این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
خانم پراید بوده، سانتافه شده است!
همکاران عزیز؛ سخن از برنامهریزی پنهان رفت. رشته دانشگاهی من برنامهریزی آموزشی است. آنچه بیان شد، فن من است و از این رو میخواهم پای تعبیر دیگری را هم به این نشست هماندیشی مجازی استادان باز کنم و آن چیزی نیست مگر «آموزش بدون تدریس!»
این نوع آموزش بر یک قاعده مهم و اساسی بنیان گذاشته شده است و آن اینکه:
«هرچه ساده اتفاق بیفتد، ساده نیز فراموش میشود!»
آموزشهای متداول ما ساده اتفاق میافتند، از این رو ساده هم به بوته فراموشی سپرده میشوند. اما اگر شما توانستید به گونهای آموزش دهید که کمی از سادگی و بساطت فاصله بگیرد، احتمالاً ماندگاری بیشتری نیز خواهد داشت.
برای توضیح این مطلب اجازه دهید مقدمهای عرض کنم و آن اینکه ما استادان و مدرسان دانشگاه ها طی فرآیندی سه مرحله آموزش خویش را به انجام میرسانیم: دانش، مهارت و نگرش.
نخست اطلاعات علمی میدهیم، آنگاه مهارت میآموزیم، سپس نگرش را آموزش میدهیم.
دقیقاً نظیر کاری که یک مربی آموزش رانندگی انجام میدهد. اول دانش رانندگی را میآموزد. آنگاه مهارت لازم را یاد میدهد. بعد هم نگرش آن نوآموز را نسبت به رانندگی تبیین و تعیین میکند.
با انجام چنین آموزشی در حقیقت اتفاق تازه ای رقم میخورد که به این سادگی از ذهن و جان جویاب دانش محو نخواهد شد ... و چون این روند، ساده اتفاق نیفتاده است، ساده نیز فراموش نخواهد شد.
استادان بزرگوار اگر بنای بخشی از فعالیت آموزش خود را بر «آموزش بدون تدریس» یعنی تربیت کردن از طریق «تربیت نکردن» بگذارند، دیر یا زود به نتایج شگرف آن دست خواهند یافت!
به عنوان مثال استادی را در نظر بگیرید که هنگام عبور از راهرو خم میشود و کاغذ مچالهای را که روی زمین افتاده، بر میدارد و در سطل زباله میاندازد. او با انجام چنین کاری بدون آنکه چیزی بگوید ـ که همین نگفتنها مبنای بخشی از تأثیرگذاریها و تعلیم و تربیتهاست ـ بیشترین اثر را بر آدمها میگذارد. این کار از قویترین شیوههای تربیتی است که دقیقاً با مبنای «برنامهریزی پنهان» نیز سازگار است.
ساز و کار چنین تأثیرگذاری نیز کاملاً روشن است. شما به مخاطب خود اجازه دادهاید بدون آنکه صریح و شفاف با پند و اندرز، یا آموزش و تعالیم شما مواجه شود،خود آزادانه یاد بگیرد و بیاموزد. آموزشهایی که در آنها آزادی عمل آموزنده ملاک عمل قرار میگیرد طبعاً اثری دو چندان خواهد داشت.
فرصتهای کوتاهی که - حداکثر از یک ربع تجاوز نمیکنند و - در نیمه کلاس یا پایان آن از سوی استاد به دانشجویان داده میشود که موضوعی را مطرح نموده و درباره آن آزادانه بحث و گفتگو کنند، از بهترین موقعیتها برای «برنامهریزی پنهان» است.
در چنین مواقعی چند اتفاق به صورت توأم و همزمان رقم میخورد:
نخست آنکه استاد به جدیدترین و به روزترین موضوعاتی که در بین دانشجویان مطرح است وقوف مییابد و به اصطلاح از دانشجوی خویش عقب نمیماند.
دوم آنکه قدرت و تسلط دانشجویان خویش را در ارائه مطلب و دفاع از رأی و عقیده خویش میسنجد و احیاناً در این باره به کمک او میشتابد و مهارتهای علمی و بیانی وی را توسعه میبخشد.
سوم آنکه زمینه تفکر، تأمل و تضارب آرای جالبی بین دانشجویان اتفاق میافتد که آنان را برای بحث و گفتگوهای علمی در آینده مهیاتر میسازد.
چهارم آنکه در لابلای این گفتگوها استاد به فرصت بینظیری دست مییابد که بتواند درباره موضوع مورد علاقه شاگردان خویش اظهارنظر کند و بحث را به سمت و سویی که مؤثرتر و کارآمدتر است، سوق دهد!
پنجم آنکه شرایطی ایجاد میشود که دانشجو با موضوعی که دوست دارد و بدان علاقمند است، قدری خستگی بگیرد و این مشارکت علمی و بحث و گفتگو مجال اندکی فراهم آورد تا با کمی استراحت فکری آماده مباحث علمی بعدی گردد.
اساس برنامهریزی پنهان بر شناخت دقیق مربی و متربی از یکدیگر و آنگاه تعامل سازنده میان آنهاست. چنین تعاملی شکل نمیگیرد مگر آنکه هر یک از دو طرف بدانند طرف مقابل حواسش به او هست و جزء جزء رفتار وی را میبیند و روی آن حساب باز میکند.
استادان بزرگوار؛ شاید باور این نکته سخت باشد اما امروز این ارتباط از سنین بسیار پایین شکل میگیرد و سایه گسترده خویش را بر سر تعامل افراد پهن میکند. من دوستی دارم که در مدرسه ابتدایی تدریس میکند. روزی به من گفت دانش آموزش کلاس اول دبستان به من گفته است: خانم؛ شما چرا اینطور میگردید؟ شلوارتان اتو ندارد، مانتویتان چروک خورده ... روز بعد من با سر و وضع مرتب و لباس اتو کشیده سر کلاس حاضر شدم. دیدم از دور با انگشت اشاره مرا به همکلاسی خویش نشان داده میگوید خانم پراید بوده، سانتافه شده است!
این اثر تعامل سازنده دانش آموز با معلم خویش است. چنین تأثیری به مراتب گستردهتر خواهد بود اگر از معلم و استاد بر شاگرد خویش اعمال شود. اینجاست که شما میتوانید گاه با یک نگاه کاری کنید که از عهده صد سخن بر نمیآید. نگاهی که پشت آن ایدهای مؤثر و اندیشهای مکمل نهفته است.
چنانچه من یک بار از این حربه بهره بردم و بلافاصله نتیجه گرفتم. دانشجویی داشتم که یک بار - به خاطر نزدیکی خوابگاه و کلاس - با دمپایی سر کلاس درس حاضر شده بود. من نگاه تیز و نافذی به دمپایی او انداختم و کمی نگاه خویش را بر پای او و دمپایی نیمداری که پوشیده بود، متمرکز ساختم. خدا میداند که دیگر سر کلاس او را با دمپایی ندیدم. چند وقت پیش همو را دیدم که واکس براقی به کفشهای خود زده و شیک و مرتب سر کلاس حاضر شده است. وقتی در ساعت استراحت کلاس را ترک میکرد، جلو آمد و آهسته گفت استاد، ما کفشهایمان را واکس زدهایم اما شما واکس نزدهاید، ها!
و من آموختم که در برنامهریزی پنهان همانطور که نگاه ما به نقاط ضعف آدمها هست، باید نقاط قوت آنان را نیز مدّ نظر قرار دهیم.
شما فکر کنید اگر این قبیل قضایا از نگاه ما مغفول بماند، خللی به کار آموزش ما وارد نخواهد شد؟
***
اشتراک دانش در استخر!«وقتی بحث و گفتگو درباره برنامه ریزی پنهان مطرح می شود، ممکن است سؤالی به اذهان متبادر شود که هدف از این برنامه ریزی پنهان چیست؟
قطعاً یکی از مهم ترین اهداف این نوع برنامه ریزی رشد و ارتقای آدمهاست. کمال و آینده روشنی که همه ما بایستی به سمت و سوی آن حرکت نموده، نخست از خود آغاز کنیم و در این مسیر از جاده حرف و سخن پا را فراتر نهاده، به وادی عمل پا نهیم. آنچنانکه ژولیده نیشابوری در تعبیر زیبایی می گوید:
مرد میدان عمل، خود حرف کمتر می زند!
استاد و مدرس دانشگاه در این عرصه - که ما آن را به اختصار زمینه سازی ارتقای خویشتن می نامیم - نخست می کوشد که همگام با تحولات رفتاری دانشجویان، این تغییرات را در خویشتن نیز محقق سازد.
سطح روابط اجتماعی دانشجویان، همگامی با موضوعات روز، پیشرفت بر اساس شرایط زمانه و ... به گونه ای مستقیم ارتباط با هوش و ذکاوت دانشجویان دارد.
استادان نیز به این امر واقفند، اما گاهی در برابر چنین شرایطی منعطف رفتار نکرده و به اصول و سنت های پیشین که گاهی نیز از میزان درستی آن به اندازه کافی اطمینان ندارند، پای می فشرند.
نفس کشیدن استاد در فضای تنفسی شاگردان، فرصتی را فراهم می سازد که وی به هوایی تازه دست یابد و شش های روز آمدی خویش را از چنین هوایی آکنده سازد!
نکته مهم دیگر آنکه استاد بواسطه آنکه با علم و دانش سر و کار دارد، در هر محیطی قدم می گذارد، آن محیط را به محفلی علمی تبدیل نموده و از همه ظرفیت های آن بهره ببرد.
ورود به بحث های بیهوده، که حاصل آن تنها اتلاف وقت و هدر دادن سرمایه جوانی است، اگر برای همگان عملی ناشایست و ناپسند است، سم مهلک زندگی استادان به شمار می آید.
تعجب می کنم از اساتید ارجمندی که ساعتها وقت خود را در شبکه های اجتماعی، تلگرام و جز آن می گذرانند، و سرانجام خسران زده و ناراضی و خسته و فرسوده از آن بیرون می آیند.
یکی از موضوعات جالب در میان اهل علم بحث «Knowledge Sharing Practice» یا کنش به اشتراک گذاری دانش است.
اخیراً مقاله ای را با عنوان «عوامل فردی مؤثر بر اشتراک دانش میان اعضای هیأت علمی دانشگاهها و مراکز پژوهشی» می خواندم که یافته های مهمی را در خصوص اشتراک دانش مطرح کرده بود.
نویسندگان این مقاله در یک جامعه آماری که شامل 3430 نفر عضو هیأت علمی شاغل در مراکز پژوهشی و 12428 نفر هیأت علمی شاغل در دانشگاههای علوم پزشکی کشور می شد، فرضیه هایی را در خصوص اشتراک دانش به معرض تحقیق گذارده بودند.
یافته های حاصل از این پژوهش نشان می داد که حدود 49 درصد اساتید نسبت به اشتراک دانش دید مثبتی داشتند. حدود 53 درصد آنها نیز تمایل زیادی به اشتراک دانش با سایر اعضای هیأت علمی داشتند. 35 درصد اساتید با انگیزه های مختلف به اشتراک دانش با دیگر اساتید پرداختند و حدود 52 درصد نیز نقش اعتماد و تعهد را در به اشتراک گذاری دانش بسیار زیاد دانستند.
ممکن است همکاران عزیز گمان کنند برای انجام چنین امر مهمی، چیدن پروسه دقیقی لازم است. در حالی که اینچنین نیست. من خود در یکی از نشست های هم اندیشی استادان شاهد بودم که برخی اساتید از جریان «کنش به اشتراک گذاری دانش» در یک پروسه بسیار ساده سخن می گفتند. یکی از آنان در حالی که لبخندی به لب داشت، می گفت مدتی است برخی از استادان در یک اقدام شایسته فرهنگی و ورزشی با یکدیگر به استخر می روند. آنان هر یک علاوه بر ورزش و توانمند سازی جسمی با توجه به تخصص ویژه ای که دارند، آخرین دستاوردهای علمی هر حوزه از دانش را در حین ورزش به یکدیگر منتقل می کنند. استخری که فقط جنبه نشاط و سرگرمی ندارد، بلکه به توانمند سازی علمی استادان نیز کمک شایانی می کند.
آیا درباره پدیده «انفجار نادانی» چیزی شنیده اید؟
این نظریه نخستین بار توسط کاواساکی نظریه پرداز مدیریت و از مؤسسان شرکت اپل مطرح شد و در سازمانهای اداری و صنعتی مورد استفاده قرار گرفت.
بعدها استیو جابز به آن نام زیبای «انفجار نادانی» را داد.
بر اساس این نظریه همواره مدیران درجه یک- برای پیشبرد و بهبود روند فعالیت ها و اقدامات خویش- کسانی را استخدام می کنند که از خودشان باهوش تر، تواناتر، و کارآمدتر هستند. حاصل هم افزایی چنین افرادی بهبود کیفیت و کارآمدی در سازمانها و دستگاههاست.
اما مدیران درجه دو و پایین تر – با نگرانی از دست دادن جایگاه خویش و انتصاب احتمالی زیردستان به جای آنان – افرادی از خود پایین تر را استخدام می کنند و نفرات بعدی نیز به همین روند باطل ادامه می دهند. زیرا آنان نیز به طور مسلم آدمهای درجه یک نیستند. ادامه این جریان ساختار سازمانها را با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان مواجه ساخته که علاوه بر نا کارامدی و توزیع جهل و نابسامانی، موجبات یأس و ناامیدی افراد توانمند را نیز فراهم می کنند.
البته از این نظر تفاوت چندانی نیز میان زندگی شخصی افراد یا حیطه های راهبری سازمانی و یا عرصه های کشورداری نیست. این آفت هرجایی که رسوخ کند، آن را از درون پوسانده، مضمحل می سازد!
ممکن است شما بپرسید علت اساسی این جریان چیست؟ پاسخ یک جمله است؛ نخست ناآگاهی، و دیگر شیوع آن در رده های مختلف سازمان!
فکر کنید اگر فهم و ادراک کافی و یا «کنش به اشتراک گذاری دانش» در همه سازمانها و دستگاهها به گونه ای فعال اِعمال شود، آیا اساساً نوبت به چنین پدیده ای می رسد؟
به تعبیر دیگر جا دارد، همگی به درستی بیندیشیم که آیا با کسانی معاشریم که از ما باهوش تر و از جهت ذهنی فعال ترند؟
آیا آنان نیز همچون ما به کنش به اشتراک گذاری دانش اهمیت کافی می دهند؟
آیا همواره درصدد نقد ما هستند یا بیشتر در جهت تأیید و تصدیق یافته های ما گام بر می دارند؟
چنین اندیشه ای اگر از رفتار درخوری سر بر آورد، اندیشه ای مقرون صواب، بالنده و زایاست.
... و تردید نباید کرد که استاد همواره بایستی از چنین اندیشه، فکر و تأملی برخوردار باشد.
البته ناگفته نماند که دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور نیز باید شرایط را برای انجام چنین امری مهیا سازند!
قبول کنیم در دانشگاههایی که بر اساس برخی قواعد نانوشته تا چند سال از تدریس استادی نگذشته باشد، در مقطع کارشناسی ارشد برای وی درس و کلاسی را مقرر نمی کنند!
یعنی سالهایی از عمر استاد که او با کوله باری از اندیشه و ایده و نو آوری قدم به محیط تدریس نهاده، مجال کافی در اختیار وی قرار داده نمی شود... آیا با وجود چنین شرایطی می توان از ظرفیت اشتراک علمی استفاده بهینه بعمل آورد؟
یا برای برگزاری کنکوری که سالی یک بار و در فرصتی محدود برگزار می شود چند سازمان و دستگاه عریض و طویل تلاش می کنند اما برای توانمند سازی استادان و اعضای هیئت علمی که دائما با جوانان سر و کار دارند، به قدر کافی برنامه مدون و از پیش تعیین شده نیست... بدین ترتیب آیا انتظار اشتراک علمی انتظار بجایی است؟
آن هم در روزگاری که علم و دانش به گونه ای حیرت آور در حال پیشرفت بوده، اگر اندکی درنگ کنیم، از کاروان آگاهی و شناخت باز می مانیم!
استادان عزیز! اذعان می کنیدکه راه های نرفته بسیاری هست که باید جرأت و جسارت حرکت در آنها را به دست آوریم و در این مسیر از هیچ کوششی دریغ نورزیم.
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی