این یادداشت ها در وهله اول
برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای
اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز
خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از
دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر
شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن
کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
شما اساتیدی از این دست می شناسید؟
«دوستان
دانشمند من؛ اجازه دهید من در همین جمع علمی مرحبا بگویم به همکارانی که
با طرح مباحث سازنده دریچه جدیدی به روی سایر دوستان گشوده و دانشپروری را
سرلوحه کار خویش قرار دادهاند.
دوست عزیز من به کتاب راه چهارم اشاره نموده، به درستی اذعان کردند که این راه تنها به روی برخی دانشمندان و استادان ما باز است.
استادانی
که علاوه بر غور علمی، روحیه دانشاندوزی و مهارتپروری را همراه با مناعت
طبع و خویشتنداری و تواضع به دانشجویان خویش آموزش داده و در سرتاسر عمر
با برکت خویش شاگردان فرهیخته و ممتازی را به جامعه علمی کشور تحویل داده
اند.
دوستان عزیز؛ رشته من شیمی با گرایش شیمی تجزیه است. استاد ما
پروفسور مجتبی شمسیپور شیمیدان برجسته ایرانی و رئیس انجمن شیمی ایران
است. برنده جایزه شیمی سال 2006 ایسسکو و چهره ماندگار شیمی در دومین همایش
چهرههای ماندگار در سال 1381.
استاد گرانقدری که من همواره بر شاگردی او افتخار و مباهات میکنم.
شاید
باور نکنید ولی این استاد بزرگوار چنان زیبا و عالی تدریس میکرد که همگان
معترف بودند که گویا دکتر شمسیپور درس را چرخ میکند و تحویل شاگردان
خویش میدهد.
در تواضع و خاکساری این استاد برجسته دانشگاه تربیت مدرس
همین بس که برخی از دانشجویان سابق ایشان در دانشگاه شیراز گفته بودند ما
توفیق درک کلاس شما را در تهران نداریم. آیا در شیراز کسی را میشناسید که
تدریس او مورد تأیید شما باشد؟ ایشان استادی را در دانشگاه شیراز معرفی
کرده و گفته بودند فلانی با اینکه شاگرد من است ولی از من بمراتب بهتر
تدریس میکند!
عذرخواهی میکنم... حرف، حرف میآورد. غرض آنکه شاگردان
دکتر شمسیپور به خاطر آموزشهای عملی و مهارتهای فوقالعادهای که از
استاد خویش میآموختند، به سرعت جذب بازار کار شده و هریک در گوشه و کنار
این مملکت منشأ آثار و خدمات زیادی شدهاند. این هنر استاد است که خلاقیت
وی در آموزش، روحیه مهارتپروری و آموزشهای کاربردیاش بتواند کسانی را
تربیت کند که علاوه بر مدرک، به قدر کافی مهارت نیز داشته باشد.»
به
تازگی مجله هفتگی (Times Higher Education) ـ نخستین مجله درباره آموزش و
تحصیلات عالی در انگلستان ـ که سابقه انتشار آن به اکتبر 1971 بازمیگردد،
نتایج تحقیقی را منتشر کرده است که کدام دانشگاههای محلی و بینالمللی
توانستهاند بهترین فارغ التحصیلان را برای استخدام تربیت کنند.
دانشگاه
هاروارد امریکا، دانشگاه کمبریج انگلستان و دانشگاه آکسفورد انگلستان به
ترتیب ردههای اول تا سوم این رتبهبندی را به خود اختصاص دادهاند.
رتبههای
چهارم تا دهم این ردهبندی به ترتیب به دانشگاههای کالتک، ییل، ماساچوست،
استنفورد، کلمبیا، پرینتون(همگی از امریکا) و دانشگاه تورنتو از کانادا
تعلق گرفته است.
لورنت دوپیسکویر که از دستاندرکاران این تحقیق است
میگوید بالاترین خواسته پاسخگویان تحقیق (کارفرمایان) این است که مهارت
افراد بالا باشد، بعد از آن تجربه و مدرک تحصیلی اهمیت دارد. اما بالعکس
هیچ شواهدی یافت نشده که کسب نمرات بالا در دانشگاه، تضمینی برای موفقیت در
کار باشد.
جالب است که در همه قارهها مهارتهای فردی مهمترین معیار استخدام فارغالتحصیلان توسط شرکتها و سازمانهاست.این قبیل استادان و دانشمندان در کشور ما کم نبودهاند. کسانی که عمری سرمایه علمی خویش را وقف آموزش جوانان این مرز و بوم کردهاند.
از
پروفسور محمود حسابی گرفته که از همه امکانات پژوهشی و رفاهی دانشگاههای
خارج از کشور دست شسته، به ایران بازمیگردد تا دانش خویش را در اختیار
فرزندان سرزمین آبا و اجدادی خویش قرار دهد، تا پروفسور مجید سمیعی که در
حال حاضر در جهان پزشکی به عنوان جراح پیشتاز در رشته مغز و اعصاب شناخته
شده و طی 25 سال اخیر در بیش از 200 کنگره علمی شرکت نموده و تجربیات علمی
و پزشکی خویش را در اختیار همکاران خویش قرارداده است، تا دکتر غلامحسین
صدیقی که موفق می شود طی پنج سال، پنج دیپلم عالی را در رشته فلسفه از
مهمترین دانشگاههای فرانسه کسب نموده و سالهای مدید در دانشگاه تهران به
تدریس جامعه شناسی و تاریخ فلسفه مبادرت نمایند، تا سایر رادمردانی که
تاریخ سرزمین ما زنده به علم و دانش آنهاست، همگی توانسته اند با خلاقیت در
آموزش و مهارت پروری شاگردانی زبده و ارزشمند تقدیم ایران اسلامی ما کنند.
شما اساتیدی از این دست می شناسید؟
***
ايستادن به احترام يك اسم!
«
خب؛ اجازه دهید در بحث از خلاقیت در آموزش من هم به نکته ای اشاره کنم که
به زعم من کاملا مهم و اساسی است، و آن چیزی نیست مگر درآمیختن آموزش با
زندگی عادی دانشجو!
و بعنوان شاهد مثال یادی کنم از دكتر مهدي
رجبعليپور ؛ استاد مسلم رياضيات در دانشگاه كرمان و چهره ماندگار عرصه
رياضيات در نخستين همايش چهرههاي ماندگار سال 1380 ، و بصورت ويژه در باب
سبك آموزش ايشان نكتهاي را عرض كنم.
دكتر رجبعليپور معتقد بودكه ما
زماني در تدريس خويش موفق هستيم كه مباني تدريس خود را وارد زندگي عادي
دانشجو كنيم. ما بايستي براي فهم مطالب، مثالهاي متعددي را انتخاب كنيم كه
دانشجو در زندگي روزمره با آنها سروكار دارد. به تعبير ديگر علم خويش را
با زندگي دانشجو درآميزيم تا سخنان ما به دل او بنشيند و هرگز از خاطر او
نرود!
ایشان استاد دانشگاه کرمان بود و با زیر و بم زندگی مردم ارتباط
جدی داشت. یادم هست روزی میخواست مبحث «نقطه در بینهایت» را تدریس کند،
از مثال مفشو یا مفشور استفاده کرد. این واژه برای کرمانیها ناآشنا نیست؛
کیسهای که سرِ آن کش دارد و هنگامی که آن کش را از سویی می کشند، سر کیسه
کاملاً جمع میشود. شرطی کردن مفهوم «نقطه در بینهایت» با مفشور، باعث
ماندگاری این بحث ریاضی در ذهن دانشجو میشود.
همچنین برای تفهیم مبحث
«نقطه حدّی» از مثال دو اتومبیل که در حین رانندگی به سرعت و مماس بر هم از
کنار یکدیگر عبور میکنند، استفاده می کرد.
هنگام تدریس «سریها» نیز
دو نقطه A و B را روی تخته میکشید و با خطی که فرضاً 10 متر طول آن است،
آن دو را به هم متصل میکرد بعد نیمی از خط را جدا میکرد و هر بخش را به 5
متر تقسیم مینمود، آنگاه 5 متر را از وسط نصف میکرد و دو بخش 5 /2 متری
ایجاد میکرد و اینگونه به دانشجو میآموخت که هرقدر تقسیم کنیم A به B
نخواهد رسید.
مطمئنم سروران عزیز، هر گرایشی را تدریس کنند، می توانند
از این قبیل مثالها به کرات استفاده نموده، مطلب را آنچنانکه شایسته است
به دانشجو آموزش دهند.
چنين آموزشهايي بيش از حد استاد و شاگرد را به
هم نزديك ساخته، فضاي صميمي و انسي را در كلاس درس فراهم ميآورد. فضايي كه
امروزه ما در دانشگاهها سخت به آن نيازمنديم.»
پايه و اساس تعليم و
تربيت از دوران گذشته تاكنون علم و فضل استاد از يك سو و اشتياق و عطش
شاگرد از سوي ديگر بوده است. چنين مبحثي موضوع نگارش كتابهاي متعددي است كه
قدمت برخي از آنها به چندين قرن پیش ميرسد.
مرحوم شهيد ثاني در سال
954 قمري(سده دهم هجري) كتاب ارزشمند «منيه المريد في آداب المفيد
والمستفيد» را نگاشت كه بخوبي بيانگر ارتباط استاد و شاگرد و فضیلت
علمآموزي و دانشورزي است. كتابي كه بعدها توسط استاد دکتر سيدمحمدباقر
حجتي ترجمه شد و با اضافاتي تحت عنوان «آداب تعليم و تعلم در اسلام» توسط
دفتر نشر فرهنگ اسلامي به چاپ رسيد. اين كتاب حدود چهل بار تجديد چاپ شده و
جزو کتابهای اصلی رشته تعلیم و تربیت به شمار می آید.
يا كتاب «تذكره
السامع والمتكلم في ادب العالم والمتعلم» كه حدود 250 سال قبل از منيه
المريد توسط ابن جماعه نوشته شده و آداب معلم و شاگردي را بخوبي تبيین
نموده است. اين كتاب نيز توسط محمدحسين ساكت ترجمه شده و نشر ني آن را
منتشر نموده است.
كتاب آداب المتعلمين خواجه نصير طوسي و بسياري از كتابهاي ديگر نیز حكايت از غناي علمی و فرهنگي ما در باب معلم و شاگردي دارند.
همين آموزههاي ارزشمند فرهنگ و تمدن ما را همواره وامدار معلم و استاد قرار داده است.
از
اين رو جاي تعجب نيست اگر بشنويم استادي از اساتيد دانشگاههاي كشور وقتي
نام استاد خويش را بر صفحه تلفن همراه خود مشاهده ميكند، به احترام استاد
به تمام قامت از جا برخيزد و با آنكه تنهاست و كسي شاهد و ناظر رفتار او
نيست، هنگام گفتگو با استاد مراعات ادب و احترام را بنماید. فرهنگ اسلامي
ايران زمين مروج چنين روح استادپروري است!
البته ناگفته نماند كه
پيوستگي فرهنگي، ركن اساسي ارتباط معلم و شاگرد است. به اين معني كه اگر
دانشجو در سنين پايينتر مورد توجه قرار گرفته و شخصيت انساني او تكريم شده
باشد، كار استاد در سالهاي بعد سهلتر و سادهتر خواهد بود.
من دوستي
دارم كه دبير رياضي دبيرستانهاي تهران است. گاهي به تجربههاي ويژهاي
اشاره ميكند كه به شدت در محيط دانشگاه مورد نیاز ما استادان است.
روزي
خاطره جالبي را از نحوه برخورد با يكي از دانشآموزان ناسازگار بيان
ميكرد كه فوقالعاده درسآموز است. او ميگفت در آغاز سال تحصيلي راهي
كلاس درس بودم كه مدير دبيرستان مرا تا نزدیکی كلاس همراهي كرد و آهسته در
گوشم گفت در اين كلاس دانشآموز سركشي وجود دارد كه همه دبيران را عاصي
كرده است. او ضمن معرفي آن دانشآموز گفت اگر خواستي ميتواني عذر او را
بخواهي و از كلاس اخراجش كني!
اين آسانترين راه مواجهه با اين دشواري است که البته من عليرغم توصيه مدير، چندان علاقهاي به انجام آن نداشتم.
در
فاصله راهرو تا كلاس فكري به نظرم رسيد. وارد كلاس شدم و اسامي
دانشآموزان را از ليست حضور و غياب خواندم و دانشآموز موردنظر را شناختم.
بعد مسائل گوناگوني را كه دانشآموزان توانايي حل آنها را داشتند مطرح
كردم و حين طرح اين مسائل آن دانشآموز را پاي تخته بردم. از عمد، مسئله
سادهاي را مطرح كردم که ميدانستم او از عهده آن برميآيد!
حل مسئله
توسط آن دانشآموز خاص! تعجب و خنده بسياري از دانشآموزان را برانگيخت. من
توجهي نكردم و او را به شدت مورد تشويق و تقدير قرار دادم.
او مشخص بود
که از چنين رفتاري شگفتزده شده است، اما به روي خود نميآورد. اين احترام
پايه ارتباط سازنده اي را گذارد كه روز به روز عميقتر و وثيقتر شد.
چیزی
نگذشت که وی پاي ثابت حل مسئله در كلاس شد. احترام من به او، شخصيت او را
نوسازي كرده بود. شنيدم كه در كلاسهاي ديگر هم متفاوت ظاهر ميشد و من
توانسته بودم با عنصر احترام و كرامت انساني در كار خويش موفق شوم!
دوستان عزيز و همكاران ارجمند؛ اكنون كه بحث خلاقيت در آموزش مطرح است، بد نيست نيم نگاهي نيز به اين قبيل قضايا داشته باشيد.
اخيراً
سخني را در شبكههاي اجتماعي ديدم كه گوينده آن را نميشناسم، اما از هركه
هست، زيباست: «انسانها آفريده شدهاند كه به آنها عشق ورزيده شود و اشياء
ساخته شدهاند كه مورد استفاده قرار گيرند؛ از آشفتگيهاي دنيا اين است كه
به اشياء عشق ورزيده ميشود و انسانها مورد استفاده قرار ميگيرند!»
دست مريزاد به استاداني كه احترام ميگذارند، ارج مينهند و متقابلاً پاسخ خود را كه احترام و ارجمندي است از دانشجو دريافت ميكنند.
*عضوهیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی