به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه یکم شهریورماه در حالی چاپ و منتشر شد که درخواست فعال شدن مکانیسم ماشه توسط ترامپ و مخالفتها با آن، از یک سو و آینده بورس در کنار گزارشهای ویژه درباره آغاز محرم در شرایط ویژه و هیات های سیار مداحان معروف در صفحات نخست روزنامههای امروز از سوی دیگر برجسته شده اند.
رونمایی از موشکهای کروز و بالستیک حاج قاسم و ابومهدی و ممنوعیت عزاداری در اماکن سربسته نیز در تعدادی از روزنامه ها به تیتر یک بدل شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:.
مظاهر گودرزی، روزنامهنگار طی یادداشتی با عنوان بنیاد بدون مستضعفان! در شماره امروز همدلی نوشت: از هر گوشهای خبری مبنی بر مالکیت سازمانی بر روی زمینی به گوش میرسد. از ماجرای سند مالکیت شخصی و ادعای وقفی بودن بخشی از جنگلهای هیرکانی چیزی نگذشته بود که سندهایی برای مالکیت پلاکهایی از دماوند هویدا شد. اما حالا بنیاد مستضعفان مدعی مالکیت زمینهای یک روستا در اهواز شده و خواستار این است که اهالی آنجا را تخلیه کنند، روستایی که اهالی آن بیش از ۳۰ سال است در آن سکونت دارند. تخریب یا پس گرفتن زمینهای یک روستا در اهواز توسط بنیاد مستضعفان آن هم در روزهایی که رئیس این بنیاد در یک برنامه تلویزیونی از عدم توانایی سازمانش در بازپسگیری بعضی از زمینهایی که در اختیار سازمانها و افراد خاصی هستند صحبت کرد، در نوع خودش جالب است. اگرچه پرویز فتاح تصمیم گرفت گفتههای خودش را در آن برنامه تلویزیونی پس بگیرد، اما با این تکذیب و البته اقدام بنیاد در گرفتن حکم تخریب خانههای روستای «ابوالفضل» چیزی جزء یک پارادوکس در ذهن مخاطب باقی نمیگذارد؛ پارادوکسی که به نظر میرسد اگر بنا داشت در حق سازمانها و شخصیتهای خاص اجحاف نکند، این بار دارد در حق اهالی این روستا چنین اجحافی را انجام میدهد.
«اسلاوی ژیژک» فیلسوف معاصر، در کتاب «خواست ناممکن» زمانی که دارد درباره روابط بدون عشق صحبت میکند، چیزی که او نامش را روابط قراردادی گذاشته است، از پارادوکسهایی مانند، قهوه بدون کافئین، نوشیدنی بدون الکل، سیگار بدون نیکوتین و مواردی مانند آن برای توضیح ایدهاش استفاده میکند، حالا شاید در روبهرو شدن با تصمیم بنیاد مستضعفان برای تخریب خانههای اهالی روستای ابوالفضل در اهواز باید به این لیست یک پارادوکسی دیگر به نام بنیاد مستضعفانِ بدون مستضعف را هم اضافه کرد، بنیادی که نمیتواند حقی را و سهمی را از سازمانهای پر قدرت بگیرد و در عوض به راحتی با کسانی که باید زیر نظر همین سازمان باشند برخورد میکند؛ و همه اینها کدهایی هستند که از رفتار خود بنیاد به رسانهها و مردم منعکس میشود. اگرچه اطلاعات دقیقی از پرونده این روستا در دسترس نیست، اما برای مردمی که بیش از ۳۰ سال در آن منطقه سکونت داشتهاند، حتما حق و حقوقی وجود دارد و به این راحتی با ادعای مالکیت نمیشود خانههای آنها را تخریب کرد.
حالا انتظار میرود رئیس بنیادی که در پاسخ به اعتراض حداد عادل و دیگرانی، چون خانمها ابتکار و مولاوردی، به سرعت در بخش خبر تلویزیون از آنها طلب بخشش کرد، و علت آن گفتههای خودش را خطای شخصی، اطلاعات ناقص و بیان غیر دقیق عنوان کرد، این بار در رابطه با این روستا و اهالی آن اطلاعات کاملی را با بیان دقیقی به مردم ارائه دهد تا همگی بدانیم چرا باید خانههای یک روستایی با حدود ۳۰۰ خانواده تخریب شود.
شاید به تعبیر یکی از اهالی این روستا، چون آنها رسانه ندارند صدایشان شنیده نمیشود. آنچه که به نظر میرسد یک برخورد دوگانه در رفتار بنیاد مستضعفان دیده میشود، رفتاری که با توجه به شرایط این روزهای کشور که مردم در موقعیتهای سخت اقتصادی و مالی قرار دارند، سبب شده گروهی از کم بهرهترین زنان و مردانِ این سرزمین نگران سقف بالای سرشان باشند، پاسخ به اعتراض اهالی روستای ابوالفضل در اهواز ضرورتی کمتر و کم اهمیتتر از پاسخ به اعتراض سازمانها و شخصیتهای سیاسی ندارد.
عباس عبدی در یادداشتی با عنوان شکر فوتبال و نیشکر هفت تپه در شماره امروز اعتماد نوشت: ماجرای فسخ قرارداد مربی تیم ملی فوتبال و محکومیت به پرداخت خسارت زیاد از سوی فدراسیون فوتبال ایران به او بازتاب گستردهای داشت. ولی نکته جالب ماجرا اینجاست که منتقدان فوری دست به ماشین حساب شدند و مبلغ خسارت را تا بیش از ۲۰۰ میلیارد تومان برآورد کردند و با تقسیم بر مدت زمانی که آن مربی در ایران بوده، رقم سرسامآوری را برای پرداخت دستمزد روزانه او محاسبه کردند! البته این رقم بالاست و اتلاف منابع کشور است ولی در برابر صدها میلیارد دلاری که در دوره احمدینژاد بدون فایده اتلاف شد و نه تبدیل به شغل موثری شد و نه تبدیل به تولید، رقم بسیار بسیار نازلی است که اساسا به حساب نمیآید در حالی که متاسفانه نسبت به سرنوشت آنها حساسیت چندانی وجود ندارد. چرا این تفاوت هست؟ به این علت که فوتبال موضوع مورد توجه است و عدهای نیز آگاهانه آن را برجسته میکنند. زیرا منافع آنان با این ماجرا درگیر است در حالی که بخش مهمی از آن ۸۰۰ میلیارد دلار بیزبان در حوزههایی مصرف و اتلاف شد که به چشم کسی نمیآمد. از این نکته بگذریم.
چرا کسی توان مواجهه با فاسد در فوتبال و ورزش را ندارد؟ چرا به رغم آنکه فساد به عنوان یک واقعیت مسلم در فوتبال مورد قبول عموم اهل نظر است همچنان؛ مواجههای با این پدیده نمیشود؟ مگر چه قدرتی در پشت این ماجرا خوابیده است؟ مواجهه با فساد آن جایی ضعیف میشود که باندهای سیاسی حامی افراد فاسد شوند ولی مگر فوتبال وابسته به سیاست است؟
انقلاب که شد، ورزش به کلی به حاشیه رفت، از در بیرونش کردند ولی کمکم از پنجره وارد میدان شد و برای اولین بار نیز در انتخابات مجلس چهارم (۱۳۷۱) آشکارا و علنی به حمایت لیست اصولگرایان امروزی و راست آن روز درآمدند! ورزشیها خیلی خوب متوجه شدند که از طریق سیاست میتوانند برای خود چتر حمایتی تهیه کنند. در حالی که آنان ذاتا سیاسی نیستند و معنی هم ندارد که سیاسی باشند. این روند به شکل مبتذلی در ایران درآمده است. اجازه دهید مثالی بزنم. در مهد فوتبال هنگامی که بزرگترین بازیکنان جهان به ارتکاب خلافی متهم شوند خیلی صریح بازجویی و محاکمه میشوند و هیچ ابایی از این رسیدگی ندارند. مردم و طرفداران آنان هم میدانند که در برابر دادگاه و قانون باید سکوت کنند. ولی اینجا چه خبر است؟ فلان فوتبالیست در بیمارستان دعوا راه میاندازد و کتککاری میکند، هیچ خبری از برخورد با او نمیشود. یکی دیگر در هواپیما از بلندگوی آن مردم را به وحشت میاندازد و میخندد، هیچ اتفاقی نمیافتد. آن دیگری از هر چه رانت است، استفاده کرده و بدهی بالا میآورد و به نحوی میخواهد که مسئولیتش نادیده گرفته شود. بسیاری از آنان شریک فعالان اقتصادی میشوند تا از طریق حضور طرفداران خود در دولت از امتیازاتی بهرهمند شوند و به سرمایههای زیادی میرسند، صدای کسی هم درنمیآید و بالاخره کل فوتبال تا خرخره در فساد غوطهور میشود، دریغ از چند نمونه برخورد جدی.
فوتبال به دلایلی، نقش سیاسی تعیینکنندهای پیدا کرده و از این طریق نیز مصونیت به دست آورده است. آیا تاکنون فکر کردهاید که چرا دو تیم استقلال و پرسپولیس حتی به قیمت بالا واگذار نمیشوند ولی نیشکر هفتتپه و شرکت هپکو و... با شرایط بسیار ساده واگذار میشوند؟ چرا تا حالا چندین بار برای واگذاری این دو تیم اقدام کردهاند ولی هیچ گاه به نتیجه نمیرسند. مگر آنها چه دارند که نیشکر هفتتپه، هپکوی اراک و دهها صنعت دیگر ندارند؟ اینها که سود چندانی هم ندارند. حتی چرا حاضر نیستند آنها را به دوستان و همفکران خود واگذار کنند؟ مثل مخابرات و دیگر شرکتهای سودده. برای اینکه این دو تیم و فوتبال جایگاه سیاسی و حتی بالادستی پیدا کردهاند بنابراین به هر قیمتی که هست، حفظ میشوند. اینگونه نهادها به طور عادی در شرایطی قرار میگیرند که ضابطه و شفافیت از آنها دور میشود. پشت صحنه، انواع و اقسام مبادلات صورت میگیرد و بسیاری از آنها فاسد است. کافی است که ثروت مدیران فوتبالی و پسران و فامیلهای نزدیک آنان را رسیدگی کنید تا معلوم شود، ماجرا چیست؟ جامعهای که به راحتی چنین پولی را برای مربی خارجی و کار نکرده، بدهد ولی کارگران هفتتپه آن برای گرفتن حقوق اعتصاب کرده و اشک بریزند، چگونه میتوان توصیف کرد؟
احمد زیدآبادی روزنامهنگار و فعال سیاسی طی یادداشتی با عنوان مکانیسم ماشه و سه سناریوی محتمل در شماره امروز روزنامه آرمان ملی نوشت: آمریکا رسما مکانیسم ماشه را در شورای امنیت فعال کرده است و این مساله سبب نگرانی روسیه از بروز بحرانی بیسابقه در این شورا شده است. ظاهرا از نگاه روسها، مکانیسم ماشه به هر نتیجهای که ختم شود، بحرانزاست، زیرا سبب شکاف عمیقی در بین اعضای دائم شورای امنیت و در واقع فلج شدن آن خواهد شد. برای پیشگیری از وقوع چنین اتفاقی، ولادیمیر پوتین پیشنهاد برگزاری نشستی مجازی بین سران کشورهای ۵+۱ برای بحث درباره این موضوع داده است. در واقع هدف اصلی پوتین از این پیشنهاد، کشاندن ترامپ و حسن روحانی پشت یک میز به منظور یافتن راهی برای جلوگیری از بحران مربوط به فعال کردن مکانیسم ماشه است. روسها اعلام کردهاند که طرح موردنظر خود را با دیگر طرفهای برجام پیش خواهند برد.
منظور آنها سه کشور اروپایی بریتانیا، فرانسه و آلمان در کنار چین است که از امضاکنندگان توافق برجام هستند. با توجه به مجموع سیاستها و منافع این دسته از قدرتها ظاهرا هیچکدام از آنها به تبدیل «مساله ایران» به مولفهای بحرانی در روابط خود با آمریکا علاقهای ندارند و هر کدام به شیوه مخصوص خود میکوشند تا راهحلی برای این مشکل پیدا کنند. در حقیقت، اختلاف پیشآمده بین آمریکا از یکسو و سایر اعضای دائم شورای امنیت از سوی دیگر، عمدتا مربوط به تحریم تسلیحاتی ایران است که طبق قطعنامه ۲۲۳۱ باید در اواخر مهرماه پایان یابد.
ادامه سایر تحریمها فعلا محل منازعه نیست چرا که آمریکا بهطور یکجانبه آن را به تقریبا تمام کشورهای جهان تحمیل کرده و به صورت امری عادی درآورده است! روسها بر این باورند که پایان تحریم تسلیحاتی ایران، اصولا تغییری در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی ایجاد نمیکند. از نگاه آنان، پیش از تحریم تسلیحاتی ایران از سوی سازمان ملل، بازار داد و ستد تسلیحاتی با ایران هیچ رونقی نداشت. بنابراین، لغو تحریمها در این دوره نیز عملا کمکی به رونق داد و ستد آن نخواهد کرد. بریتانیا و فرانسه همراه با آلمان، اما بهطور رسمی از لغو تحریم تسلیحاتی ایران نگراناند و آن را سبب افزایش تشنج در خاورمیانه میدانند. این سه کشور خواهان تمدید مدتدار تحریم تسلیحاتی ایران هستند بهطوریکه اِعمال آن به معنای پایان عمر برجام تلقی نشود.
چینیها هم که در مورد مسائل مربوط به خاورمیانه معمولا موضع سکوت یا کمحرفی را ترجیح میدهند، جز تاکید بر مخالفت با موضع آمریکا، نکته دیگری در این باره نگفتهاند، اما به نظرم نگاه آنها در این مورد تا اندازه بسیاری شبیه روسیه است. در چنین صحنهای آمریکا میکوشد تا یکتنه کار تداوم تحریم تسلیحاتی نامحدود ایران را پیش ببرد. آیا آمریکا با توجه به ابهامهای حقوقی مربوط به فعال کردن مکانیسم ماشه، موفقیت خود را در شورای امنیت مسجل میداند؟ یا اینکه به عمد در پی ایجاد بحران در شورای امنیت است تا با فلج کردن آن، فرصت و بهانه لازم را برای پیشبرد سیاستهای یکجانبه خود بخصوص منطقه خاورمیانه به دست آورد؟ یا اینکه درصدد ایجاد فضایی پرفشار و متشنج است تا شرکای دیگر آن در شورای امنیت، مجبور به ارائه طرحهای میانجیگرایانهای شوند که ایران را عملا به پای میز مذاکره مجدد درباره برجام بکشاند؟ هر سه این سناریوها محتمل است، اما به نظرم مورد سوم به واقعبینی نزدیکتر باشد. بهواقع، تمام اعضای دائم شورای امنیت از تماس و مذاکره مستقیم ایران و آمریکا برای حل بحران کنونی حمایت میکنند. با توجه به گرایشی که ایران به روسیه و چین پیدا کرده است، به نظرم این دو کشور از ابزار و قدرت لازم برای پیشبرد چنین ابتکاری برخوردار شدهاند! از این پس نه گفتن صریح به روسها و چینیها به نظرم آسان نخواهد بود.