حاصل سومین تجربه کارگردانی سینمایی جورج کلونی، یک ملودرام تکان دهنده سیاسی است؛ فیلمی به شدت تاثیرگذار که نشان می دهد برای برنده شدن در میدان سیاست تا چه اندازه باید بی رحم بود و آمادگی پشت کردن به ایده آل ها را داشت؛ ایده آل هایی که برای گرفتن رای از مردم با خیره شدن در چشمانشان تکرار می شود اما در پس پرده لابی ها، دور زدن ها، تخریب ها و... نتیجه نهایی و برنده بازی را مشخص می کند.
به گزارش «تابناک»، جورج کلونی نشان داده به شدت در پی تثبیت جایگاهش در مقام یک کارگردان است و بازیگری تنها پاسخگوی نیازهایش نیست و بر همین اساس از سال 2005 به سمت کارگردانی سوق پیدا کرد و در این زمینه نیز تاکنون چندان ناموفق نبوده است. او با یک مجموعه تلویزیونی شروع کرد و سپس سراغ ساخت فیلم های بلند سینمایی آمد. «نیمه ماه مارس / The Ides of March» شاید مهم ترین ساخته جورج کلونی تا به امروز باشد که او در مقام تهیه کننده و کارگردانش پشت دوربین نشسته است.
ساخته مشترک سال 2011 سونی و کلمبیا، داستان رقابت درون حزبی دو کاندیدای دموکرات را روایت می کند که به نقطه ای حساس رسیده اند و در صورت پیروزی این در نقطه، به عنوان کاندیدای نهایی دموکرات ها انتخاب می شوند و با توجه به عدم برنامه ریزی مناسب جمهوری خواهان، کرسی ریاست جمهوری دور از دسترس کاندیدای نهایی دموکرات ها نیست. فرماندار مایک موریس با بازی «جورج کلونی» چهره باتجربه دموکرات ها و سناتور پلمن با بازی «میشل منتل» دو ضلع رقابت درون حزبی دموکرات هاست و نقطه حساس و تعیین کننده برنده، رای های درون حزبی در ایالت اوهایو است که تکلیفش در نیمه ماه مارس مشخص می شود.
«میشل منتل» با تکیه بر «پاول جیاماتی» رئیس ستادش برای کسب رای های ایالت اوهایو و در نهایت انتخاب به عنوان گزینه نهایی دموکرات ها برای ریاست جمهوری، پست وزارت امورخارجه را به نماینده دموکرات ها در اوهایو که نظرش جهت دهی رای های دموکرات ها را در این ایالت تعیین می کند، وعده می دهد و «مایک موریس» با بازی جورج کلونی حاضر نیست از اصولش بگذرد و با زدوبند و سپردن این پست حساس، رای های سرنوشت ساز این ایالت را به دست بیاورد اما یک اتفاق باعث می شود که او مجبور به لجن کشیدن ارزش هایش شود؛ ارزش هایی که البته پیش از این نیز تا حدودی لجن مال شده بود.
روند داستان از آنجا تغییر می کند که «تام دافی» با بازی «پاول جیاماتی» تلاش می کند «استفان مایر» با بازی «رایان گاسلینگ» مسئول جوان و باهوش رسانه ای و نفر دوم ستاد رقیب یا همان فرماندار مایک موریس (جورج کلونی) را اغوا و یا حداقل از تیم حریف حذف کند و به همین دلیل «استفان مایر» را در جلسه ای مخفیانه با این پیشنهاد مواجه می سازد. «استفان مایر»که از موضوع جلسه به «پاول زارا» با بازی «فیلیپ سیمور هافمن» نفر اولِ ستاد مایک موریس چیزی نگفته، مدتی پس از این جلسه همه چیز را می گوید اما به دلیل پنهان کاری دیگر اعتماد از او سلب شده است.
«پاول زارا» که اعتماد برایش اهمیت فراوانی دارد، به دلیل پنهان کاری و عدم وفاداری مطلق این مرد جوان، خبر جلسه مذکور را به رسانه ها می دهد تا عملاً زمینه نابودی او را فراهم سازد و او از ستاد «مایک موریس» اخراج شود. «استفان مایر» نیز بلافاصله به ستاد رقیب می رود تا پیشنهاد «تام دافی» رئیس بی اخلاق ستاد رقیب را بپذیرد و به ستاد رقیب بپیوندد. با این حال «تام دافی» دست رد به سینه اش می زده و مشخص می شود او این جلسه را تنها برای از سلب اعتماد از این مرد جوان و اخراجش از ستاد رقیب ترتیب داده بود تا این مهره قوی رسانه ای در دست رقیب نباشد!
در این میان اما اتفاق دیگری نیز رخ داده است. این مرد جوان در زمان برخورداری از مسئولیت رسانه ای «مایک موریس» (جورج کلونی) با دختری کارآموز در ستاد انتخاباتی ارتباط برقرار می کند و دختر در موقعیتی ناخواسته مجبور می شود به رابطه نامشروعش با فرماندار «مایک موریس» اعتراف کند که «استفان مایر» 900 دلار برای سقط جنین کودک نامشروع به این دختر جوان می دهد. در ادامه داستان وقتی اخراج «استفان مایر» قطعی می شود و دختر جوان در می یابد که «مایر» قصد دارد برای نابودی «مایک موریس» تمام دانسته هایش را رو کند، دست به خودکشی موفق می زند.
«استفان مایر» نیز نزد فرماندار «مایک موریس» می رود و با اشاره به اطلاعش از رابطه نامشروع با دختر کارآموز که درگذشته و اتفاقاً دختر یک سناتور پیشین است، از او می خواهد تا نفر اول ستاد که باعث اخراجش شده را اخراج کند و او به ستاد آن هم به عنوان رئیس ستاد بازگردد و البته «مایک موریس» برای پیروزی در انتخابات اصولش را نیز زیرپا بگذارد و وزارت امور خارجه را به نماینده اوهایو بدهد. کلونی بالاجبار دو شرط را قبول می کند و این گونه در یک بازی آلوده سیاسی، همه چیز به خوبی و خوشی به پایان می رسد!
این فیلم که گفته می شود براساس نمایشنامه ایی از بیو ویلیامسون به نام «شمال فارگوت» که درباره مبارزات انتخاباتی هاوارد دین در جریان انتخابات درون حزبی دموکرات ها در سال 2004 بود، ساخته شده، در نگاه اول می تواند یک بمب خوشه ای روی سر دموکرات هایی باشد که برخلاف ظاهر صلح جوی و ضدجنگ شان در حال دریدن یکدیگر برای ریاست جمهوری هستند و نمایش چنین اثری در سال 2011 که کوچک ترین تبلیغی جنبه انتخاباتی داشت، عجیب بود. البته جورج کلونی تمام قد از باراک اوباما کاندیدای دموکرات ها برای دور دوم حمایت کرد و در میهمانی که به همین مناسبت برگزار نمود، 15 میلیون دلار برای ستاد انتخاباتی اوباما کمک جمع شد.
با این اوصاف این دلیل نمی شود، نقدهای تیز و سابقه دار کلونی به ساحت سیاست در آمریکا متوقف شود و در این مسیر او به دوستانش نیز در یکی از حساس ترین مقاطع رحم نکرده است. این فیلم که خود کلونی نیز جزو نویسندگان فیمنامه اش بوده، به شدت «بیل کلینتون» و رسوایی اخلاقی اش را در دوره تصدی ریاست جمهوری یادآوری می کند و برخی از ناجوانمردانه ترین بازیهای سیاسی برای از دور خارج کردن رقیب در ایالات متحده روایت می کند که البته چندان هم دور از انتظار نیست. فیلم البته تنها در همین لایه متوقف نمی شود و به نوعی این پیغام را می دهد که در انتخابات آمریکا کاندیدای حیله گرتر برنده می شود، نه کاندیدای بابرنامه و توانمندتر.
رویدادهای داستان در ریتمی مناسب به خوبی در فیلم پشت سر هم قرار می گیرند و بدون نشانه دادن لوله اسلحه به تماشاچی یا اتفاقات عجیب و غریب دیگر، این فیلم مخاطب را تا انتها با خود همراه می سازد و از ریتم نمی افتد. شخصیت پردازی های قابل باور بوده و در مسیر داستان صداقت و خباثت شان تصنعی تصور نمی شود که البته بخشی از این طبیعی بودن به انتخاب بازیگران توانمند مربوط می شود. به این کیفیت شخصیت پردازی، تنوع شخصیت ها را هم باید افزود که به نوعی نمونه هایی از سیاستمداران با رفتارهای مختلف قرار داده شده اند.
«نیمه ماه مارس» جزو ملودرام های سیاسی است که قطعاً پس از تماشایش به آن خواهید اندیشید و به سادگی به فراموشی نخواهید سپرد، حتی اگر یک آمریکایی نباشید! با این حال شاید بتوان در نهایت این پرسش را پیش رو قرار داد که آیا روزی به آستانه تحملی دست خواهیم یافت که چنین فیلم هایی با اشاره مستقیم و صریح ساخته شود و به سادگی اکران شود و کوچک ترین حاشیه ای نیز برای بازیگران، نویسندگان، تهیه کننده و کارگردان و دیگر عواملش پیش نیاید و روزی به این نتیجه خواهیم رسید که فیلم های سینمایی عیناً و دیالوگ به دیالوگ مستند نیستند و می توان بر روی هر داستانی دست گذاشت؟
نگارنده با دعوت به تماشای حدود 45 دقیقه از این فیلم، پرسش مطروحه در
فیلم های پیشین را مجدداً پیش رویتان قرار می دهد که آیا در شرایطی که
اصولاً کپی رایت در مفهوم کلی اش در ایران رعایت نمی شود و فیلم های دوبله
شده در کشور حق کپی رایتشان خریده نمی شود و قریب به اتفاق کتب ترجمه و چاپ
شده در کشور نیز بدون خرید حق کپی رایت پروسه طبع را طی می کنند و ایران
نیز هنوز عضو کنوانسیون برن نیست و آثارش فرهنگی کشورمان در جهان در صورت
عدم ثبت در دیگر کشورها، مشمول کپی رایت نمی شود، آیا نقد
فیلم های روز و همچنین پخش حداکثر 30 دقیقه (مگر در موارد استثنایی) از
فیلم های روز و همچنین فیلم های شاخص کلاسیک دنیا در «تابناک» موافقید؟
«تابناک» تا انتهای تعطیلات نوروز،
هر روز یک فیلم شاخص را تقدیم تان خواهد کرد و پس از آن، در صورت جلب نظر
شما عزیزان در جمع بندی نظرات، هر هفته یک فیلم این گونه عرضه خواهد شد.