به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه یکم اسفندماه در حالی چاپ و منتشر شد که غرب در کلاف پیچیده «اسنپ بک»، سکونت در مناطق ۲۲ گانه تهران چقدر خرج برمیدارد؟ تلاش بانک مرکزی برای حذف دلالان ارز و بمباران سوریه زلزلهزده از سوی جنگندههای رژیم صهیونیستی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با تیتر رمز شکستن بنبست فرزندآوری نوشت: مشکل کاهش جمعیت کشور، یکی از موضوعاتی است که مسئولان تاکنون نتوانستهاند راهحلی برای آن پیدا کنند. طرحهای عملی، اقدامات تبلیغاتی و توصیههای حاکمیتی زیادی در سالهای اخیر برای تشویق کردن مردم به فرزندآوری صورت گرفته، ولی همگی بیاثر بودهاند. این واقعیت تلخ را آمارهای سازمان ثبت احوال کشور گوشزد مینمایند و کارشناسان نیز راهنماییهای مفیدی برای حل این مشکل ارائه میدهند، اما متاسفانه توجه لازم به این راهنمائیها نمیشود.
براساس آمارهای سازمان ثبت احوال کل کشور، در ۱۰ ماهه امسال ۸۹۳ هزار و ۷۸۶ نفر متولدین سرتاسر کشورمان بودند که نسبت به تولد ۹۳۷ هزار و ۷۴۹ نفر در ۱۰ ماهه مشابه سال گذشته کاهش ۴۴ هزار نفری را نشان میدهد. یعنی در این مدت، فرزندآوری امسال نسبت به سال گذشته ۷.۴ درصد کاهش داشته است. نکته قابل تامل دیگر در همین آمار ثبت احوال اینست که مقایسه آمار متولدین ۹ ماهه سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ نشان میدهد تعداد متولدین سال جاری کمترین تعداد فرزندآوری از سال ۱۳۹۰ تاکنون بوده است.
نکتهای که باید به صورت ویژه مورد توجه حکمرانان ما قرار گیرد اینست که کاهش بیسابقه فرزندآوری در سال جاری در شرایطی پدید آمده که ۵۰ درصد از تخصیص خودروی کشور از طریق قرعهکشی به طرح جوانی جمعیت داده شده است. علاوه بر این، تسهیلات وام قرضالحسنه نیز برای فرزندآوری در نظر گرفته و اجرائی شده است کمااینکه تعلق گرفتن زمین و تسهیلات خانهدار شدن نیز یکی دیگر از این تسهیلات است.
اینکه اینهمه تلاش برای تشویق شدن مردم به فرزندآوری نتیجهای نداشته و علیرغم تامین تسهیلات ویژه، آمارها از کاهش بیسابقه موالید در سال جاری نسبت به سالهای قبل حتی از ۱۳۹۰ تاکنون خبر میدهند، نشان از واقعیتی دارد که توجه کردن مسئولان به آن بسیار ضروری است. این کاهش در صورتی که ریشهیابی نشود و با علت واقعی آن مبارزه صورت نگیرد، همچنان ادامه خواهد یافت و میدانیم که ادامه این روند برای کشور از جهات مختلف خطرناک است.
متاسفانه در دهه هفتاد مسئولان نظام دچار سیاست اشتباه مبارزه با فرزندآوری شدند و با بکار گرفتن تمام امکانات، خانوادهها را به کنترل موالید تشویق و در مواردی حتی محدود کردند. قطع کردن بعضی امکانات و تسهیلات برای خانوادههائی که فرزندان زیاد میآوردند، اشتباه بزرگی بود که مسئولان در آن زمان مرتکب شدند و هرچند بعدها خود به این اشتباه پی بردند و درصدد جبران برآمدند، ولی بسیار دیر شده بود و به همین دلیل است که اکنون بازگرداندن جامعه به روال سابق، یکی از دشوارترین امور است.
اکنون همانطور که کارشناسان اقتصادی میگویند، صرف در اختیار گذاشتن خودرو، وام و تسهیلات مسکن نمیتواند مردم را به فرزندآوری تشویق کند. برای شکستن این بنبست، حداقل دو اقدام اساسی لازم است. اولین اقدام، خارج ساختن کشور از بحران اقتصادی است و اقدام دوم، تغییر فرهنگ زندگی بدون فرزند یا تکفرزندی به فرهنگ فرزندخواهی. تبلیغات و محدودیتهای شدید دولتی دهه هفتاد، فرهنگ مردم را عوض کرد و سنت فرزندخواهی را که در نهاد عامه مردم ریشه دوانیده بود، به پرهیز از فرزنددار شدن و یا اکتفا به یک فرزند تبدیل کرد و بعدها به دلیل مشکلات شدید اقتصادی ترس از عدم امکان تامین هزینههای زندگی مانع پیدا شدن گرایش به فرزندآوری شد. در شرایط کنونی حتی اگر خانوادههائی تمایل به داشتن فرزند یا فرزندانی پیدا کنند، مشکلات شدید اقتصادی و هزینههای کمرشکن نگهداری و پرورش فرزند اجازه نمیدهد به سوی فرزنددار شدن بروند. مشوقهای مادی در نظر گرفته شده در برابر کوه مشکلات اقتصادی موجود اصولاً به حساب نمیآیند. با تبلیغ و توصیه نیز نمیتوان کاری از پیش برد. با برطرف ساختن بحران اقتصادی راه برای تغییر فرهنگ نیز هموار خواهد شد و فقط در آن صورت است که میتوان به افزایشی شدن فرزندآوری امیدوار بود.
روزنامه جوان طی یادداشتی در شماره امروز حود با عنوان مسئولان پیاده شوند! نوشت: برخی معتقدند بسیاری از مشکلات به این دلیل حل نمیشود که مسئولان مملکت همواره سواره هستند؛ سوار بر خودروهایی خاص با راننده و شتابان در خطهای ویژه. مسئولان دولتی ارشد که هیچ گاهی حتی مدیرانکل دستگاههای دولتی نیز از مسیر مردم جدا میشوند، یعنی نه پیاده هستند و نه حتی از حملونقل عمومی استفاده میکنند، لاجرم درد مردم و مشکلات را نمیبینند. از وضع راهها و خیابانها تا ترافیک و آلودگی هوا و چالهچولههای خیابانها و یکی از ویرانگرترین آنها تکدیگری و کودکان کار!
برخی معتقدند بسیاری از مشکلات به این دلیل حل نمیشود که مسئولان مملکت همواره سواره هستند؛ سوار بر خودروهایی خاص با راننده و شتابان در خطهای ویژه. مسئولان دولتی ارشد که هیچ گاهی حتی مدیرانکل دستگاههای دولتی نیز از مسیر مردم جدا میشوند، یعنی نه پیاده هستند و نه حتی از حملونقل عمومی استفاده میکنند، لاجرم درد مردم و مشکلات را نمیبینند. از وضع راهها و خیابانها تا ترافیک و آلودگی هوا و چالهچولههای خیابانها و یکی از ویرانگرترین آنها تکدیگری و کودکان کار!
در یک مسیر ۷۰۰ متری در مرکز تهران ۴۲ مورد تکدیگری یا دستفروشی کودکانکار (نوعی دیگر از تکدیگری) شمردم! مثل همین صاحب عکس که سهچهارسالی بیشتر ندارد و روی دستمالکاغذیها خوابش برده، آنهم روی زمین یخزده خیابان!
اینکار چه از طرف پدرومادرش باشد، چه از طرف دیگران، جرم است. بهکار گرفتن این کودکان جرم است. اگر مسئولان مثل مردم عادی هر روز این بندگان خدا را میدیدند و با چالش کمککردن (برای رضای خدا) یا کمک نکردن (برای اینکه آن را مافیایی و این کودکان را ابزار میدانند) روبهرو میشدند، حتماً یک فکری به حال آنها میکردند. سالهاست هر شهردار و وزیر کشور و مسئولی میآید اول از همه وعده ساماندهی و جمعآوری متکدیان و کودکان کار و معتادان متجاهر را میدهد، اما دریغ و هزار دریغ و افسوس!
این کودکان کنار خیابان بهخواب رفته مانند سوهان روح شهروندان را میخورند و اعتمادبهنفس را از آدمها میگیرند. بسیاری پدرومادر این افراد را مجرم و فریبکار و سوءاستفادهگر میدانند و بسیاری دیگر آنان را ناچار و نیازمند میدانند. این درگیری ذهنی چالشی بزرگ است که مسئولان سواره از درگیرشدن با آن مصون هستند!
عباس عبدی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان نتیجه دینزدگی ساختار آموزش رسمی چیست،نوشت: از وزارتخانههایی که حکومت خیلی نسبت به آن حساس است، وزارتخانههای آموزش و پرورش و علوم است. آن اندازه که نسبت به وجود یک گزاره یا عکس در کتابهای درسی یا یک جمله از فلان آموزگار یا استاد دانشگاه حساس هستند و برافروخته میشوند و خود را برای مخالفت با چنین گزارهای بسیج میکنند، ولی در برابر فقر و فلاکت و تبعیض گسترده چنین حساسیتی ندارند. تصوری سادهانگارانه دارند که گویی با یک جمله یا یک عکس ایمان و امان مردم به باد میرود و باید مومنین را برای مقابله با آن به میدان آورند. ۴۴ سال است که از این وضعیت میگذرد، اکنون ببینیم نتیجه آن چیست؟ چند روز پیش با یکی از فارغالتحصیلان اخیر دانشگاه اصلی کشور صحبت میکردم، یک کلمه عربی که در فارسی هم به کار برده میشود استفاده کردم. او معنی آن را پرسید که تعجب کردم. پرسیدم مگر عربی در دبیرستان نخواندهای؟ این کلمه در درس عربی خیلی تکرار شده، تو هم که دانشآموز خوبی بودی و نمرات عربی تو هم خوب بود، چرا نمیدانی؟ کمکم صحبت ادامه پیدا کرد، دیدم نه تنها با عربی آشنا نیست، درحالی که انگلیسی را روان صحبت میکند، بلکه از گزارههای درس دینی هم بیاطلاع است، با اینکه از کلاس ابتدایی تحت آموزش دینی و قرآن هستند.
انصافا اگر کسی بخواهد الان به عربی، دینی و اجتماعی او نمره دهد، در حد ۴ و ۵ بود، درحالی که درسهای دیگر را به خوبی میدانست. بیاطلاعی او از آموزههای دینی مدرسه مرا به ۵۰ سال پیش برد. زمانی که دانشآموزان مذهبی با علاقه و حتی هزینه شخصی در بیرون مدرسه مشغول فراگیری آموزههای دینی و قرآن و عربی بودند، ولی همزمان علاقه چندانی به آموزش دینی مدرسه نداشتند. هر چند آموزههای آن نیز خوب و متعارف و قطعا از حالا بهتر بود. پس چرا آنان از درس دینی استقبال نمیکردند، ولی بیرون از مدرسه همین آموزهها را دنبال میکردند؟ علت این است که دین ربطی به آموزش ندارد. نه اینکه آموزش آن بد است، ولی مقدم بر آموزش، چیزهای دیگری لازم است.
حتی در زمینه آموزش هم کسی حاضر نیست برای نمره گرفتن آن را آموزش ببیند. به همین علت است که این دانشآموزان نه تنها هیچ یک از آموزههای دینی را یاد نگرفتهاند، بلکه به لحاظ عملی نیز ملتزم به رفتارهای موردنظر این آموزهها نیستند و به کلی بیگانه با مناسک و عقاید مذهبی هستند. چندی پیش با چند نفر از همنسلیهای خود از وضعیت فرزندان یا نوهها در خانوادهها صحبت میکردیم، تقریبا اکثریت قریب به اتفاق که از خانوادههای مذهبی، جبههای و متشرع و حتی بعضا روحانی بودند، اذعان میکردند که اکثریت نسلهای دوم و سوم که تمام آموزش خود را در این نظام گرفتهاند، بیگانه با مذهب و مناسک و عقاید و ارزشهای رسمی آن هستند. البته همگی اذعان داشتند که آنان به لحاظ اخلاقی و رفتاری در حد خوب و حتی بالا هستند ولی وجود این ویژگیهای اخلاقی خوب را مستلزم مذهبی بودن نمیدانند. تقریبا همگی اتفاقنظر داشتند که یکی از علل آن دینزدگی آموزش رسمی است، آنهم دینی سطحی و غیرمرتبط با زندگی و اخلاق.
همچنین دینزدگی رسانه است که بسیاری را از آن فراری داده است. دینی سطحی و غیرمرتبط با اخلاق و معنویت، دینِ قدرت و سیاستزده، آلوده به امور غیردینی و در کنار اینها وجود مروجانی به نام دین که با ذکر حوادث عجیب و غریب و خوابهای ساختگی و اینگونه امور، سعی در فریب و جلب مخاطبان خود دارند. گفتاری که توهین به شعور مخاطب است و موجب وهن و آبروریزی دین است و متولیان دین هم در برابر آن سکوت میکنند.
اگر همه اینها را در کنار عملکرد و کارایی حکومتی به نام دین بگذارید، وضعیت موجود دینداری نزد جوانان غیرطبیعی نیست. علیرغم این از آن جوان فارغالتحصیل پرسیدم، وضعیت تو درباره درس دینی را میفهمم، ولی تو که به زبان علاقه داری چرا عربی را یاد نگرفتی؟ گفت که در پشت جلد کتاب عربی نوشته بود که عربی زبان قرآن و دین ما است. ظاهرا از کل کتاب عربی همین جمله به یادش مانده بود. معتقد بود که این نحوه تعلیم زبان برای حوزه است و نه مدرسه. مدرسه زبان را به عنوان زبان میخواند، طبعا برای خواندن قرآن هم بسیار خوب است. محتوایی که از زبان عربی آموزش میدهند دینی است. در واقع آموزش دین به زبان عربی است. اگر سیاست رسمی در تدریس تعلیمات دینی، در زبان عربی هم ادامه پیدا کند، نتیجه همین است. آیا سیاستگذاران آموزشی کشور از این وضع درس خواهند گرفت؟ پیشنهاد میکنم که یک آزمون از دیپلمهها انجام دهیم ببینیم که چقدر عربی و دینی بلدند و نمرات درسی آنها چقدر بوده؟ قطعا شکست خوردهاید. هر چند شکست مساله اصلی نیست، اصرار بر این راه شکستخورده مساله اصلی است. این وضعیت مشت نمونه خروار همه سیاستهای سالهای گذشته است.