به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه ۲۵ مردادماه در حالی چاپ و منتشر شد که تسلط طالبان بر کل افغانستان و خروج اشرف غنی از افغانستان همراه با آخرین تحلیلها از آینده افغانستان از یک سو و ثبت رقم ۶۲۰ مرگ کرونایی در ۲۴ ساعت و وضعیت بحرانی کرونا از دیگر سو در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
ترافیک سنگین سفر به شمال از تهران نیز دیگر موضوعی است که تیتر یک تعدادی از روزنامهها شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
عادل جهانآرای روزنامهنگار طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه همدلی نوشت: شاید این روزها کمتر کسی هست که منتظر سقوط کابل نباشد. همه کسانی که کموبیش با الفبای سیاست آشنایی دارند، تردیدی بر استیلای دوباره طالبان بر کابل و سراسر افغانستان ندارند؛ و احتمالا تا زمان انتشار این یادداشت، کابل به دامن طالبان سقوط کرده باشد؛ به این معنی است که سیاست و سیاستبازان درون و بیرون افغانستان از کشورهای دور و نزدیک، سالها با علم و آگاهی و برنامهریزی، مردم افغانستان را به عنوان بخشی از میدان آزمایش خود انتخاب کرده بودند تا طرحها و برنامههای خود را برای تقسیمات قدرت در منطقه پیاده کنند.
اینجا دیگر چیزی به نام «توهم توطئه» در کار نیست، بلکه همه برنامههایی که تدوین شده بود، همه نشستهایی که در قطر یا شهرهای دیگر برگزار میشد، انگار خود وجهی از توطئه بودند تا افغانستان را به راحتی بار دیگر به دست طالبان بسپارند.
در ۲۰ سال گذشته که مردم افغانستان به ظاهر دور از سایه سیاه طالبان و دینداران متحجر و خونریز گهگاهی مشق دموکراسی میکردند، نمیدانستند که نه صندوقهای آرا عدالت و دموکراسی میآورد و نه ادعاهای دوستان دور و نزدیک میتواند برای همیشه آنها را از شر تفکر و باورهای طالبانی رهایی بخشد؛ بلکه عدالت و دموکراسی زمانی میتواند به یک باور تبدیل شود که بسترهای جامعه و افکار عمومی و خصوصا لایههای زیرین جامعه از زیر شولای زیست و باور سیاه متحجرانه خارج شوند؛ موضوعی که به نظر میرسد فعلا با سرزمین بلادیده افغانستان، فاصله کیهانی دارد.
واقعیت این است که نه دموکراسی را میتوان به جامعهای هدیه کرد و نه استبداد و خودکامگی را به راحتی میتوان از متن جامعهای زدود، بل تا زمانیکه اقشار مختلف یک جامعه آمادگی لازم را برای استبدادزدایی و رسیدن به دموکراسی نداشته باشند یا به مدح و ثنای مستبدان و بنیادگرایان مشغول باشند، تفکر طالبانی و تحجر و فرقهگرایی به راحتی تمامی تاروپود یک سرزمین را به سیطره خود در میآورد.
امروز در حالی طالبانیسم به یک شیوه حکومتگری تبدیل شده که همگان میدانند در دکترین آنها چیزی به نام انسانیت یا حقوق بشر معنا و مفهومی ندارد؛ همانگونه که این روزها بارها و بارها در فضای مجازی نتیجه عملکرد وحشیانه آنها به تصویر در آمده است.
اعدام سربازان دولتی و دستگیری و به دار آویختن مردان جوان مخالف در گوشه و کنار شهرهایی که اشغال میکنند و به اسارت بردن زنان و دختران جوان برای به اصطلاح جهاد نکاح گوشه کوچکی از وحشیگری آنان است.
طالبانیسم اگر تا دیروز برای برخی از کشورها و قدرتها، گروهی منفور، بنیادگرا و تروریستی بود، اما مسئولان کشورها با آنها پشت یک میز به هم لبخند میزدند، ولی این روزها منتظرند آنها بر ارگ کابل تکیه بزنند تا یکییکی سفارتخانههای خود را دوباره در کابل بازگشایی کنند و در کنار این گروه خونریز عکس یادگاری بگیرند.
طالبانیسم حالا فقط افغانستان را برای بار دوم زیر سیطره خود نمیگیرد، بلکه با استقرار خود در ارگ ریاست جمهوری کابل، شاخهای وحشیاش را به سوی همسایگان نشانه خواهد گرفت.
نباید به هیچ قول و وعده این گروه خودکامه دلخوش بود، زیرا آنها در طول دو دهه اخیر بارها به مردم و مسئولان دولتی سرزمین خود وعده میدادند که اسلحه زبان آنها نخواهد بود، ولی عملا آنها جز اسلحه و گلوله زبان دیگری ندارند.
اگر کرونا بیماری قرن است و برای آن واکسنهای متعددی کشف کردهاند، طالبانیسم بیماریای خطرناکتر است که متأسفانه سیاستمداران جهان ارادهای برای حذف آن ندارند و به نظر میرسد که این بیماری بار دیگر قرار است همچنان آسیا را تحت تأثیر قرار دهد.
تنها راه حذف طالبانیسم وجود ارادهای جمعی و جهانیست که تمایل داشته باشد مثل فرقه داعش تومار آن را در همبپیچد. اما با پیشرویهای روزانه و سقوط قریبالوقوع کابل و فرار یا تسلیم دولتمردان فعلی این کشور، دورنمایی از حذف و برخورد با آن وجود ندارد.
مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز این روزنامه نوشت: اینکه وزارت امور خارجه کشورمان سفیر روسیه را احضار کرده و او نیز به خاطر عکس موهنی که از خود و سفیر انگلیس در جایگاه ویژه سران کشورهای روسیه، انگلیس و آمریکا در سفارت روسیه در تهران در دوران اشغال ایران توسط متفقین منتشر کرده عذرخواهی نموده، لازم بود، اما کافی نیست. سفیر روسیه گفته هدفش از این کار یاد آوردن اتحاد متفقین در مقابل نازیها بوده است. این سخن، علاوه بر اینکه خلاف است، توجیه ناشیانهای هم هست. او اگر چنین قصدی داشت، میتوانست آن را در یک جمله زیرنویس عکس کند. نشان دادن جای خالی آمریکا در این عکس، مفاهیم منفی زیادی دارد.
این اقدام سفیر روسیه، یک توهین آشکار به ملت ایران است، ملتی که با انقلاب بزرگ اسلامی خود توانست به سلطه دولتهای زورگو پایان دهد. این آقای سفیر گویا از تحولات عمیق مردم ایران کنونی و بیزاری آنها از قدرتهای سلطهگر بیخبر است.
سفیر روسیه اگر میدانست انتشار این عکس اهانت به مردم ایران است، به همین دلیل شایستگی حضور در ایران را ندارد. اگر او چنین قصدی نداشته، این اقدام به معنای عدم آشنائی او با وظایفی است که برعهده دارد. در هر دو صورت، نتیجه این میشود که این آقای سفیر یک عنصر نامطلوب است و باید اخراج شود.
این نکته هم باید مورد توجه باشد که نوع تعامل مسئولان ما راه را برای طمعورزیهای روسیه هموار کرده است. روسیه با سابقه بدعهدیها و کینهتوزیهائی که در پرونده روابط خود در جنگ تحمیلی و قبل از آن با ایران دارد و تخلفاتی که در قراردادهای اس ۳۰۰ و واکسن کرونا در سالهای اخیر داشته، ثابت کرده که مثل آمریکا غیرقابل اعتماد است. اکنون در برابر اقدام توهینآمیزی که سفیر روسیه انجام داده اگر برخورد قاطعی با او صورت نگیرد، طمعورزیهای روسیه بیشتر خواهد شد و چنین چیزی برای ملت ایران قابل تحمل نیست. برای پایان دادن به این طمعورزی، تنها راه اینست که سفیر روسیه اخراج شود و روسها فردی را به عنوان سفیر خود در تهران جایگزین او کنند که با وظایف خود در برابر ملت بزرگ ایران آشنا باشد.
به سفیر انگلیس هم علاوه بر تذکر باید گفته شود برای ملت ایران تکرار این قبیل بینزاکتیها از او هم قابل تحمل نخواهد بود.
عباس عبدی طی یادداشتی با عنوان بادکنک کابل در اعتماد نوشت: روند تحولات افغانستان همه ناظران را در بهت و حیرت فرو برده است. چگونه میشود که قدرت اول جهان، بیست سال در یک کشور توسعه نیافته حضور مستقیم نظامی و سیاسی داشته باشد و برای تشکیل دولت آن تمام توان خود را بسیج کند و نزدیک به ۸ هزار نفر تلفات بدهد و بیش از دو هزار میلیارد دلار هزینه کند، ولی به محض آنکه از این کشور خارج میشود بدون حتی یک درگیری قابل توجه، کل حکومت و ارتش پوشالی آن در برابر مرتجعترین جریان شکست بخورند و به سرعت حکومت را واگذار کنند و رییس جمهور آن فرار را بر قرار ترجیح دهد؟
ریشه بحران افغانستان در دخالتهای بیگانگان است. ابتدا اتحاد جماهیر شوروی با دخالت خود میخواست جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را در افغانستان روستایی ایجاد کند، ولی نتیجه آن چه بود؟ شکلگیری مرتجعترین گروه سیاسی و فکری در منطقه یعنی طالبان. گروهی که به معنای دقیق کلمه از سلفیهای خاورمیانه نیز مرتجعتر و خشنتر هستند. کودتای اتحاد جماهیر شوروی هزینه سنگینی را بر دوش این ابرقدرت تحمیل کرد، بدون اینکه مردم افغانستان پیشرفت کنند. همچنین افغانستان را برای بیش از دو دهه درگیر جنگ داخلی نمود. نهادهای سیاسی افغانستان در طول جنگ ضربه دید و کشور پسرفت نمود. اتحاد جماهیر شوروی نیز سقوط کرد. افغانستان محل بازی قدرتهای جهانی شده بود. ایالات متحده، بریتانیا و غرب برای شکست دادن حکومت کمونیستی از بدترین گروههای جهادی یعنی آنان که بعدا مشهور به طالبان شدن حمایت کردند.
با از میان رفتن زیرساختهای سیاسی و ورود پولهای کثیف خارجی و تجارت مواد مخدر برای تامین منابع مالی گروههای جهادی علیه کمونیسم، موجب شد که شکل گیری وحدت سیاسی در افغانستان غیر ممکن شود. کافی است که بگوییم گروههای جهادیها از یکدیگر بیشتر کشتند تا حکومت کمونیستی از آنان. در این فضا بود که طالبان به عنوان یک جریان مورد حمایت عربستان و امارات متحده و پاکستان وارد شدند و افغانستان را فتح کردند. ولی جهان آنها را به رسمیت نشناخت. افغانستان شد لانه گروه تروریستی و با حضور یک حکومت واپسگرا. ۱۱ سپتامبر محصول شکلگیری چنین لانهزنبوری در گوشهای از این جهان بود. امریکا آمد و در مدت کوتاهی بساط طالبان را برچید، ولی قادر نبود که مفهومی به عنوان ملت ایجاد کند. جمهوری افغانستان بیشتر به شوخی شبیه بود. یک حکومت طایفهای و فاسد نمیتوانست اقتدار داشته باشد. تا هنگامی که امریکاییها بودند، مشکلات برجسته نمیشد، ولی پس از رفتن آنها این بادکنک تو خالی ترکید. افغانستان دوباره وارد یک دوره دیگری از بحران شده است که در روزهای آینده بیشتر باید به آن پرداخت.