به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز سه شنبه دوازدهم اسفندماه در حالی چاپ و منتشر شد که بازگشت آمار سه رقمی مرگ بر اثر ابتالا به کرونا در آستانه سال نو، احتمال تغییر نظر مخالفین fatf در مجمع تشخیص، احتمال صدور قطعنامه شورای حکام علیه ایران و هشدار ایران برای پاسخ مناسب به این اقدام احتمالی و پیچ اشتباهی بورس و نوشداروهای بی اثر در وضعیت بازار سرمایه در کنار تیترهای مرتبط با انتخابات ۱۴۰۰ در صفحات نخست بیشتر روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای متشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم؛
عباس عبدی، روزنامه نگار طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه اعتماد با عنوان فیلترینگ مساله مردم نیست، نوشت: اگر از مردم بپرسید که مهمترین مساله آنان چیست، به طور طبیعی اکثریت آنان مسائل معیشتی مثل کمبود درآمد، زیادی گرانی و بیکاری و موضوع بیعدالتی و نابرابری را نام خواهند برد. اگر درباره راهحل این مسائل از آنان بپرسم، به احتمال فراوان ایدههای گوناگونی را طرح خواهند کرد، ولی به گمانم در حوزه راهحل و سیاستهای عملی بیشترین مردم به ضرورت حل مساله سیاست خارجی و وضع تحریمها اشاره خواهند کرد. اگر از آنان بپرسیم که شبکههای اجتماعی و فضای مجازی چندمین مساله آنان است، به طور قطع درصد بسیار اندکی از آنان به این مساله اشاره خواهند کرد و از این مهمتر اینکه اگر راهحل مسائل جامعه را بپرسیم، ممکن است تعداد اندکی طرفدار فیلترینگ باشند. شاید خیلی نیاز به استدلال و آوردن شواهد و قراین در تایید این ادعا نباشد، کافی است که به تعداد افرادی که از این شبکهها استفاده میکنند رجوع کنیم که ظاهرا بالای ۷۰ درصد مردم هستند و به طور قطع این درصد نزد شهروندان جدیتر، یعنی تحصیلکردگان، جوانان و... بالای ۹۵ درصد است. حالا این را داشته باشیم تا ببینیم اولویتهای نظام رسمی چیست؟
گرچه در شعار کمابیش به همان اولویتهای مردم اشاره میکنند و البته راهحلهای آنان در نقطه مقابل راهحلهای پیشنهادی جامعه است؛ ولی هنگامی که تمرکز عملی آنان را میبینیم، در درجه اول متمرکز بر فضای مجازی و با راهحل فیلترینگ است. به عبارت دیگر هم مساله آنان متفاوت و حتی مغایر با مساله مردم است و هم راهحل آنان. سخنان چند روز پیش معاون اول محترم قوه قضاییه دو باره باب این بحث را گشوده است که واقعا سیاست رسمی در این زمینه چیست؟ اگر آنطور که ایشان گفته امکان فیلترینگ هوشمند وجود دارد، چرا در زمانی که همه اختیارات را داشتند و کل مدیران یک دست بودند، این کار را نکردند؟ در این صورت چرا فیسبوک، توییتر و یوتیوب را به طور کامل فیلتر کردند و نه هوشمند؟ به علاوه فیلترینگ هنگامی موثر است که مردم همراهی کنند. مگر قانون منع استفاده از ماهواره که خیلی هم روشن بود و حتی با راپل و انواع امکانات به مقابله با آن رفتند در نهایت موثر بود؟ چرا آن قانون به دستور مقامات در عمل منسوخ شد؟ چرا درخواست اکثریت کمیته مربوط برای رفع فیلتر از توییتر انجام نشد؟ چرا توییتر فیلتر است، در حالی که بسیاری از مسوولان به طور مستقیم یا غیرمستقیم در آن حاضر هستند؟ چرا با دستور رسمی دولتیها و بخش عمومی و نیمه رسمی همه از تلگرام رفتند، ولی طولی نکشید که همه آنان دو باره بازگشتند، بدون اینکه صدایش را در آورند؟ آقای معاون اول میگویند که: «کسی نمیگوید مسدود کنید، اصلاح کنید. در همه دنیا هیچ کشوری نیست که طبق معیارهای خودش آزاد بگذارد؛ هیچ کشوری نیست.» هر کشوری به طور طبیعی قوانینی دارد، قوانینی که برآمده از خواست عمومی است و اکثریت به آن پایبند هستند، اقلیت متخلف را هم مجازات میکنند. برای مثال سوءاستفاده از کودکان یا خرید و فروش مواد مخدر و تجارت اسلحه و... جرم است، به محض اینکه بدانند کسانی از طریق اینترنت مشغول آن هستند، آنان را دستگیر میکنند، مردم هم همدلی میکنند ولی آنجا کاری به حوزه خصوصی و آزادی بیان ندارند. اتفاقا انجام جرم از طریق فضای مجازی راحتتر قابل تعقیب است که شرح آن زمان میبرد. پس هرگونه کوششی برای فیلتر کلی یا جزیی و هوشمند به ویژه هنگامی که برآمده از اراده و خواست عمومی نباشد، با اقبال مواجه نخواهد شد و شکست میخورد. سیستم ایران باید خود را با آزادی فضای مجازی تطبیق دهد، و نه برعکس. فیلترینگ مساله مردم نیست.
جلال خوش چهره در بخشی از سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان ایران و آمریکا بر لبه تیغ نوشت: خروج از پروتکل الحاقی که از سوی مجلس ایران به صورت قانون به دولت ابلاغ شد، تنها یکی از آخرین پیامدهای اقدام واشنگتن در خروج از برجام و انجماد حاکم بر آن بوده است. تهران از سال ۲۰۱۷ تاکنون متحمل خسارتهای سنگین اقتصادی بوده که به طور مستقیم اعتبار نه تنها دولت بلکه نظام سیاسی را نزد افکار عمومی خود هدف قرار داده است. ازاینرو تهران بر سیاست «اول لغو تحریم، بعد مذاکره» اصرار دارد. زمان و شرایط لغو تحریمها برای تصمیمسازان ایرانی نقش کلیدی دارد. تهران از «صبر استراتژیک» مقابل «سیاست فشار حداکثری» نتیجه دلخواه را میخواهد.
دولت «جو بایدن» با گذشت یک ماه و چند روز از استقرار خود، اما به نظر میرسد در همان مسیری گام برمیدارد که ترامپ برای او فراهم آورده است. بایدن اگرچه بازگشت به برجام را به عنوان تعهدی انتخاباتی در دستور کار خود قرار داده، ولی این بازگشت را براساس تابلوی راهنمایی دنبال میکند که «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه سابق آمریکا در شرایط دوازدهگانهاش تعیین کرده بود. تفاوت سیاست دولتهای اکنون و سابق امریکا، دیپلماسی فعالی است که دولت ترامپ فاقد آن بود. بایدن با بازگشت به رویکرد مشارکتی با متحدان خود در جامعه جهانی و به ویژه اروپا، در صدد اجماعسازی مقابل ایران است.
به نظر میرسد در این کار نیز با مانع قابل توجهی روبرو نخواهد بود. سکوت اعضای گروه ۴+۱ و حتی همراهی تروئیکای اروپایی با قطعنامه پیشنهادی آمریکا به شورایحکام FATF، اقدام نظامی پنجشنبه گذشته در نزدیکی مرز مشترک عراق ـ سوریه و سخنان تهدیدآمیز بایدن علیه تهران، نشان از وضع تازهای دارد که با پیش از ژانویه سال میلادی جاری تفاوت قابل تامل دارد. مهمتر اینکه دولت بایدن در ایجاد شرایط عینی و ذهنی لازم برای منزوی کردن ایران در جامعه جهانی هشیارانه عمل میکند. او با اتخاذ سیاست «چماق و شیرینی» از یکسو میکوشد به جامعه جهانی این باور را القا کند که خواستار حل و فصل مسالمت آمیز پرونده هستهای و دیگر موارد اختلافی با ایران است. از سوی دیگر با بهره گرفتن از نتایج اقدامهای نمایشی خود، تهران را زیر فشار تهدید قرار دهد.
تصویب قطعنامه پیشنهادی آمریکا در نشست شورای حکام پس از اقدام نظامی پنجشنبه گذشته ارتش این کشور علیه نیروهای عراقی همسو با ایران در خاک سوریه، دو احتمال را با خود دارد: نخست؛ بایدن سیاست تهدید را در همین اندازه محدود میکند. دوم؛ میکوشد با امنیتی کردن پرونده ایران، فرصت را برای اقدامهای شدیدتر بعدی فراهم کند.
تهران آیا خواهد توانست مانع امنیتی شدن پرونده هستهای و سیاست اجماعسازی بایدن شود؟ نتیجه نشست شورای حکام، چشمانداز را روشن خواهد کرد. آنچه مسلم است اینکه تنشها میان تهران ـ واشنگتن و فرایند بازگشت به برجام به مثابه گام برداشتن بر لبه تیغ است. محمدجواد ظریف گفته است: صدور قطعنامه شورای حکام میتواند سبب به هم ریختگی اوضاع شود.
محمدجواد اخوان طی یادداشتی با عنوان ترور از قبل هماهنگ شده؟! در شماره امروز جوان نوشت: در امتداد اظهارات جنجالیای که هر روزه از رئیس جمهور سابق شنیده میشود، جدیدترین آن البته هم به نوعی پرهیاهو و در عین حال قابلتأملتر است. اکنون فیلمی در فضای مجازی در حال انتشار است که در یکی از جلساتی که در حضور احمدینژاد برگزار شده، فردی از او میخواهد در مورد ترورش (!) توضیح دهد و احمدینژاد هم که گویا آمادگی ذهنی دارد فوراً پاسخ میدهد که من هم معتقدم ترور جدی است. او پس از بیان چند جمله به یک کانال تلگرامی اشاره میکند که گویا او را تهدید کرده است.
البته آگاهان و ناظران سیاسی به نیکی میدانند کسانی معمولاً با ادعاهایی پرطمطراق و حتی هشدارهایی از این دست تلاش میکنند خود را به میانه فضای رسانه و توجه افکار عمومی بکشانند. از این رو شاید پرداختن به چنین ادعاهایی چندان منطقی نباشد، اما از آنجا که ممکن است حتی برخی داستانسراییها مورد سوءاستفاده دشمن قرار گیرد، لازم است چند نکته مورد اشاره قرار گیرد:
۱- بررسی کانال تلگرامی یادشده آن را فاقد هویت روشن نشان میدهد و در عین حال برخی فعالان فضای مجازی بر اساس برخی قرائن، ادارهکنندگان این کانال را نزدیک به برخی کانالهای جریان انحراف میدانند. حتی اگر این ادعا را هم نپذیریم، چگونه آقای احمدینژاد بر اساس مطلب یک کانال ناشناخته و نه چندان مؤثر جان خود را در معرض خطر میبیند نکته قابل تأملی است!
۲- سابقه رفتاری آقای احمدینژاد مشخص است. او که در گذشته بر نترس بودن و شجاعت خود بارها تأکید داشته و حتی در مقام عالیترین مسئول اجرایی کشور سادهترین پروتکلهای حفاظتی را نادیده میگرفته است، چگونه اکنون که مسئولیت اجرایی ندارد تهدید یک کانال بی نام و نشان را جدی میگیرد؟ کدام احمدینژاد واقعیتر است؟
۳- آنهایی که سن بیشتری دارند یا تاریخ یادشان هست، میدانند چند روز به پایان سال ۷۸ و در اوج دوره موسوم به دوم خرداد بود که یکی از چهرههای جنجالی طیف مدعی اصلاحات هدف تیراندازی قرار گرفت و از فردای آن روز روزنامههای زنجیرهای انگشت اتهام را به سوی نیروهای بسیجی و انقلابی نشانه رفتند. اتفاقاً با تلاش حفاظت اطلاعات سپاه ضارب اصلی و تیم همکارش بازداشت شدند و در جریان محاکمات روشن شد که برخی از اعضای تیم این عملیات از حامیان دوم خرداد بودهاند.
مرور کل آن ماجرا نشان میدهد جریان تجدیدنظرطلب افراطی به دنبال سناریوسازی برای حمله به انقلابیها بوده است. آقای احمدینژاد که آن روزها خود را برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس ششم آماده میکرد احتمالاً این ماجرا را به خوبی به یاد دارد. آیا تجدیدنظرطلبان افراطی و تئوریسین مجروح شان از این جنجال طرفی بستند که امروز احمدینژاد و یارانش به دنبال کپیبرداری از سناریوی آنها هستند؟
۴- همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد کلیت چنین جنجالآفرینیهایی که بر مبنای «الغریق یتشبث بکل حشیش» انجام میگیرد، قابل درک است؛ اما باید از باب تذکر به رئیس جمهور محترم سابق عرض کرد بهتر نیست این «دیدهشدن برای فراموش نشدن» به همان حرکتهای تبلیغاتی معمولش منتهی گردد و وارد سناریویی نشود که طی آن دشمنان فرصتطلب امیدی برای ناامن جلوه دادن ایران اسلامی و اتهام افکنی به نظام پیدا کنند؟ آیا بهتر نیست به جای القای ناامنی و ایجاد نگرانی برای مردم، بر همان تاکتیک «سوپرمننمایی» تمرکز کند؟