به گزارش تابناک؛ روزنامه های امروز چهارشنبه دهم اسفندماه در حالی چاپ و منتشر شد که تلف شدن پیروز یوز پلنگ مشهور ایران با تیترها و تصاویر مختلف، به یکی از برجسته ترین خبر روزنامه های امروز تبدیل شده است.
ماجرای مسمومیت دنباله دار دانش آموزان و جزییات جدید و چه كسي كسري بودجه را بيشتر ميكند؟ از دیگر مواردی است که در روزنامه های امروز مورد توجه قرار گرفته است.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم:
مژگان جمشیدی در بخشی از یادداشتی با تیتر براي يوز ايراني و احتمال انقراضش در اعتماد نوشت: تنها به گواه آمارهاي موجود در سه دهه اخير بيش از 50 يوز ايراني يا در جادهها تلف شدند يا توسط چوپانان كشته شدند كه اگر به اين همه، آمار يوزهاي جدا شده از طبيعت و قاچاق شده را هم اضافه كنيم به عدد بيش از شصت يوز حذف شده از طبيعت در مدت سه دهه اخير ميرسيم! در اين ميان «تكثير در اسارت يوز» ميتواند يك گزينه موثر براي حفظ ژن آخرين افراد باقي مانده يوز در كنار حفظ زيستگاهها باشد اما در پنج سال گذشته، حفاظت از زيستگاه اين گونه، عملا از سوي سازمان محيط زيست به دست فراموشي سپرده شده و اين سازمان بيشتر به گزينه تكثير در اسارت تكيه كرده است. افتضاح تكثير در اسارت يوز نيز عدم شفافيت و انحصارطبي برخي افراد دخيل در اين طرح، زماني عيانتر شد كه معلوم شد آنها كه دم از مطالعات و تحقيقات و حفظ ژن و واژههاي پرطمطراق ميزنند براي زايمان «ايران» تنها ماده يوز باردار در اسارت هيچ برنامه و تداركاتي نداشتند. اينقدر كه در يك شرايط صحرايي بدون كمك از دامپزشكان متخصص و تنها با حضور يك دامپزشك، اين حيوان سزارين شد و همين امر موجب شد تا ايران فرزندانش را نپذيرد و تولهها محروم از شير مادر شدند!
اما اين كمدي زماني مضحكتر شد و موفقيت بلندمدت تكثير در اسارت را به زير سوال برد كه معلوم شد دستاندركاران طرح در سمنان حتي جنسيت تولهها كه در ابتدا ماده عنوان كرده بودند را هم اشتباه تشخيص دادند و هيچ پيشبيني و تداركاتي براي تهيه شيرخشك مخصوص گربهسانان و ديگر نيازهاي درماني اين تولهها نداشتند. اينقدر كه يكي از تولهها در همان روزهاي نخست جان باخت، توله ديگر در راه انتقال به تهران و دامپزشكي از بين رفت و نهايتا توله سوم به نام پيروز به عليرضا شهرداري، تيمارگر حيات وحش در پارك پرديسان تهران سپرده شد كه اگر تلاشهاي او نبود پيروز نيز همان روزهاي نخست از دنيا رفته بود.
اگرچه مرگ قريبالوقوع پيروز براي متخصصان محيطزيست كاملا قابل پيشبيني بود اما براي مردمي كه از او يك نماد و سمبل اميد ساخته بودند، حالا به واقعهاي دردناك تبديل شده است. يوزپلنگ آسيايي سالهاست كه به نماد محيط زيست ايران تبديل شده اما پيروز در سختترين روزهاي تاريخ چند ده ساله اخير براي مردم ايران، امتداد نوري شد كه بسياري از مردم ايران براي اميدواري به آن تكيه زدند. قدرت اين نماد جانوري و زيبايي خيرهكننده چشمانش در بين مردم ايران به حدي بود كه در مدتي كوتاه به شخصيتي شناخته شده و اميدبخش در بين مردم ايران تبديل شد. اما اين حيوان سرانجام صبح ديروز جان باخت. پيروز، اولين و آخرين يوزپلنگ ايراني نبود كه قرباني اشتباهات و بيبرنامگي و سردرگميهاي مديريتي در سازمان محيط زيست شد. در همين مدت كوتاه كه نگاه يك ملت دنبال پيروز بود يك يوز ديگر در توران در جاده كشته شد و دو توله ديگر به دليل ضعف حفاظت و آموزشهاي موثر از طبيعت توران حذف شدند.
پيروز رفت تا بلكه مديران ارشد اين سازمان دريابند با انحصارطلبي و حذف ديگر مشاوران و متخصصان كاربلد نميتوان هميشه كار را جلو برد، بلكه اين مرگ عبرتي شود براي اين سازمان كه دريابند دستكم براي زايمان بعدي ايران بيش از آنكه بر طبل توخالي و شعارگونه اقداماتشان بكوبند، بايد برنامهريزي كنند و از متخصصان كمك بگيرند و كاش كه دريابند تكثير در اسارت گزينه اصلي نجات يوز ايران نيست! زيستگاههاي يوز ايران به قدري در پنج سال گذشته رها شدند كه اگر برنامهاي براي حفاظت آنها در نظر گرفته نشود يوز ايران تا 5 - 4 سال ديگر به گونهاي منقرض شده در طبيعت تبديل ميشود و عملا زيستگاه خود را از دست ميدهد و شايد تنها چند فرد از آن در باغ وحش و پشت فنس باقي بماند، چرا كه معدنكاوان ماراتن بزرگي را براي تخريب زيستگاهها نه فقط در زيستگاههاي يوز كه براي زير و رو كردن خاك كشور در بيش از 60 درصد اراضي سرزمين آغاز كردهاند. حالا بايد ديد آيا مرگ اين نماد بزرگ جانوري ميتواند مردم ايران را به مطالبهگري درست از سازمان محيط زيست و دولت براي اقدام عاجل جهت حفظ زيستگاههاي يوز سوق بدهد؟!
جلال خوشچهره طی یادداشتی در سرمقاله امروز ابتکار نوشت: پیامد هر بخش از سریال رفت و برگشتهای مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی هستهای (IAEA) به تهران در بزنگاههایی مانند آستانه برگزاری نشست فصلی شورای حکام این نهاد، همواره شبیه تعبیر مفهومی است که میگوید؛ در یک متری موفقیت، مذاکرات به شکست یا بنبست میانجامد. گویی در آینده نزدیک برای این سریال طولانی چشمانداز روشنی نیست. قرار است دوباره «رافائل گروسی» به تهران بیاید؛ آنهم در آستانه نشست فصلی که دوشنبه پیشرو، زنگ آغاز آن به صدا در میآید.
برخی دعوت اخیر از گروسی به تهران را به دیپلماسی «دقیقه ۹۰» تعبیر کردهاند اما بسا درستتر این است که این دعوت و پذیرش آن از سوی مدیر کل آژانس و استقبال همه طرفهای گفتوگو کننده هستهای با ایران را نوعی تلاش مشترک برای «کنترل» اوضاع پیش از «آشفتگی» ناشی از عمیقتر شدن اختلافها تفسیر کرد. اختلافات جاری زیر پوششی از موضوعات فرا برجامی است که سبب شده پس از تعلیق گفتگوهای هستهای در وین (از مرداد ۱۴۰۱ تاکنون) در هر مقطع بر بار آن افزوده شود. از این رو به نظر میرسد دور تازه مذاکرات گروسی در تهران تنها به موارد فنی محدود نشده و بلکه دامنه گستردهتری از حتی اختلافات پادمانی را در برگیرد. البته این یک احتمال و برداشت است و باید منتظر بود و دید.
آنچه به سفر آتی مدیر کل آژانس به تهران اهمیت میدهد، تغییر یکباره آهنگ کلام همه طرفها از بیان ادبیات تند و انتقادی به نوعی نرمش است. به عبارت دیگر طرفها با درک روند رو به رادیکالیزه شدن تعاملات و پیشبینی آنچه این وضع میتواند به دنبال آورد، تدبیر تازهای را نه در اندازه مدیریت اوضاع، بلکه کنترل آن در دستور کار قرار دادهاند. دلیل این امر، نبود نقشه راه روشنی است که در صورت شکست کامل گفتوگوها قابل تصور باشد. از این رو طی روزهای اخیر کاهش فشارهای روانی و تبلیغاتی همه طرفهای غربی را علیه تهران شاهدیم. مهمترین نمود این رویکرد، پرهیز اتحادیه اروپا از فشار مخالفان مذاکرات در قبول تروریستی خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ تمدید معافیت صدا وسیما در فهرست تحریمی ایالات متحده؛ مقاومت در برابر فشارهای عمومی برای تعطیلی سفارتخانههای اروپایی در تهران؛ کم رنگ کردن موضوعات حقوق بشری در هرگونه دستور کار مذاکرات فوری؛ حضور وزیر امور خارجه در دومین نشست شورای حقوق بشر و نیز نشست سالانه کنفرانس خلع سلاح در ژنو؛ دیدار «حسین امیر عبداللهیان» با همتای فنلاندی خود است. علاوه براین، اهمیت برخی سفرهای دیپلماتیک در روزهای اخیر را درمنطقه نمیتوان از نظر دور داشت. از جمله سفر امیر عبداللهیان و همتای عربستانی او به عراق؛ سفر «رابرت مالی» گفتوگو کننده ویژه دولت «جوبایدن» در مذاکرات هستهای به عمان و سفر احتمالی پادشاه عمان به تهران، نشان از برخی اصلاحات در رویکردهایی دارد که نتایج آن رفته رفته اوضاع را از کنترل دیپلماسی بیرون خواهد کرد.
هنر دیپلماسی، انجام کارهای غیر ممکن است. چنین به نظر میرسد که رویکردهای دیپلماتیک تازه از یکسو، در پی کنترل اوضاعی است که مدیریت آن به دلایل مختلف در حال از دست خارج شدن است. از سوی دیگر امید همه طرفها از تحرک تازه، آزمون دوبارهای است به انگیزه ایجاد فرصتی که بتواند جایگاه دیپلماسی را در تعاملات به شدت تنش آلود پایتختهای اروپایی-امریکایی با تهران به نقطه کنترل پذیر بازگرداند. در این صورت امید به خارج کردن برجام از انجماد و جلوگیری از مرگ نابههنگام آن در پرتو برجستگی دوباره دیپلماسی راهگشا ایجاد خواهد شد.
هوشمندی طرفها، اعم از تهران و غربیها در رویکرد تازه، رها کردن فضای عمومی مذاکرات از جنجالهای رسانهای و کنشهای مدنی است. در واقع اکنون ترجیح طرفها، «دیپلماسی پنهان» است که در این صورت، تنها نوک آن در منظر عمومی رصد میشود. اما آیا تفسیر آنچه گفته شد به معنای نزدیک شدن طرفها به توافقی با هیبت برجام در سال ۲۰۱۵ میلادی است؟ خوشدلانه خواهد بود اگر چنین برداشتی شود.
«وال استریت ژورنال» که معمولا خبر رسانیهایش از روند مذاکرات با واقعیت همراه است، در یکی از آخرین گزارشهایش درباره نشست فصلی دوشنبه آینده شورای حکام، گزارش داده است که مدیر کل آژانس در گزارش فصلی خود از پرونده هستهای، موضوع غنی سازی ۸۵ درصدی اعلام شده از سوی تهران را به صورت گزارشی جداگانه ارائه نخواهد کرد. او قرار است این موضوع را در گزارش فصلی خود بگنجاند. در این صورت، ممکن است حکام تن به صدور قطعنامه سوم در سال جاری بدهند. همین امر پیامدهای گریز از مرکز را به تعاملات کنونی تحمیل خواهد کرد. تهران برای جلوگیری از این وضع و یا تاثیر گذاری بر گزارش گروسی، از او دعوت کرده که به تهران بیاید. رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در دیباچهای برای این سفر تصریح کرده: «ما به آنها بهانه نمی دهیم».
مفهوم این سخن میتواند حاوی پاسخهای روشن به مدیر کل IAEA باشد. در این حال بازتابی از تمایل تهران برای کاهش تنش با این نهاد بین المللی هستهای که بر سر موضوعات پادمانی دچار اختلافات مدتدار هستند. ترجیح غرب نیز در حال حاضر و به عنوان چاره فوری برای کنترل اوضاع، توقف توانمندی هستهای ایران در وضع کنونی است. به دیگر سخن، ایجاد یک توافق محدود که الزاما معنایی نزدیک به برجام ۲۰۱۵ میلادی ندارد.
اینکه آیا دیپلماسی پنهان کنونی و رویکرد ایجاد تعدیل در تنشهای جاری میان تهران و غرب به بازگشت در نقطه «کنترل پذیر» خواهد انجامید یا نه؟ با دو شرط همراه است: نخست؛ نتایج مذاکرات گروسی در تهران و کیفیت گزارش فصلی که او به شورای حکام ارائه میکند. دوم؛ قطعنامه پایانی نشست که چشم انداز پیش رو را از آنچه هست نزد ناظران روشنتر خواهد کرد. این درحالی است که عوامل همافزا در تعاملات طرفها همچنان به قوت خود باقی است؛ جنگ اوکراین و موضوعات حقوق بشری که بر ضربآهنگ تنش در روابط دو طرف افزوده است.
جهان صنعت طی یادداشتی در شماره امروز خود نوشت: در حالی که به نیمه اول اسفند ماه نزدیک میشویم، هنوز خبری از نشستهای مرتبط با افزایش مزد کارگران نیست. این در حالی است که برخی شایعهها وجود دارد که شاید رقم ۲۰ درصد افزایش کارمندان به بخش کارگری هم سرایت کند.
چند پرسش؛
یکم- آیا دولت باور دارد میتوان بیش از این کارگران را در انتظار گذاشت و در روزهای پایانی سال و در حالی که کارگران در اوج اضطراب هستند عددی را تعیین کرد؟
دوم- واقعیت این است که هر افزایش مزدی در همه سطوح مزدی زیر نرخ تورم که تازه فاصله قابل اعتنایی با سبد معیشتی کارگران دارد قابل قبول نخواهد بود. آیا دولت قصد دارد بردباری کارگران را آزمایش یا مطابق قانون عمل کند؟
بازنشستگان کارگری نیز امیدوارند دولت راه به خطا نرود و افزایش مستمری بیشتر از نرخ تورم را برای آنها لحاظ کند. دولت چه خواهد کرد؟
چهارم- مطالبق با عرف و قانون دولت باید میانجی باشد و از سهجانبهگرایی عدول نکند. آیا دولت این تدبیر را خواهد داشت که سوی یک گروه نایستد؟