به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز سه شنبه ۲۵ مهرماه در حالی چاپ و منتشر شد که مهمترین تحولات جنگ غزه از سیگنال معنادار بایدن تا تشدید نگرانیهای بینالمللی، ادامه واکنشها به قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر، نقرهداغ کمکاران نهضت مسکن و بلوک بندیها در مجلس آینده تغییر میکند در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
مصطفی منتظر طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با عنوان نتانیاهو دست به قمار مرگ بار میزند؟ نوشت: نبرد «طوفان الاقصی» در حالی وارد یازدهمین روز خود میشود که ضربه هفت اکتبر آنقدر سهمگین بوده که اسرائیل بدون نابود کردن حماس نمیتواند از خود اعاده حیثیت کند. به قول لیبرمن، وزیر جنگ سابق اسرائیل در این جنگ یا حماس از بین میرود یا حماس، اسرائیل را نابود میسازد. صهیونیستها با عصبانیت و ناتوانی از ایجاد گزینههای راهبردی، از روز سوم، دم از آمادگی برای حمله زمینی میزنند. این خشم که تا امروز در سردرگمی ترکیب شده است به شکل بیسابقهای حتی برای وحشیهای صهیونیست تبدیل به خشونت و بیرحمی فرا غیرانسانی شده است.
دروغبافی درباره سر بریدن کودکان و مظلومنمایی هفته اول دقیقا برای به کار بستن این خشونت بیحد بود تا وضعیت افکار عمومی در داخل سرزمینهای اشغالی و کشورهای غربی را مهیای جنگی بزرگ در غزه کند. اسرائیل تصور میکند حمایت ویژه آمریکا فرصتی طلایی برای کنترل جبهههای دیگر را ایجاد کرده و حالا وقت آن است که با خیال راحت به سراغ حماس در غزه بروند. حال اینکه حزبالله بهوضوح نسبت خود را با وضعیت معین کرده و از بیاهمیت بودن ناوهای آمریکایی در معادله پرده برداشته. به ویژه آنکه همه میدانند آمریکا امکان درگیر شدن در یک جنگ طولانی و بزرگ را ندارد و همچنین در صحراهای سوریه و عراق کاملا ضربهپذیر است. پس این حمایت احتمالا یا عملیاتی نمیشود یا اثر چندانی در اصل موضوع نخواهد داشت. در وجه دیگر ماجرا شخص نتانیاهو و دولت افراطی او قرار دارد. او که نشان داده حاضر است برای حفظ قدرت همه چیز را فدا کند، بهتر از هر کسی میداند اگر بدون دستاوردی ویژه، پایان این جنگ را اعلام کند، پایان نقش سیاسی خود را هم اعلام کرده است. از همین جهت است که بیوقفه بر طبل نابودی حماس میزند که شاید اتفاق ویژهای افتاد. وضعیت در میدان هم مناسب نیست.
اگر حملات وحشیانه هوایی را از جنگ واقعی جدا کنیم، باید ببینیم که ارتش رژیم صهیونیستی هنوز بعد از ۱۰ روز نتوانسته خط مرزی خود با غزه را به صورت یکپارچه شکل دهد. ۷ روز است که سخن از نابودی حماس زده میشود، اما واقعیت بیرونی آن اصلا بروز نداشته است. حزبا... بدون ذرهای ترس، پاسخ هر حمله را در سطح خود میدهد. شهرهای اطراف غزه نیز آنچنان زیر ضربه قرارگرفته که تخلیه شده است. کرانه باختری درگیر جنگ خیابانی در سطح متوسط است. مرزهای رژیم در طرف اردن و مصر هر لحظه آبستن درگیری مردم بیسلاح با دشمن اسرائیلی است و.... پس اسرائیل هدفی را برای برونرفت از وضعیت کنونی برای خود تعریف کرده که خود در میان متغیرهای بسیار در مناقشه جدی است؛ اما اگر وارد شدند، چه خواهد شد. در منطقهای کوچک و شهری با جمعیت دو میلیونی و دهها هزار مسلح و.... صهیونیستها نشان دادند که نمیجنگند و اتفاقا طرف مقابل باید برای حیات خود بجنگد.
همین حالا فاجعه غزه برای ارتش رژیم پیش چشم ماست؛ اما بگذارید تصور محال کنیم که اصلا تک تک نیروهای حماس کشته میشوند و حرف نتانیاهو محقق میشود. بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اسرائیل در نوار غزه باقی میماند؟ ترک میکند؟ همه را اخراج میکند؟ چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ گزینه اخراج دو میلیون نفر آنقدر احمقانه است که فقط به ذهن بحران زده نتانیاهو و شرکا میرسد. واضح است که رژیم صهیونیستی هدف معینی برای امکان تحقق ندارد. هم از لحاظ توانایی خودش، هم دخالت نیروهای خارجی، هم عدم تابآوری جامعه داخلی و اختلافات عمیق اجتماعی، هم واقعیت موجود درباره نبود امکان انتقال دو میلیون نفر و هم راهبرد پسینی؛ این است که باید بپذیریم رژیم صهیونیستی باخته و دیگر امکان پیروزی نخواهد داشت.
مسعود پیرهادی طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با عنوان فرصت و تهدید ثبات نرخ ارز نوشت: سال ۱۴۰۱ فارغ از وقوع یک پروژه سیاسی و فرهنگی منسجم و بینالمللی علیه جمهوری اسلامی که هزینههای زیادی در بر داشت، در حوزه اقتصادی و خصوصا نرخ ارز نیز خاص و نقطه عطف بود. دلار از ابتدای سال که ۲۶ هزار تومان قیمت داشت به روایت برخی کانالها در اسفندماه تا ۶۱ هزار تومان جهش قیمتی پیدا کرد و برخی از اقتصاددانان، فعالان اقتصادی و پژوهشگران برای خرداد ۱۴۰۲، نرخ دلار را حداقل ۷۰ هزار تومان و این نرخ را تا پایان ۱۴۰۲ حداقل ۱۰۰ هزار تومان پیشبینی کردند.
اما سال ۱۴۰۲ دفتر ارزی کشور جور دیگری ورق خورد و مهر بطلانی بر پیشبینیها زد و حتی در کوران حوادث بزرگ، عنان نرخ ارز از دست نرفت. ولی چرایی، چگونگی و آثار این اتفاق که در برخی برههها تحسینبرانگیز و البته شاید تداومش مخاطرهانگیز است، محل تأمل و بررسی خواهد بود. شاید یکی از مهمترین علل توفیق در مهار نرخ ارز، باز گذاشتن دست بانک مرکزی بهعنوان دستگاه تخصصی بود؛ مثل جراحی که در حین عمل باید بتواند حسب صلاحدید حرفهای خودش از هر ابزاری که لازم میداند استفاده کند. بهعنوانمثال، چند روز اخیر بازار ارز با دو حادثه مهم مواجه شد؛ یک: زلزله هرات و دو: جنگ غزه.
جواب به مداخلات بهموقع بانک مرکزی در بازار ارز برمیگردد. بانک مرکزی توانست با ورود و فروش ارز بهصورت عیان و پوششی در بازارهای مختلفی، چون بازار هرات، بازار دبی و بازار فردایی، ثبات بازار را حفظ کند. این اقدام بانک مرکزی قابلتحسین است. اما اگر از بانک مرکزی توقع داریم در آینده نیز بتواند در مواجهه با شوکهای بیرونی، پرقدرت و مؤثر واکنش نشان دهد سران سه قوه باید پایبندی به دو اصل زیر را تضمین نمایند؛
۱. عدممداخله سیاسی و قضائی نابجا در تصمیمات کارشناسی بانک مرکزی؛ بهنحویکه به بدنه کارشناسی و مدیریتی بانک مرکزی اطمینان داد تا زمانی که تصمیمات کارشناسی، اخذ و اجرا میشوند، فارغ از نتیجه، هیچ پرونده امنیتی و قضائی برای ایشان تشکیل نمیشود. مانند اتفاقی که برای سیف و عراقچی، رئیسکل و معاون ارزی اسبق بانک مرکزی رخ داد.
۲. اطمینان از عدم فشرده شدن فنر نرخ ارز ناشی از خواستها و فشارهای سیاسی
در این چند روز حسب شنیدهها بانک مرکزی توانست با مداخلهای قریب به ۴۰۰ میلیون دلار آرامش بازار را حفظ نماید و اثر کوتاهمدت شوکهای وارده را از بین ببرد.
اما فرض کنیم قبل از بروز این شوک، بانک مرکزی به هر دلیلی قیمت دلار را در محدوده ۳۵ هزار تومان حفظ کرده بود. اگر چنین بود بانک مرکزی به بیش از یک و نیم میلیارد دلار ارز جهت تزریق به بازار نیاز داشت. علاوه بر اینکه نتیجه مطلوبی هم حاصل نمیشد.
درواقع هرچه نرخ ارز به نقطه تعادلی نزدیکتر باشد اثر شوکها سریعتر و با حداقل نیاز به مداخله از بین خواهد رفت.
فشردن مصنوعی فنر نرخ ارز، تلهای است که تقریبا تمام دولتها در آن گرفتارشدهاند. یعنی تا جایی که توان داشتهاند، (بخوانید منابع ارزی داشتهاند)، نرخ ارز را مطابق دلخواه تنظیم کردهاند، اما وقتی ذخایر تمامشده، نرخ خیلی بیشتر از حد واقعی پرش داشته است؛ که البته بیشترین آسیب دراینبین به اقتصاد و آحاد جامعه واردشده است؛ لذا توقع از دولت انقلابی این است که در این خصوص درایت و تدبیر ویژهای اتخاذ نماید تا به فضل خدا بتواند در این جنگ پیچیده و ترکیبی، حداقل حربه نرخ ارز را از دست دشمن بگیرد.
روزنامه جوان طی یادداشتی در شماره امروز خود با عنوان سخنان عجیب پزشکیان درباره وضعیت پزشکان در ایران نوشت: مسعود پزشکیان، نماینده اصلاحطلب مجلس و وزیر بهداشت درباره مهاجرت پزشکان به خارج از کشور ضمن حق دادن به این پزشکان، حق ویزیت پزشکان در ایران را با هزینه استفاده از سرویس بهداشتی در خارج از کشور مقایسه کرد. او وضعیت درمانی کنونی کشور را که باعث حضور افراد خارجی در ایران برای درمان شده، مربوط به قبل انقلاب دانست!
پزشکیان ابتدا مدعی «موج مهاجرت پزشکان به خارج» میشود و سپس از این موج مهاجرت ادعایی دفاع میکند: «بحق ویزیت مطب یک و نیم دلار است، این در حالی است که در خارج باید یک دلار بدهید تا دستشویی بروید!»
جالب اینکه جریان مدعی اصلاحات وضعیت زندگی در خارج را معمولاً بهتر از ایران میداند، اما عجیب است که آنجا به ادعای همین افراد، گرانی و تورم نیست، اما جالب است که برای استفاده از سرویس بهداشتی باید یک دلار (حدود ۵۰ هزار تومان) پرداخت کرد، باقی هزینهها بماند!
نکته اصلی، اما اینکه بر اساس ابلاغیه هیئت وزیران مصوب ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ در بخش خصوصی ویزیت پزشکان عمومی ۹۰ هزار تومان، ویزیت پزشک متخصص ۱۳۵ هزار تومان، ویزیت پزشک فوقتخصص ۱۷۲ هزار تومان، ویزیت متخصص روانپزشکی ۱۷۹ هزار تومان و ویزیت فوق تخصص روانپزشکی ۲۰۴ هزار تومان تعیین شد. یعنی اگر نرخ دلار بازار آزاد هم مدنظر قرار بگیرد، پزشک عمومی معادل دو دلار حق ویزیت دریافت میکند و فوق تخصصها حدود چهار دلار برای هر ویزیت دریافتی دارند.
پزشکیان از شرایط بد! زندگی پزشکان هم میگوید که توان خرید ماشین و خانه را هم ندارند: «آن طرف مرز چهل برابر اینجا پول میدهند. این فشارها را هم ندارند، بار کاریشان نیز کمتر است. طبیعتاً وقتی این طوری باشد پزشکان ترجیح میدهند مهاجرت کنند نه تنها پزشکان بلکه پرستاران هم ترجیح میدهند بروند. پزشکان و آنهایی که در کشور میمانند مجبورند پول اضافه، سکه و ارز بگیرند و قوانینی را که وجود دارد بشکنند. با این بیعدالتی که وجود دارد امکان ادامه برای برخی پزشکان وجود ندارد. طبیعتاً عدهای ترجیح میدهند بروند، عدهای هم که معتقد به انقلاب، مردم و کشور هستند میمانند و با سختی زندگیشان را میچرخانند. اگر من همین الان با همین حقوق پزشک میشدم دیگر نمیتوانستم حتی خانه کرایه کنم و نمیتوانستم ماشین بخرم و خیلی کارهای دیگر انجام دهم. پزشک و استاد دانشگاهی که کارش را الان شروع میکند با این حقوق چگونه میخواهد خانه یا یک وسیله نقلیه بخرد یا فرزندشان را در این مدارسی که بزرگان ما درست کردند که پول ثبت نامش ۸۰ میلیون تومان است ثبت نام کنند.»
مردم الان واقعیت زندگی پزشکان را دیدهاند و واقعیتهای میدانی با آنچه مسعود پزشکیان میگوید، بسیار متفاوت است. از سویی گویی پزشکان تافته جدابافته از مردم هستند و زندگی عادیشان یعنی مدرسه ۸۰ میلیون تومانی! در حالی که خانوارهای محدودی در سطح کشور این رقمها را پرداخت میکنند. اما پزشکها اگر نتوانستند این گونه لاکچری زندگی کنند، حق دارند از ایران بروند!
پزشکیان در اوج سیاهنمایی از وضعیت درمانی در ایران، حتی وقتی مجبور شده یکی از نقاط قوت سیستم درمانی ایران را بگوید، ترجیح داده آن را مربوط به عملکرد حکومت پهلوی بداند: «الان از بسیاری از کشورها افراد برای درمان به کشور ما میآیند، ولی در آینده مردم خودمان مجبورند برای درمان بسیاری از بیماریها به خارج بروند. این چیزهایی را که الان وجود دارد ما درست نکردیم. از قبل از انقلاب وجود داشته، اما آن چیزهایی که بعداً قرار است درست شود بدتر میشود.»
اینکه اکنون بیش از چهار دهه از پایان حکومت پهلوی گذشته و پیشرفتهای پزشکی ایران در این چهار دهه سالانه بوده و ربطی به پهلوی ندارد، یک نکته است. اینکه مسعود پزشکیان چهار سال وزیر بهداشت این کشور بوده، سالها رئیس بیمارستانهای مختلف بوده یا عضو کمیسیون بهداشت مجلس بوده و خود در این وضع سیاهی که مدعی آن است، دخیل است، یک نکته دیگر است!
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.