسطینیها و آژانس آنروا به منظور گرسنه و ذلیل ساختن آنان تا الحاق قدس و جولان و معامله قرن. با اینحال، سران اسرائیل در لحظات سرنوشتساز انتخابات، پشت ترامپ را کاملاً خالی کردند».
مدعی نیستیم که بایدن خوبست، ولی مقتضای عقل اینست که اولاً از شکست یک شرور بینالمللی خوشحال باشیم و ثانیاً برای موضعگیری در برابر بایدن کمی صبر کنیم و به مقتضای رفتارش در جایگاه ریاست جمهوری با او رفتار کنیم یا درباره او داوری نمائیم. به جای اینکه زبان و قلم را بگونهای به حرکت درآوریم که اگر کسی را دشمن بالقوه میدانیم او را به دشمن بالفعل تبدیل کنیم، قدری به این واقعیت بیاندیشیم که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برخلاف گفتههای رسمیاندیشان کشور ما، ریزش فوقالعادهای در قیمت ارز و سکه و خودرو و سایر اقلام پدید آورده و این یعنی واقعاً اتفاق مثبتی افتاده است. دل بستن جماعت خودانقلابیپندار به منازعات داخلی آمریکا یک سراب است و چیزی عاید مردم ما نمیکند. درست است که ما باید به خود متکی باشیم، ولی اتکاء به خود را نباید در عصبانیت از شکست یک شرور بینالمللی جستجو کنیم. روشن است که شما از شکست کسی که برجام را زمین زده ناراحت هستید و عصبانیتتان از اینست که ممکن است با شکست ترامپ، برجام بار دیگر قوت بگیرد. این نگرانی را سران رژیم صهیونیستی و سران مرتجع عرب هم دارند. آیا ننگ نیست که شما با صهیونیستها و مرتجعان عرب همنوا باشید؟!
سیدجوادمیری استاد دانشگاه طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه همدلی نوشت: اکنون پرسشی که در ذهن معماران سیاست خارجی ایران مطرح است این است که برگزیده شدن بایدن یا ترامپ را چگونه در نسبت با «وضع ایران» میتوان صورتبندی کرد. اما به نظر من این معادله را بهگونه دیگری نیز میتوان مفصلبندی کرد و آن این است که دو حزب حاکم در آمریکا را میتوان به صورت امتداد لابیهای «چپ یهودی» و «راست یهودی» تصور کرد.
اگر این صورتبندی درست باشد، آنگاه موضوع مورد بحث این میتواند باشد که رویکرد «انکار وجودی» اسرائیل توسط ایران در ساحت سیاست بینالملل چه پیامدهای عملی داشته است؟
شاید یکی از مهمترین پیامدهایش، ایجاد همگرایی و اتحاد نیروهای راستگرای منطقه و اسرائیل و دو حزب حاکم آمریکا علیه ایران و منافع ملی و منطقهای و جهانی آن شده است، زیرا ما میدانیم که نیروهای چپگرای درون اسرائیل و یهودیان لیبرال در آمریکا تضاد منافع بنیادین و تخالف الهیاتی جدی با راستگرایان و سنتگرایان افراطی اسرائیل و یهودیان نئوکانسرواتیو در آمریکا دارند، ولی «رویکرد وجودی» معماران سیاست خارجی ایران، هیچ امکان سیاسی برای نیروهای چپی فراهم نمیکند، بلکه امکان متضاد آن را در منطقه و آمریکا فراهم کرده است که راستگرایان به سیاست «انکار وجودی ایران» روی آورند و از قضا نیروهای بیشماری را هم با خود همراه کنند.
به سخن دیگر، گره سیاست خارجی ایران در کاخ سفید واقع نشده است، بلکه در مفصلبندی رویکرد ایران به یکی از مهمترین «شرکتهای سیاستسازی» و «لابی بازی» در جهان است که قدرت را هم در تلآویو برای بیش از یک دهه در دست دارد و هم بر هر دو حزب آمریکا تسلط مالی و منابعی و ایدئولوژیک دارد و اکنون توانسته راستگراهای منطقه خلیج فارس را نیز با خود همراه کند.
حال پرسش اینجاست آیا معماران سیاست خارجی ایران قدرت تغییر در رویکرد خود نسبت به آرایش نیروها دارند یا سیاست «انکار وجودی» را جزء لاینفک هویت نظام تعریف کردهاند؟
به عبارت صریحتر، آیا ایران با چپهای یهودی لیبرال در آمریکا و چپهای منکوب شده در اسرائیل نقاط مشترکی برای ساختن سیاستهای آینده در منطقه دارد یا باید کماکان به تحکیم امپراتوری راستگراهای اسرائیل و عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس و نئوکانها و لابیهای یهودی آن ادامه دهد؟